وقتی حرف از تاریخ معاصر ایران میشود، ناخودآگاه انبوهی از پرسشهای تاریخی بر سرت آوار میشوند. اما هنگامی که میان اسناد، پاسخی روشن را جستوجو میکنی معمایی تلخ وجودت را فرا میگیرد، به گونهای که با کمی جستوجوی بیشتر، خودت را میان آوار مهیب تاریخ، غرق در مرداب دروغ و حقیقت، دوشادوش با مردگان اعصار خواهی یافت. در این میان اما آزاده اخلاقی، عکاس و فیلمساز متولد شیراز با ابزاری کاملا متفاوت تاریخ را جستوجو میکند و او با بهکارگیری عنصر پژوهش، هنر معماری مکانی، هنر طراحی لباس و عکاسی صحنهپردازی شده، هفده فریم از تاثیرگذارترین مرگهای تاریخ معاصر ایران را به ثبت رسانده است، تابلوهای عکسی که از تازگی مرگ در آنها، بوی نا به مشام میرسد.
آزاده اخلاقی، کارگردان و ایدهپرداز عظیمترین پروژه عکاسی در ایران (به روایت یک شاهد عینی) که به تازگی برای برگزاری یک کارگاه عکاسی از آمریکا به اهواز سفر کرده است، در گفتوگو با خبرنگار ایسنا، اظهار کرد: از آن جایی که “به روایت یک شاهد عینی” به مقوله بازسازی صحنهمرگهای تراژیک میپردازد و در این گونه آثار عنصر واقعیت از ارکان اصلی میباشد، سعی کردم تا با استفاده از هنر معماری مکانی، صحنههایی مستند و قابل پذیرش از حادثه را خلق و سپس از آنها عکاسی کنم. صحنههایی که با استفاده اصول معماری مکانی و چینش عناصر حاضر در صحنه مخاطب را در دل حادثه قرار میدهد، به گونهای که انگار این صحنه را از نزدیک دیده و لمس کرده باشد. انتخاب مکان، مشخصات ظاهری و فیزکی مکان وقوع حادثه و شیوه چینش حاضران در محل به هنگام وقوع حادثه از جمله نکاتی بود که سخت در انتخاب آن ها تلاش کردم.
وی در معرفی خودش گفت: من در ابتدای راه رویای فیلمسازی را در سر داشتم. این در حالی بود که مهندس کامپیوتر بودم و برنامهنویسی هم میکردم. در همان سالها چند فیلم کوتاه ساختم و در چند فیلم دستیار کارگردان بودم. همین باعث شد که به عکاسی استیج علاقه پیدا کنم. مجموعه "به روایت یک شاهد عینی" هم پروژهای مربوط به سالها پیش است که یک پروسه بسیار طولانی تحقیق را به همراه داشت. ساخت این پروژه در واقع به علاقه زیادی که به سینما داشتم بازمیگردد.
شاید بعدها سبکی را با نام Historical Photography نامگذاری کردند
برنده رقابت عکاسی بومی سازمان ملل متحد با بیان این که عکاسی من عکاسی استیج نیست توضیح داد: من خودم را عکاس استیج نمیدانم زیرا در عکاسی استیج عکاس به دنبال خلق یک خیال است. برای مثال جف وال که خداوندگار عکاسی استیج است تنها یک خیال را میسازد اما من تاریخ را میسازم، به همین خاطر اعتقاد دارم که سبک کار من عکاسی استیج نیست و میتوان آن را Historical Painting و یا همان نقاشی تاریخی دانست. پروژه من در واقع همان آثاری است که کاراواجو ( نقاش ایتالیایی ۱۵۷۱ ـ ۱۶۱۰ ) با خواندن انجیل و پی بردن به جزییات یک حادثه تاریخی مهم خلق میکرده است. او برای خلق آثار خود برای مثال لحظه مرگ مریم مقدس، ابتدا آن صحنه را بر اساس متن انجیل و با استفاده از بازیگران روستایی بازسازی و سپس نقاشی میکرده است. بنابراین نمیتوان نوع خاصی از عکاسی را به پروژه من نسبت داد، شاید بعدها سبکی را با نام Historical Photography نامگذاری کردند.
