طاهره برادران یکی از همین زنان است که در جنگ تحمیلی در یکی از نخستین ستادهای پشتیبانی جنگ مشغول به کار شد و جنگ را از دید خودش یک نعمت میبیند.
این زن خانهدار اهوازی در گفتگو با خبرنگار ایسنا، از ماجرای ورودش به ستاد پشتیبانی جنگ میگوید:
"جنگ که شروع شد دو پسرم کم سن و سال بودند و نمیشد تنهایشان بگذارم. آن موقع خانهمان در منطقه آسیهاباد اهواز بود و چون حمام عمومی به آنجا نزدیک بود، رزمندگان و سربازهایی که به اهواز میآمدند، زیاد از نزدیک خانهمان تردد میکردند. میآمدند به مغازه سوپرمارکت شوهرم تا از تلفن مغازه به خانوداههایشان زنگ بزنند.
سال 61 اسبابکشی کردیم به کوی انقلاب. در منزل شهید سینایی جلسات قرآن برگزار میشد و در یکی از همین جلسات فرمهایی پخش کردند و گفتند ستاد پشتیبانی جنگ به نیرو نیاز دارد. چون بچههایم بزرگتر شده بودند من هم یک فرم پر کردم و بعد از آن همراه مادر شهید سینایی به انبار علمالهدی میرفتیم و من شدم مسئول خیاطخانه آنجا."
فکر میکردم من هم وظیفهای دارم
برادران ادامه میدهد:
"سال 59 پدرم در انفجار انبار مهمات زخمی شد و چند روز بعد از دنیا رفت، یکی از برادرها و دو تا از خواهرهایم هم دم بهشت شهدای اهواز در بمبارانها تیر خوردند. میدیدیم که جوانانمان همه به جبهه میروند و همه مشتاقانه کار میکنند. من هم فکر میکردم وظیفهای دارم."
آنگونه که زنان انبار علمالهدی پشتیبانی کردند
این زن خانهدار اهوازی با اشاره به نوع فعالیت خود در ستاد پشتیبانی علمالهدی میگوید:
"مناطق مختلف اهواز را تقسیمبندی و برای زمان حضور زنان ساکن هر منطقه در ستاد برنامهریزی کرده بودند. روزهای زوج ما میرفتیم و از صبح تا ظهر لباسهای رزمندگان را تعمیر میکردیم یا لباسهای جدید میدوختیم اما زمانهای حمله یا عملیات تا شب میماندیم و کار میکردیم.
آن طور که من دیدم جنگ کلا مردمی بود. خانمها مشتاقانه میآمدند ستاد و بعضی از آنها بعد از ستاد میرفتند بیمارستانها تا کمک کنند. در انبار علمالهدی یکی از زنانی که میآمد نابینا بود و یک پسر داشت که بعدها شهید شد. این مادر شهید در ستاد لباس میشست.
حتی داشتیم زنانی را که موقع کار خبر شهادت فرزندشان به آنها میرسید اما میگفتند پس از تمام شدن کارشان میروند و تا کارشان تمام نمیشد، نمیرفتند. یعنی اینقدر به کار در ستاد مشتاق بودند."
اگر زنان نبودند...
"نقش زنان در جنگ تحمیلی خیلی پررنگ بود. اگر زنان پشتیبانی نمیکردند، تمام این لباسها دور ریخته میشد. تصور کنید شلواری برای تعمیر به ما میدادند که در کل تنها با یک دکمه به هم وصل بود. ما آن را کامل و بدون نقص تعمیر میکردیم.
حتی اگر یکی از وصلهها مقداری کج بود به ما میگفتند بشکافید و دوباره وصله بزنید. اگر زنان پشتیبانی نمیکردند، رزمندگان ما اینقدر محکم ایستادگی نمیکردند. این چیزی است که من دیدم."
یکدلی؛ فرصتی که جنگ برای مردم به دنبال آورد
این زن خانهدار اهوازی از فرصتی که جنگ برای مردم ایجاد کرد این چنین میگوید:
"در زمان جنگ همه یکدل شده بودند و سعی میکردند کاری انجام دهند. همه یکی شده بودند و کسی به فکر خودش نبود و همین همبستگی، یکدلی و پیروی و اطاعت از امام خمینی بود که باعث شد با وجود تمام مشکلات پیروز شویم."
خاطره فراموش نشدنی از عملیات بدر
برادران یکی از خاطرات خود در انبار علمالهدی را این گونه توصیف میکند:
"ما برای پزشکان هم تعمیر و دوخت و دوز انجام میدادیم. گاهی که نیاز میشد حتی شبانه تماس میگرفتند تا برای تعمیرات لباس چرخ خیاطیام را بردارم و ببرم. زمان عملیات بدر یک شب تماس گرفتند و گفتند که بیایید چند دست لباس میخواهیم. از این تماس خیلی تعجب کردم چون لباس آماده زیاد داشتیم اما به هرحال رفتیم. آنجا به ما گفتند که نیاز به کفن دارند و باید 100 کفن بدوزیم. آن شب همراه با خانمهای دیگر تا صبح گریه کردیم و با اشک کفن دوختیم. کفنها برای شهدای این عمیلیات بود.
این خاطره هیچوقت از ذهنم پاک نمیشود. خیلی چیزها هست که از ذهن آدم پاک میشود اما این صحنه همیشه در خاطرم ماندگار است.
تا یک سال بعد از آتشبس یعنی تا سال 68 در ستاد بودیم، چون هنوز هم کارهایی بود که باید انجام میشد. حالا بعد از این همه سال دلم برای آن روزها تنگ میشود و با مسئولانمان ارتباطم را حفظ کردهام."
جنگ یک نعمت بود
"به خاطر این یکدلی و همبستگی جنگ از دید من یک نعمت بود و این همبستگی حتما ارزش این همه تلفات را داشت. اگر این گونه نبود امام پیشقدم نمیشد. این همبستگی بسیار مهم بود. متاسفانه الآن دوباره تجملگرایی و چشم و همچشمی زیاد شده است.
در طول هشت سال جنگ تحمیلی داشتن ایمان قوی به خدا و امام نقش بسیار مهمی در پیروزی ما داشت. هرچند الآن خیلی از آدمها دنیویتر و تجملگرا شدهاند اما به نظرم هنوز هم از آن آدمهای جنگ داریم."
انتهای پیام
نظرات