به گزارش ایسنا، ماهنامه دیار نوشت: «آلبوم «امیر بیگزند» در حالی منتشر شد که «محسن چاوشی» پس از موفقیتهای مهمی که طی این سالها و به ویژه با ترانههای تیتراژ سریال «شهرزاد» کسب کرده بود، تقریبا توانست قلههای موفقیت را فتح کند و همین باعث شد انتظارها مثل همیشه از آلبوم جدیدش بیشتر شود.
«امیر بیگزند» منتشر شد و در زمان کوتاهی به یک باره بر صدر جدول پرفروشها تکیه زد. نقدهای مثبت از گوشه و کنار مطرح شد و کمتر نکته منفیای در واکنش رسانهها به آلبوم جدید چاوشی به چشم میخورد. حواشی فضای مجازی بارها خبرساز و صحبتهای مختلفی درباره سبک چاوشی و آثارش مطرح شد ولی رویه همیشگی او همچنان در این قبیل مواقع ادامه داشت و واکنش آقای خاص همچنان در یک کلمه خلاصه میشد: «سکوت»
این سکوت تفسیرهای مختلفی را بهدنبال داشت و باعث شد به حواشی و اتفاقات خواسته و ناخواسته آلبوم دامن زده شود و هرگز پاسخ درست و موثقی برای بسیاری از ناگفتهها داده نشود. این روند در حملات تند و تیز چهرههایی چون داریوش مهرجویی که در گفتوگویی بابت خواسته ۵۰۰ میلیونی چاوشی برای حضور در «سنتوریدو» به این خواننده تاخته بود و مجتبی کبیری که چاوشی را خوانندهای با صدای پر از افکت و کامپیوتری لقب داده بود، هم به همین منوال پیش رفته بود و چاوشی نه تنها توجهی به انتقادها و حملات تندی که به او شده بود نشان نداد، بلکه در مسیری که در آن قدم گذاشته بود جدیتر و مصممتر شد.
همین چند هفته پیش بود که انتشار نخستین ویدئوی اجرای زنده چاوشی در فضای مجازی چنان موجی را در رسانهها پدید آورد که باعث شد بسیاری از اخبار روز و مهم تحت تاثیر این ویدئو قرار بگیرند و این یعنی تعریفی که از محسن چاوشی به عنوان یک خواننده در جامعه کنونی ایران عنوان شده، بزرگتر و همگانیتر از یک خواننده پاپ است. او دیگر به شخصیتی تاثیرگذار تبدیل شده است.
آقای خاص به ندرت حاضر به گفتوگو میشود و در اندک مصاحبههایی که داشته، امکان ندارد درباره موضوعی که دوست ندارد نقل قولی از او منتشر شود. چاوشی در این گفتوگو درباره حال و هوای این روزهایش حرف زده است.
محسن چاوشی به مرور در حال پوست انداختن است و از آثار بیشتر غمگین و تلخ به قطعههایی سرشار از انرژی مثبت و طرب رسیده. درباره این رویه و تغییری که در سبک کاری شما اتفاق افتاده بگویید.
تغییر موضعی اتفاق نیفتاده و این رویهای که میگویید حاصل یک دوره زندگی است. هر واژهای بار معنایی خودش را دارد و به نظر من هیچ دو واژهای کاملا هم معنی هم نیستند. یعنی شما وقتی میگویید غمگینی، حتما معنیاش با اندوه فرق دارد. به هر صورت در روند شکلگیری یک آلبوم نکتهها و ضرورتهای زیادی وجود دارد که باید به آنها توجه کرد.
به مخاطب هم باید توجه کرد...
باید بتوانی همیشه بین خواست قلبی و نظر شخصی خودت و آن چه مخاطبان از تو میخواهند، تعادل ایجاد کنی و همان قدر که حرف تازهای برای آنها داری، این حرف تازه را هم با آنها مطرح کنی. محسن چاوشی امروز به شخصه فرقی با محسن چاوشی گذشته ندارد و آنچه تفاوت کرده، شاید جهانبینی آدمی مثل من است. برای همه این طور است و من تافته جدابافتهای از دیگران نیستم. آدم هر چه سنش بیشتر میشود، تجربهاش هم بیشتر میشود.
ولی این دعوت به حال خوب با استفاده از اشعار کلاسیک برای آشنایی نسل جدید با اشعار شعرای بزرگ پارسی، ربطی به تجربه و سن و سال ندارد. من فکر میکنم نوعی استراتژی و تفکر است.
