به گزارش ایسنا، شورای انقلاب مرتضی مطهری و چندی پس از آن محمود طالقانی که این دومی کمابیش زمینه را برای «همفکری» اعضای فراهم میکرد، از دست داده است و سایرین نیز کمتر با یکدیگر بنای سازگاری داشتند. محمد بهشتی با تأسیس حزب جمهوری اسلامی و بهعهده گرفتن دبیرکلی آن عملاً فضای شورای انقلاب را «سیاسی» کرده و روحانیان جمع حاضر، همگی به حزب متبوع وی پیوستهاند، از اکبر هاشمی رفسنجانی، عبدالکریم موسوی اردبیلی و محمدجواد باهنر که جزء هستهی اولیهی شورا بودند گرفته تا سیدعلی خامنهای و محمدرضا مهدوی کنی و میرحسین موسوی که بعدها اضافه شدند. از سوی دیگر عزتالله سحابی، ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده و علیاکبر معینفر هر کدام دیدگاههای خاص خود را در شورای انقلاب مطرح میکنند.
این مختصر، اوضاعِ اندرونیِ آنروزهای عمارتِ انقلاب است، در کوچه و خیابان اما چیز دیگری میگذرد. در تهران احزاب و گروهکهای مسلح چپگرا مانند سازمان مجاهدین خلق، سازمان چریکهای فدائی خلق و سازمان پیکار در راه آزادی طبقهی کارگر آرامآرام با برگزاری کنفرانسهای علنی و نشستهای خصوصی ضرورت پشتیبانی از حکومت یا علنیکردن انتقادها را به پرسش میگذارند و گروهی مانند فرقان هم عملاً دست به اسلحه برده و چهرههایی همچون محمدولی قرنی، رئیس ستاد مشترک ارتش را در سوم اردیبهشت، مرتضی مطهری را در دوازدهم اردیبهشت، مهدی عراقی مدیر مالی مؤسسهی مطبوعاتی کیهان و از نزدیکان به بیت آیتالله خمینی را در چهارم شهریور و محمدعلی قاضی طباطبایی امام جمعهی تبریز را نیز در دهم آبان ۱۳۵۸ ترور کردهاند.
در کردستان، حزب دموکرات فعالیت علنیاش علیه حکومت مرکزی را آغاز و ۵۰ روز پس از پیروزی انقلاب، در گام نخست، راهپیمایی ۱۷ هزارنفرهی مسلحانهشان در شهرستان نقده را برگزار کرده که در نهایت به درگیری و کشتهشدن بیش از ۲۰۰ نفر منجر شده و با بالاگرفتن دامنهی اختلافات میان آنان و حکومت، در ۲۸ مرداد ۵۸ با ورود نیروهای مسلح به استان کردستان، آتش جنگ داخلی تند شده و نخستین بحران جمهوری اسلامی شکل گرفته است.
در گنبدکاووس و بندر ترکمن، چریکهای فدائی خلق که از چهاردم اسفندماه ۵۷ برای تغییر نام بندرشاه با نیروهای کمیته انقلاب اسلامی به اختلافاتی خورده بودند و کار به درگیری مسلحانه و سنگربندی شهر رساندهاند، شرایط جنگی را تا بهمنماه ۵۸ و فرارسیدن سالروز حادثه سیاهکل حفظ کردنداما در نهایت شهر به تصرف نیروهای سپاه و ارتش درآمده است. در خوزستان و تبریز نیز اوضاع بهتر از این نیست و هر روز اخباری از کشتهشدن چندین نفر در درگیریهایی که میان حزب خلق مسلمان تبریز یا خلق عرب با نیروهای مسلح حکومت شکل گرفته است، منتشر میشود.
