به گزارش ایسنا، محمد دادکان رئیس سابق فدراسیون فوتبال با حضور در برنامه دست خط درباره مسائل مختلفی از جمله موارد سیاسی، زندگی شخصی و البته ورزشی صحبت کرد.
مشروح صحبتهای او به شرح زیر است:
*در این ایام بعد از گرانی بنزین، اتفاقات تلخی افتاد که ناراحتکننده بود. آقای دادکان در این ایام به چه چیزی فکر میکرد؟ چه ناراحتیها و چه دغدغههایی داشت؟
درست است که یکسری مسائل پیش آمد و تخریب هم انجام شد، اغتشاشگری هم شد، من بعد از ۴۰ و خردهای سال معلمی، از ۵۶ تا الان، در بین مردم هستم و در بازار هم به خاطر شغلم حضور دارم و در دانشگاه و ورزش هم هستم. من تقریبا همه اقشار را میبینم. یک جوان را آمار بگیرید. از ما چه چیزی میخواهد؟ اشتغال، ازدواج، تحصیل و مسکن. ما برای اینها چه کار کردهایم؟ روزی که میخواستم ازدواج کنم، پدر خانمم از من میپرسید خانه داری؟ شغلت چیه؟ گفتم اینهاست. حالا جوان میآید، من خودم هم دختر دارم. سوال میکنید که مسکن دارید؟ میگوید خیر. حقوق شما چیست؟ یک میلیون و ۵۰۰-۴۰۰ هزار تومان است. مدرک چیست؟ فوق لیسانس. چند سال میخواهیم بگوییم آمریکا اجازه نمیدهد کار کنیم؟ انگلیس و فلان هستند. همه اینها درست است، اما ما چه کار کردیم؟ با یک میلیون و ۴۰۰ هزار تومان حقوق، کدام زندگی میچرخد که با افتخار در تلویزیون میگوییم ما حقوق را ۲۰ درصد بالا بردیم.
من از شما به عنوان جوان سوال میکنم آن ۲۰ درصدی که بالا بردیم، در یک حقوق میانگین ۳ میلیون تومانی چقدر میشود؟ ۶۰۰ هزار تومان میشود! یعنی حقوق سه میلیونی را سه میلیون و ۶۰۰ هزار تومان کردیم. ۲۰ درصد افزایش دادیم. در اقلامی که در جامعه اضافه شد. در برخی اقلام ۵۰ درصد قیمت افزایش داشت. ۲۰ درصد به حقوق او اضافه کردید و باید ۴۰۰ هزار روی این بگذارد تا نسبت به سال گذشته مخارج زندگی او بچرخد. بنزین هم گران میکنیم، تمام اقلام زندگی، همه را گران میکنیم. خب ما چطور بگوییم آن جوان پا جلو بگذارد که هر جوانی آرزو و آمالهایش مانند خود من که جوان بودم، مانند شما که جوان هستید، مسکن داشته باشید، تحصیلات داشته باشید، شغل خوبی داشته باشید، درآمدی داشته باشید که بتوانید ازدواج کنید. اینها را نداریم بدهیم.
*به عنوان کسی که با قشر دانشجو و اقشار مختلف ارتباط دارید، این همه رهبری معظم انقلاب در این ۱۵ – ۲۰ سال اخیر روی اقتصاد مقاومتی تاکید کردند، روی درونزا بودن و روی پای خود ایستادن تاکید کردند. چرا نمیشود؟ این همت وجود ندارد یا اینکه به نوعی از بیرون برنامهریزی برای ما میکنند؟ مشکل اساسی ما الان مشکل استقلال اقتصادی است. چرا این نمیشود؟
الان خیلی راحت و ساده بگویم؛ حضرت آقا میفرمایند اقتصاد مقاومتی؛ من به عنوان یک شهروند این سوال را همیشه دارم که این پولها چه شد؟ کجا رفت؟ چه هزینههایی شد؟ سهم مردم از این درآمدهای نفتی چیست؟ این پرسش را اگر کسی بکند ضدانقلاب است؟ شما ببینید چند هزار شهید دادیم؟ ۴۰۰ هزار شهید دادیم که بخشی برای جنگ و بخشی در مسائل دیگر و در مدافعان حرم. حالا یک محاسبهای انجام دهیم؛ از این ۴۰۰ هزار نفر کدام یک فرزندان مسئولین بودند؟ حالا پدر و مادر هستند اذن نمیدهند که بچه برود ولی رانتها هم به این بچه ندهید. اجازه ندهید آن ادا و اطوارها را دربیاورد. چطور به او اجازه میدهید سر از کانادا و انگلیس و فرانسه و آمریکا دربیاورد. بچه من میرود کار یاد بگیرد تا به جامعه خدمت کند. همان خدمتی که شما کردید بچه شما هم میکند.
خدا شاهد است که بهتر از این مردم که به دین خود و نظام خود وفادار باشند کسی نیست. هیچ کسی را پیدا نمیکنید؛ مردم ناراحت هستند. شما کجا نشستهاید؟ امروز کجا نشستهاید؟ مردم قبول میکنند شما از جنس مردم هستید؟ این را نمیپذیرند. به خدا در هیچ جای دنیا گیر نمیآورید، این مردم زیر این سختیها نسبت به نظام خود وفادار باشند.
*با همه این سختیهایی که آقای دادکان بیان میکند و درددلهایی که میکند، بالاخره شما از کسانی بودید که در زمان انقلاب بودید، دستیگر شدید، یک سال زندانی شدید. ۲۰ ساله بودید؟
۲۲ ساله بودم.
*پشیمان هستید؟
نه. چرا باید پشیمان باشم؟
*چرا؟
یکی از مسئولین فعلی که بعد از این جلسه خدمت شما میگویم، به من اطلاعیهای داد و وقتی از اردو بیرون آمدم آن را پخش کردم و گرفتار شدم. خدا شاهد است همان آقایی که در آن اتاق آمد و یک تقهای به من زد و دست من را به تختخواب بسته بود، در همان اردوی تیمهای ملی که میخواستند المپیک بروند و تیم ملی دانشجویان و امید بود - این را دین ما به من یاد داده است - خدا شاهد است وقتی انقلاب شد سراغ من آمدند و گفتند ایشان با شما این کار را کرده است. گفتم نه، من اصلاً ایشان را نمیشناسم. نرفتم بگویم این آدم با من اینچنین کرده یا تقهای به من زده است.
*الان با همه مشکلات وضعیت نسبت به قبل از انقلاب چطور است؟
ما هم نتوانستیم آمال و آرزوهای مردم را برآورده کنیم.
*یعنی به نقطه مطلوبی که باید نرسیدیم.
بله. به آن نقطه مطلوب در این ۴۰ سال نرسیدهایم، ولی من اینجا یک خاطره را باید بیان کنم. خدا شاهد است وقتی تیم ملی ایران قبل از انقلاب ۵-۴ بار انتخاب شدم، آن زمان کمکمربی تیم ملی اتاق من میآمد و میگفت این دو گرمکن را بگیرید، برای تیم ملی و تمرینات باشد و این گرمکن را برای نماز خواندن بگیرید. اسمش همایون شاهرخی بود که وقتی من رئیس فدارسیون شدم ایشان را به خاطر آن سجایایی که داشت دعوت کردم تا مدیریت تیمهای ملی را داشته باشد. یعنی میدانست من و امثال من برخی چیزها را رعایت میکنیم. میگفت دو گرمکن میدهم تا با یکی نماز بخوانید و با یکی تمرین کنیم. همان زمان هم روحانیت ما باعث تقویت دین بود.