من به این حالهای خوب معتقدم. وقتی شعری به دستم میرسد و میخوانم و حالم خوب میشود، مطمئنم برای مخاطب هم همین اتفاق میافتد. آثار کلاسیک ما سرشار از بیتها و مصرعهای حیرتآور است. این ادبیات روز به روز تازهتر میشود و چیزی نیست که رنگ کهنگی بگیرد اما شرط مهم برای خود من به شخصه این است که نگاه ابزاری به آنها نداشته باشم و فقط صرف این که شعری از آثار کلاسیک را بخوانم، نگاهشان نمیکنم.
مشخص است از اشعار کلاسیک بزرگان شعر با صدای محسن چاوشی برداشتهای امروزیتری میتوان در سطح جامعه داشت.
یک بار دیگر هم گفتم که ما با روایتهای زندگیهای امروزیمان سراغ آن شعرها میرویم و میبینیم دغدغههای انسان چقدر ازلی و ابدی هستند. پس دیروز و امروزی وجود ندارد. فقط نحوه بیان این مضمونها شاعران را از هم جدا میکند. مولانا را از حافظ و حافظ را از سعدی و... آدم کیف میکند وقتی این اشعار را میخواند. چیزی که متاسفانه امروز کمتر در شعرها میبینم. آن جهانی که دنبالش میگردم را در شعرهای شاعران گذشتهمان بیشتر پیدا میکنم. هیچ نامی در هیچ کجا و در هیچ زمانی بیخودی و الکی بزرگ نمیشود. به خاطر همین است که میگویند «تکیه بر جای بزرگان نتوان زد به گزاف!» بزرگ شدن ساده به دست نمیآید و خیلی وقتها هم انتخابی نیست.
مخاطبان به واسطه شما با اشعار شعرای بزرگ کلاسیک آشنا شدهاند. این احساس خوشایند است؟
البته و خوشحالتر میشوم که بروند، بخوانند. بیشتر بخوانند. بیشتر بخوانیم.
آلبوم «امیر بیگزند» از زوایای مختلفی مورد تحلیل قرار گرفت ولی در این آلبوم اثری هست که «شاه مقصود» گفته میشود. آن را برای پدرت خواندی. غم بزرگی در لحن و نوع اجرای این قطعه است و از زحمات پدر برای عبور از فقر در دورهای خاص گفتهای. یک بار هم درباره پدرت و متن این ترانه نوشتی: «پدرم با همه شرایطی که جنگ به ما تحمیل کرده بود و واقعا شرایط بغرنج و سختی بود، هیچ وقت نگذاشت دستمان جلوی کسی دراز شود و مردانه اوضاع خانواده را مدیریت کرد. پدرم مدتی مسئول شهرک بود. بنیادی بود به اسم بنیاد مهاجران جنگ تحمیلی که پدر مسئول آنجا شد. پدرم آدم باسوادی بود و هست. وقتی پدرم بازنشسته شد، با پیکانش کار میکرد. یکی از ترانههایی که خواندهام و حرف از یک پیکان دلتنگ میزند، همان پیکانی است که پدرم با آن روزگارمان را در زمان جنگ و بعد از جنگ مدیریت میکرد و نان حلال به خانه میآورد.» این صحبتها جرات و جسارت ویژهای میخواست ولی خیلی راحت آن را عنوان کردی و پایش ایستادی. درباره پدرت، ترانه «شاه مقصود» و آن روزها کمی بیشتر از آنچه تا کنون گفتهای، بگویید.
از این پدرها آن قدر زیاد است در دنیا که من اگر بخواهم از پدر خودم حرف بزنم، شاید جزو آخرینهای آن باشد. درباره پدر خودم و زندگی آن روزهایم قبلا مفصل حرف زدهام. پدر من انسان شریفی بود و هست و هر طور شده نگذاشت شأن و شخصیت ما زیر سوال برود. هر کاری از دستش برمیآمد انجام داد تا ما سربلند باشیم. میدانستم یک روز به سهم و اندازه خودم در قالب یک ترانه به او ادای دین میکنم. ترانهای که حسین صفا به بهترین شکل ممکن آن را نوشت و نتیجه چیزی شد که شنیدید.
کدام بخش از اشعار آلبوم «امیر بیگزند» بیش از هر قطعه دیگری به درون تو نزدیکتر بود و چرا؟
همه را دوست دارم و نمیتوانم بگویم کدام به من نزدیکتر است. همه آنها بخشی از من هستند. توضیحش واقعا سخت است و نمیتوانم با کلمات از چراییاش حرف بزنم.