در چنین اوضاع و احوالی، آیتالله خمینی در سخنانی کوتاه در جمع اعضای سپاه پاسداران، فرمان شکلگیری آنچه بعدها «نیروی مقاومت بسیج» نامیده شد، را صادر کردند و گفتند: «مملکت شما الآن یک حالی دارد که اگر دیر بجنبیم از بین رفتیم تا آخر. همه باید یکصدا باشیم. برای مسائلی که برای خودمان طرح است، هر چه هم مسأله بزرگ باشد، مسائلی که برای دوستانمان طرح است، هر چه هم بزرگ باشد، امروز نباید ما تشنج ایجاد کنیم برای آن... قوای خودتان را مجهز کنید. و یک تعلیمات نظامی خودتان پیدا کنید. به دوستانتان تعلیم بدهید. به اشخاصی که همین طوری دارند راه میروند تعلیمات نظامی بدهید. مملکت اسلامی باید همهاش نظامی باشد.تعلیمات نظامی داشته باشد... اگر یک ملت که همه جوانهایش مجهز باشند و همچی نباشند که یک تفنگی دستشان آمدند ندانند با آن چه بکنندش... بعد از یک چند سالی بشود یک کشوری با ۲۰ میلیون جوان که دارد بیست میلیون تفنگدار داشته باشد. بیست میلیون ارتش داشته باشد. و این یک همچه مملکتی آسیب بردار نیست.»
سخنان رهبر انقلاب مبنی بر لزوم آموزش نظامی همگانی و تشکیل «ارتش ۲۰ میلیونی» با استقبال نیروهای مسلح و اعضای شورای انقلاب همراه و در اصل ۱۵۱ قانون اساسیای که۱۲ آذر همان سال به همهپرسی گذاشته شده، تصریح میشود که «دولت موظف است برای همه افراد کشور برنامه و امکانات آموزش نظامی را بر طبق موازین اسلامی فراهم نماید، به طوری که همه افراد همواره توانایی دفاع مسلحانه از کشور و نظام جمهوری اسلامی ایران را داشته باشند، ولی داشتن اسلحه باید با اجازه مقامات رسمی باشد.» و در نهایت مقدمات تشکیل بسیج با نام اولیهی «سازمان بسیج ملی» فراهم آمده است. شورای انقلاب نیز در روز۱۰ اردیبهشت ۱۳۵۹ لایحهی قانونی تشکیل سازمان بسیج ملی را تصویب و برای اجرا به وزارت کشور ارسال کرد.
بسیج به توان سه!
اما مدتی پیش از آن، با تشکیل «ستاد بسیج ملی» در ۱۱ آذرماه ۵۸ و انتصاب حجتالاسلام امیر مجد بهعنوان سرپرست آن در ۱۶ دی همان سال و ارائه برنامهها و سازماندهی نیروهای غیرنظامی و جوان در این ستاد، زمزمههایی مبنی بر «انقلابینبودن» این تشکیلات مطرح شد اما عدهای ستاد بسیج ملی را وابسته به «جریان بنیصدر» عنوان کردند و کوشیدند با آموزش و ساماندهی جوانان در گروهها و سازمانهای «انقلابی» حول محور مساجد، حسینیهها و اماکن محلی، جوانان را جذب سازمانهای متبوعِ متولیان این جریان موازی با ستاد بسیج ملی کنند.
هنوز زمان زیادی از ایجاد این دودستگی نمیگذشت که جریان سوم هم تحت لوای سپاه پاسداران اعلام موجودیت کرد و از همان ابتدا موفق شد با اخذ نظر مؤید آیتالله خمینی، راه را بر ایجاد و البته گسترش جریانهای جدید و موازی در امر بسیج ببندد و آنچه که بعدها به «نیروی مقاومت بسیج» شهرت یافت را تأسیس کند؛ هرچند که ستاد بسیج ملی نیز کماکان به فعالیت خود ادامه میداد و در ۱۸ دیماه ۵۸ گزارشی از فعالیتهایش را در قالب مصاحبهای با امیر مجد در روزنامهی «جمهوری اسلامی» منتشر کرد و سپس در ۳۰ بهمن، روزنامهی «کیهان» با ارائهی آماری از عضویت ۱۸۰ هزار نفر در ستاد بسیج خبر داد که به گواه آن، ۶۰ هزار نفر از این تعداد نیز «دورهی آموزش تشریحی نظامی را گذارندهاند و به مقام سرگروه ارتقاء یافتهاند.»
از سوی دیگر سپاه پاسداران هم با راهاندازی «ستاد هماهنگی آموزش عمومی»، وظیفهی «ارائهی طرحهای کوتاهمدت و بلندمدت آموزشی» را به آن سپرد و اندکی بعد، «واحد بسیج» را تأسیس کرد که از بهار ۱۳۵۹ به صورت رسمی در چارت سازمانیِ مرکزیت سپاه جای گرفت.
