محمدحسن دریایی پژوهشگر ارشد موضوعات بینالمللی در یادداشتی با عنوان «جایگاه دیپلماسی در قدرت ملی» ویژگیهای دیپلماسی را مورد بررسی قرار داده است.
به گزارش گروه دریافت خبر خبرگزاری دانشجویان ایران(ایسنا) در این یادداشت میخوانیم:
دیپلماسی و رویکرد تعاملی با جهان در خصوص موضوع هستهای سرلوحه امور شده است. ویژگی این دیپلماسی آن است که نه منفعل و نه تهاجمی است بلکه به صورت همکاری و تفاهم دوسویه و سازنده عمل میکند؛ زیرا تعامل مشترک برای همه منافع مشترک داشته و در مقابل زیادهخواهی و زورگویی، رویکردی پیشگیرانه به صورت کنشی دارد.
مقدمه و طرح موضوع:
اساسا دو روش برای مدیریت موضوعات مربوط به روابط بینالملل در صحنه جهانی قابل تصور است. روش اول روش مخاصمهآمیز حل موضوعات است و روش دوم روش صلحآمیز حل موضوعات روابط بینالملل میباشد. در روش حل مخاصمهآمیز موضوعات روابط بینالملل مهمترین ابزار، جنگ است و نظامیان عمدهترین بازیگر در این عرصه هستند. در حالیکه در روش صلحآمیز حل موضوعات روابط بینالملل، مهترین ابزار دیپلماسی است و بازیگران اصلی در این روش، دیپلماتها هستند. البته با گسترش و تغییر مفاهیم روابط بینالملل در دنیای معاصر، تعامل بین دو روش فوق الذکر، افزایش یافته است اما با گسترش و ارتقای حقوق بینالملل و منع بکارگیری زور در روابط بینالملل، کشورها عمدتا در تلاش هستند تا روش دوم، یعنی روش صلحآمیز را بکار گیرند و از روش مخاصمهآمیز تنها در صورت ضرورت به عنوان یک ابزار کمکی برای کسب امتیاز بیشتر استفاده میکنند.
بنابراین در هر دو صورت و هر دو روش، بکارگیری دیپلماسی تمام کننده حل و فصل موضوعات است. بدین معنی که حتی در صورت وقوع جنگ هم، عامل تعیین کننده برنده واقعی، دیپلماسی است و لزوما برنده جنگ به معنای برنده صلح هم نیست. کما اینکه آمریکا در جنگ جهانی اول برنده جنگ بود اما به علت ضعف دیپلماسی نتوانست برنده صلح باشد و در نظم بعد از جنگ جهانی اول آمریکا سیاست انزوا را در پیش گرفت و نهایتا نظمی پایدار شکل نگرفت و منجر به جنگ جهانی دوم شد. در جنگ جهانی دوم، آمریکا با استفاده از تجارب قبلی، جنگ را خاتمه نداد تا زمانی که از طریق برگزاری کنفرانسهای متعدد و دیپلماسی فعال به این اطمینان رسید که برنده صلح نیز خواهد بود؛ بنابراین در ادبیات روابط بینالملل مفهوم دیپلماسی یکی از ریشه دار ترین و مهمترین مفاهیمی است که مورد توجه همه نحلههای فکری و مکاتب مختلف این رشته قرار دارد.
جالب توجه این است که هم واقعگرایان و هم آرمانگرایان در تفکر سنتی و هم اندیشمندان تفکر نوین و صاحبان سبک، در ارائه چهرههای نوین از روابط بینالملل بر اساس تفکرات متن پایه، هرمنوتیک، پسامدرنیزم و سازه انگاری همگی اهمیت ویژهای به مفهوم دیپلماسی میدهند. شاید بتوان گفت که هرجا صحبت از صلح و امنیت بینالملل در روابط بینالملل است میتوان رد پائی از مفهوم دیپلماسی دید.
در تفکر مذهبی اسلام هم توجه زیادی به مفهوم دیپلماسی شده است. پیامبر اعظم اسلام برای استحکام پایههای دین مبین اسلام از دیپلماسی بهره فراوان بردند. درادبیات مذهبی ما مواردی در بکارگیری دیپلماسی با مشرکان، حاکمان حبشه ، صلح حدیبیه، مکاتبات و ارسال سفیر به قدرتهای برتر آن زمان یعنی ایران و روم وجود دارد. در مذهب مترقی شیعه نیز همین رویه ها توسط ائمه اطهاردرموارد متعددی معمول بوده است.