*از لحاظ پیشرفتهای مختلف چه چیزی به دست آوردیم؟ واقعاً پیشرفت داشتیم؟
بله، در بخش پزشکی، صنایع دفاعی و ... پیشرفت کردهایم و البته دنیا هم با ما خوب نبوده است. آنها میخواستند منجلابی برای ما درست کنند ولی ما مسیر را درست رفتیم. آنها میخواستند ما را در باکسی که خودشان دارند، قرار دهند و ما در این باکس نرفتیم و روی پای خود این پیشرفتها را به دست آوردیم ولی خیلی چیزها را میتوانستیم به دست بیاوریم.
*و میتوانیم.
و میتوانیم. چرا نتوانیم؟ ولی افرادی که هستند بپذیریم ...
*قبول دارید این جمله را که سیاسیبازیهای بیهوده ما را قدری عقب انداخته است؟
بله. ملاحظهکاری! قبلاً برای دوستان شما مثالی بیان کردم، قطعاً من هم ناراحت نمیشوم. بزرگترین دانشکده معماری برای دانشگاه شهید بهشتی است. ما ۲۲ ناحیه شهردار و ناحیه شهرداری داریم.
*الان استاد دانشگاه شهید بهشتی هستید؟
بودم. ۳۵ سال استاد بودم و الان بازنشسته شدم.
*بالاخره شهید بهشتیای هستید.
بله. این دانشکده معماری، افرادی در عمران و شهرسازی دارد که به اصطلاح مغز هستند. یک نفر از اینها در یک ناحیه شهر شهردار شده است؟ مثلاً ورزش را در نظر بگیرید. وزیر ورزش فعلی مصاحبه کرده و گفته اصلاً درباره من نگویید به ورزش بیایم. من اصلاً در ذهنم این را ندارم و نمیآیم. بعد وزیر میشود. رئیس کمیته ملی المپیک به خود من گفت آقای دادکان سابقه بدهید. من هم یکی از آنهایی بودم که کاندید بودم.
*اصلاً بعد از انتخابات ۹۲ آقای روحانی یکی از نامزدهایی که همیشه برای وزارت ورزش اعلام میشد، شما بودید.
بله.
*حتی شنیده شد و خودتان هم رفته بودید یک جلسه هم در مرکز بررسیهای استراتژیک آن زمان مجمع تشخیص با آقای ربیعی سخنگوی فعلی، آقای صالحی امیری داشتید. چه شد؟
در خلال این جلسه هم آقای کلانتری وارد جلسه شدند.
*آقای کلانتری که الان محیط زیست هستند.
بله. وارد شدند و این کلام را هم استفاده کرد و گفت این آقای دادکان فکر نکنید فوتبالی است، ابتدا این با پدر خود باستانی کار هستند.
*چطور شد نهایتا؟
گفتند اسامی و سابقه بدهند و بررسی میکنیم.
*بعد گفتند آقای رئیسجمهور ۵ شاخصه در نظر گرفتند برای کسی که میخواهند وزیر ورزش شود.
بله، چند شاخصه ارائه دادند که آقای رئیسجمهور ۴ شاخصه بیان کرد. اینها را آقای ربیعی و آقای صالحی امیری در اتاق گفتند که آقای رئیسجمهور ۴ شاخصه گذاشته است. یکی متخصص بودن است. دوم اینکه خوشنام باشد. سوم اینکه با فساد موجود مبارزه کند. چهارم خصوصیسازی بود. این ۴ مشخصه را آقای رئیسجمهور گفتند. بعد ما فهمیدیم این دو نفری که الان هستند همان شاخصهها را دارند؛ هیچ کسی ندارد. (با لبخند). این حرف بدی است؟
*شما هم گفتید میدانم آن دو مورد را دارم یعنی مبارزه با فساد و ...
گفتم انجام دادم. خصوصیسازی کردم و علاقه به این هم دارم. با فساد هم همه میدانند مبارزه کردم و ایستادم. خوشنامی و تخصص را درباره من از مردم باید پرسید. دوست دارم همین جا بنشینید و از مردم بپرسید. این شاخصهها را به من گفتند و من از در بیرون آمدم. بعد فهمیدیم که فقط این ۴ شاخصه در این دو نفر وجود دارد. یعنی این حرف بدی است؟
*بعد مقایسهای هم با آقای احمدینژاد کردید. گفتید او معلوم بود و میگفت من رفقای خود را میگذارم.
نه، گفتم رفقای خودش را میگذاشت و پای این هم میایستاد. شماها جایی را برای کسان دیگر کاندید میکنید و بعد خودتان را میگذارید. برای چه اصلاً میآورید؟ مانند احمدینژاد بگویید من آقای ایکس را میگذارم و پای این هم ایستاد.
*آقای دادکان چون خیلی در این مدت در برنامههای مختلف درباره قضیه ویلموتس و تیم ملی صحبت شده، ولی الان این اتفاقی که برای سرمربی استقلال افتاد و بعد برای تراکتور این اتفاق افتاد. شاید نباید این جمله را استفاده کنم ولی یک نوع آشفتگی و بلبشو دارد اتفاق میافتد که برای کشور خوب نیست. یعنی هیچ محاسبهای نمیشد کرد؟ بعد الان خیلیها سوال میکنند استراماچونی نشد، چرا الان کالدون میشود؟ یا چرا ویلموتس نشد؟ چطوری است این؟
ببینید، خدایی دست روی جایی گذاشتید که همه مردم این را میدانند، ولی نمیتوانند بگویند. بابا آبروی ما را بردید. خدا شاهد است هر جایی میرویم این را میگویند. بابا این مملکت برای خود قوامی دارد. این مملکت برای خودش خیلی احترام داشته و الان کمتر شده است. اینها هر کدام میروند، میدانید چه بازتابی دارد؟ من از اینجا میروم، به ایتالیا میروم و یک مصاحبه میکنم و همه میخوانند. از اینجا میروم، به پرتغال میروم و یک مصاحبه میکنم و همه میخوانند. به بلژیک میروم، و یک مصاحبه میکنم و همه میخوانند. آخه یکی یا دوتا!
شما شاید ندانید من به شما بگویم که ۲۰۰ و خردهای پرونده در فیفا داریم. اصلاً فیفا رسیدگی میکند. هر کسی مقابل ما بایستد رای را به او میدهند. میگوید این بررسی کردن برای جایی است که در طول سال یک پرونده داشته باشد، نه ۲۰۰ پرونده در فیفا داشته باشیم. از مربی، بازیکن، داور و همه شکایت داریم. ویلموتس را آوردید و قرارداد بستید و این قرارداد را چرا شل بستید؟ ما هم قرارداد بستیم.
*آن هم بعد از قصه کیروش که اصلا قرار نبود این اتفاقات تکرار شود.
قرارداد میبندد و آنجا شکایت میکند و میگیرد. همین مربی استقلال، آمده مردم را خوشحال کرده و مردم را جمع کرده است. دلسوزی میکند. تحت آن فشارها بود و نرفته است. نتوانستیم پول او را بدهیم. چه توجیهی داریم؟ برادر من الان در بازار کار میکند. الان مسئولین بروند این را بررسی کنند، یک دلار ۴۲۰۰ تومانی استفاده نمیکند. جنس هم از خارج میآورد و برای خودش اعتباری در بازار دارد. از جاهای مختلف نسبت به جنس خود در میآورد. چطور کار میکند؟ مگر یک قرون و دو زار است؟ میلیارد تومان به حساب آنها از طریق صراف میریزد. شما نمیتوانید پول اینها را بدهید؟ آقا اگر نمیتوانید بروید. چقدر این مملکت باید جور شماها را بکشد؟ کسی هم نیست که بیاید کار را بگیرد و بگوید برای چه این همه اتفاق میافتد. به خدا مسئولین ورزش از اتاق خودشان بیرون نمیآیند. وقت هم به کسی نمیدهند که ببینند چه خبر است. من دلم میسوزد. به خدا ضربان قلب من الان تغییر کرد. این مطالب را پخش کنید. ۳۸ تا دوپینگی در یک سال دارید.