« انطباق با اهدافِ مکتبی»در گروی تغییر نام
درست بیستویک روز پیش از حملهی سراسری نیروهای مسلح عراق به خاک ایران، همچنان که ستاد بسیج ملی و سپاه پاسداران به آموزش «ارتش ۲۰ میلیونی» مشغول بودند و با برگزاری مانورهایی در تهران، تشکیل گروههای رزمی و گروههای مقاومت، ابعاد تازهای به کارشان بخشیده بودند؛ تصمیم گرفتند «با توجه به اهداف مقدس انقلاب و لزوم جهانیشدن مبارزات رهاییبخش مستضعفین» ستاد بسیج ملی را به «ستاد بسیج مستضعفین» تغییر نام دهند و ارتش ۲۰ میلیونی را «ارتش رهاییبخش مستضعفین» صدا بزنند. در همین اوضاع و احوال بود که نشریهی «پیام انقلاب» از عضویت «حدود یک میلیون و دویستهزار نفر» در واحدهای بسیج سپاه در سراسر کشور خبر داد و این در حالی بود که اختلافنظرها نیز میان مسئولان ستاد بسیج مستضعفین و فرماندهان واحدهای بسیج سپاه افزایش یافته و هر کدام میکوشیدند نیروهای بیشتری را در اختیار داشته باشند.
آغاز جنگ و پایان عمر ستاد بسیج مستضعفین
جنگ تحمیلی که شروع شد، واحدهای بسیج از یکسو و ستاد بسیج از سوی دیگر نیروهایشان را آماده اعزام به مناطق مرزی کردند و البته در این میان، دستِ بالا از آن واحدهای بسیج سپاه بود که تجربهی حضور در کردستان و مقابله با حامیان حزب دموکرات را هم در کارنامه داشتند. ستاد بسیج هم که نمیخواست ضعفی نشان داده باشد در اقدامی - مطابق گفتههای حجتالاسلام محمدعلی رحمانی (مسئول نیروی مقاومت بسیج در سالهای ۱۳۶۲ تا ۱۳۶۸) - «ناهماهنگ» با مسئولان ارشد نظام، به اجرای مانوری شبانه در تهران و بهویژه منطقهی جماران با همکاری ارتش میپرداخت که تأثیرات نگرانکنندهای بر سلامت آیتالله خمینی گذاشت، به طوری که رحمانی تصریح کرد: «بعداً حاج احمد آقا فرماندهان ارتش را احضار کرد و برخور دشدیدی با آنان داشت و به آقای مجد گفتند حاج احمد آقا از تو دست بردار نیست تو با جان امام بازی کردی.»
مدت کوتاهی پس از آن، در روز هفدهم مهرماه ۱۳۵۹، جمعی از نمایندگان مجلس، طرح «ادغام ستاد بسیج مستضعفین در سپاه» را تهیه و در کمیسیون امور دفاعی پارلمان مورد بررسی قرار دادند، طرحی که ابتدا در مجلس رأی لازم را برای به بحث گذاشتهشدن کسب نکرد اما پس از اعمال «اصلاحات»ی بر آن، مجدداً در یازدهم آذرماه همان سال در مجلس مورد بررسی قرار گرفت و در نهایت، به تاریخ ۲۸ دیماه ۵۹ به تصویب نمایندگان رسید و از این پس سپاه مسئولیت قانونی و رسمی آموزش و سازماندهی مردم را برای حضور در بسیج به عهده گرفت و حجتالاسلام احمد سالک در اسفندماه ۵۹ بهعنوان سرپرست «واحد بسیج مستضعفین» منصوب شد.
«پروژهی مقابله با نفوذیها» و یکدستسازی بسیج
سپاه پاسداران در گام نخست به تکمیل ساختار تشکیلاتی و فعالیتی واحدهای بسیج پرداخت، برای هر واحد، یک مسئول، یک قائم مقام و شورایی مرکزی در نظر گرفت و از آنان میخواست تا بخشهایی همچون تبلیغات، تدارکات، سازماندهی و عملیات، آموزش، پرسنلی و امور پاسداران را تشکیل دهند. گام بعدی رسیدگی به وضعیت تشکلهای مختلف بسیج در کشور بود، بخشهایی که تا آن زمان به عنوان بسیج عشایری، روستایی، دانشآموزی، کارگری، شهری و خواهران که همگی زیر نظر شورای فرماندهی بسیج فعال بودند، محدود شدند و سپاه علاقهمند بود این تشکلها را تا جایی که امکان دارد گسترش و افزایش دهد و در گام سوم به پاکسازی گروهها و افرادی بپردازد که گرایشهای لیبرالی یا ملیگرا دارند. گامهایی که همگی در نخستین سالهای دههی ۶۰ برداشته شدند و فرماندهان سپاه دیگر میتوانستند با خاطری آسوده روی تکتک اعضای بسیج برای تحقق اهداف از پیش برنامهریزیشدهشان، حساب کنند.
