به گزارش ایسنا، خانههای روستا تخریب شدهاند؛ مرز بین خانه و کوچه مشخص نیست. تقریبا خانهای سالم نمانده است. در روستای تپانی 9 نفر فوت کردند اما تعداد زخمیها حدود 50 نفر است. روستاییان می گویند که بعد از زلزله خودشان همان شب دست به کار شده و اقوام و آشنایان را از زیر آوار بیرون آوردند.
"فرهاد" مردی حدودا 40 ساله با لباس خانهای که فقط یک پالتو روی آن پوشیده است غمگینترین چهره تپانی است. او همسر و دو فرزندش را از دست داده است. روی آوارهای خانهاش جای خواب دخترش را نشان میدهد و تعریف میکند که چگونه آوار روی سر "مبینا" دخترک زیبایش خراب شد.
تیرآهنی که به نظر میرسد زمانی ستون خانه و نگهدار آن بوده زلزله حالا کمرش را کج کرده و روی آوارها معلق مانده است.
فرهاد داستان مرگ عزیزش را مرور میکند؛ همسرش که برای نجات دخترش به سمت او میرود که همین آهن روی سرش فرود میآید و اینگونه فرهاد، لیلایش را هم از دست میدهد. "عبدالباسط" پسر فرهاد هم کمی دورتر از پدر و مادرش خوابیده بود که آوار جان او را هم گرفت. حالا لیلا، مبینا و عبدالباسط رفتهاند و فرهاد با "آرین" پسر ش تنها مانده است.
فرهاد نمیداند چه بگوید؛ او مانده و خانه خرابهای و کودک سه ماههاش.
در این روستا هر طرف سرت را بچرخانی فردی را میبینی که حداقل یک عزیزی را از دست داده است. یکی همسرش را همان شب زلزله از زیر خاک بیرون کشیده و حالا میان آوارهای خانه میچرخد به بهانه پیدا کردن وسایل خانه؛ وسایل شاید بهانهای برای مرور خاطرات یک عمر زندگی در کنار یکدیگر باشد.
گوشه دیگر روستا، خانه پیرمردی است که از بازماندههای ویرانه خانهاش در جایی که قبلا نامش حیاط بود چادری علم کرده تا سرپناهی باشد زیر سقف آسمان.
مردم این روستا نگرانند، نگران روزهای پیش رو. با نگاهی به بالای سرشان از آسمانی میگویند که اگر دلش باز شود میبارد آنهم نه برای یکی دو روز بلکه چندین روز؛ اینها را بر اساس پیش بینیهای هواشناسی میگویند. میترسند از اینکه چطور میتوانند در این وضعیت زندگی کنند؟. آب شرب نامناسب و بیماریهای احتمالی ناشی از وجود لاشه دامهای تلف شده باقی مانده زیر آوار از دیگر نگرانیهای ساکنان این روستا است.
حکایت تپانی حکایتی چندان غریب در این دیار نیست، چند کیلومتر این طرفتر و آن طرفتر هم وضعیت سایر مناطق همینگونه است.
مردم روستای سراب ذهاب که 20 نفر از ساکنانش را یکباره در زلزله از دست داد هم نگرانیهایی مانند مردم تپانی دارند؛ اینجا داشتن چادر آرزویی شده که دست یافتن به آن محال ممکن نیست اما روستاییانش حاضرند نه آب داشته باشند و نه غذا اما چادری داشته باشند تا بتوانند از باران و سرمای روزهای آتی در امان باشند.
کمی آنسوتر روستای زرین چوب یکی دیگر از روستاهای دهستان دشت ذهاب است. در این روستا هم مردم شرایطی مشابه روایتهای یاد شده را دارند؛ آنها گردهم آمده بودند و برای عزیزان از دست رفتهشان عزاداری میکردند. زنان سیاه پوش زیر سیاه چادرها مویه میکردند و چنگ بر صورت میزدند؛ مردها هم آن طرفتر با چهرهای نگران ایستاده و دور دستها را مینگرند.
گزارش از خبرنگار اعزامی ایسنا: محمد قاسمی
انتهای پیام
نظرات