*در فوتبال؟
در ورزش؛ فوتبال هم هست. ۱۳ نفر از این مملکت رفتند. در تیمهای خارج بازی میکنند. اگر یک مسئول ورزشی سر تیمی که اعزام میشود برود، تیمی که جایی میرود که میدانند آن رژیم غاصب هم هست. این اعتقاد ما است و نمیتوانیم از این بگذریم. مگر دست من و شما است که بگوییم کشتی بگیرید و نگیرید یا بازی کنید یا بازی نکنید؟ تصمیمی گرفته شده و خود من هم همین کار را کردم، با تیم ملی دانشجویان در فنلاند ما را شب دعوت کردند. آن مهمانی را رفتیم.
*در فنلاند؟
بله. گفتم آقای فلانی و فلانی فردا بازی دارید. چه کار میکنید؟ گفتند ما اصلاً نمیآییم و قرار است فردا برای خرید برویم. خدا شاهد است اتوبوس ایستاد و بچهها را راهی کردم و با آنها برای خرید رفتیم. یعنی چه؟ یعنی شترسواری دولادولا؟ تا چند وقت با هم بازی کنیم؟ اعلامیه بدهید، نه رئیس فدارسیون را محروم کنید، نه فدراسیون را محروم کنید، اینکه میگویید مسئولین باید چه کنند باید این کار را کنند. آقا ما با اینها هیچ طوری بازی نمیکنیم. این اعتقاد ما است و شما هم ما را محروم کنید. رفتم و آنها دیدند ما تیمی هستیم که مسابقات جهانی امتیاز میآوریم و در فوتبال و فوتسال همه دوست دارند با ما بازی کنند. دوباره هم دعوت کردند و رفتیم.
*به نظر شما سرانجام تیم ملی چه میشود؟
هیچ راهی ندارید. او زودتر رفته و نامه را نوشته و وکیلهایش را هم فرستاده است.
*یعنی اینکه الان فدراسیون میگوید همه غرامت را به ویلموتس نمیدهم، باید بدهد؟
غرامت را میگوید نمیدهم. متوجه نشدید. نمیگوید اصل پول را نمیدهم. یعنی این الان شکایت میکند، آنها میگویند روزی این میزان باید ضرر و زیان این را بدهید همانند آریهان که به ایران آمد. با ۲۰۰ هزار دلار میرفت، ۳۸۰ هزار دلار گرفت. آن آقای نجفزاده در برنامهای به من گفت آقای دادکان به شما نوستراداموس میگویند. هر چه میگویید درست درمیآید. گفتم خدا شاهد است این نیست. گفتم من نوستراداموس نیستم، بابا دودوتا چهارتا است، کنار هم میگذارید.
شما قرارداد میبندید باید پائین آن بنویسید رعایت این موارد اخلاقی با ماست. خلاف کنید این مقدار کم میکنم. از قرارداد کم میکنم و بعد مینویسید این توافق دو طرفه است. مرضیالطرفینی مانند فیفا هم نیاز نیست. شما رعایت نکردید من کنار میگذارم، من رعایت نکردم شما کنار بروید.
*بر اساس قواعد فیفا میتوان این کار را کرد؟
بله. فیفا یک برگهای دارد که قراردادها بر اساس آن بسته میشود، ولی در کلمبیا کیروشبا ایران قرارداد میبندد شما میتوانید زیر آن یک تبصره اضافه کنید و بگوئید اینجا کشور من است. این شرایط را دارد و باید اینها را رعایت کنید. مگر برای برانکو این کار را نکردیم؟ البته خود برانکو مبادی آداب بود. الان شاید صدای من را نشنود و یا شاید به او بگویند. در قرارداد برانکو نوشتیم ولی ایشان مبادی آداب بود. ماه رمضان، در کنار من روزه بود. نه اینکه روزه باشد. خانه خودش غذا میخورد تا دوباره به خانه برود.
*قبلاً گفته بودید اگر کیروش برود تنها گزینه خوب خارجی برانکو است. الان هم همین اعتقاد را دارید؟
بله. برانکو خوب است ولی الان برانکو یک مشکلی دارد که شنبه مصاحبه با روزنامهای کردم گفتم که استقلالیها با برانکو نمیتوانند خوب باشند. پرسپولیسیها این را بدانند، برانکو را از ایران فرستادند رفت که برانکو را برای تیم ملی بیاورند، اما شما تماشاگر پرسپولیسی را هم از دست میدهید. تیم ملی که تماشاگر پرسپولیس و استقلال نداشته باشد، ضربه میخورد.
*خب راهکارش چیست؟
من شنیدم پیشنهادی به او دادند که پیشنهاد مجذوبی برای او نبوده، قبول نکرده است که بیاید. ما هم از سوی دیگر میگوییم با این حرف زدید، وکلای ویلموتس شکایت میکنند که اینها با کس دیگری گفتوگو میکنند و تمام حق و حقوق من را باید بدهید. توافق با ایشان بوده و غرامت از اینجا به بعد است. پول او سرجای خودش است. میگوید من را نمیخواهید باید پول من را بدهید.
*در انتهایش چه خواهد شد؟
هیچی. شما باید پول او را بدهید و یک پول هم بدهید که برانکو بیاید.
*یعنی برانکو قطعاً میآید؟
پول بهتر بدهند چرا نیاید؟ ایشان برای چه از اینجا رفت؟ عربستان به او پول خوب میداد.
*شما با مربی ایرانی موافق نیستید؟
من به عنوان نفر اول، نه. البته این را بیان کنم که آقای تاج دارد زحمت میشد و در حد توان خود و بیشتر هم مایه میگذارد ولی اینجا وزارت ورزش هم کنار او هست که روی تک تک تصمیمات ایشان انگشت میگذارد؛ این وسط گیر افتاده است. این را باید نسبت به آقای تاج بیان کنم. با من هم حرف زده است. زمانی که کیروش میخواست برود با آقای تاج گفتم اجازه نده کیروش برود. به دلیل اینکه کیروش به درد میخورد. گفت تصمیم من این است ولی آقای دادکان، وزارت ورزش به من فشار میآورد که این برود. خب کیروش رفت، یکی دیگر را آوردیم. اگر پول او را در دو سال دادیم، پول این را در ۶ ماه دادیم.
* تازه شما به عنوان کسی میگفتید کیروش را از دست ندهید که نسبت به برخی رفتارهای کیروش انتقاد داشتید.
بله. همه جا میگفتم. کیروش نباید برود چون دلم برای فوتبال کشورم میسوخت. میگفتم به کیروش اختیار زیادی دادید. خودش تیم تعیین میکند و با چه کسانی بازیهای تدارکاتی داشته باشد.
*در همان چارچوبی که شما برانکو را جریمه میکنید که چرا حرف زدید، چرا مصاحبه بدون هماهنگی کردید.
مصاحبه نه، چرا اسامی در روزنامهها رفت بدون اینکه ما ببینیم.
* مصاحبه هم با هماهنگی شما انجام دهد.
بله. این را هم نوشته بودیم ولی مصاحبه نکرد. آن روزی که به آقای برانکو گفتم اسامی را به روزنامهها داده بود. سر یک جریانی بود. میخواستیم به کرواسی برویم. کرواسی پول خوبی میداد و تیم سوم دنیا بود. از ما دعوت کرد و رنکینگ تیم ما در آن زمان ۱۵ بود. خیلی جاها رفتیم و بازی کردیم، کره و انگلستان و ...
*آلمان را اینجا آوردید.