حضور بسیج در جبهه و شکلگیری اختلافنظرها میان محسن رضایی و احمد سالک
آنطور که احمد سالک میگوید، از نیمهی نخست سال ۶۰ حضور نیروهای بسیج به صورت سازمانیافته در جبههها، هویت مشخصی یافت و بعد از عملیات آزادسازی خرمشهر این حضور، گستردهتر نیز شد. بهویژه که توسعهی یگانهای رزمی سبب شده بود نیروهای بیشتری به جبهه اعزام شوند و بسیجیان توانستند در این میان نقش مهمتری برای خود به دست آورند اما چندی نگذشت که میان فرمانده کل سپاه پاسداران با مسئول واحدهای بسیج اختلافنظرهایی شکل گرفت و محسن رضایی نگران از اینکه سپاه تحتالشعاع بسیج قرار گیرد، کوشید این نیرو را تحت کنترل کامل سپاه حفظ کند و سالک نیز مصمم شد با تدوین اساسنامهای، بسیج را از سپاه جدا کند. اختلاف نظرهایی که با تصویب اساسنامهی سپاه پاسداران در ۱۵ تیرماه ۶۰ و اختصاص فصلی از آن به واحد بسیج، کمکم رنگ باخت.
در بهمن ۶۲، آیتالله خمینی در حکمی مسئولیت واحد بسیج را به حجتالاسلام محمدعلی رحمانی که بعدها از اعضای ارشد مجمع روحانیون مبارز شد، سپارد. او در طول سالهای ۶۴ و ۶۵ و با کاهش ظرفیت آموزشی بسیج برای نیروهای اعزامی به جبهه، «پادگانهای قدس» را با همکاری دولت میرحسین موسوی تاسیس و راهاندازی کرد تا مراکز آمورشی محدود واحدهای بسیج که پاسخگوی نیازهای نیروهای اعزامی نبودند، جای خود را به این پادگانها دهند و در پی افزایش شتاب آموزش نیروهای بسیج بود که در آذرماه ۶۵، سپاه ۱۰۰ هزار نفری «محمد (ص)» بسیج عازم جبههها شدند. هرچند که این حضور با انجام عملیات کربلای ۵ در زمستان ۶۵ و آمار سنگین تلفات انسانی و تسلیحاتی ناشی از آن، اعزامهای بعدی واحدهای بسیج را که در این عملیات نقش اصلی را ایفا میکردند، با مشکل مواجه کرد و در دو سال پایانی جنگ دیگر اعزام عمدهای از سوی آنان به جبههها انجام نگرفت.
پایان جنگ و تشکیل نیروی مقاومت بسیج
با خاتمهی جنگ و آسودگی سپاهیان از جبهههای جنگ، فرصتی فراهم شد تا فرماندهان آن، نگاهی به نقاط ضعف و ناکارآمد واحدهای بسیج بیندازند و برای جبران و اصلاحش در خلوت خودشان به این نتیجه برسند که بسیج را بدل به یکی از واحدهای نیروی زمینی سپاه و نام «نیروی مقاومت بسیج» را برایش انتخاب کنند. فرمانده کل سپاه همراه با این تحولات، موضوع را با رهبر نظام در میان گذاشت و آیتالله خامنهای نیز موافقت خود را با تشکیل نیروی مقاومت اعلام و سردار علیرضا افشار، سخنگوی سپاه در طول جنگ را در ۱۰ اسفند ۶۸ جایگزین رحمانی کردند.
در دوره جدید، با راهاندازی و آغاز به کار تیمهای «ضابطین و ناصحین در زمینه امر به معروف و نهی از منکر» و نیز تشکیل گردانهای «عاشورا» و «الزهرا (س)» که با هدف پیشگیری و مقابله با بحرانهای شهری، آمادگیهای لازم را کسب کرده بودند، مقدمات انجام فعالیتهای سیاسی و اجتماعی سالهای آینده برای این نیروها آماده شد. مقدماتی که با توجه به ایجاد ناآرامیهایی در شیراز، اراک و مشهد طی آن سالها و ناتوانی نیروی انتظامی برای آرامکردن شرایط از یکسو و پرورش تفکر «ضرورت مقابله» با چنین رخدادهایی در نیروهای مسلح، بیش از پیش بسترهای لازم را برای بهرهگیری از بسیج در چنین بزنگاههایی فراهم آورده بود.
