به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «درگذشت «علینقی عالیخانی»، وزیر اقتصاد دهۀ ۴۰ خورشیدی (۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸) و رییس دانشگاه تهران در سالهای ۴۸ تا ۵۰ مناسبت یا بهانهای شده تا از یکی از دورههای شاخص در اقتصاد ایران بار دیگر یاد شود. «بار دیگر» را به این خاطر به کار میبرم که پیش از این به بهانۀ درگذشت دکتر رضا نیازمند نیز همین یادآوری صورت پذیرفته بود.
در واقع آن چه به عنوان نقاط مثبت کارنامۀ عالیخانی ذکر میشود، بیشتر به خاطر عملکرد رضا نیازمند، پایهگذار سازمان گسترش و نوسازی صنایع ایران است که البته معاون دکتر عالیخانی بود.
در دولت اسدالله علم وزارت اقتصاد ایجاد شد و کلید را به عالیخانیِ ۳۴ ساله سپرد که چهار پنج سال قبل از فرانسه به ایران بازگشته بود. جوانی که بر خلاف خیلیهای دیگر نه در آمریکا که در فرانسه اقتصاد خوانده و با جامعه ایران و نیازهای آن آشناتر بود و البته سودای پیشرفت و ارتقا داشت و وقتی به ایران بازگشت و در سال ۳۷ در یک مرکز پژوهشی مشغول به کار شد که در واقع زیر مجموعۀ سازمان اطلاعات و امنیت کشور یا همان ساواک بود و در عمل انگی شد که هیچگاه او را رها نکرد. مهمترین راز قضاوتهای دوگانه دربارۀ او نیز همین پیشینه است.
مهمتر از خود عالیخانی اما دوره اوست و سالهای ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸ که «تولید» بر «واردات» پیشی گرفت و به تعبیر آقای جلالپور، رییس پیشین اتاق بازرگانی ایران «ذینفعان واردات را ذینفع تولید کرد.»
اکنون که همه جا صحبت از ضرورت توجه به تولید ملی است بازخوانی آن دوران بسیار نکتهآموز است.
کاری که در آن زمان انجام دادند این بود که وارد کنندگان سرشناس را به سمت تولید سوق دادند و مدیریت و کارگردانی این کار هم با رضا نیازمند بود که معاونت صنعتی وزارت اقتصاد را بر عهده داشت و البته به نام دکترعالیخانی هم ثبت شد.
ستایشگران آن دوره فهرست بالابلندی از تصمیمات یا اقدامات عالیخانی ارایه میکنند که اگر هم تمام آنها را به تصمیم شخص او و تیم او نسبت ندهیم، در این تردیدی نیست که مربوط به دهۀ ۴۰ خورشیدی است. به عبارت دیگر دهۀ ۴۰ که هنوز اقتصاد ایران مست یا معتاد به فوران درآمدهای نفتی نشده بود در عرصه صنعت هم مانند فرهنگ و ادبیات دورهای درخشان به حساب میآید و کافی است چند فقره از مهمترین تصمیمات و اقدامات عالیخانی یا دورۀ او را یادآور شویم: «راهاندازی ذوب آهن اصفهان، تأسیس بانک بینالملل ایران، آزادی واردات اتومبیل (از این حیث که انحصار را شکست و نه از منظر رقابت با تولید داخلی که هنوز هنگام این تصمیم ایران ناسیونال پا نگرفته بود)، راهاندازی ماشینسازی تبریز، راهاندازی تراکتورسازی تبریز، تأسیس مرکز آمار واردات و صادرات، راهاندازی ذوبآهن گازی، افتتاح کارخانۀ لوله نورد اهواز، راهاندازی ماشینسازی اراک، تأسیس مؤسسۀ استاندارد، سازمان کارگزاران بورس و نهایتا شرکت خودروسازی ایران ناسیونال همه مربوط به این دورۀ هفت ساله است ( از ۱۳۴۱ تا ۱۳۴۸).»
با این حال به موازات موفقیتهای اقتصادی امتیازخواهیها هم فزونی گرفت و عالیخانی دیگر نتوانست با هویدا و دولت کار کند و در دانشگاه تهران بر جای پرفسور فضلالله رضا نشست و در دهۀ ۵۰ هم عملا فاصله گرفته بود و با اوجگیری انقلاب همراه همسر فرانسوی (سوزان) از ایران رفت و همین که یک بنگاه انتشاراتی راه انداخت، نشان میداد دغدغههای علمی را فرونگذاشته است.