بله. با کراواسی در زمین کرواسی بازی کردیم، جمعیت هم زیاد بود. به آنها گفتیم این مقدار به ما بدهید و ۵۰ بلیط هواپیما و هتل ۵ ستاره بدهید، ما میآییم. کراواسی قبول کرد و آماده رفتن بودیم، آقای برانکو پیش من آمد و گفت میشود تخفیفی بدهیم؟ ما پول می گرفتیم و بازی میکردیم. هر جایی میرفتیم پول میگرفتیم چون رنکینگ فیفا ارزش تیمها را مشخص میکند. میگوید تیم اول فیفا ۸۰۰ هزار دلار تا یک میلیون دلار میتواند بگیرد، تا بازی کند. برای ما که تیم پانزدهم بودیم ۱۰۰ تا ۱۵۰ هزار دلار نوشته بود. ما این پول را از کرواسی تقاضا کرده بودیم و حتی ایتالیا رفتیم بازی کنیم پول گرفتیم. با تیم آ اس رم قراردادی که بستیم، گفتیم این مقدار میگیریم. برانکو به من گفت میشود به کرواسی تخفیف دهید؟ کشور من است؛ گفتم بله میشود. همین الان امور مالی را صدا میکنم، این مقدار دلار از کرواسی نگیرم. خوشحال شد. امور مالی آمد و گفتم این مقدار از کرواسی نگیرید ولی از حقوق برانکو کم کنید و روی پول فدراسیون بگذارید. یکباره گفت چرا من؟ من هم گفتم چرا من؟ (میخندد) شما به کشور خود خدمت میکنید از حقوق خودتان خرج کنید. من هم میخواهم به کشورم خدمت کنم و این مقدار میگیرم. محکم سر این حرف ایستادم. گفت نه، از کرواسی بگیرید. (میخندد)
*جدی؟
بله. گفتم یک قران کم نمیکنم. این حق ما است و تیم پانزدهم دنیا هستیم و میتوانیم این مقدار بگیریم و گرفتیم. شما میتوانید از فوتبال پول دربیاورید. الان صدای ما را هم میشنوند. آقای مهرعلیزاده در برنامه شما بیاید و بگوید، آقای افشارزاده از کمیته ملی المپیک بیاید و بگوید. ۴ سال و خردهای رئیس فدراسیون بودم یک قران از کمیته ملی المپیک و وزارت ورزش نگرفتم. بیلان سالانه که میدادند جلوی فدراسیون فوتبال صفر مینوشتند. یک قران نمیگرفتم. ۵ میلیارد و ۶۰۰ میلیون در فدراسیون فوتبال گذاشتم و رفتم.
*در جایی گفته بودید از روی کلاه بچهها هم پول در آوردم.
بله. به راحتی از روی جوراب هم پول درمیآوردم. اولین قرارداد در فوتبال ایران را یک میلیارد و ۳۱۰ تومان نوشتم که روی سینه خودمان «ایرانول» بزنیم. همه مانده بودند. پیراهن تیم ملی ۵۰ میلیون بود. ما یک میلیارد و ۳۱۰ تومان قرارداد بستیم. چرا نمیشود پول درآورد؟ به راحتی میتوان این کار را کرد.
*حتی در این شرایط تحریم؟
بله.
*جالب است که در مورد پوما چطور توانستید این کار را کنید. چون با آدیداس نتوانستند قرارداد درستی ببندند. پوما چطور شکل گرفت. میگویند یک نفر آنجا بود کارسازی کرد. درست است؟
خیر. اصلاً و ابداً اینچنین نبود. پسر آقای رفیقدوست را آورده بودم و کار خارج از ایران ما را انجام میداد و در این کار هم تبحر داشت. پوما را به لندن آورد. در کمپ تیم ملی انگلستان بودیم. به یاد دارم تیم ملی چه بود. کمپ تیم ملی انگلستان را برای ما گرفته بودند که آنجا سه بازی کنیم که اولین بازی را کردیم، دومین بازی قطعاً میدانید آن بمبها را گذاشتند و در لندن تخریب شد و قرارداد ما کنسل شد ولی ما همه پول خود را گرفتیم. گفتیم ما برای بازی آمدیم و پول ما باید پرداخت شود. همه را گرفتیم و آمدیم. بعد نماینده پوما در کمپ ما آمد و گفت این مقدار میدهم و قرارداد ما ۸۰۰ میلیون بود و گفتیم میگیریم. آن زمان ۸۰۰ هزار دلار میشد. قبول کرد و با ما همانجا قرارداد را امضا کرد. ۳۰۰ میلیون را به البسه بدهد و ۵۰۰ میلیون نقد بدهد. ما قرارداد را بستیم. خودش هم رفت و تمام لباسها را زد. به راحتی، در مصاحبه تلویزیونی گفتم تحریم خودتان هستید. به خدا آمریکا درجه پنجم است. تحریم خود ما هستیم. ضعیف هستیم و همواره میگوییم تحریم مانع است.
*آقای محمد حسین دادکان متولد ۱۳۳۴ در پاچنار هستند؛ درسته؟
بله.
*فرزند حاج آقا مصطفی دادکان هستند.
بله.
*به ایشان مصطفی پادگان میگفتند.
بله.
*چطور به ایشان مصطفی پادگان میگفتند؟
خدا رفتگان شما را بیامرزد، عکسی در آلبوم من هست و بعد به شما نشان میدهم، نوشته برای این که سربازی ایشان طول کشید و همیشه لباس سربازی میپوشید دادکان، شد پادگان. ۹ سال سربازی پدر من طول کشید.
*دو مقطع را ایشان تعریف میکنند یعنی یک مقطع جزو داشمشتیهای آن زمان بود و به قول معروف بزن بهادرهای آن زمان که دست همه را هم میگرفت. یک مقطع زندگی ایشان هم از کربلا به بعد است. بعد از اینکه کربلا میروند و میآیند آدم دیگری میشوند و عشق به امام حسین (ع) ایشان را عوض میکند و هیات محبانالزهرا را تاسیس میکنند. درست است؟
قبل از این بگویم آقای حجتالاسلام عالی خدمت حضرت آقا که بودند، ایشان واعظ آن روز بود. آقای عالی گریزی زد و گفت من میخواهم حرفی از یک مصطفایی بزنم و این به خاطر آقازادهاش که آشنا در جامعه هست من فامیلی ایشان را نمیگویم. پدر من تا ۲۸-۲۷ سالگی ادامه راه داشت، یعنی دوست داشت جزو شلوغکنهای محل و بزن بهادرهای محله باشد، کارهای جوانی انجام میداد. یک روز همه این کارها را پدرم خدابیامرز کنار گذاشت و ۱۳۲۷ که خودش ۲۷ ساله بود، هیات محبانالزهرا را به اتفاق حاج رمضان رضایی درست کرد و تمام آن کارها را کنار گذاشت. حقیقتاً همه روحانیتی که الان من به شما میگویم، آیتالله قوام، آیتالله بروجردی، ناطق نوری، حاج احمد کافی، صالحی خوانساری، حاج فاضل کاشی و تمام اینها نوارها موجود است که درباره پدر من چه چیزهایی گفتند و چه بوده و چه شده است. من هم خوشحالم پدرم اگر یک روزی گفتند «ز آتش حسین او شهرتش دیوانه شد» و فیلم هم با همین عنوان درباره پدر من ساختند و در خانه سینما نمایش دادن، خوشحالم بگویم فرزند همان پدر هستم و افتخار میکنم، نه تنها خودم که برادرها و خانوادهام هم افتخار میکنند.