همچنین در سال ۷۲، بسیجیان برای انجام «امور خدماتی و رفاهی» دارای نهادهای اقتصادی مخصوص به خود شد و از همین سال بود که «بنیاد تعاون بسیج» تاسیس شد و «صندوق قرضالحسنهی بسیجیان» نیز در کنار بنیاد تعاون و چندین مؤسسهی اقتصادی دیگر کار خود را آغاز کرد و یکسال بعد با تقویت و توسعهی گردانهای عاشورا و الزهرا، تیمهای امر به معروف نیز به «قرارگاه سیدالشهدا» ارتقاء یافتند و مستقل شدند. در سال ۷۵ هم فعالیت بنیاد تعاون بسیج با شش مؤسسهی تابعه مورد تأیید رهبری قرار گرفت و فعالیتشان جنبهی «الزامی و قانونی» یافت .
بسیج و «اصلاحات»
با پیروزی سیدمحمد خاتمی در هفتمین انتخابات ریاست جمهوری، بسیج که بهعنوان نیرویی «ارزشی» کمابیش حمایت علنی خود از رقیب کاندیدای پیروز، علیاکبر ناطق نوری را به نمایش گذاشته بود ، باید با دولتی همکاری میکرد که اساساٌ میلی به تشکیلشدنش نداشت؛ آنهم درست در زمانی که این نیرو با توسعه و گسترشی که در ابعاد نظامی و اقتصادی یافته بود، آمادهی بهعهده گرفتن نقشهایی به مراتب اساسیتر در امور اجرایی و در ابعاد گوناگون بود. مسئولیت این دورهی پرچالش را در بسیج، سردار محمد حجازی برعهده داشت. او که از فرماندهان قدیمی سپاه پاسداران بود و تجربهی حضور در مناطق بحرانزدهای همچون کردستان و آذربایجان غربی را در نخستین ایام پس از پیروزی انقلاب در کارنامه داشت، حال با حکم رهبری به فرماندهی نیروی مقاومت بسیج برگزیده شده بود.
نیروی مقاومت بسیج در طول سالهای دولت اصلاحات از دو جهت دورهای متفاوت را پشت سرمیگذاشت، هم با چالشها و بحرانهای غیرقابل پیشبینیای همچون حادثهی کوی دانشگاه در ۱۸ تیرماه ۷۸، سالگرد آن در سال ۸۲، ترور سعید حجاریان در اسفند ۷۸ و مواردی از این دست روبهرو بود، هم از سوی دیگر از حمایت و پشتیبانی معنوی صددرصدی بزرگان و مادی و امکاناتی تمامقد سپاه پاسداران برخوردار بود.
در همین اثنا بود که نقش نیروی مقاومت بسیج، به ویژه گردانهای عاشورا در کنترل اعتراضات اجتماعی و سیاسی خیابانی تبیین شد و حضور آنان در حادثهی کوی دانشگاه تهران را نیز میتوان به عنوان یکی از نخستین اقدامات این نیرو در راستای «وظایف»ی دانست که برایش برنامهریزیهای مدونی صورت گرفته بود. رویکردی که البته سبب شد اهداف اولیهی تأسیس این نیرو در سالهای پس از جنگ که مبتنی بر سازندگی و اقدامات «جهادی» در مناطق محروم بود، به شدت کاهش یابد و پروژههای در دست اجرا یا برنامهریزی در این زمینه در آن دوره به فراموشی سپرده شود.