عکاسان خبری در ایران بهتر از بهترینهای مگنوم
اخلاقی در پاسخ به این پرسش که آیا عکاسی استیج در ایران نسبت به دیگر نقاط جهان مسیر درستی را پیش میرود پاسخ داد: بله، ما اکنون در جهان عکاسان ایرانی مطرحی را داریم که آثارشان به نمایش گذاشته میشود و جالب این است که بیشتر آنها عکاسان خانم هستند از جمله نیوشا توکلیان، گوهر دشتی و میترا تبریزیان. به همین خاطر فکر میکنم که به لحاظ کیفیت بچههای ایران چیزی از دیگر عکاسان جهان کم ندارند.
وی با بیان این که عکاسی در ایران قدمتی طولانی دارد افزود: عکاسی خبری در ایران بخش بسیار مهم و قابل توجهی است که سال ها قدمت دارد و به طور قطع میتوان گفت که ما در این زمینه با جهان برابری میکینم. از جمله عکاسان مطرحی که در زمینه عکاسی خبری فعالیت داشتهاند میتوان به کاوه گلستان، بهمن جلالی، محمود کلاری و عباس عطار اشاره کرد. همه افرادی که نام برده شد هر کدام در برهههای مختلف تاریخی ایران، یعنی انقلاب 57 و جنگ در سال 59 از خودشان شاهکارهای زیادی به جا گذاشتهاند. بنابراین عکسهای عکاسان ایرانی هرگز در برابر عکاسان آژانسی مانند مگنوم کم نیاورده است.
نمیتوان عکاسی استیج را شیوه سهلالوصولی دانست
برنده جایزه نخست مسابقه زنان و زندگی شهری همچنین در پاسخ به این پرسش که آیا عکاسی استیج در ایران به خاطر وجود محدودیت در عکاسی مستند رواج پیدا کرده است پاسخ داد:به عقیده من هیچ کدام از دو شیوه عکاسی استیج و مستند آسان نیست. برای مثال پروژهای که اکنون روی آن کار میکنم، بسیار دشوار و زمان بر است و حدود هفت سال است که روی آن مشغول به کار هستم و بدون شک چند سال دیگر تا خروجی پروژه زمان نیاز است. بنابراین با وجود چنین شرایطی هرگز نمیتوان عکاسی استیج را شیوه سهلالوصولی دانست. به همین خاطر میتوان گفت همان طور که در سبک استیج میتوان کارهای خیلی ساده و راحت را تولید کرد، در عکاسی خبری هم به همین شکل میتوان اخبار ساده و قابل دسترستری را پوشش داد، یک عکاس خبری میرود در دل جنگ زیر بمباران توپ و موشک عکاسی میکند و یک عکاس هم میرود از یک روز بارانی ساده عکاسی میکند، بدون شک میان این دو تفاوت بسیار زیادی مشهود است.
برای ترسیم درست و حقیقی یک واقعه تاریخی باید به یک امر محال دست زد
اخلاقی در خصوص این که به روایت یک شاهد عینی چه چیزی را میخواست به مخاطب بگوید توضیح داد: به روایت یک شاهد عینی برای خود من چندین و چند لایه برای پیدا کرد. در ابتدای کار دغدغه من مرگ به یک شیوه نابههنگام و تراژیک بود و پروژه را با ایده مرگ استارت زدم. در مرحله بعد ایده دیگر این بود که چگونه تصویر و حضور دوربین میتواند باعث دیده شدن مرگ یک انسان شود. زیرا آدمهایی که میمیرند و این شانس را ندارند که دوربین لحظه مرگ آنها را ثبت کند، خیلی راحت فراموش میشوند و به جز یک اسم چیزی از آنها باقی نمیماند، اما کسی که لحظه مرگ او با دوربین ثبت میشود بدون شک برای همیشه در حافظه تاریخ ثبت میشود.