*پدر از آن تحول برای شما چیزی نگفته است که چطور این طور شد؟
حاج منصور ارضی یک نوار دارد، من اسم ایشان را نبردم. ایشان هم سالیان دراز با آقای طاهریها در هیات ما میخواندند. حاج منصور ارضی یک نوار دارد و در آن نوار میگوید، مصطفی میخواست مجلسی برود و سید آن مجلس میگوید مصطفی شما نمیتوانید در مجلس وارد شوید. میگوید چرا؟ میگوید چون این کار را شما انجام دادید. ما آدمی که این کار را انجام دهد راه نمیدهیم. پدر من هم میگوید اشکالی ندارد و به خانه میآید. شب این بزرگ هیات خواب میبیند در یک بیابانی گیر کرده و از گرسنگی و تشنگی میافتد. این بزرگ هیات جلوتر میرود و میبیند سگی بالای تپه میرود و آنجا آب میخورد. میگوید میخواهد برود نگاه میکند دور از جان شما و دوستانی که میشنوند، سر پدر من است ولی بدن همان حیوان است. میگوید مصطفی شما اینجا چه کار میکنید؟ میگوید من سگ قافله امام حسینم. در نوار حاج منصور ارضی هست و همه گریه میکنند. میگوید اگر میخواهید بالا آب بخورید من باید شما را ببرم. پدر من این را بالا میبرد.
این از خواب میپرد. دهه محرم هم بود. صبح به بزرگهای دیگر هیات میگوید باید امشب مصطفی را بیاوریم. میگویند چرا؟ این خواب را تعریف میکند. میگوید من در خواب این را دیدم و باید او را بیاوریم. این برای ۱۱-۱۰ سال پیش است و حاج منصور تعریف کرده است. بعد میآیند و در خانه پدر من را میزنند و پدربزرگم در را باز میکند و میگویند مصطفی را میخواهیم. پدر من میآید و علت را میپرسد. میگوید مصطفی ما را ببخش و میخواهیم شما را به هیاتی بیاوریم که دیشب گفتیم نیا. پدر من میگوید من نمیآیم. آنها اصرار میکردند و پدر من انکار میکرد. در نهایت وقتی پدربزرگم میگوید امشب با من بیا! میگوید به یک شرط میآیم که آن قلادهای که در خواب دیدید در گردن من بیندازید و من را ببرید. اینها تعجب میکنند از کجا خواب را فهمیده است!؟
*سال ۵۸ چطور به رحمت خدا رفتند؟
یک سکته کردند و خدا بیامرز فوت شد.
*قبل از فوت ایشان خاطرهای چیزی ندارید؟
بله. پر از خاطره هستم فقط این را میتوانم بگویم که اینجا از آقای ناطق نوری تشکر کنم که مراسم پدر من را در خانه انجام داد.
*مادر چه زمانی فوت کردند.
سال ۹۰ فوت کردند.
*خدا رحمتشان کند. چه زمانی ازدواج کردید؟
من ۳۰ سال پیش ازدواج کردم.
*یعنی سال ۶۸ بود.
بله.
*یعنی ۳۴ ساله بودید.
بله.
*چطور با حاج خانم آشنا شدید؟
مادرم خدا بیامرز آمد به همراه خانم برادرم گفتند خانمی را دیدیم و این مشخصات را دارند و با ایشان صحبت کردیم. به منزل آنها رفتیم و پدر خانمم بچه تهران بود و قبول کرد ما داماد ایشان بشویم.
*حاج خانم خانهدار هستند؟
بله.
*مهریه چقدر بود؟
مهریه هم فکر میکنم آن زمان ۱۵۰ یا ۲۰۰ سکه بود.
*عجب! خطبه عقد را چه کسی خواند؟
خطبه عقد را امام جماعت مسجد بالای سید خندان، حاج آقای موسوی، خدا بیامرز خواند.
*دو دختر خانم دارید.
بله.
*چه میکنند؟
یکی فوق لیسانس روانشناسی بالینی است و دیگری هم دفاع میکند و فوق لیسانس میکروبیولوژی است.
*ازدواج کردند؟
نه. هر دو در خانه هستند.
*سرکار نمیروند؟
خیر.
*با هم بحث و صحبت میکنید؟
خدا را شکر. نعمت خوبی دارم. اگر خوب نبود میگفتم خوب نیست. خدایی هر دو آن چیزهایی که ما میخواهیم و میگویم قوام خانوادهها است را ایجاد کردند. نسبت به ما حساس و مهربان هستند و من هم متقابلاً تلاش کردم پدر بدی برای آنها نباشم.
*با آنها بحث روز میکنید؟ انتقاد میکنند چرا این مطالب را بیان کردید یا آن مصاحبه را چرا انجام دادید؟
بله. میگویند نکند برای شما مشکلی پیش آید. میگویم غصه من را نخورید و مطمئن باشید هیچی نمیشود.
*میگویید من پسر آقا مصطفی هستم!
نه. میگویم من چیزی نمیگویم به کسی بربخورد. میگویم خداترس باشید. هر کاری میکنید بدانید در محضر خدا هستید و به آخرت خودتان فکر کنید.
*به حاج خانم در کار خانه کمک میکنید؟ اهل کار خانه هستید؟
بله. به وفور.
*چه کار میکنید؟
من انواع غذاها را به راحتی درست میکنم.
*بلد هستید؟
بله. الان اینها را بگویم سخت باور میکند. بیرون از تهران میرویم دختران من به مادرشان میگویند استراحت کنید و اجازه دهید پدر غذا درست کند. خجالت میکشند بگویند شما درست نکنید و پدر خوشمزهتر درست میکند. (میخندد)
*چه غذایی را از همه بهتر درست میکنید؟
هر چیزی بگویید بلد هستم و علاقه دارم.
*مثلاً قورمه سبزی بلد هستید؟
بله. راحت درست میکنم و علاقه هم دارم. شما میدانید آشپزی و خطاطی ذاتی است. میتوانید دوره را ببینید و یاد بگیرید. ولی مواد را دست دو خانم میدهید هر کدام یک نوعی درست میکنند. این است که علاقه میخواهد. رها نکنید و مانند خانم من روی گاز بگذارید و بروید (میخندد). باید بالای سر این بایستید که خوب جا بیفتد.
*اهل تفریح هستید؟
بله. من تئاتر را دوست دارم. سینما را هم دوست دارم. موقع تفریح به تئاتر میروم.
*فوتبالها را هم میبینید؟
بله ولی ده و نیم یازده شب به بعد باشد نمیبینم. چطور شود که ببینم چون صبح زود بیدار میشوم شب هم خیلی زود میخوابم.
*روی پرسپولیس هم هنوز حساس هستید.
در پرسپولیس بازی کردم ولی تعصبی روی این تیم ندارم. آن زمان هم رئیس فدراسیون بودم همه میدانند حتی استقلالیها میگفتند آقای دادکان واقعاً هیچ تعصبی نسبت به پرسپولیس نشان ندادید.
*من مطلبی از شما خواندم که شما گفته بودید زمانی که آقای هدایتی آمده بود باشگاه را در قالب خصوصیسازی بگیرد که دیگه به مفاسد اقتصادی خورد، گفته بودید اگر هدایتی بگیرد من مدیرعامل میشود.
نه. من این را نگفتم. آقای هدایتی گفته بود.
*آقای هدایتی گفته بود و شما هم گفته بودید من میشوم.
آقای هدایتی مصاحبه کرد و من هم گفتم شما بگیرید و اگر گرفتید من مدیرعامل شما میشوم ولی پرسپولیس را به شما نمیدهند. دروغ میگویند. گفتم دکمه کت و شلوار را به شما میفروشند ولی کت و شلوار را تن خودشان میکنند.
*البته در جایی هم گفتید دولت کار درستی میکند که نمیدهد.
بله؛ نمیتواند بفروشد. من هم میگویم نباید واگذار کرد. به چه کسی واگذار کنید؟ از کجا تضمین هست که او بتواند بچرخاند. صبح رها میکند و میرود.
