• جمعه / ۳ اردیبهشت ۱۳۹۵ / ۱۳:۳۹
  • دسته‌بندی: خراسان رضوی
  • کد خبر: 95020301001
  • منبع : نمایندگی خراسان رضوی

بعد از 21 روز شکنجه؛

اعظم زنده است...

اعظم زنده است...

ایسنا/خراسان رضوی اعظم زنده است، اعظم بعد از 21 روز شکنجه توسط شوهرش، هنوز زنده است؛ او و دخترانش 21 روز آب و غذا نخوردند، اما هنوز زنده‌اند؛ هدیه و هانیه دختران پنج و هفت ساله او هنوز نفس می‌کشند، اما دیگر هیچوقت از صدای زنگ در خانه خوشحال نمی‌شوند.

اعظم زنده است، اعظم بعد از 21 روز شکنجه توسط شوهرش، هنوز زنده است؛ او و دخترانش 21 روز آب و غذا نخوردند، اما هنوز زنده‌اند؛ هدیه و هانیه دختران پنج و هفت ساله او هنوز نفس می‌کشند، اما دیگر هیچوقت از صدای زنگ در خانه خوشحال نمی‌شوند.

به گزارش خبرنگار اجتماعی خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا)، منطقه خراسان، اعظم هر شب که می‌خواهد بخوابد تمام 21 روز شکنجه را در خاطراتش مرور می‌کند، مرور می‌کند که چگونه شوهرش توانسته او را با چاقو آزار دهد، مرور می‌کند که وقتی آب را به زور در دهانش می‌ریخته چقدر دیگر می‌توانسته نفس بکشد، او هر شب که می‌خوابد به یاد شب‌هایی می‌افتد که درون یک صندوق فلزی بدون اکسیژن و در بسته قرار می‌گرفته و پاهایش می‌سوخته به دلیل اینکه شوهرش زیر صندوق آتش روشن می‌کرده است.

اعظم می‌خواهد بخوابد، اما خیال دخترانش نمی‌گذارد؛ او حالا که می‌تواند بدون ترس از کسی به راحتی نفس بکشد، به یاد خفه شدن دخترش با دستان شوهرش می‌افتد، اعظم شب‌ها صدای گریه‌های هدیه را به یاد می‌آورد و فقط گریه می‌کند.

این روزها کمی که در سایت‌های خبری می‌چرخیم، اخباری را در خصوص خشونت‌های بسیار پیشرفته علیه زنان می‌بینیم؛ سمیه زنی بود در یکی از روستاهای بم که توسط شوهرش مورد اسیدپاشی قرار گرفت و بعد از یک سال درمان، درگذشت؛ ستایش دختر شش ساله‌ای بود که هنوز داغ نبودنش بر دل خانواده تازه باقی مانده و همین چند روز پیش بود که در ورامین توسط پسری 17 ساله مورد تعرض قرار گرفت و به شکل وحشتناکی به قتل رسید و حالا اعظم زنی است که اگر نیروی انتظامی دیرتر به دادش می‌رسید، او نیز مرده بود، اعظم زنده است، اما زندگی‌اش به تصمیم دادگاه بستگی دارد به دلیل اینکه دادگاه اعلام کرده اگر حتی وثیقه 20 میلیون تومانی برای شوهرش بیاورند، او از زندان آزاد می‌شود.

روایت «اعظم»...

اعظم یک زن 30 ساله با دیپلم انسانی، یکی از مثال‌های تمام زنانی است که مورد خشونت‌های وحشتناک شوهر معتادش قرار گرفته و حالا منتظر است تا ببیند دادگاه در مورد شوهر او چه تصمیمی می‌گیرد.

او وقتی دارد با من صحبت می‌کند دستانش را با روسری بلندی که دارد، می‌پوشاند، نمی‌خواهد من برش‌های عمیق دستش را که شوهرش با لبه شکسته سینی فلزی به وجود آورده، ببینم، او نحیف و لاغر است و ترس عجیبی صدا و نگاه او را فراگرفته است؛ چهره‌اش مات و مبهوت مانده، چشمانش خیره به روبه‌رو و ذهنش در دنیای دیگری سیر می‌کند، به سختی می‌تواند با ما ارتباط برقرار کند.