در فرهنگ و تاریخ معاصر ایران، نیز مثالهای متعددی از بکارگیری دیپلماسی قابل ذکر است. در این زمینه دیپلماسی ایران در زمینه حفظ تمامیت ارضی ایران بعد از جنگ جهانی دوم، ملی شدن صنعت نفت و اجرای قطعنامه 598 از جمله موارد مهم قابل ذکر دراین زمینه است. با وجود این، از لحاظ فرهنگی ملت ایران به خاطر شرایط سخت تاریخی، عدم وجود متحد استراتژیک برای کشور، بدعهدیهای مکرر اجنبیها و عدم اعتماد به خارجیها، عمدتا از اعتماد به طرف خارجی گریزان هستند و بیشترگرایش به حماسه و مبارزه و دفاع دارند و اسطورههای کشور عمدتا افرادی هستند که در صحنه جنگ رشادت و دلیری به خرج دادهاند و کمتر در صحنه تبلیغات عمومی کشور، به اسطورههای روش صلحآمیز حل موضوعات بینالمللی یعنی دیپلماسی پرداخته شده است. اما مهم این است که دیپلماسی از ضروریات عصر حاضر و یکی از لوازم مهم قدرت ملی یک کشور است که باید همه ابعاد آن مورد بررسی و کنکاش دقیق قرار گیرد.
در همین راستا این مقاله درصدد است تا به بررسی نقش دیپلماسی در افزایش قدرت ملی با تاکید بر دیپلماسی هستهای در جریان حصول تفاهم روی برنامه جامع اقدام مشترک بپردازد. سؤالی که اساس موضوع و دغدغه اصلی مقاله میباشد، اینگونه مطرح میشود که دیپلماسی چه تأثیر و نقشی در ارتقای قدرت ملی کشور ایران ایفا میکند؟ به دیگر سخن و در قالب سؤالهای فرعی، این مهم و دغدغه اینگونه بسط و تعمیم مییابد که آیا دیپلماسی هستهای ایران سبب افزایش عناصر قدرت ملی ایران شده است ؟ آیا دیپلماسی هستهای ایران سبب حفظ زیرساختهای فنی کشور شده است و در نتیجه تقویت شاخصهای قدرت کشور در عرصه فنی، گردیده است؟ آیا دیپلماسی هستهای ایران باعث تغییر گفتمان تهدید و امنیت زدائی از پرونده هستهای ایران گردیده است یا خیر؟ آیا دیپلماسی هستهای ایران توانسته است تهدیدات موجود علیه کشور را به فرصت تبدیل نماید؟ آیا دیپلماسی هستهای از نظر سیاسی وحقوقی جایگاه کشور را ارتقا داده است؟ بر همین اساس نگارنده سعی خواهد کرد به صورت بیطرفانه و بدور از هرگونه اغراق و هیجان زدگی و با جمع آوری شواهد و حقایق عینی به بررسی سوالات فوق پرداخته و نتیجه گیری خود را درقالب یک فرضیه در انتهای مقاله ارائه دهد.
دیپلماسی و قدرت ملی در چارچوب نظری
در نگاه اندیشمندان آرمانگرای روابط بین الملل حل و فصل مسالمت آمیز موضوعات بین المللی از طریق دیپلماسی دارای اصالت ذاتی است و به همین دلیل این اندیشمندان نقش دیپلماسی، سازمانهای بین المللی و حقوق بین الملل را مورد تاکید قرار می دهند؛ بنابر این در این رهیافت، نقش دیپلماسی برجسته و پررنگ است. اما برخی برداشتهای ناقص در داخل کشور از رهیافت واقع گرائی، سعی دارند که دیپلماسی را کمرنگ جلوه داده و اهمیت آنرا کاهش دهند. برهمین اساس مناسب است یک بررسی دقیق از نظرات هانس جی. مورگنتا به عنوان پدر واقع گرائی دنیا انجام دهیم که روشن شود در این روش فکری هم دیپلماسی دارای اهمیت خاص خود است.
