جنگلهای بلوط و ارس این منطقه 20 درصد کل پوشش گیاهی کشور را شامل میشود. کلوبز، خرس و گراز و پلنگ، مهمترین حیوانات منطقه هستند و گرما و آتشسوزیهای پی در پی ، کمآبی و شکار حیوانات تمام منطقه را تهدید میکند.
این خلاصهای از وضعیت منطقه دناست؛ منطقهای که درگیری محیطبانها با شکارچیان در آن یک بار به مرگ یک شکارچی منجر شده است و برای دو محیطبان حکم قصاصی به همراه داشته که لغو آن سالها زمان برد؛ درگیریای که هنوز ادامه دارد و هر از چندی خون یکی از محیطبانها را به زمین میریزد.
مهمترین حیوانی که در منطقه حفاظتشده دنا شکار میشود « کلوبز» است؛ چهارپای سمدار حلال گوشتی که خیلیها هم تعریف خوشمزه و گران بودن گوشتش را میکنند. «پدربزرگ بز های اهلی» هر چند در معرض انقراض نیست اما با تهدید جدی رو به روست، نسلش در تعدادی دیگر از زیستگاههاش در ایران به کلی از بین رفته است، اما در دنا، هنوز تعدادی از آنها باقیست، طعمه پلنگ است و هر چه تعدادش کمتر بشود، زندگی پلنگ را سختتر میکند.
منطقه دنا، زیستگاه عشایر هم هست؛ مردمی که میگویند شکار در خونشان است و آن را بخشی از هویت خودشان میدانند. با این که در بیشتر منطقه شکار حیوانات ممنوع است اما هستند کسانی که به شکار میروند، بچه حیوان را از شکمش در میآورند و با ان عکس و فیلم میگیرند و به کارشان افتخار میکنند، میگویند « شکار در ژنشان هست!»
محیطبانهای منطقه میگویند اینجا گفتن این که در منطقه شکار ممنوع است کمکی نمیکند، « وقتی شکارچی را در منطقه گیر میاندازیم بیشتر به حرفش میگیریم که برود، میگوییم خب دیگر نمیتوانی اینجا تیر بزنی، اما گفتن این که این منطقه شکار ممنوع است مشکلی را حل نمیکند؛ چون شکارچی میگوید کی گفته ممنوع است؟ کجای قرآن نوشته شکار ممنوع است؟ به این حرفها نمیشود جواب داد.»
حتی با این استدلال که شکار یک پدیده باستانی و فرهنگی باشد، هستند کسانی که معتقدند دولت و قانونگذار باید با آن کنار بیاید و آن را به عنوان بخشی از فرهنگ منطقه قبول کند؛ اما موضوع به این سادگیها نیست. آقای هاشمی، رییس اداره محیط زیست استان میگوید: « درست است که مردم شکار را بخشی از هویت خودشان میدانند اما این هویت باستانی است، الان اوضاع فرق کرده، یکی از مهمترین مشکلات ما اینجا افزایش جمعیت است، وقتی جمعیت زیاد میشود محیط زیست نمیتواند به اندازه آن جمعیت پاسخگو باشد و رو به ویرانی می رود.»