صورت و گردنش پر است از علائم سوختگی که حالا بعد از 10 روز فاصله از شکنجه 21 روزه، هنوز نیز خوب نشده‌اند؛ اعظم سه و دخترانش یک شبانه‌روز به علت جراحات وارده در بیمارستان بستری بوده‌اند؛ در توصیف اینکه چگونه حرف می‌زند تنها کافیست بگویم حرف که می‌زند، بعید است «بغض» نکند.

اعظم و شوهرش 12 سال است که با هم زندگی می‌کنند و در این مدت انواع خشونت‌ها را نسبت به اعظم انجام داده تا حدی که پیش از این اتفاق، اعظم سه بار مدرک پزشکی قانونی گرفته و اقدام به شکایت کرده است، اما بعد از آن به علت ترس از تهدیدات شوهرش و بی پدر شدن بچه‌هایش، شکایت‌های خود را پس گرفته است.

به گفته اعظم، شوهرش از ابتدای ازدواج مواد مصرف می‌کرده است، در اوایل تریاک و بعد از آن کریستال و شیشه.

روز دوم فروردین همین امسال بوده که پدرشوهر اعظم که با آنان زندگی می‌کرده است، برای سفر کوتاهی به قوچان رفته و بعد هم شوهر اعظم، زن و بچه‌های خود را به طبقه پایین خانه برده، پرده‌ها را کشیده و شروع به تهدید، آزار و اذیت آنان می‌کند، او زنش را به میله گازی در اتاق پشتی می‌بندد و دست و دهانش را نیز با دستمال می‌بندد تا صدایی از او به گوش همسایه‌ها نرسد.

در مدت 21 روزی که اعظم و دخترانش در خانه محبوس بودند، هیچ غذایی نبوده که حتی دختران از آن بخورند، پدر بچه‌ها هم وقتی از خانه بیرون می‌رفته است، در را قفل می‌کرده تا کسی نتواند به خانه وارد یا از آن خارج شود.

به گفته خود اعظم شکنجه‌ها و آزارهایی که توسط شوهرش دیده است بسیار وحشتناک بوده و اصلا کار یک انسان با روان سالم نبوده است، شوهرش او را داخل صندوق فلزی می‌انداخته و درش را قفل می‌کرده تا از نبود اکسیژن خفه شود.

گاهی اوقات نیز زیر صندوق، اجاق گازی را روشن می‌کرده و پاهایش را می‌سوزانده، یکی دیگر از شکنجه‌هایش این بوده که پارچه‌ای را آتش می‌زده و بر روی بدن برهنه همسرش می‌انداخته است؛ با چاقو تمام بدن اعظم را برش می‌زده و بعد او را بر روی سیمان پشت‌بام خانه می‌کشیده تا حدی که لباسش پاره می‌شده و جراحت‌های بدی برمی‌داشته است.

در مجموع، این 21 روز می‌گذرد و یک شب شوهرش مردی غریبه را به خانه می‌آورد، او که توهم خیانت داشته است به مرد غریبه می‌گوید که تو همسرم را می‌شناسی و با هم رابطه داشته‌اید، مرد که اوضاع زن و بچه‌ها را می‌بیند به بیرون رفته و به پلیس زنگ می‌زند؛ به هر حال بعد از پنهان شدن و فرار کردن شوهر اعظم، پلیس او را گرفته و به بازداشتگاه می‌برد، اعظم و دو دختر نیز توسط اورژانس اجتماعی به بهزیستی واگذار می‌شوند.

اعظم وقتی دارد از تهمت شوهرش به خود، حرف می‌زند، انگار درد بیشتری می‌کشد، انگار نمی‌تواند با این موضوع کنار بیاید و می‌گوید فقط خدا شاهد است که چه اتفاقاتی افتاده، می‌گوید:«از ابتدای ازدواج هر زمان که به بیرون می‌رفت در خانه را قفل می‌کرد، دیگر نمی‌دام چه بگویم».