هرچند از نظر مورگنتا، برآیند مشترک رفتار بازیگران عرصه سیاست تلاش برای به دستگیری قدرت، حفظ آن و نمایش قدرت به منظور کسب اعتبار و وجه بینالمللی است، وی معتقد است که برخی دولتمردان، برداشت واقعی از قدرت ندارند و رویایی فکر میکنند و علمی نمیاندیشند. در این زمینه وی تناسب بین اهداف و وسایل را مهمترین موضوع میداند. از نظر وی اگر دولتی بدون توجه به ابزارهای قدرتی خود، اهداف بلند پروازانهای را ترسیم نماید، با آرمانگرائی منافع ملی کشور خود را به خطر میاندازد. از این جهت وی در نظریه موازنه قدرت، مفهوم منافع ملی را محور اصلی مباحث خود قرار نمیدهند. از نظر وی «اهداف سیاست خارجی باید برحسب منافع ملی تعریف شوند.» و «منافع ملی بر حسب قدرت تعریف میشود». به طور مسلم برای مورگنتا قدرت و منافع ملی، دو مفهوم اصلی و کلیدی است. مهمترین پیام مورگنتا در کتاب «سیاست میان ملتها» بررسی واقع بینانه موضوعات بر اساس اصل «آن چه هست» میباشد.
از نظر وی تحلیلگر سیاست خارجی نباید به هیچ دلیلی دچار انجماد فکری و انسداد ذهنی شود به نحوی که ورود مواد خام نو و وقایع جدید به ذهن تحلیلگر را مانع شود. چون در آن صورت واقعیات صحنه بینالملل را نه آنطوری که هست، بلکه آن طوری که دوست دارد تفسیر و توصیف میکند. از نظر وی چنین رویکردی در سیاست خارجی بحرانآفرین و فاجعهبار است و تنها خروجی آن قربانی شدن منافع ملی و امنیت ملی است. رئالیسم سیاسی در واقع نوعی روش است. متدولوژی واقع بینانهای برای دستیابی به هدف است.
رئالیسم سیاسی حذف آرمانها نیست بلکه واقعبینی مرحلهای و تحقق تدریجی آرمانهاست. از نظر وی آرمان داشتن عقلانی و انسانی است ولی اصرار در تحقق سریع و فوری آنها بدون توجه به ابزار و وسایل قدرت ملی امری غیرعقلانی است. پس در دیدگاه مورگنتا موضوع اصلی قدرت یک کشور است. از نظر وی هشت عامل اصلی زیر قدرت یک کشور را تشکیل میدهد:
1- موقعیت جغرافیایی
2- وجود منابع طبیعی
3- ظرفیت صنعتی
4- وضعیت آمادگی نظامی
5-جمعیت
6- خصوصیات ملی
7- روحیه ملی
8- کیفیت دیپلماسی
بنابراین از نظر پدر واقعگرائی در روابط بین اللمل دیپلماسی یکی از عوامل اصلی قدرت یک کشور است . دیپلماسی از نشانههای مبارزه قدرت میان دولت های حاکمی است که می کوشند روابط منظم و مسالمت آمیزی میان خود برقرار کنند و دیپلماتهای حرفه ای یکی از لوازم قدرت ملی یک کشور هستند که در سختترین شرایط، حتی زمان وقوع جنگ بین کشورها بیشترین خدمات را به منافع ملی خود از طریق برقراری کانالهای ارتباطی منظم و فراهم آوردن زمینه برای تحقق اهداف ملی با روشهای صلحآمیز به عمل میآورند. در شرایطی که منافع دولتها با هم تعارض پیدا میکند از طریق مذاکرات دیپلماتیک است که راه برای چانهزنی و سازش باز میشود. در شرایطی که هر دو طرف منافع خود را حیاتی تلقی می کنند، در این برداشت تعدیل ایجاد کنند؛ زیرا در این شرایط است که خطر جنگ افزایش مییابد. وسایلی که دیپلماسی در اختیار دارد عبارتند از اقناع، مصالحه و تهدید به کاربرد زور. هنر دیپلماسی عبارت است از تاکید مناسب و درست بر هر یک از این ابزارها در لحظه خاص؛ از نظر مورگنتا موفقیت دیپلماسی نیز تابع قواعد زیر است:
1) دیپلماسی باید عاری از روح جنگاوری باشد.
2) اهداف سیاست خارجی باید بر مبنای منافع ملی تعریف شود و با قدرت از آن حمایت شود.
3) دیپلماسی باید از نقطه نظر سایر دولت ها نیز به صحنه سیاسی بنگرد یعنی حدود امنیت ملی طرف مقابل را نیز به رسمیت بشناسد.