*برای برخی سوال بود آقای دادکانی که همیشه مخالف فساد است چطور با آقای هدایتی جواب مثبت داده که پرونده آقای هدایتی هم به اینجا خورد؟
میخواستم این را بیان کنم. شاید در تمام جاهایی که نشستم گفتم شما باشگاه را بگیرید، من مدیرعامل شما میشوم. من میدانستم باشگاه را نمیدهند. رئیس فدراسیون به من نامه زد که واگذار نمیکنیم. چطور بگویم؟ گفتیم تنور را داغ کنیم.
*حالا که بحث به فساد رسید آقای رئیسی را در دوره جدیدی که برای مبارزه با فساد حرکت جدیدی را شروع کرده چطور میبینید؟
خیلی خوب است. من گفتم خیلی خدمت کرده است. کار خوبی است ولی شاخه و برگها را زده است. ریشه و تنه هنوز باقی مانده است. این را در تلویزیون هم بیان کردم. گفتم ریشه و تنه هنوز باقی مانده است.
*ریشه و تنه چیست؟
یعنی کسانی که پشت اینها هستند. شما دلار ۴۲۰۰ تومان را به چه کسانی دادید؟ آن کسی که گرفت را اعدام کردیم. چه کسی دستور داد به این فرد بدهند؟ شما که میگویید من میگویم؛ ۲۲ میلیارد دلار ظرف مدت یک ماه دادیم و ۱۱ میلیون دلارش برگشته است. مابقی آنور است! این را چه کسی میگوید؟ این را آقای همتی میگوید. چه کسی باید دربیاورد؟ آن که گرفته بود اعدام شد. حداقل جنس آورده بود ولی با تقلب بود. قبول. ریشه کجا است؟ تنه کجا است؟ آنهایی که این پولها را دادند کجا هستند؟
*سال ۵۴ ساواک شما را دستگیر کرد؟
سال ۵۵ بود.
*یک سال ...
نه. زیر یک ماه بود ولی با سابقهای که برای خودم درست کرده بودم، گفتند باید امضا بدهی تا بروی. از این حرفهایی که میزدند. من گفتم امضا نمیدهم که بیرون بروم. اگر کاری نکردم که بیرون میروم. اگر کاری کردم من را نگه دارید. برای من نوشتند اگر کاری کنید یک سال به شما میدهیم. به من گفتند این کارها را کردید و در ماشین شما اعلامیهها پیدا شده، گفتم بله.
*به اردو که برگشتید آنقدر بچهها از ساواک ترس داشتند فقط دروازبان آمد و شما را بغل کرد.
بله. رحمت به پدر و مادرت! وقتی کارهای من تمام شد و آزاد شدم و سر تمرین رفتم، خدا شاهد است که هیچ کسی با من سلام و علیک نکرد. هیچ کسی نگفت دادکاه دو سال و نیم، سه سال است در پرسپولیس بازی میکند، بالاخره تلاش کرده، جوان است، تیم ملی جوانان است، فقط دروازهبان دوم یا سوم تیم بود که از صف بیرون آمد و گفت به تمرینها برگشتی خوشحال هستم. اینها را از کجا درآوردید؟
*درآوردیم دیگه! آن زمان شما به غیر از این فعالیتهایی که یک بار منجر به دستگیری شما شد، کارهای دیگری میکردید؟ فعالیت انقلاب منظور است.
اگر بگویم فعالیت دیگری میکردم، نبود ولی کلاً بافت من مذهبی بود. به من لقبی را میدادند و میگفتند «آشیخ» که از قم آوردند. اول از همه از آقای پروین بپرسید. ایشان برای من با بچهها درست کردند. میگفتند این روزه میگیرد و من روزه بودم پرسپولیس و استقلال قبل از انقلاب بازی داشتند. حتی پرسپولیس و استقلال هم با روزه بازی میکردم. اینکه بروم کرج و باطل کنم و برگردم، از اینا نبود. از این کارها بلد نبودم. خدا آقای مصطفی الهی را بیامرزد کارهای تیمها را میکرد، نیمه اول که تمام میشد در رختکن میآمد و با دو سه خرما در دست و با ته چایی میآمد و میگفت بخورید و روزه را باز کنید تا بدن شما راه بیفتد. من روزه میگرفتم حتی در بازی پرسپولیس و استقلال روزه بودم. در یک ماه رمضان بازی میکردم. سرم هم همین طور بود. اینها را نشان دهید تا جوانان ببینند. یکسری اعتقادات داشتند و بر اساس همان اعتقادات رفتار میکردند.
*بازی پرسپولیس و استقلال سال ۶۱ خداحافظی کردید.
روز ۱۷ دی، روز ولادت محمد رسول الله بود.
*در ۲۷ سالگی خداحافظی کردید.
۲۷ سال و ۸ ماهم بودم.
*زود خداحافظی نکردید؟
خیلی!
*چرا؟
همه میگفتند آقای دادکان میرود و میخواهد تیم دیگری بروند. آن زمان هم تازه باب شده بود خارج از کشور میرفتند ولی دوبی بود. میگفتند میخواهد آنجا بازی کند. من گفتم من دیگر خداحافظی کردم و بس است. ۲۷ سال و ۸ ماه بودم. دور زمین را ۱۹ دقیقه زدم و بازی پرسپولیس و استقلال بود، پاس گل را من دادم و آقای فتحآبادی گل زد و همان دقیقه تا گل را زد به آقای صالحی خدا بیامرز که داور بود گفتم به خاطر ما سی ثانیه نگه دارید. الان فیلم موجود است. من دور زمین را بوسیدم و خداحافظی کردم و رفتم.
*چرا زود خداحافظی کردید؟
تشخیص دادم بس است. خدا بیامرز پدر من میگفت آن زمان که آدم را میخواهند کنار بگذارید.
*بعد از آن به چه سمتی رفتید؟ جبهه هم رفتید؟
بله. همین که بیان کردم فقط همان بود. به عنوان کادر خدماتی کرمانشاه رفتیم و از آنجا سرپلذهاب میرفتیم.
*چند بار رفتید؟
همان یک بار بود. دیگر نرفتم. من سربازی هم نرفتم.
*درس میخواندید و ...
قبل از اینکه انقلاب شود ۵ هزار و ۵۳۰ تومان حقوق میگرفتم. از محیط دانشگاه میگرفتم. وقتی دانشجو بودم رئیس تربیت بدنی بودم. این هم خدمت شما بگویم دانشجو بودم با سن ۱۹ سال، رئیس تربیت بدنی هم شدم.
*رئیس تربیت بدنی دانشگاه ...
همان دانشگاهی که تحصیل میکردم. مدرسه عالی ادبیات.
*اولین مسئولیتی که گرفتید چه بود؟
شاید آن را ندانید و بگویم هم بد نیست.
*مسئول ازدواجهای دفتر مقام معظم رهبری بود؟
بله.
*مسئول اجرایی بودید؟
بله. مدیریت برگزاری این مراسم با من بود. اولین دوره که ۲۵ سال پیش یا بیشتر بود. اولین دوره که در استادیوم آزادی برگزار شد و ۴ هزار زوج کف سالن نشستند و ۱۲ هزار نفر خانواده اینها بودند.
*آن زمان رئیسجمهور وقت به شما میگوید در کار عروسی زدید.
بله. آقای خاتمی من را دید، گفت کار سنگینی بود و گفتم آقای خاتمی سه ماه است اینجا هستم تا این جشن برگزار شود. خیلی خوشحال بود و گفتند برویم و ببینیم. آمدند و دیدند و بعد گفت آقای دادکان چطور شد به کار عروسی زدید؟ خدا شاهد است که همین را گفتم که مهندسها به فوتبال زدند و ما به عروسی زدیم. آقای خاتمی خندید و گفتند باید در فوتبال باشید.