«هانیه» و «هدیه»

هانیه دختر بزرگ‌تر اعظم تازه وارد هشت سال شده است و هدیه دختر کوچکترش پنج سال دارد، هانیه باید امسال کلاس اول خود را می‌گذراند، اما بعد از اینکه دو ماه به مدرسه رفته، پدرش دیگر به او اجازه مدرسه رفتن نداده است.

فک و سه دندان هانیه در مدت زندانی بودن در خانه، توسط کسی که شاید به تردید آن را پدر خود بداند، شکسته است، هدیه هم توسط پدرش کتک‌های زیادی خورده است؛ به گفته مادرشان، این دو دختر در زمان 21 روز زندانی بودن، هیچ غذایی نخورده بودند، پس از دستگیر شدنشان توسط پلیس و مداخله اورژانس اجتماعی، به حمایت و موافقت سازمان بهزیستی خراسان رضوی، این دو دختر به یک مرکز خیریه نگهداری از کودکان بی‌سرپرست به نام«سراج رضوی توس» منتقل می‌شوند.

علی صدری، یکی از اعضاء هیات مدیره مرکز نگهداری سراج رضوی توس است، خوشبختانه او این خانواده را از قبل می‌شناخته و توسط او و حمایت‌های بهزیستی استان، کارهای اداری انتقال و نگهداری دختران و رسیدگی به اعظم سریع‌تر انجام شده است، به گفته صدری، دختران بعد از آزاد شدن از خانه به مرکز نگهداری رفته و تحت روان‌درمانی قرار گرفته‌اند.

او می‌گوید که حال دختران از نظر روحی بهتر شده، اما هنوز وقتی صدای در را می‌شنوند، از اینکه شاید پشت در کابوس پدر در انتظارشان باشد، می‌ترسند، هانیه و هدیه وقتی به پارک می‌روند، از اینکه ممکن است پدرشان را ببینند واهمه دارند.

این دو دختر قرار است مادران آینده سرزمین ما باشند، در مجموع روح دختران، به ظرافت و حساس بودن معروف است؛ زمانی که یک دختر در پنج یا هشت سالگی اینگونه صحنه‌ها را ببیند و با این اتفاقات مواجه شود، چقدر می‌تواند در آینده از نظر روحی سالم باشد؟ روح این دو دختر در مدت شکنجه با ترس و وحشت عجین شده بود و وقتی ذره‌ای امنیت از وجود پدر حس نکرده‌اند، چطور می‌توانند به همسر و زندگی آینده‌ فکر کنند؟

اگر برادرم بفهمد اعظم اینجاست، من و فرزندانم را می‌کُشد

«اگر برادرم بفهمد اعظم اینجاست و ما از او نگهداری می‌کنیم، حتما هم من و هم فرزندانم را می‌کُشد، او رحم ندارد، تنها کسی است در خانواده که موجب سرافکندگی ما شده است، آنقدر مادرم را کتک زد، که او را هم کشت؛ پدرم را هم می‌زند و همه را تهدید به قتل می‌کند، این‌ها سخنان نسرین، خواهرشوهر اعظم است، البته «نسرین» اسم مستعار است زیرا از اینکه حتی نام کوچکش در گزارش بیاید واهمه دارد، او تنها نفری است که حاضر شده به اعظم کمک کند و از او نگهداری کند.

نسرین اظهار می‌کند: «پدر و مادر اعظم فوت کرده‌اند؛ چند روز پیش به برادر اعظم زنگ زدم و گفتم اینچنین اتفاقی برایش افتاده است، برادرش در مقابل حرف‌های من نه اینکه کاری نکرد بلکه گفت فرض کنید من مرده‌ام و بعد گوشی تلفن را قطع کرد»، نسرین علاوه بر اینکه خواهرشوهر اعظم است، دخترعمه او نیز هست.

او می‌گوید: یک بار که اعظم برای قهر به خانه آنان آمده بود، شوهر اعظم برای آشتی کتابی را کادوپیچ کرده و فرستاده بود، اما زمانی که کتاب را بازکردیم در میانش چاقویی را به نشانه تهدید دیدیم.