4)دولت ها باید آماده مصالحه در موضوعاتی که برایشان حیاتی نیست باشند. از نظر مورگنتامصالحه نیز چهار شرط دارد:
• از حقوق بی ارزش به خاطر جوهره یک امتیاز واقعی صرف نظر کند.
• هرگز خود را در موقعیتی قرار ندهد که عقب نشینی از آن بدون از دست دادن حیثیت یا قبول مخاطرات عظیم ناممکن باشد.
• هیچ گاه به متحد ضعیف خود اجازه ندهد برای آن تصمیم گیری کند.
• نیروهای مسلح ابزار سیاست خارجی اند و باید در اختیار دیپلماسی باشند.
بنابر این علاوه بر همه رهیافتهای دیگر روابط بین الملل حتی در نگاه رئالیستی قدرت محور هم، دیپلماسی دارای اهمیت فوق العاده ای است. بر همین اساس و به نظر مورگنتا کیفیت دیپلماسی عاملی اصلی در افزایش قدرت یک کشور است. البته دیپلماسی ای موفق است که، توجه لازم را به میزان مقدورات و امکانات داخلی در مقابل محدودیت ها و محذورات بین المللی در جهت تعیین اهداف و منافع ملی داشته باشد. چنین دیپلماسی با یک نگاه واقع گرایانه و هوشمندانه می تواند سبب تبدیل چالشها و تهدیدات به فرصتهای واقعی مبتنی بر منافع ملی کشور شود و از این طریق سبب ارتقا و افزایش قدرت ملی شود.
موضوع افزایش قدرت ملی یکی از متغیرهای مهم بوده است که طی سالهای اخیر به شدت تحت تاثیر دیپلماسی و چگونگی کارکرد آن بوده است و علاوه بر این، به صورت متقابل ظهور چهره های جدید از قدرت انواع جدیدی از دیپلماسی را پدیدار ساخته و زاویه دید بازیگران عرصه دیپلماسی را به شیوهای بنیادین دچار دگرگونی نمودهاند.
مهمترین عامل قدرت ملی، کیفیت و نحوه به کارگیری دیپلماسی است. هرچند که عاملی بیثبات میباشد و میتوان گفت که سایر عوامل تعیین کننده قدرت ملی به منزله مواد خامی هستند که قدرت ملی از آن به وجود می¬آید. دیپلماسی مغز متفکر قدرت ملی است، همان گونه که روحیه ملی نیز، روح آن است. دولت ها باید به کیفیت دیپلماسی خود به عنوان کاتالیزوری برای عوامل مختلفی که قدرت آنها را تشکیل می¬دهد، متکی باشند. اتکا بر سنت و نهادها، به جای تکیه بر ظهور گاه و بیگاه افراد برجسته، تداوم کیفیت دیپلماسی را به بهترین نحوی تضمین میکند. برخلاف دیپلماسی سنتی که ملک طلق دولت¬ها بوده، روابط دیپلماتیک در دوران پست مدرن دچار گسستگی و پیچیدگیهای فزایندهای شده است عصر اطلاعات، دیپلماسی کلاسیک را که مبتنی بر سیاست واقعی و قدرت سخت بود، دچار چالش کرده و لذا دیپلماسی نوینی مبتنی بر دیپلماسی اندیشه مند در حال شکل گیری است.
در اینجا مناسب است نگاهی هم به موضوع تعریف قدرت ملی بیاندازیم. قدرت از جمله مفاهیم محوری و اساسی است که در کانون نظریه پردازیهای علم سیاست و روابط بینالملل قرار دارد. به-رغم تاریخ طولانی اهمیت قدرت در روابط بین الملل، اکثر محققین هم در مورد نقش قدرت و هم طبیعت آن اختلاف نظر دارند ریموند دوال و میشاییل بارنت در کتاب «قدرت در عرصه بینالملل» چهار نوع قدرت اجباری، نهادی، ساختاری و مولد را شناسایی کرده اند. لیفین در کتاب «تکنولوژی اطلاعاتی و تغییر دامنه قدرت جهانی» بر اهمیت فراقدرت در عصر کنونی تأکید کرده است. بالدوین در کتاب راهنمای روابط بین الملل به قدرت رابطه¬ای و قدرت عناصر ملی اشاره نموده است. همچنین قدرت نرم و قدرت سخت توسط جیمز روزنا در کتاب «قدرت نرم» بررسی شده و ژوزف نای نیز مقالات و کتب متعددی راجع به قدرت نرم و اثراتش به رشته تحریر در آورده است. در قدرت هوشمند طرح شده از سوی نای ، موفقیت در این جهان دگرگون شده، به فهمی عمیق از ماهیت قدرت، نقش قدرت نرم و اجرای یک توازن بهتر از قدرت سخت و نرم (چماق و هویج) در سیاست خارجی وابسته خواهد بود. از نظر وی، قدرت هوشمند نه قدرت نرم و نه قدرت سخت است بلکه هر دوی آنها میباشد.
