به گزارش ایسنا، مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «چند روز پس از حواشی راهپیمایی روز قدس و شعارهای پرخاشی گروهی از افراد به رییسجمهوری، معاون اول و نایبرییس مجلس شورای اسلامی همچنان میتوان درباره آن گفت و نوشت و با فروکش کردن واکنشهای هیجانی به نکات دیگری نیز درباره آن پرداخت:
۱- برخی این بحث را مطرح میکنند که مگر منتقدان حق اعتراض را به رسمیت نمیشناسند؟ بفرمایید این هم اعتراض! فرض کنید سازماندهی شده مگر تنها اعتراض پراکنده را باید به رسمیت شناخت؟
در پاسخ میتوان گفت: در قرآن نیز آمده است صدای خود را بلند نکنید مگر آن که احساس کنید مورد ظلم واقع شدهاید و تظلمخواهی میکنید. اعتراضات اینچنینی اما از موضع تظلم نیست. مصداق «فشار» و قدرتنمایی و تحقیر و تخفیف آرای عمومی است. مهمتر این که اگر این گزاره را قبول دارند، باید شکل دیگر قضیه را هم بپذیرند. مثلا تصور کنیم به جای آقای روحانی، آقای رییسی انتخاب شده بود و در راهپیمایی عدهای علیه او شعار میدادند. آیا آنگاه نیز گفته میشد اعتراض را باید به رسمیت شناخت؟
۲- اعتراض به رییسجمهورها و نخستوزیرها یا وزیران مربوطه در حاشیه یک کنفرانس یا همایش در کشورهای دموکراتیک یا مدعی دموکراسی امری مرسوم است اما راهپیمایی روز قدس یک برنامه رسمی با مشارکت مردم و در عین حال برنامهریزی شده توسط نهادهای رسمی است و اعتراضی از این دست اخلال در برنامه به حساب میآید؛ آن هم توسط کسانی که اصرار دارند خود را منتسب به نهادهای رسمی معرفی کنند. خاصه آن که بیم جان رییسجمهوری و سوءاستفاده از فضا هم بر آن مترتب است. مگر از عملیات تروریستی داعش چه قدر میگذرد؟
اعتراض به یک موضوع خاص با در دست داشتن پارچه نوشته یا سر دادن شعار آرام یک بحث است و پرخاش و حمله به رییسجمهوری که یک ماه پیش ۲۴ میلیون ایرانی به او رای دادهاند بحثی است دیگر.
۳- اگر قرار است نظر خود را در خیابان ابراز کنند و صندوق را کافی نمیدانند، آیا خیابان تنها متعلق به آنان است و دیگران حق ندارند یا این حق را برای همه قایلاند.
این تصور اما در جامعه وجود دارد که اگر دیگران بخواهند اعتراضی را سامان دهند، همین اعتراضیهای روز قدس شاید به آنان نیز حمله کنند!
۴- تشبیه رییسجمهوری کنونی جمهوری اسلامی به اولین رییسجمهوری بخشی از ساختار فکری حملهکنندگان است که هر رخدادی را با شبیهسازی تحلیل میکنند. به نظر میرسد بخشی از مشکل در بدفهمی و سوءتعبیر ریشه داشته باشد. جالب این که برخی همانهایند که احمدینژاد را به رجایی تشبیه میکردند. وقتی دیدند احمدینژاد، رجایی نیست حالا اصرار دارند شبیهسازی دیگری را انجام دهند.
۵- سخنان روحانی درباره نوع خصوصیسازی، نقش مردم در حکومت، رابطه با دنیا و چند مورد دیگر به مذاق اینان خوش نیامده است. اما آیا انتظار دارند روحانی هم مانند آنان سخن بگوید؟ در این صورت که روحانی دیگر روحانی نبود. اگر گفتمان او شبیه اصولگرایان رادیکال بود که خودش هم به رقیب رای میداد! گروه فشار در واقع میخواهد بگوید حرف نزن و اگر حرف میزنی، آن گونه حرف بزن که ما میگوییم. اما اگر آنگونه که آنها میخواهند، حرف بزند، تکلیف ۲۴ میلیون نفری که به او رأی دادند تا مثل این جماعت حرف نزند چه میشود؟
۶- یادمان باشد این اتفاق در تهران رخ داد. در شهری که اکثریت مردم در انتخابات مجلس و ریاستجمهوری و شوراها به نامزدهای اصلاحات / اعتدال رأی دادند. با این حال از تریبون رسمی صدای این اکثریت شنیده نمیشود.
۷- اگر در خیابانی دیگر با محمود احمدینژاد رو به رو میشدند و در خیابان سوم با رییسجمهور اسبق با آنها چه میکردند؟ علیه همه آنان شعار میدادند؟ موضع آنان در قبال رییسجمهور سابق چیست؟
۸- به نظر میرسد گروههای فشار دچار اشتباه محاسباتی هم شده بودند. این رفتارها شاید در عصر پیشااینترنت منتج به نتیجه دلخواه آنان میشد اما در دنیایی که خبر به طرفهالعینی منتشر میشود و سرمقاله وزیر ارشاد برای روزنامههای شنبه، جمعهشب در کانالها انتشار مییابد، واکنشها در فضای مجازی چیره میشود. چندان که دیدیم چه واکنش گستردهای برانگیخت.
۹- نقل این خاطره هم خالی از لطف نیست که چند ماه پس از پایان جنگ در سال ۶۷ گروهی با داعیه آرمانخواهی دو راهی یوسفآباد را بسته بودند و مواردی را مطرح میکردند.
یک ساعت که گذشت سخنران که چهرهای مشهور و نماد این جریان به حساب میآمد، خواستهای دیگری را مطرح کرد که معلوم بود فراتر از اندازه آنهاست. کوتاه زمانی پس از آن نیروهایی آمدند و آنان را پراکنده کردند و راه باز شد! این گونه هم نیست که این جماعت چک سفید دریافت کرده باشند و هر چه بخواهند بگویند. کمی هم باید مراقب خودشان باشند و بیش از حد هیجانی نشوند.
۱۰- این جمله «دکارت» ضربالمثل شده که «فکر میکنم پس هستم» و به عبارتی «شک میکنم، پس هستم». از دیگران هم مضامین مشابهی شنیده شده است. فکر میکنم، پس هستم یا شک میکنم، پس هستم یا درد میکشم، پس هستم و مضامین مشابه همه قابل تأملاند اما خوب نیست درباره جماعتی تصور شود که ناسزا میگویند و پرخاش میکنند تا اعلام حضور کنند: فحش میدهم، پس هستم!»
انتهای پیام
نظرات