نسرین معتقد است برادرش به خاطر موادی که مصرف می‌کند دچار توهم شده است، می‌گوید یک بار که با من تماس گرفته بود، اصرار داشت بگوید مردی غریبه پیش من است و با من ارتباط دارد، او در خصوص «وحشی‌گری‌های برادرش» می‌گوید که شوهر اعظم بینی او را شکسته و حتی مقعد او را با چاقو پاره کرده است، با اینکه در خانه قفل بوده، از هانیه دختر بزرگش می‌پرسیده وقتی من نبودم، چه کسی به خانه آمده، وقتی هم که جوابی از او دریافت نمی‌کرده گلوی او را تا حدی فشار می‌داده که به خفگی و کبودی می‌رسیده است.

نسرین ادامه می‌دهد: «وقتی می‌خواستیم اعظم را به بیمارستان ببریم، متوجه شدیم که شوهرش تمام مدارک شناسایی او را سوزانده، شوهر اعظم به دوستانش گفته است که شب آخر می‌خواستم هر سه‌شان را بکشم، در چاه بیندازم و آتش بزنم بعد هم بگویم که خودشان از خانه رفته‌اند و قهر کرده‌اند».

نسرین هنوز نگران است از اینکه برادرش چند روز آینده از بازداشت آزاد می‌شود زیرا در طی روزهای گذشته یکی از دوستانش برای آزادی او وثیقه‌ای را تهیه کرده بود، اما خوشبختانه دادگاه این وثیقه را نپذیرفته بود.

به گزارش ایسنا، اعظم و دخترانش سه وکیل برای دفاع از حق خویش دارند، این وکلا در تلاشند تا پرونده را از دادگاه کیفری به جنایی منتقل کنند تا در خصوص جرم او، مجازات سنگین‌تری تعلق بگیرد، در غیر این صورت، شوهر اعظم با یک وثیقه 20 میلیون تومانی آزاد می‌شود.

علاوه بر خلاء قانونی در خصوص حقوق زنان، متاسفانه برخی زنان همیشه به دلیل دلسوزی‌های خود که گاه نا‌به‌جا است، موجب می‌شوند این خشونت‌ها روز به روز بیشتر و خطرناک‌تر شوند، در بسیاری از موارد ترس و بی‌پناهی زنان موجب خشونت بر علیه آنان می‌شود؛ علاوه بر ترس از خشونت‌های بعدی، ترس‌های بی‌جا و بی‌آبرویی نیز بر افزایش و گسترش خشونت علیه زنان، دامن می‌زند.

خشونت علیه زنان امری پنهان است زیرا بسیاری از زنان در جوامع مختلف به دلایلی نظیر مجازات سخت و عدم حمایت‌های قانونی از ابراز آن خودداری می‌کنند، خشونت علیه زنان مرز نمی‌شناسد، محدود به جوامع عقب‌مانده نیست و در همه جای دنیا زنان کم و بیش مورد انواع خشونت‌های جسمی، جنسی و کلامی واقع می‌شوند.

زنان و دختران هر جامعه از جمله قشرهای آسیب‌پذیری هستند که باید قوانین حمایتی برای زندگی و آرامش آنان وجود داشته باشد، باید قوانینی باشد تا هرکسی، حتی همسر، حق خشونت بر زنش را به خود ندهد، در صورتی که در حال حاضر اینگونه نیست و بسیار مردان، پدران، همسران و برادرانی هستند که حق خشونت بر جنس مونث را به خود می‌دهند، این زنان، جامعه ما و آینده جامعه ما را می‌سازند؛ ایجاد آرامش روحی و جسمی برای آنان یقینا سلامت جامعه آینده ما را تضمین می‌کند.

اعظم مانند تمام مادران این سرزمین، امید زندگی فرزندان خود بوده است، اما در مقابل همین فرزندان آرام آرام پرپر شده و سوخته؛ در دنیای امروز که شاید کمتر کسی حاضر شود حتی خستگی مادر خود را ببیند، دو دختر کوچک اعظم مجبور بوده‌اند سوختن مادرشان را نگاه کنند و دم نزنند...