در واقع تئوری قدرت هوشمند به این امر میپردازد که در فضای جدید جهانی و عصر تصویرسازی و با توجه به امکانات جدید به وجود آمده و چالشها و تهدیدهای پیش رو چگونه میتوان تصویری با هیبت و هیمنه و جذاب از خود ارایه نمود تا با استفاده از آن در رفتارهای کنشگران مورد نظر در این فضا تغییراتی مطلوب ایجاد شده و زمینه برای تعامل سازنده و پویا فراهم گردد. قدرت ملی را موسسه رند ظرفیت و قابلیت یک کشور برای تعقیب اهداف راهبردی خود از طریق سیاست های هدفمند تعریف کرده است. مهمترین بخش این ظرفیت بعد خارجی دارد که شامل ظرفیت کشور در تأثیرگذاری بر محیط بین الملل از طریق پتانسیلهای اقتصادی و سیاسی است. یکی از ابزارهای مختلف برای اِعمال قدرت، ابزار دیپلماتیک است که با تغییر محیط بینالملل و شکلگیری عرصه سیاست اندیشهمند در نتیجه توسعه فراتکنولوژیها بر اهمیت دیپلماسی، دستاوردهای همکاری و سیاست اقناع سازی در روابط بین الملل نسبت به دیگر ابزارهای قدرت افزوده شده است
بنابر این از لحاظ نظری در همه مکاتب فکری در روابط بین الملل، دیپلماسی حرفه ای، هوشمند و هدفمند که شناخت واقع بینانه ای از توانائیهای ملی وبین المللی دارد و پتانسیلهای کنشگری ملی را به خوبی تشخیص می دهد، می تواند با ظهور فعالانه در عرصه بین الملل یکی از مهمترین ابزارهای ارتقای قدرت ملی کشورها شود.
اقتدار ملی ثمره دیپلماسی هسته ای
جمهوری اسلامی ایران بویژه بعد از روی کار آمدن دولت یازدهم، با درک این مبانی نظری و نقش مهم دیپلماسی در افزایش قدرت ملی، بویژه چهره های نوین قدرت که در بالا به آن اشاره شد، در شرایط پیچیده روابط بین الملل و تعاملات بین المللی حول پرونده هسته ای ایران، یک نگاه حرفه ای به موضوع دیپلماسی هسته ای را سرلوحه خود قرار داد و نشان داد که در عرصه عمل شناخت دقیقی از ماهیت ارزشمند دیپلماسی در افزایش قدرت ملی دارد و به خوبی آگاه است که دیپلماسی هسته ای و قدرت ملی لازم و ملزوم یکدیگرند؛ یعنی برای رسیدن به اقتدار ملی، دیپلماسی کنشگرانهای در موضوع هسته ای نیاز است.
طراحان دیپلماسی هسته ای بر این اعتقاد بوده اند که قدرت ملی کشورمان، با ارائهی راهکارهای دیپلماتیک قوی برای کسب منافع ملی تحقق پیدا میکند. در واقع، تعیین سیاستها تحتالشعاع دو بخش قرار میگیرند؛ اولین بخش موقعیت داخلی کشورها و دومین بخش شرایط و موقعیت بینالمللی است. با توجه به این بخشها، به نظر می رسد تعیین یک دیپلماسی هدفمند در زمینه هسته ای توانسته است به بالا رفتن جایگاه کشورمان در سطح نظام بینالملل کمک نماید. جزئیات این موضوع را در مقاله دیگری ارائه کرده ام .