استقلال نسبی نیروی مقاومت بسیج از سپاه پاسداران
با آغاز دورهی فرماندهی سردار محمدحسین جعفری در سپاه پاسداران در سال ۱۳۸۶، رویکردی نوین برای تقویت بسیج در نیروهای مسلح شکل گرفت که طی آن فرماندهی جدید سپاه کوشید برای جلوگیری از فعالیتهای موازی بسیج و سپاه راهکاری بیابد و در گام نخست با موافقت حضرت آیتالله خامنهای، خودش فرماندهی نیروی مقاومت را هم در دست گرفت تا با نظارت مستقیم چارهای برای این موضوع بیندیشد اما طولی نکشید که اعتراضات خیابانی پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ شرایط را به سمتوسویی برد که در تیرماه همان سال، حجتالاسلام حسین طائب به فرماندهی نیروی مقاومت بسیج منصوب شد ولی او سه ماه بعد از فرماندهی بسیج کنار گذاشته شد و با دستور رهبری نیروی مقاومت بسیج به «سازمان بسیج مستضعفین» تغییر نام یافت و سردار محمدرضا نقدی در حکمی به ریاست این سازمان منصوب شد. به این ترتیب از آن تاریخ به بعد تنها نیروهای نظامی بسیج تحت فرماندهی نیروی زمینی سپاه عمل میکنند و سایر اعضای بسیج تحت عنوان سازمان تازه، فعالیتهای خود را دنبال میکنند. فعالیتهایی که قرار است تنها جنبهی «فرهنگی و اجتماعی» داشته باشند. هرچند که سردار شهید حسین همدانی حوزهی تازهی مأموریت بسیج را در این دوره، «امنیتی و فرهنگی» توصیف کرده بود اما این پایان تعریفات جدید از مأموریتها و وظایف محوله به سازمان بسیج نیست. فرمانده نیروی زمینی سپاه در آن زمان، وظیفهی بسیجیان تحت امر نیروی زمینی را مقابله با «شورشهای شهری» دانسته بود و عنوان میکرد که بسیجیان تحت پوشش سازمان موظف به حضور مؤثر در «جنگ نرم» هستند.
اینک، «دولت مقاومت»
سازمان بسیج اکنون با در اختیار داشتن پایگاههای مقاومت در سراسر کشور (از جمله راهاندازی بیش از ۳۰۰ هزار پایگاه در تهران بزرگ) و ۴۰ هزار پایگاه در سایر استانها و نیز مطابق آمار ارائه شده از سوی حجتالاسلام سعید دسمی مسئول سازمان بسیج مساجد در مردادماه ۱۳۹۶ مبنی بر اینکه به ازای هر هزار و ۳۰۰ نفر، یک مسجد وجود دارد، توسعه گستردهای پیدا کرده است. این سازمان با تأسیس بیش از بیست تشکل وابسته به خود همچون بسیج اصناف، مساجد و محلات، جامعهی پزشکی، هنرمندان، کارگری، علمی و پژوهشی، جامعهی زنان، حقوقدانان، دانشآموزی، اساتید، دانشجویی، طلاب ، عشایری، فرهنگیان، مهندسین، کارمندان و مداحان و عبور تعداد اعضای رسمی آن از مرز ۱۲ میلیون نفر- البته دربارهی میزان دقیق تعداد بسیجیان آمار قابل اتکایی وجود ندارد - توانسته است بودجهی قابل توجهی را از آن خود کند - هرچند که بازهم دربارهی میزان دقیق این رقم اختلافنظرهایی وجود دارد - بودجهای که مسئولان بسیج معتقدند چندان کفاف خرج این سازمان عریض و طویل را نمیدهد. مطابق ارقام اعلامشده بودجهی سازمان بسیج از ۶۲ میلیارد و ۷۲۵ میلیون تومان در سال ۹۳، به ۸۸ میلیارد و ۵۹۱ میلیون در سال ۹۴ و این رقم به ۱۰۷ میلیارد و ۱۶ میلیون در سال ۹۵ رسیده است و بودجهی سال جاریاش نیز ۱۱۵ میلیارد و ۵۰۵ میلیون تومان است. این ارقام بدون در نظر گرفتن امتیازاتی است که در زمینههای اقتصادی و غیراقتصادی دیگر برای سازمان بسیج و اعضای آن در نظر گرفته میشود.
سازمانی که حالا قریب ۳۸ سال از تولدش میگذرد و مسئولان همچنان معتقد به افزایش، گسترش، توسعه و همافزایی بیشتر آن نسبت به گذشته هستند. سازمانی که در نامگذاری روزهای هفتهی بزرگداشتش، چهارم آذرماه امسال را «بسیج، دولت مقاومت و استکبارستیزی» نامیده تا نشان دهد بسیج فراتر از یک «واحد»، یک «نیروی مقاومت»، یک «سازمان» یا حتی یک «ارتش» عمل میکند؛ بسیج اینک «دولت مقاومت» است.
انتهای پیام
نظرات