او مانند تمام زنان این سرزمین، زیبایی خاص خود را داشته، اما حالا به دلیل خشونت‌های شوهرش باید صورت سوخته خود را تا آخر عمر به همراه داشته باشد...

اعظم مانند تمام خواهران این سرزمین، برادری داشته که امیدش بوده، اما همان برادر حاضر است خود را مرده فرض کند و به کمک خواهرش نیاید؛ اعظم بی‌پناه‌تر از همیشه است و تنها امیدش به تصمیم دادگاه بستگی دارد...

امیدواریم روزی برسد که هیچ اعظمی از ترس پدر بچه‌هایش، آن‌ها را به بهزیستی نسپارد... روزی برسد که هیچ خواهری آرزوی مرگ برادرش را نکند... روزی برسد که هیچ دختری از پدرش واهمه نداشته باشد بلکه مشتاق آمدنش به خانه باشد... روزی برسد که هیچ زنی به خاطر جنسیتش مجبور نباشد که دیگر رنگ آرامش را به فراموشی بسپارد... و امیدواریم روزی برسد که همه مردان، مامن زنان و دختران و مادران خود باشند نه موجودی برای ترسیدن...

گزارش از زهرا اسکندریان- خبرنگار اجتماعی ایسنا

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۳:۵۰

اين که ادم نيست طفلک زن و بچه هاش

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۴:۱۵

مشکل از اين جاني نيست مشکل از قانون ماست که يه جاني رو ميشه با20 ميليون وثيقه آزادش کرد تابره کار ناتمومش رو تموم بکنه اونوقت ما بيايم صفحه صفحه مقاله بنويسيم وبگيم وبگيم ....

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۴:۲۲

واقعا متاسفم که قانون نمي تواند از اين زن حمايت درست کند

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۵:۴۶

داستان دردناک خشونت عليه زنان. اعتياد. توهم ناشي از مصرف مواد خدا عاقبت ما را به خير کند

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۶:۵۴

خدايا زودتر صاحب ما را بفرست...

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۷:۲۵

خدواند لعنت کند اين پدر نامرد.اين کفتار کثيف که با خانوده اش اينطور نا جوانمردانه رفتار کرده

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۷:۳۰

خدايا خودت کمکشون کن بچه ها لايق اين همه سختي نيستن، اين بچه ها اينده کشورمونو ميسازن

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۷:۳۰

از کفتار پست تر است. قانون درستي هم در حمايت از اين زن درمانده و دختران آسيب ديده اش وجود ندارد

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۸:۴۶

من يک پزشکم. چند وقت پيش در بيمارستان روانپزشکي مراجع زن جواني داشتم که شش بار اقدام به خودکشي داشت، از دست همسري اينچنيني که معتاد به شيشه، جاعل سند، شرخر، و ... بود. همسرش را با کابل و شوکر کتک مي زد و به او شک داشت، خانواده همسر هم از وي آسايش نداشتند و مورد ضرب و شتم بودند... متاسفانه هيچ نهادي که در عمل بتواند براي حمايت به آن مراجعه کند سراغ نداشتم. نهاد هاي اسمي بسيارند. اما جايي که ازين زن تا محکوميت همسرش حمايت کند او را زير چتر خودش بياورد و امنيت او را تامين کند يا نيست يا من نمي شناسم.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۸:۴۷

واقعا وحشتناکه بايد دفتر حمايت از حقوق زنان و کودکان قوه قضاييه بداد اين زن مظلوم و بي پناه و فرزندان بيگناهش برسه و اقدام قانوني و انقلابي کند و وکلاي اين مظلومين تقاضاي قصاص اين گرگ درنده و وحشي را از دادگاه بکنند اعتياد مانع از مجازات وي نيست

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۱۹:۲۵

به قوانين انگليس مراجعه کنيد ببينيد که در تمام مراحل پله به پله چکار ميکنند .جالبه .اولين کاري که ميکنند به کل حق ديدن و صحبت با هم و خانواده و حتي اطلاع از موقعيت همديگر را ندارند .قانونه .دولت موظفه مظلوم را محل زندگي با امکانات و خرج روزانه بده .ظالم را هم تحت بازداشت داره تا حکمش بريده بشه يا اگه کم خطر بشه با وثيقه ازاد تا وقت دادگاه .در چنين مواردي دادگاه ديگه حکم طلاق را فقط مختص مرد نميدونه .در ايران ميتونه با شور دادگاه و تشخيص پزشکي و خواست خود زن و فرزندان دادگاه راي به طلاق به خواست زن بدهد .