او افزود: دغدغه بعدی که برای من ایجاد شد این بود که چه گونه میتوان به حقیقت دست پیدا کرد. زیرا وقتی میخواهی یک پروژه تاریخی را شروع کنی، آن هم در کشوری مانند ایران که هیچ آرشیو استاندارد و مستندی از برهههای مختلف تاریخیاش وجود ندارد و آدمها آن چه را که باید از روزمره میگفتند نگفتند و یا اشتباه گفتهاند و روزنامههایش سالیان سال است که از اول پهلوی تا اکنون سانسور میشود، ساخت یک پروژه تاریخی تقریبا غیرممکن است. در نتیجه ما با پازلی از دروغ و حقیقت روبهرو هستیم که برای ترسیم درست و حقیقی یک واقعه تاریخی باید به یک امر محال دست زد.
چقدر ترسناک است که بعضی مخاطبان هنوز فکر میکنند که این عکسها واقعی است
اخلاقی با اشاره به انتخاب نام "به روایت یک شاهد عینی" برای پروژه پیشین خود گفت: این شاهد عینی که تاریخ را به چشم خود میبیند خود من هستم و نه آن چه که اتفاق افتاده است. در طی زمان، چه زمانی که تحقیق میکردم و چه زمانی که در دوره تولید بودیم و حتی بعد از آن در زمان نمایش آثار تا کنون، من هنوز با بعضی ابعاد این پروژه به طور ذهنی درگیر هستم، زیرا مخاطبان خود را در نقاط مختلف دنیا میبینم و با خود فکر میکنم این چقدر ترسناک است که بعضی مخاطبان هنوز فکر میکنند که این عکسها واقعی است، برای مثال چندین سال است که در ابن باوه عکس مرگ تختی مرا در مراسم سال مرگ او بر دست میگیرند و میگویند آقای تختی را این گونه کشتند. با همه این اتفاقات اما هیچ کس نمیتواند مدعی این باشد که توانسته آن چیزی را که واقعا در تاریخ اتفاق افتاده پیدا کند، در نتیجه من هیچ ادعایی ندارم از این که توانستهام به طور قطع تاریخ را درست بیان کنم یا خیر و معتقدم که این یک امر محال و غیرقابل دسترس است، به گونهای که در طول پروژه بارها از رسیدن به این امر محال احساس ناتوانی کردم.
زمانی که ایده "به روایت یک شاهد عینی" به ذهنم رسید، همزمان اتفاقاتی در سطح جهان در حال رخ دادن بود، از جمله بهار عربی که مدام اخبار و تصاویر آن به دستم میرسید. در نتیجه مدام بزرگان تاریخ کشور خودمان را به یاد میآوردم که در یک وضعیت مشابه چنین اتفاقی برای آنها رخ داده است و تکرار یک رشته لحظات برایم متصور میشد.
محل استقرارم در عکس رابطه شخصیام با سوژه را نشان میدهد
وی در خصوص علت حضورش در کادر عکسها گفت: این تصمیمگیری خیلی سختی بود. من به عنوان وجدان معذب ملت ایران که جوانان زیادی برای آن کشته شدهاند، تصمیم گرفتم سوژهها را از میان کسانی انتخاب کنم که به گونهای میتوان گفت جوانمرگ شدهاند و هیچ تصویری از صحنه مرگ آنها موجود نیست، زیر 30 سال بودهاند، بچهای از آنها به جا نمانده و حتی قبری ندارند و معلوم نیست کجا دفن شدهاند، به جز دکتر مصدق و آیتالله طالقانی. در نتیجه به این فکر کردم که با انتخاب این سوژهها تکلیف من چیست و از خود پرسیدم اگر در هر کدام از این صحنههای مرگ بودم چه واکنشی از خودم نشان میدادم. بنابراین در هر عکس بنا به احساسات شخصیام از آن لحظه، خودم را در گوشهای از عکس جا دادهام و تاریخ را لمس کردهام. به همین خاطر میتوانم بگویم که انتخاب محل استقرارم در عکس رابطه شخصی ام با سوژه را نشان میدهد.