از عبارت «دوران جدید محسن چاوشی» برای دوران کنونی فعالیتهای تو در حوزه موسیقی باید استفاده کرد. خوانندهای که برای اندوه جهانی دغدغه دارد. درباره تمام اتفاقات اجتماعی واکنشی در آثارش نمایان میشود. با حال خوب مردم ناگهان «برقص آ» را منتشر میکند. به حذف صدای شجریان از ربنا در تلویزیون معترض است و... اما چاوشی در این مقطع جدید باز هم علامت سوالهای زیادی را برای مخاطبش به وجود میآورد. آیا این پیچیدگی شخصیتی هم نوعی استراتژی است؟
این علامت سوالها همیشه وجود دارد. من اگر تمام سوالات را هم جواب بدهم، باز هم سوالات جدیدی به وجود میآید. این سوالات هیچ وقت تمامی ندارند. برایم عجیب است که نمیتوانم این حرف را بزنم و باز از دلش چیز دیگری بیرون نیاورند. من خیلی وقتها فکر میکنم برای خیلیها این حالهای خوبی که شما در پرسشها به آن اشاره کردید، مهم نیست. فقط برای آنها مهم است که سوال کنند. این همه سوال چه مشکلی از جهان حل میکند؟ هر کاری کنید باز یک عده فقط عیبجویی میکنند. اگر حاصل کار آدمی مثل من مهم نیست و فقط رو در رو شدن با مخاطب به صورت فیزیکی مهم است، پس من این همه راه را تا امروز به عبث و بیهوده آمدهام.
جمله آخر یعنی...
یعنی این که خیلی وقت است که قضاوت آدمها برایم مهم نیست. برای همه احترام قائل هستم ولی برای خلوت خودم بیشتر از همه چیز. برای سوالهای خودم بیشتر از سوالهای دیگران اهمیت قائلم. حتما باید صبح تا شب جلسه، کنسرت، گالری، مهمانی و محافل عمومی بروم که جواب سوالهای برخی داده شود؟ خیلیها حاضرند محسن چاوشی را مثل گردو پوست بکنند تا جواب سوالهایشان را پیدا کنند و آن روز هم حتما سوال تازهای مطرح میکنند. خسته شدم از این سوالهایی که تمامی ندارند.
شعر «کجایی» در سریال شهرزاد از سرودههای شما بوده است. این حس را از دیدن سریال گرفتید یا برگرفته از حسی درونی بود؟
تمام ترانههایی که تا امروز اجرا کردهام، از دلم بوده است. تمام آنها. زمانی که «کجایی» را نوشتم فیلم را دیده بودم اما اصلا موقع نوشتن «کجایی» به موضوع فیلم فکر نمیکردم. همینطوری خودش آمده بود و من هم داشتم طبعآزمایی میکردم. بعد که نوشتم فکر کردم خیلی هم چیز بدی نشده است.
بعد از شهرزاد و «امیر بیگزند» انتظارات از شما به قدری بالا رفته که انتشار هر قطعهای میتواند همراه با ترس و استرسی ویژه باشد. با این استرس چطور کنار میآیید؟
استرسی ندارم. واقعا میگویم.
حضور شما در فضای مجازی به مرور به اتفاقی پرخبر تبدیل شده است. گاه بیسر و صدا و گاه به نشانه اعتراض میروی و بعد از مدتی دوباره برمیگردی. دلیل واقعی این رفتوآمدها چیست؟
خستهام میکنند. حوصله این طور حاشیهسازی و جر و بحثها را ندارم. چقدر بحث؟ چقدر حرف و حدیث... شما هم باشید یک جایی خسته میشوید و با هیچکس میلی به سخن نیست.
درباره حبیب و سرگذشت تراژیکاش در ایران هم حرف بزنید.
حضورش قابل احترام بود و مرگش حیف شد. خدا رحمتش کند.
جملات پایانیات را درباره عباس کیارستمی بگو. این بهترین پایانبندی برای این گفتوگو میتواند باشد.
آقای کیارستمی کارگردان بزرگی بودند و من دو فیلمشان را خیلی دوست داشتم. مرگ آقای کیارستمی واقعا برای جامعه هنری ایران و جهان دریغ بزرگی است.»
انتهای پیام
نظرات