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۲۰:۰۹

پيشنهاد ميکنم مصرف مواد محرک مثل شيشه و امثال ان بايد جرم با مجازات سنگين شناخته شود.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۲۰:۱۳

کجايند مدعیان که به داد اين زن مظلوم و دخترانش برسند؟

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۲۰:۴۲

بهترين حکم وبهترين درمان براي اين جاني وبيماروهمه کساني که در اثر مصرف شيشه دست به جنايت ميزنند فلج کردن او از کمر به پايين است.به اطلاع حقوق دانان وقضات محترم برسانيد.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۲۰:۵۹

برادران ايسنا انتظاري که ما خوانندگان از شما داريم اينست که پيگير ادامه اين جريان و سرنوشت اين جاني و بيمار باشيد و ما را در جريان بگذاريد منتظريم ببينيم دستگاه قضا چه ميکند به خاطر اين دو دختر نازنين هم که شده اين موضوع را پيگيري کنيد.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۲۱:۳۱

کجايند مردان ايران همينايي که ادعاي خويشاوندي با کورش ورستم وسهراب ميکنند ايا انها هم اينگونه بودن؟

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۲۱:۳۳

واقعا اين مشکلات ريشه در قوانين ضعيف داره. انسان موجوديه که اگه قانون بالا سرش نباشه از قدرتش استفاده مي کنه. اين استفاده مي تونه مثبت يا منفي باشه. از نوع منفيش ميشه همين خبر هاي اسفناکي که مي شنويم. کودکان و زنان اقشار آسيب پذير و بي دفاعي هستن. حتي در جوامع پيشرفته قانون مانع خشونت عليه زنان و کودکان ميشه. واقعا متاسفم. اگه حتي يه لحظه خودمونو جاي اين انسانهاي آسيب ديده بذاريم مي بينيم که چه زجري مي کشن.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۲۱:۴۷

زن جواني رو ميشناسم که شوهرش دائم کتکش ميزند وهر بار که شکايت ميکنه دادگاه ميگه برو باشوهرت زندگي کن.شوهرش شناسنامه زنو گرفته و زن نميتونه هيچ کاري بکنه.ميبينين چقدر زندگي مشابهي با اعظم خانم داره؟

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۲۳:۰۵

چه اندازه يک انسان مي تواند وحشي باشد....

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۲۳:۳۸

بايد قصاص شود، چه کساني را به جرم مفسد في الارض اعدام ميکنند در صورتي که اعدام حق چنين افرادي است

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۳ ۲۳:۵۴

واقعا متاسف شدم که همچين حيواني رو به اين راحتي آزاد ميکنن. کمترين کار ما رواج اين وقايع هست تا مسئولين شاااااايد بفکر بيوفتن شايد...

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۰۰:۲۰

مردک رواني! چرا بايد بتونه با وثيقه آزاد شه؟!

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۰۵:۲۶

اگر قوه قضاييه از تمام ظرفيتهاش براي مجازات اين موجود استفاده نکند، خود حامي ظلم بوده و از مسير عدالت خارج است

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۰۷:۲۷

انشالله کسانی که توي اون فاميل که از قضيه و ابعادش خبر داشته و گذاشته 21 روز اينها با اون تو خونه تنها باشن، به مرگ بد بميرن. انشالله وضعشون جوري بشه که روزي هزار بار آرزوي مرگ کنن مثل اين مادر و بچه هاش، اما نميرن.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۰۸:۲۸