آرشیو کامل و مستند مردمشناسی در ایران وجود ندارد
اخلاقی در پاسخ به این پرسش که در پروژه به روایت یک شاهد عینی برای باور پذیری بیشتر از چه عناصری استفاده کردید پاسخ داد: در بازسازی صحنههای مرگ یک مساله خیلی مهم برای من، انتخاب و طراحی لباس بود که در ابتدا خیلی سادهانگارانه فکر میکردم یک آرشیو کامل و مستند مردمشناسی در ایران وجود دارد و میتوان برای طراحی لباس شخصیتها و صحنهپردازی به آن مراجعه کرد. اما به هر حال بعد از مدتی تحقیق فهمیدم که اشتباه میکردم زیرا ایران هالیوود نبود که آرشیو مردمشناسی داشته باشد. من برای این پروژه مجبور شدم تا از میان روزنامهها، آلبومهای شخصی عکس، مجموعه عکسهایی که از موزهها و کتابخانههای مختلف دنیا به دست آوردم و حتی خاطرات شخصی آدمها نوع لباسهای مردم و رنگهای مورد استفاده آنان را در دورههای مختلف تاریخی استخراج کنم و به دست طراح لباس بسپارم.
وی ادامه داد: در پروژه "به روایت یک شاهد عینی" شانسی که داشتم این بود که با طراح صحنه و لباس خیلی خوبی کار کردم، در پروژه قبلی با ژیلا مهرجویی و در پروژه بعدی با ایرج رامینفر همکاری کردهام، که هر دوی آنان از استادان سینما هستند. در نتیجه با وجود منابعی که استخراج کردیم و با تجربه و سلیقه این دو استاد یک شاهکار طراحی صحنه و لباس خلق شد.
لوکیشن محل رخداد بسیاری از حادثههای مهم تاریخی ایران یا از بین رفته و یا کاملا دست خوش تغییر شدهاند
اخلاقی در خصوص نقش معماری در نشان دادن واقعیت ماجرای پشت عکسها یادآور شد: متاسفانه یکی دیگر از دلایل محکمی که خلق این پروژه را امر محال میکرد، انتخاب لوکیشن بود. برای هر ایرانی پر واضح است که در طی 100 سال گذشته ما فقط تخریب کردهایم. بنابراین در حال حاضر لوکیشن محل رخداد بسیاری از حادثههای مهم تاریخی ایران یا از بین رفته و یا کاملا دست خوش تغییر شده است. برای مثال رضا شاه که آمد تمام معماری قاجار را از بین برد و با خاک یکسان کرد و بعدیها و بعدیهای آنان هم به همین شکل ادامه دادند. در نتیجه بر سر پیدا کردن لوکیشن با مشکل خیلی بزرگی روبهرو بودیم، به گونهای که گاه برای پیدا کردن یک محل مناسب ساعتها با موتور کل شهر را چرخیدهام و در تکتک خانهها را زدهام تا لوکیشن مناسب را پیدا کردهام. بنابراین هر کدام از عکسها به گونهای سختیهای خاص خودش را داشت.
میخواستم تمام جزییات عکس فوکوس باشد
وی با بیان این که چاپ آثار در قطعات بسیار بزرگ تاثیر زیادی را در ارتباط مخاطب با اثر ایجاد میکند اظهار داشت: دلیل انتخاب قطعات بزرگ عکسها این بود که من میخواستم نقاشی بسازم، یعنی ایده من به وجود آوردن یک تابلوی تاریخی بود، در نتیجه هر چه بزرگتر میشدند جزییات بیشتری در آنها جای میگرفت، هر چند که در پروژه جدیدم قطع عکسها بسیار بزرگتر از قبل و چیزی در حدود هفت متر و نیم خواهد بود. دلیل دیگر این بود که من میخواستم تمام جزییات عکس فوکوس باشد. لذا این چالش بزرگ دیگری بود که برای رسیدن به یک تابلوی تاریخی با آن روبهرو بودیم که خوشبختانه تا حد زیادی از پسش بر آمدیم.