*رابطه شما با آقا چطور است؟
خدمت آقا هم رسیدهام. من و آقای خسرویوفا و خیلی از ورزشکاران بودیم. من آن زمان مسئولیت هم نداشتم. از من هم دعوت شد که خدمت آقا باشم. وقتی رفتم باور نمیکنید که روی صندلی که من باید بنشینم اسم من را چسباندهاند. من روی آن صندلی نشستم و دیدم آن صندلی درست همین جایی است که همکار شماست و آقا هم همین جا نشسته بود و شاید فاصله کمتر بود. مراسم که تمام شد تا برویم. آقای خسروی وفا دست من را گرفت و خدمت آقا آمدیم و به آقا اشاره کردند که آقا ما کارگر شما هستیم. آقا هم به آقای خسرویوفا گفت شما آقایی! این حرف را نزن. گفتند این آقای دادکان هم نسبت به شما حساس هستند و خوشحال هستند شما را میبینند. آقا گفتند آقای دادکان از «سابقون» است. من هم ایشان را بوسیدم و آمدم.
*با آقای هاشمی هم رابطه نزدیکی داشتید. یک بار آقا محسن شما را به خانه میبرند و میگویند میخواهند با شما تنها باشند، تا ورزشهایی به ایشان بدهید. بعد آنجا حرف سیاست میشود.
بارکالله. ما منزل آقای هاشمی رفتیم. گفت آقای دادکان گردن و استخوان ران را دکتر رفتم و اینطور بود و فلان. گفتم آقای هاشمی این به شما آلارمی میدهد. به شما میگوید من ضعیف میشوم. شاید عارضه باشد. گفت چه کار کنم؟ گفتم هیچی، این حرکات را انجام دهید. مطمئن باشید پای شما خوب میشود. اینجا هم اتاق است پرده را کنار بزنید. گفت مطلب دوم، آقای دادکان شما در تهران رأی خوبی دارید. ما این را پرسیدیم و میخواهیم اسم شما را بدهیم. گفتم آقای هاشمی من در کارهای سیاسی بلد نیستم.
*برای انتخابات مجلس؟.
بله. همین دوره قبل بود. یک عکس نشان دادم و گفتم اینها سران هستند و من را دعوت کردند و من به آنها هم گفتم من نیستم. بعد گفت یعنی چه؟ گفتم من نه اصولگرا هستم و نه اصلاحطلب!
*چطور در سال ۸۱ رئیس فدراسیون شدید؟
آقای صفایی فراهانی یک روز من را دعوت کرد. گفت میخواهم شما را نائب رئیس بگذارم. گفتم من نمیتوانم. من مشاور شما باشم و وقتی کار من را پسندیدید، من را نائب رئیس بگذارید. دو سه ماهی کار میکردم، یک شب آمد دید من جدولی دارم مینویسم. گفت چه کار میکنید و این ساعت هنوز هستید و خانه نرفتید؟ گفتم دارم داوران را رتبهبندی میکنم. جدول برای این درست میکنم. نشست و گفت برای من بگویید چیست؟
گفتم داوران را چرا بگوییم نمره شما ۱۰ یا ۱۱ است، ولی نُرم نداریم. کمیته داوران دارد ولی خودمان نرمی نداریم. چرا این همه دعوا در لیگ راه بیندازیم. صبح داور را محروم میکنیم. دو روز بعد من را خواستند و گفت مجمع برویم و آنجا میخواهم ۱۵-۱۰ روز دیگر معرفی کنم که نائب رئیس شوید. بعد از آن به بوسان رفتیم و قهرمان شدیم و انتخابات را برگزار کردیم و چند نفر نامزد بودند و من انتخاب شدم و به عنوان رئیس فدراسیون کار را شروع کردم.
*در مورد ۲۰۰۶ یک مواردی را بیان میکنند مثلاً کمپی که در آلمان گرفته بودید میگفتند آقای برانکو پیشنهاد داده بود که فاصله از شهر داشته باشد که این بازیکنهای ما بازیکنهای بزرگ را نبیننند تا دلشان بلرزد.
نه. گفت ما از شهر دور باشیم که ایرانیانی که علاقهمند هستند اینقدر نرونند و نیایند. فقط هدف همین بود. ما همایون شاهرخی، رضا قیاسی، آقای رفیقدوست را زودتر فرستادیم و همه چیز را دیدند و اوکی کردند ما گرفتیم، نه اینکه صرفاً روی حرف آقای برانکو باشد.
*اتفاقی که آنجا افتاد اختلافاتی بود که بین علی دایی و علی کریمی رخ داد.
اختلاف داشتند.
*چطور مدیریت میکردید؟
۴ سال مدیریت کردیم. به دلیل اینکه یکسری بچهها خصوصیات علی دایی را دوست داشتند و یکسری خصوصیات علی کریمی را دوست داشتند، ولی هر دو وطنپرست و عاشق هستند.
*قصه وحید هاشمیان چه بود که دعوتش نمیکردند و حل کردید؟
نه که دعوتش نکنند. آقای وحید هاشمیان یکی از موضوعاتی بود که خوب شد پرسیدید تا بگویم. ایشان با فدراسیون قبل از ما مشکلاتی داشت. کلاً خط خورده بود و خودش هم نمیآمد. من به آلمان رفتم. ایشان را دیدم. خودم پیش ایشان رفتم. گفتم میخواهم شما را بازگردانم. گفت با من این کار را کردند. گفتم اینها را کنار بگذارید.
*گلایهاش چه بود؟
گفت از دوره قبلی بازی نمیکرد یا یک بار دعوت نمیکردند و یکبار دعوت میکردند.
*دعوت میکردند و بازی نمیدادند و آنجا هم از قافله باز میماند.
بله. وقتی برمیگشت هم میگفتند چرا رفتید و شما هم بازی نکردید. این از فدراسیون این ناراحتی را داشت. آنجا رفتم و گفتم خودم آمدم و هیچ کسی به من نگفته است. دوست دارم ایران بیایی و دعوت کنم و بازی کنی. من از آلمان برگشتم و آمدم و یک برنامه تلویزیونی را نگاه میکردم که دیدم دو مسئول روزنامه نشستهاند که کدام رئیس فدراسیون برود و یک بازیکن بیاورد. در هیچ جای دنیا نیست.
این برنامه را شنیدم و به تلویزیون زنگ زدم. گفتم من میخواهم روی خط اینها بیایم و حرف بزنم. روی خط رفتم و گفتم شما همواره میگویید غرور رئیس فدراسیون شکست. من حاضرم غرورم شکسته شود ولی غرور ملی شکسته نشود. وحید را آوردم و ببینید چه روزی به درد ما میخورد.
*این درست است که آقای علیآبادی به شما گفته بود دایی، گلمحمدی و بختیاریزاده را کنار بگذارید؟
بله.
*علتش چه بود؟
گفت اینها مسن هستند و فکر نمیکنید باید دور را به جوانتر بدهید؟ اینها بروند. یک طوری هموار کنید اینها بازی خوبی کنند و از تیم ملی خداحافظی کنند. گفتم مگر چنین چیزی شدنی است؟ اینها هر سه برای تیم ملی زحمت کشیدهاند و هیچ عقل سلیمی این کار را نمیکند. شما دیدید دو گل در جام جهانی زدیم و هر دو همینها زدند که گفتند خطشان بزنید.
* کنار بلاتر بودید که فهمیدید برکنار شدید.
بله. در جایگاه بین دو نیمه بازی آنگولا و ایران بودیم. برای صرف چای رفتیم و آقای بلاتر به من گفت خبرگزاری فرانسه به من اعلام کرده شما برکنار شدید و تعجب کرد. گفت تا حالا در طول جام جهانی ندیدیم که رئیس فدراسیون و مربی برکنار شود.
*البته آن زمان برکنار نشده بودید.
شده بودم. خبرگزاریها اعلام کرده بودند.