محسن جلالپور در یادداشت خود دربارۀ آن دورۀ خاص نوشته است: «در فاصلۀ سالهای ۴۲ تا ۵۲ میانگین رشد اقتصادی ۱۱.۲ درصد و میانگین سالانۀ نرخ تورم ۲.۶ درصد بوده است.»
پس از آن پول نفت به اقتصاد ایران سرریز شد و بار دیگر واردات، اولویت یافت و آن قدر جنس وارد میشد که گمرکها و بنادر کشش نداشتند و در این دوره دیگر نشانی از کار و اندیشۀ عالیخانی نمیبینیم.
چنان که گفتم اما قضاوت دربارۀ او دوگانه بود. برخی بر سابقۀ همکاری با ساواک انگشت میگذاشتند و وابستگیهایی که میگفتند یکی از برادرانش داشته و حتی یکی از تاریخپژوهان برادر او را همکار کودتای نوژه میداند که در صورت صحت باز منافاتی با نقاط درخشان دورۀ اقتصادی ندارد.
بعضی که اکثریت اظهارنظرکنندگان را تشکیل میدهند البته کارنامۀ او و رضا نیازمند را در سوقدادن واردکنندگان به تولید صنعتی پررنگتر میدانند و قابل افتخار و به خصوص از حیث آماری که ذکر شد.
خاطرهای از مرحوم مهندس سحابی اما میتواند این ابهام را رفع کند. جایی از او شنیدم یا خواندم که در دوران زندان برازجان که همزمان عالیخانی وزیر اقتصاد و مرد همهکارۀ صنعت و تجارت بوده، برنامههای او را نقد میکرده و در خدمت بیگانه میدانسته و بر این نظر هم بوده تا پیروزی انقلاب در سال ۵۷.
پس از پیروزی انقلاب مرحوم سحابی رییس سازمان برنامه و بودجه میشود و با نگاه منفی پروژههای گذشته را بررسی میکند اما در طرحها و ایدههای دکتر عالیخانی رنگ غالب را با ایراندوستی و توجه به منافع ملی میبیند.
او میگفت چنان تحت تأثیر قرار گرفتم که بعد از انتشار خاطرات اسدالله علم که با ویرایش عالیخانی انجام شد و از طریق ناشر با خود عالیخانی تماس گرفتم و گفتم نظر من به شما منفی بود و مهرۀ اجرای برنامههای استعماری میدانستم اما اکنون بر این نظر نیستم. واکنش دکتر عالیخانی بسیار قابل تأمل است. زیرا میگوید شما در آن زمان زندانی بودید و من وزیر حکومتی که شما را به زندان انداخته بود و انگار زندانبانتان و طبیعی است که نمیتوانستید نظر مثبت داشته باشید.
وقتی سحابی که زندان رفتهتر و زخمدیدهتر از خیلیهای دیگر بود از نظر منفی به علینقی عالیخانی به نظر مثبت رسید، شاید بهتر آن باشد که باور کنیم در ایام جوانی نمیدانسته آن مرکز پژوهشی به کجا وابسته است یا اگر میدانسته، از عمق جهنمی ساواک خبر نداشته و اگر هم داشته و همکاری کرده خدمات ۱۰ ساله او را تا حدی جبرانکننده بدانیم و بیش از این مته به خشخاش نگذاریم.
علینقی عالیخانی در خاطرات خود مینویسد: «در همان دیدار اول از نخست وزیر (عَلَم) پرسیدم: آیا شما برنامهای دارید که من باید انجام بدهم؟ و ایشان پاسخ داد: نه، آقا جان! میخواهیم شما دکتر شاختِ ایران باشید.»
دکتر شاخت، مشاور اقتصادی هیتلر بود که اول بار طرح مالیاتی و گمرکی و راه صنعتی شدن را به رضاشاه داد و ۲۰ سال بعد هم دکتر مصدق دنبال او فرستاد اما این همکاری وصال نداد چون کودتا دولت ملی را برانداخته بود.
نمیتوان با قاطعیت گفت که عالیخانی «شاختِ» اقتصاد ایران نشد اما میتوان قاطعانه نظر داد که اقتصاد ایران را «میشناخت».
انتهای پیام
نظرات