در پروژه جدیدم دور باطل سرکوب خیزشهای مرد میرا در تاریخ ایران را بازآفرینی میکنم
این هنرمند ایرانی از پایان عکاسی پروژه جدیدش خبر داد و گفت: نخست باید بگویم که این پروژه جدید هنوز بعد از شش سال فاصله زیادی تا پایان دارد. حدود 2 سال است که عکاسی آن تمام شده اما با تجربهای که از پروژه قبلی دارم میتوانم بگویم که باید حدود 2 تا سه سال دیگر روی آن کار کنم.
اخلاقی همچنین با بیان این که در پروژه جدیدش این بار قصد دارد مهمترین رویدادهای تاریخی در فاصله بین انقلاب مشروطه تا انقلاب بهمن ۵۷ را بازآفرینی کند، گفت: در پروژه جدید میخواهم با صحنهآرایی و بازآفرینی ۱۵ رویداد تاریخی در فاصله دو انقلاب ایران، دور باطلی را که در تاریخ ایران وجود دارد و بر مدار سرکوب خیزشهای مردمی و شکست و زندان اتفاق افتاده است نشان دهم.
وی افزود: سرکوبهایی در تاریخ معاصر ایران اتفاق افتاده که موجب به زندان افتادن مبارزان و شکست نهضتهای مردمی شده است. از میان آنها سه دوره را انتخاب کردهام که حوادثی تکرارشونده هستند، مانند کودتای ۱۲۹۹، کودتای ۲۸ مرداد و پایان جنبش مشروطه.
اخلاقی پروژه جدیدش را در راستای پروژه قبلی اما با تفاوتی کلیدی برشمرد و گفت: تفاوتی که پروژه جدیدم با "به روایت یک شاهد عینی" دارد این است که توجه ما روی شخص نیست بلکه این بار بر خلاف گذشته روی موضوع رویداد زوم شده است. بنابراین سوژههای انتخاب شده نقاط عطفی در تاریخ معاصر ایران هستند. در پرژه جدید با یک سری انسان مشهور و غیر مشهور مواجه هستیم که هر کدام به گونهای در تاریخ ایران سرک کشیدهاند. نقطه اشتراک "به روایت یک شاهد عینی" مرگهایی تراژیک بود و روایتی شخصیتمحور داشت اما در پروژه جدید روی نقاط عطف تاریخی ایران در سه دوره مختلف دست گذاشتهایم. از زمان قاجار با به توپ بستن مجلس تا انقلاب 57. همچنین جا دارد بگویم که برای باسازی تمام این مجموعهها حدود 800 بازیگر را به بازی گرفتهایم.
این هنرمند ایرانی پیش از این ۱۷ صحنه از مرگ شخصیتهای تاریخی ایران را در پروژهای به نام «به روایت یک شاهد عینی» بازسازی کرده بود.
در این مجموعه به مرگِ این افراد پرداخته شده است:
«جهانگیرخان سوراسرافیل و نصرالله ملکالمتکلمین (سه تیر ۱۲۸۷)»، «کلنل محمدتقیخان پسیان (۱۵ مهر ۱۳۰۰)»، «میرزاده عشقی (۱۲ تیر ۱۳۰۳)»، «محمد فرخییزدی (۲۵ مهر ۱۳۱۸)»، «تقی ارانی (۱۴ بهمن ۱۳۱۸)، «آذر شریعترضوی، مصطفی بزرگنیا، احمد قندچی (۱۶ آذر ۱۳۳۲)»، «فروغ فرخزاد (۲۴ بهمن ۱۳۴۵)»، «محمد مصدق (۱۴ اسفند ۱۳۴۵)»، «غلامرضا تختی (۱۷ دی ۱۳۴۶)»، «صمد بهرنگی (۱۲ شهریور ۱۳۴۷)»، «حمید اشرف (هشت تیر ۱۳۵۵)»، «علی شریعتی (۲۹ خرداد ۱۳۵۶)»، «محمود طالقانی (۱۹ شهریور ۱۳۵۸)»، «مهدی باکری (۲۵ بهمن ۱۳۶۳)»، «سهراب شهیدثالث (۱۰ تیر ۱۳۷۷)».
انتهای پیام
نظرات