اینجاست که دست قانونگذار و مجری قانون هم تا حدودی بسته میشود. یکی از اهالی در مورد تجربهاش میگوید: « خیلی سال پیش یکی از اقوام ما به خاطر تخریب اراضی محیط زیست به دادگاه رفت، آنجا به قاضی گفت زمانی من و زنم به تنهایی روی زمینمان کار میکردیم و همین برایمان کافی بود، اما من 9 تا بچه دارم، زمینی که یک روز جواب من و زنم به تنهایی را میداد چطور میخواهد حالا جواب بچههایم را هم بدهد؟»
علاوه بر اضافهشدن جمعیت که فشار بیشتری به محیط زیست میآورد، علت دیگر افزایش روز به روز درگیریها در منطقه دنا، مسلحشدن بیرویه مردم و صدور جواز برای اسلحه و فروش آن است. جواد عمادی از محیطبانهای منطقه دنا که به تازگی در یک درگیری مجروح شده در این مورد میگوید: « قبلا این طور نبود که در روستا همه اسلحه جنگی و ساچمهای داشته باشند، شاید در هر روستایی 20 تا اسلحه بود، وقتی تعداد اسلحه کم باشد، اگر کسی که سلاح ندارد بخواهد به شکار برود باید برای اسلحه به این و آن رو بیندازد، آنهایی که اسلحه دارند هم هر روز نمیتوانند سلاحشان را قرض بدهند، نتیجه آن وضع این بود که تعداد شکارچیها و حیوانات شکارشده خیلی کمتر بود، اما یک دورهای برخی نهادها آمدند مجوز سلاح دادند و کلی اسلحه فروختند، اینطور شد که هر کسی دو تا سلاح به نام خودش مجوز گرفت دو تا به نام زنش مجوز گرفت، حالا دست همه سلاح هست، فشنگش را هم به راحتی میشود از شهر خرید. این جوری معلوم است که نمیشود شکار را کنترل کرد.»
به این جا که میرسد همه سکوت میکنند، خیلیها این سوال را مطرح میکنند که چرا نمیشود مردم را آموزش داد تا به محیط زیست تعرض نکنند؟ میگویند فرهنگ شکار اینجا نسل به نسل منتقل میشود، در نبود محتوای آموزشی علیه شکار و در حمایت از محیط زیست، نمیشود به فردایی بهتر از امروز امیدوار بود، اما محیط زیست در مناطق غیر شهری آن قدر ها هم در آموزش و فرهنگسازی موفق نبوده است، هرچند امیدواریهایی هست که با اجرای طرح جامع آموزشی در مدارس که قرار از مهر امسال شروع شود، محیطبانها بتوانند در مدارس، بدون واسطه با بچهها صحبت کنند و علیه شکار حرف بزنند، اما حتی این را هم نباید آنقدر ها خوشبینانه نگاه کرد، در شهر های بزرگ با وفور رسانهها و دسترسی کمتر به منابع طبیعی شاید هر نوع آموزشی موثرتر باشد اما در شهرهای کوچک، منابع کمتری برای کار و پشتیبانی از آموزشها وجود دارد، همین حالا آقای هاشمی از بعضی چیز ها نگران است: « تعداد محیطبانهای ما کم است، همینها مگر چند مدرسه را میتوانند پوشش بدهند؟ علاوه بر مدارس شهری، ما فقط 40 روستا در منطقه داریم و مجموعا 25 محیطبان. البته مشکلات محیط زیستی زیاد است، سرانه تولید زباله ما در استان حدود سه برابر استانداردهاست، مشکلات دیگری هم داریم که امیدواریم با آموزش برطرف شود، امکانات را باید در نظر گرفت.»
بعضی کارشناسان همین اداره محیط زیست، معتقدند امیدواری به نتیجهبخش بودن آموزش، سهلانگارانه است، یکی از مدیران میانی سازمان میگوید: « درست است که ما میدانیم فرهنگسازی تنها چاره برای هر کاری است، اما فرهنگسازی طولانی هم هست، ممکن است 30 سال دیگر بچههایی که حالا در مدرسهها آموزش میبینند در مورد شکار نظری متفاوت از خانوادههایشان داشته باشند اما تا آن زمان دیگر چیزی از محیط زیست ما باقی نمانده است. محیط زیست پایه حیات است، همین حالا در کشور ما با این که سطح مناطق حفاظت شده تقریبا به استانداردهای جهانی نزدیک است، نوع حمایت ما هیچ شباهتی به آن استاندار ها ندارد، تعداد محیطبانها کم است، محیطبانها تجهیزات لازم برای دفاع از خودشان و منطقه را در اختیار ندارند. »
شاید سازمان محیط زیست در شهرهای بزرگ و مناطقی که دغدغه محیط زیست وجود دارد، محبوب باشد اما این یک رویه همگانی نیست. در منطقه حفاظتشده دنا از آنجایی که تعداد قابل توجهی از باغهای مردم در مرز های منطقه حفاظتشده قرار گرفته، سازمان در مورد بسیاری از این زمینها به شاکی مردم تبدیل شده و این از محبوبیتش در میان مردم کاسته است، سازمانی که دچار مساله مشروعیت باشد و مدام درگیر دعواهای حقوقی با مردم، البته که در اجرای وظیفههایش با همکاری مردم رو به رو نخواهد شد. با این حال مساله موضع داشتن مردم نسبت به سازمان محیط زیست در دنا، چیز خوشایند قابل تاییدی نیست، هاشمی معتقد است: « همین که مردم آتشسوزیها را به ما خبر میدهند و خیلی وقتها قبل از این که مامور ما به منطقه برسد خودشان آتش را خاموش میکنند نشان میدهد که مردم هم بعضی حساسیتها را دارند.» هر چند نمیشود نادیده گرفت که درگیری میان محیطبانها و شکارچیها در منطقه زیاد است.