زن واقعا بدبخت است

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۰۹:۲۹

با تشکر از ايسنا.پيشنهاد من اينه که يه کمپين براي دفاع از اين زن و فرزندانش و کمک به ايشان راه اندازي بشه و يه شماره حساب براي کمک به ايشون معرفي بشه .مردم کمک بدهند و با پول کمکي براشون وکيل گرفته بشه ويک کمک خرجي براي ايشون و بچه هاشون باشه تا ايشالا از اين وضعيت رهايي پيدا کنند.به محض ارايه شماره حساب بنده اولين کمک رو به اون واريز ميکنم.وهر کمکي که بتونم حاضرم انجام بدم.از ايسنا خواهش ميکنم که باني اين کار خير بشه.همه ما در قبال اين زن و فرزندانش مسوول هستيم.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۰۹:۴۴

اين داستان سرائي بود يا گزارش ؟

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۲۱:۳۶

چي ميگي؟؟؟ عوض اظهار تاسفته؟؟؟

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۰۹:۵۷

با تشکر از خبرگزاري ايسنا براي اطلاع رساني اين فاجعه .اتفاق بسيار تلخ و غير قابل تصوريه. بايد از اين مادر و فرزندان حمايت کامل بشه .قطعااين پدر داراي شرايط نرمال روحي نيست که مرتکب اين فاجعه شده و تا مداواي کامل هرگز نبايد آزاد بشه .حبس کشيدن خالي براي اينگونه افراد دردي رو دوا نميکنه فقط صورت مسئله پاک خواهد شد قطعا خود اين شخص هم يک قربانيه. معلوم نيست که چه گذشته اي داشته که به همچين رواني خطرناکي تبديل شده.بايد جامعه شناسان و روانشناسان براي جلوگيري از وقوع دوباره اين اتفاقات روي اين مسئله کارکنن و ببينن چه عواملي باعث سوق دادن اين افراد به اين جرايم ميشه تا شاهدتکرار همچين فجايعي نباشيم که قلب هر انساني رو به درد مياره.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۰۹:۵۸

واقعا نميدونم چي بگم... فقط از ايسنا مي خوام پيگير اين ماجرا باشه تا حق مادر و بچه ها گرفته بشه....

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۱۰:۲۷

از ديروز که شنيدم يک ثانيه ارامش ندارم اخه مسولين کجان؟ از دست مردم عادي کاري بر نمياد بجز غصه خوردن

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۱۳:۰۱

من شخصا دوست دارم اين 20 ميليون تومن وثيقه رو بذارم ببينم آيا همينطوري اين رو ميخوان ول کنن داخل انسان ها يا نه! اگه ول کنن که خيلي عاليه. با اين قانون همون بهتر که همه مون به دست همچين افرادي تکه تکه بشيم!

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۱۳:۳۷

بايد به حداکثر حبس محکوم شود. آزادي اين افراد جنايت در حق جامعه است.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۱۴:۱۶

اخه چرا اينقدر حقوق زن کمتر رسيدگي ميشه؟ چه زيادند مادراني که با اين شرايط اعظم به اصطلاح زندگي ميکنن....منم دو نمونه ميشناسم از اين زنها ولي بخاطر بچه هاشون دارن زندگي ميکنن.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۱۵:۱۰

داغون شدم ازخوندن اين متن بخدا اول لعنت ميفرستم ب اين پدر شکاک و مريض بعد هم ب کسايي ک شيشه رواختراع کردند و در ايران پخش کردند کاش ي ماده اي اختراع ميشد ب بچه ها تو سن 15.16 سالگي واکسن ميزدن ک اگ مواد مصرف کرد بميره. بميره بهتر ازينه ک با دخترو زنش همچين کاري بکنه

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۱۵:۴۹

متاسفم اگر مسئولين به اعظم و فرزندانش به چشم ناموس خود نگاه نکنند زنان جامعه نبايد در مورد مسئله به اين جانسوزی ساکت بنشينند

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۴ ۱۶:۱۵

اين هم تقصير تلگرامه

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۵ ۰۲:۴۰

الهي که دو دست حضرت عباس جواب کساني رو که شيشه رو ساختن و پخش ميکنن بده. خدا همه رو به را مستقيم هدايت کنه. اون مرد بايد بندازن انفرادي تا بميره