جمعبندی
از نظر مکاتب مختلف نظری در روابط بین الملل دیپلماسی با کیفیت، یک عامل اساسی در ارتقای قدرت ملی کشورها است. با این درک و شناخت دقیق از ماهیت دیپلماسی و بکارگیری فعالانه آن در حل و فصل موضوع هسته ای ایران، دیپلماسی به یکی از مهمترین ابزارهای ارتقای قدرت ملی ایران تبدیل شده است. ایران، با توجه به داشتن رهبری فرزانه و مدبر که لنگر ثبات و اتحاد ملی حول موضوع مهم هسته ای است و با توجه به سابقه و پیشینهی تاریخی، تمدنی، فرهنگی و مذهبی خود، و مقاومت بی نظیر مردم ایران طی سالهای گذشته از منابع قدرت بالایی در مقایسه با دیگر کشورها برخوردار است که با برنامه ریزیهای حسابشده ودر چارچوب سیاست خارجی، توانست با روشهای متنوع دیپلماتیک قدرت ملی خود را بالا ببرد.
برای تبیین چگونگی این موضوع نگاهی به منطق اتخاذ رهیافت دیپلماسی و جایگزینهای آن نشان می دهد که به طور کلی سه نوع دیپلماسی در زمینه هسته ای متصور بوده است که شامل کنش مند، فعال و منفعل است. دیپلماسی هسته ای کشور، متاثر از توانمندیهای بالای آقای دکتر ظریف به عنوان وزیر خارجه و تیم همراهش، به صورت کامل دیپلماسی انفعالی، یعنی واکنش منفعلانه به رویدادها و رفتارهای بین المللی به صورت موردی و روزمرگی را به عنوان یک انتخاب قبول نداشت و آنرا کنار گذاشت و دیپلماسی هسته ای را بر اساس دیپلماسی کنش مند و فعال ترسیم نمود. در دیپلماسی هسته ای ، کشورمان درصدد تعریف بازی، تدوین قواعد و صحنه آرایی بین المللی در جهت استقرار نظم مطلوب خود در زمینه هسته ای با توجه به واقعیات صحنه بین المللی بود. براساس این دیپلماسی، کشورمان در پی استفاده بهینه از فرصت های به وجود آمده در راستای منافع و اهداف ملی خود می باشد. دیپلماسی هسته ای کشورمان، بر پایه تبدیل منافع متعارض به منافع رقابت آمیز و تبدیل این منافع به منافع موازی و سپس به منافع مشترک، در حال ایفای نقش بوده است. هدف این دیپلماسی داشتن دید حداکثری به منافع ملی با توجه به ضرورت افزایش قدرت و مقدورات ملی بوده است.
دیپلماسی و رویکرد تعاملی با جهان در خصوص موضوع هسته ای سرلوحه امور شده است. ویژگی این دیپلماسی آن است که نه منفعل و نه تهاجمی است بلکه به صورت همکاری و تفاهم دوسویه و سازنده عمل میکند. زیرا تعامل مشترک برای همه منافع مشترک داشته و در مقابل زیاده خواهی و زورگویی، رویکردی پیشگیرانه به صورت کنشی دارد. اما در شرایط متعادل و متوازن با روش بازی برد-برد و حداکثرسازی منافع طرفین، تلاش مینماید. رهیافت اصلی در رویکرد تعاملی این است که بدون تعامل بین المللی نمی توان اهداف سیاست خارجی را از طریق دیپلماسی کسب نمود. در این دیپلماسی، وجه بارز پارادایم جدید در روابط بینالمللی را در مقایسه با دهههای گذشته، اشتراک منافع در مقابل تضاد منافع میداند. در خصوص دیپلماسی هسته ای، کشورمان از غرب می خواهد که رویکرد تقابلی خود را کنار نهاده و با زبان تکریم با ملت ایران صحبت نماید، متعاقب انجام این کار، به دنبال این است که منافع مشترک را بر اساس اصل برد- برد تعریف کرده و از یک نگاه واقع بینانه بر مبنای تامین منافع دو طرف استفاده نماید. چون بین تلاشهای غرب برای جلوگیری از به اصطلاح دستیابی ایران به سلاح هسته ای، با تلاشهای ایران برای اثبات ماهیت صرفا صلح آمیز برنامه هسته ای خود، انطباق وجود داشت، دیپلماسی هسته ای فرصت مناسبی را پیدا کرد تا برای تعریف اشتراک منافع دو جانبه و پیگیری رویکرد دیپلماسی تعاملی، مبتنی بر اقتدار ایران به صورت فعال اقدام نماید و توانست به دنیا نشان دهد که دیپلماسی علاوه بر اینکه می تواند ابزار صلح شود می تواند ابزار ارتقای قدرت ملی یک کشور نیز باشد.
انتهای پیام
نظرات