به گزارش ایسنا، روزنامه ایران نوشت: رضایت از زندگی یعنی چه؟ کجاست که آدم حس میکند از عمری که سپری کرده راضی است و اگر یک بار دیگر به دنیا بیاید، همین راه را طی خواهد کرد؟ در چه صورت میشود گفت دیگر هیچ آرزویی ندارم؟ رضایت برای هر کس یک جور تعریف میشود، برای یکی با رسیدن به ثروت و برای دیگری در شغل و موقعیت اجتماعی. برای بعضیها اما رضایت در شهرت خلاصه میشود؛ شهرتی که قطعاً ثروت را هم بهدنبال خواهد داشت. آدم مشهور به هر حال پولدار هم میشود.
«همین علی دایی خودمان. همه چیز دارد، هم سواد، هم شهرت و هم ثروت.» پدر محمد، این جمله را میگوید. محمد یکی از بچههای مدرسه فوتبالی است که تعطیلی بردار نیست. هر هفته چهارشنبه و جمعه بچهها سر تمرین حاضر میشوند، حالا میخواهد موقع امتحانات مدرسه باشد یا نه، فرقی نمیکند. آنها باید سر تمرین بیایند تا رؤیای فوتبالیست شدنشان خدشهدار نشود.
پدر محمد هم مثل بعضی دیگر از والدین دوست دارد وقتی پسرش تمرین میکند، دور زمین بچرخد و او را تماشا کند. روی سکوهای کنار زمین چمن، پدر و مادرها مشغول تماشای پسربچههایی هستند که با لباسهای یکدست زیر آفتاب پر رمق رو به خرداد تلاش میکنند آنچه را که از مربی آموختهاند، به کار برند.
پسر شما خودش به فوتبال علاقه داشت؟
پسربچهها که همهشان فوتبال دوست دارند. من خودم بیشتر علاقه داشتم. زمان جوانی هم بازی میکردم. ولی خب دیگر مشکلات زندگی اجازه نداد. الان که امکانات هست، بچهها میتوانند استفاده کنند و به جاهای خوب برسند.
منظورتان از جای خوب کجاست؟ تیم ملی؟
دیگر به هر حال هر کس بچهاش را میگذارد مدرسه فوتبال چنین چیزی مد نظرش هست. در واقع تمام تلاشمان را میکنیم که به آن سمت پیش برود. آنطوری دیگر زندگیاش تضمین میشود.
اگر فوتبال به درس محمد لطمه بزند چه؟ باز هم اجازه میدهید به تمرین ادامه دهد؟
درسش را که باید بخواند، اگر یک فوتبالیست درس خوانده شود که دیگر عالی است اما این همه فارغالتحصیل بیکار در تمام مقاطع داریم. با ورزش میتواند خودش را اداره کند.
میگوئید ورزش، چرا بین این همه رشته ورزشی فوتبال را انتخاب کردهاید؟
چون فوتبال توی کشور ما جواب میدهد و پولساز هم هست. چند سال است والیبال هم خوب شده اما پسر من علاقه نداشت. رشتههای دیگر مثل کشتی هم هست که ورزش ملی خودمان است اما فوتبال یک چیز دیگر است. خودمان که چیزی نشدیم، لااقل تلاش کنیم بچهها برسند.
پسربچههای توی زمین تعدادشان زیاد است، ۴۰، ۵۰ نفری هستند. بعضیها دارند دور زمین میدوند و گرم میکنند و تعدادی دیگر به تمرین وسط زمین مشغولند. دارم فکر میکنم از بینشان چند نفر ممکن است به تیم ملی برسند؟ چند مدرسه فوتبال دیگر در تهران و بقیه شهرها وجود دارد؟ در هرکدام چند پسربچه دارند رؤیای ملی پوش شدنشان را تمرین میکنند؟ از بینشان چند نفر رؤیا را نیمهکاره رها میکند و چند نفر راه سخت و ناهموار را پیش میگیرند؟
«سختیاش این است که آشنا پیدا کنی و پول خرج کنی.» این، نظر مادر حسام است. معتقد است فوتبال هم یک نوع تجارت است حالا و اگر هزینه نکنی، بچهات با وجود استعداد به جایی نمیرسد و حقش را میخورند.
«من از آن سر شهر پسرم را برمیدارم میآورم اینجا که میدانم مربیاش درست و حسابی است و امکان این که برای تیمی انتخاب شود بیشتر است. حالا البته زود است اما باید چنین برنامهریزیای داشت. پسر خواهرم را هم چند سال پیش گذاشتند جای خوب و الان دروازهبان جوانان یکی از تیمهای مطرح است. این که قبلاً از زمینهای خاکی شروع میکردند و موفق میشدند دیگر حالا مثل قصه است. الان بدون هزینه کردن، موفقیتی در کار نیست. خواهرم روی پسرش سرمایهگذاری کرد و کمکم دارد نتیجهاش را میبیند.»