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۵ ۱۲:۳۲

شخصي که شيشه مصرف ميکند ديگر اختياري در اعمال خود ندارد به اين شخص بايد يک فرصت داد و کمکش کرد تا ترک کند اما به نظر من هيچوقت نبايد دوباره با همسرش زندگي کند چون آن زن رفتار شوهرش را هرگز فراموش نخواهد کرد

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۵ ۱۴:۳۸

کي گفته اعتياد جرم نيست؟ اميدوارم هرچي معتاد تو کشوره رو زنده به گور کنند ...

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۵ ۱۵:۵۴

عجيبه . تصورش برام ممکن نيست. اي کاش هيچ وقت اين مقاله رو نميخوندم تا نميدونستم که يه آدم ، يه پدر و يا يه همسر چطور میتونه باشه :| وقتي لغت "همسر" رو به کار بردم يه حس عجيبي بهم دست داد، آخه همسر؟؟؟؟؟ :#

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۶ ۰۰:۲۵

خدا به فرياد اين زن مظلوم و دخترانش برسد

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۶ ۱۵:۰۹

بايد شوهر اعظم رو دست و پا بسته در اختيار من بزارن تا بلايي به سرش بيارم كه به پاهام بيفته و بگه تو رو به خدا منو بكش و راحتم كن

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۷ ۰۲:۲۴

قانون بايد محکم با اينگونه موارد برخورد کند لازمه پيشگيري از وقوع يک چنين حوادثي اشد مجازات خاطيان ميباشد

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۰۷ ۱۵:۳۸

چرا براي اعظم کسي کمپين نمي ذاره ؟ چرا براي او و بچه ها شمع روشن نمي کنيم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۱۱ ۱۰:۵۷

با سلام و احترام ضمن عرض خسته نباشيد محضر همکاران گرامي خبرگزاري ايسنا منطقه خراسان رضوي، اينجانب مدت 3 سال خبرنگار يکي از خبرگزاري هاي کردستان بودم.بايد بي تعارف بيان کنم که تحت تاثير قلم خان زهرا اسکندريان قرار گرفتم و آفرين و دست مريزاد بر اين گونه تنظيم خبر که چنين جامعه را دچار نوعي احساس مسووليت در برابر موارد مشابه مي کند.

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۱۳ ۲۲:۲۰

قانون قانون قانون ؛ قانون کجا بود ؟!کدوم قانون ؟!حتما بايد کشته ميشدن تا قانون گذارا دل بسوزونن؟!

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۱۴ ۱۵:۲۰

پدرمنم معتادبود.شيشه مصرف ميکرد هفت سال اما سال آخر من و مادروبرادر کوچيکمو تو خونه آزار و اذيت شديد ميکرد مادرمو با چوب ميزد بيکار بود و دائم توي خونه. ما اجازه دسشويي رفتن هم نداشتيم ما رو به هم ميبست. شبا تا صبح بيدار بود به حدي ميزد که آرزوي مرگ ميکرديم به ما ميگفت بيست نفري با شما رابطه دارن حتي به برادرم. مادرم هر بار ميرفت خريد اونو کتک ميزد. ما توي يه اتاق 9 متري زندگي ميکرديم 4 نفري. من سال سوم راهنمايي بودم. هر شب آرزو ميکردم صبح بيدار نشم. صبح بابام بيدار نشه يني ميشه بميره. اون موقع من هيچي متوجه نميشدم. تو اون اتاق دوربين کار ميذاشت ما ماهي و دو هفته يه بار ميرفتيم حموم. دائم صدا ميشنيد برادرمو مينداخت توي کانال کور. با چاقو و قمه ما رو ميزد و تهديد ميکرد. شوکر برقي داشت... درداي منم خيلي زياده... اين خانوم و بچه هاشو درکککک ميکنم

avatar
۱۳۹۵-۰۲-۱۶ ۲۰:۵۵

زهرا خانم آدرس بده ميام درس عبرتش ميکنم برا ديگران به خدا قسم...