*و اینی که میگویند یکسری اسناد را به فیفا دادید و باعث تعلیق شد درست است؟
ما اصلاً تعلیق نشدیم.
*پس در خطر تعلیق قرار گرفتید.
بله، در خطر تعلیق بودیم. همان زمان مصاحبه کردم و گفتم یک برگه بیاورید، ولی فیفا رئیس فدراسیون قانونی آقای دادکان را میشناسد. از من دفاع میکرد.
*یعنی شما پشت صحن خداوکیلی کار نکردید؟
خداوکیلی کاری نکردم که نامه بنویسم که شما من را برکنار کردند؟ اصلاً این کارها نبود. همان جایی که بودیم من به فیفا باید میگفتم که ما نیستیم.
*این درست است که محمد دادکان زمانی که رئیس فدراسیون بوده جلوی درب هتل در سفرهای خارجی مینشست و مراقب بود بچهها بیرون نروند؟
بله. خودم مصاحبه کردم و در پخش زنده تلویزیون زمانی که رئیس فدراسیون نبودم، گفتم رئیس فدراسیون در مملکت ما غیر از رئیس فدراسیونی، باید پاسبان هم باشند. خودم در لابی هتل مینشستم.
* تا نماز صبح؟
تا سه بامداد که آن محلهها ببندند و بروند. شما از بازیکنها سوال کنید. عشق من بود که تا سه بنشینم و سه میرفتم و میخوابیدم. ۷:۳۰ صبح سر صبحانه بودم. چهار سال اینطور بود. یکی دو روز نبود.
*حتی میگفتند با تاکسی میرفتید و رصد میکردید.
بله. در مالزی میرفتم ببینم بچهها که گفتند میرویم دور بزنیم و بیاییم کجا میروند. این کار را میکردم. سوئیس با ترکیه بازی داشت. من برای تماشا رفتم. رئیس هم نبودم. رفتم و دیدم تیم سوئیس وقتی وارد هتل شد، همهشان در پذیرش هتل رفتند و به مربیهایشان که کلید را از سرپرست تیم تحویل بگیرند تلفنها را دادند، چرا؟ میگوید الان یک بازی اساسی دارم یا من میروم جام جهانی یا ترکیه. خانمم زنگ میزند بچه افتاد، مادرت مریض شد. یک کسی این را گفت و این ۲۴ ساعت تلفن خودم را خاموش میکنم.
حالا ما میگوییم تلفنها را تحویل دهیم. دور از جان بچهها، البته خیلی کم بود، تلفن را تحویل میدهد و به اتاق میرود و بعد شب در اتاق میایستید و گوش میدهید که تلفن دیگری دارد و با آن حرف میزند. شما نباید این محدودیت را بگذارید که در اتاقها باید باز باشد؟ ۱۱ شب بخوابید.
*و نظم را برقرار کنید.
بله.
*و اینکه گفته بودید به برانکو به ازای هر سال ۴۰۰ دلار دادم اما آقایان به قلعهنویی برای چند ماه ۴۰۰ میلیون تومان و برای علی دایی برای یک سال ۸۰۰ میلیون تومان و قطبی هم یک میلیارد و ۲۰۰. واقعاً اینطور بود؟
اینها را من نگفتم، ولی اولی را گفتم که به برانکو دو سال و سه ماه، یک میلیون و ۵۰ هزار دلار دادیم. برای ۲۶ ماه به برانکو این میزان را پرداخت کردیم. تقسیم کنید همین ۴۰۰ تا میشود، گفتم به برانکو ۴۰۰ تا دادیم و ببینید در مملکت ما چقدر پول هزینه میکنند. آن هم با آن پشتوانه که وجود دارد. من اسم آقای قلعهنویی را نبردم، آخریش چه کسی بود؟
*آقای دایی و آقای قطبی بودند.
نه. علی دایی شاید ...
*علی دایی به شما زنگ زد زمانی که میخواست سرمربی تیم ملی شود.
بله. آقای قلعه نویی هم زنگ زد.
*شما گفتید نکنند؟
من به هر دو تا گفتم آن کسی که شما را میآورد برای بقای خود این کار را میکند. علی دایی الان دارد گوش میدهد. علی دایی برنامه ۹۰ آمد و گفت به یکی بدهکارم و باید عذرخواهی کنم. به محمد دادکان بدهکارم. به من گفت نروید و این آدم میخواهد شما را ابزار کند. گفتم علی جان یک روز پای شما نمیایستند، نرو. این موقعیت خود را دست رئیس سازمان ندهید. به امیرقلعه نویی گفتم نرو و رفت. وقتی کنار گذاشتند مثل علی دایی به من زنگ نزد. من خودم زنگ زدم. گفتم دیدید حرف من درست درآمد.
*گفته بودید پیش یک نفر که در جایی گفتید نمیتوانم اسم ببرم، به من گفت برگردید و من گفتم باید مشورت کنم. گفت چه مشاورهای بهتر از قرآن و استخاره کرد و بد درآمد. پیشانی من را بوسید و بعد پیغام داد ...
بله. حاج داود احمدینژاد بود. آقای حاج داود احمدینژاد من را صدا کرد و گفت همه کارها تمام شده، با برادرم صحبت کردم و این همه لطمه خوردیم. تماشاگر نمیآید. جلوی آقای دکتر به من گفت امروز بازی داریم و اینطور است و گفتم اگر سه هزار نفر برای تیم ملی آمدند، من دیگر حرفی نمیزنم. گفت تلفن باز باشد و نبندی. در بازی تیم ملی ایران دو هزار نفر هم نبودند. به من زنگ زد و گفت هر چیزی گفتی درست است دو هزار نفر هم نیامدند. بعد نشستند و با آقای دکتر هم صحبت کردند. خود آقای دکتر هم گفت بیا. گفتم من را جای دیگر بفرستید میروم.
*خود آقای احمدینژاد گفتند برگردید؟
بله. گفتم به احترام شما به ورزش برمیگردم، ولی من را فدراسیون دیگری بفرستید. ببینید در عرض یک سال برای آن فدراسیون چه کار میکنم و چه امکاناتی میآورم.
*چرا قبول نکردید؟
فوتبال؟ نمیشد. دوباره بروم و همان آدمی که توپ را از قارپوز تشخیص نمیدهد، زیر دست او بروم!؟
*فدراسیون دیگری میرفتید زیر دست او بودید.
گفتم شما باید حکم من را بدهید. آقای احمدینژاد الان هست و بازگو کند.
*آنجا هم میگفتید حکم را آقای احمدینژاد بدهند.
نمیشد. میدانست من در فوتبال با او دعوا دارم.
*آقای رویانیان هم با شما تماس گرفت و گفتید نرو.
آقای رویانیان تماس نگرفت، برای عیادت از مادرم آمد. گفتم هم آرزوی خود را میگذارید و هم آبروی خود را میگذاری. یک خبرنگار هم ایستاده بود و با او آمده بود. صبح این تیتر شد که دادکان به رویانیان گفت هم آبرو و هم آرزوی خود را میگذاری، نرو. یک زمان گذشت و آقای رویانیان رفت. بعد با همان روزنامهای که این تیتر را زده بود مصاحبه کرد و گفت آقای دادکان هم آبرو را گذاشتم و هم آرزویم را گذاشتم.
*ممنونم. من از شما خداحافظی میکنم اما به رسم برنامه دستخط برنامه با دستخطی که دکتر دادکان به یادگار برای ما خواهند نوشت به پایان خواهد رسید.
«یک رباعی است، ولی بیت اول آن را ننوشتم، بیت دوم "غم به دنبال غم و غصه به دنبال غم است، پس چرا هیچ خبر از شادی نیست! " با تشکر از برنامه دستخط.
محمد دادکان».
انتهای پیام
نظرات