تب فوتبال همیشه هست اما نزدیک تابستان و تعطیلی مدارس بالاتر هم میگیرد. خیلی خانوادههای پسردار حداقل تجربه یک بار ثبتنام بچه را در مدرسه فوتبال یا یک کلاس فوتبال معمولی دارند. بچهها هم که لابد راضی، به قول پدر محمد پسربچهها همگی عاشق فوتبال هستند، البته نه همهشان. یکی مثل فرداد ۱۳ ساله اصلاً علاقهای به فوتبال ندارد اما کسی روزی به پدرش میگوید این بچه با این دستهای بلند جان میدهد برای دروازهبانی و اینطور بود که رؤیای دروازهبان شدن پسر، در سر پدر افتاد و او را برای ثبت نام به مدرسه فوتبال برد که اتفاقاً زیر نظر مربی معروفی اداره میشد اما چون بعد از مدتی تشخیص دادند فرداد آن قدرها هم مستعد نیست، پدر دلگیر شد و تصمیم گرفت پسر را در آکادمی بهتری ثبتنام کند.
«به نظرم اینجا کارشان بهتر است. پسرم کمی علاقهمند شده و بهتر تمرین میکند. فکر میکنم در مدرسه قبلی رفتار خوبی با او نمیشد و توی سر بچه زده بودند که در این کار به جایی نمیرسی. به هر حال هر کس چیزی میگوید و اگر قرار باشد آدم به حرف همه گوش کند، گیج میشود. من کار این مربی را پسندیدم و تصمیم دارم با همین ادامه بدهم.»
و بعد حرفش را با خنده تصحیح میکند: «البته پسرم ادامه بدهد.»
واقعیت این است که پدر و مادرها شاید رؤیاهای تحقق نیافته خودشان را در وجود فرزندان ببینند که این روزها انگار با فوتبال امکان به واقعیت نزدیک شدنش بیشتر است. فوتبال یعنی موفقیت و محبوبیت، یعنی شهرت و ثروت. بر اساس همین تفکر مرسوم این روزها هم هست که برنامه سازان تلویزیون دنبال ساخت برنامههایی نظیر «ستارهساز» هستند؛ همه چیز در جهت تحقق رؤیای فوتبالیست شدن.
اما آیا این نسخه را میشود برای همه پیچید؟ امیر حاجرضایی، مربی، کارشناس و منتقد فوتبال در این باره در گفتوگو با «ایران» چنین میگوید: «من خودم به آکادمیهای فوتبال در ایران چندان اعتقاد ندارم. شاید یکی دو آکادمی باشد که برای بچهها هم به لحاظ سلامت و هم به جهت آموزش خوب و مناسب باشد اما خیلی جاها فقط هدف پول است. کمتر جایی میشناسم که خصوصیات یک آکادمی خوب را داشته باشد. بچهها در این سن نهال هستند و هم آموزش فنی لازم دارند و هم آموزش تربیتی. تشخیص این که بچه استعداد فوتبال دارد یا نه هم با اهل فن است. مثلاً ممکن است بچهای مراجعه کند و علاقهمند به فوتبال هم باشد اما کارشناس تشخیص بدهد که برای والیبال مناسب است. این بچه ممکن است نسبت به همسن و سالهایش پنجههای کشیده و ساعد قویتری داشته باشد و خودش فکر کند برای دروازهبانی مناسب است. این اتفاق خیلی پیش میآید، مثلاً تحت تأثیر برنامههای تلویزیونی. بچه میگوید من میخواهم دروازهبان شوم و برای پدر و مادر هم مسلم میشود که او باید این کار را بکند اما تشخیصش با کارشناس است. خیلی مربیهای ما کارشان تجربی است و آکادمیک نیست. توصیه من این است که کارشناس تربیت بدنی که تحصیلات آکادمیک دارد این کار را انجام دهد. کسانی که تربیت بدنی خواندهاند، استخوانبندی، مفاصل و ماهیچهها را میشناسند. آنها در واقع آناتومیست هستند و میتوانند تشخیص دهند فیزیک بچه برای چه ورزشی مناسب است. همانطور که گفتم خیلی جاها اسم آکادمی دارد اما فقط بنگاههایی برای پول درآوردن هستند و خانوادهها باید به این نکته توجه کنند.»
تصور کنید بچهای که با ذوق و شوق وارد این رشته میشود و تصور خانواده هم این است که روزی فوتبالیست مطرحی قرار است بشود که اگر حتی جایی در تیم ملی نداشته باشد، لااقل در یکی از تیمهای مطرح بازی خواهد کرد دیگر؛ حالا همین بچه بعد از سالها تلاش و صرف هزینه، وقتی راه به جایی نمیبرد، سرخورده و شکست خورده باید راه دیگری را در پیش بگیرد. سختترین بخش قضیه شاید این باشد که او دیگر یکی از آن ۱۱ نفر نخواهد بود.»
انتهای پیام
نظرات