عدهای از کارشناسان معتقدند تنها راه جلوگیری از شکار و تخریب زیستگاههای حیوانات در مناطق حفاظتشده این است که مردم ساکن یا مجاور در منطقه حفاظتشده را از منافع منطقه برخوردار کرد تا نفع اقتصادیشان ضامن دقت بیشترشان در حفظ محیط زیست باشد. این روز ها در هر کجای ایران که پا بگذارید، راه حل بیشتر مشکلاتی را که به چشم میبینید در اجرای نسخه «توسعه بومگردی» میشناسند؛ جذب گردشگر به روستاها و منطق بکر، چه با هدف ورزش، چه طبیعتگردی، اسکی و مانند آن، اما همزمان هر جا را که نگاه میاندازی، زیر ساختها برای چنین برنامههایی آماده نیست، فاصله از مراکز مهم جمعیتی، ناآشنا بودن مردم با ظرفیتها و امکانات منطقه، ضعف تبلیغات و مانند آنها هدف بلند توسعه بومگردی و شناخت طبیعت به عنوان راه جذب توریست و افزایش در آمد را دور از دسترس نگه داشته است. از طرف دیگر، هاشمی معتقد است: «سودآوری حضور گردشگران خارجی در مناطق بکر طبیعی، نیازمند تامین امنیت و بهتر شدن تصویر ایران در سطح جهانی است؛ چرا که گردشگر ایرانی، آن قدر ها تاثیری در درآمدزایی برای مردم منطقه ندارد.»
مردم یاسوج و روستاهای اطرافش هم در این مورد با مدیر اداره حفاظت از محیط زیست استان همنظر هستند. در یاسوج به هر کسی که برسید، از تعطیلات عید فطر گذشته و هجوم گردشگر ها به منطقه یاد میکند، اما همزمان تعریف میکند که چه طور تمام زمینهای چمن و خالی شهر و حتی حاشیه جادهها پر از چادرهای مسافرانی بوده که میخواستند با حداقل هزینه سفر کنند.
گرمای زیاد منطقه دنا، این روزها حیوانات را به ارتفاع پایینتر و نزدیک چشمهها میآورد که آنها را معرض خطر بیشتری قرار میدهد، آتشسوزیهای پی در پی با گرمتر شدن هوا هم مشکل دیگری است که امنیت حیوانات، گیاهان و کل مناطق حفاظت شده را تهدید میکند.
هنوز آدمهایی هستند که بدون سلاح جلوی شکارچیهای مسلح بایستند و تا جایی که میتوانند نگذارند حیوانات بیشتری کشته شوند، کسانی هم هستند که بچههای حیوانات کشتهشده را در خانه نگهداری میکنند تا به سن بلوغ برسند و بتوانند در طبیعت زندگی کنند، در کنار اینها، هنوز کسانی هم هستند که با اسلحه به کوه میزنند، تا کلوبز شکار کنند که گوشتش در شهر کیلویی 40 هزار تومان است و کباب خوشمزهای دارد و میشود با جسدش عکس یادگاری نشان مردانگی گرفت.
ایسنا- گزارش و عکس: فاطمه کریمخان
انتهای پیام
نظرات