کاش میشد نخبگان کشور را به جای آن که تنها بر قله افتخارات علمی و در میان مجلات معتبر بینالمللی و مقالات پرشمار و پر استناد و فهرست یک درصد دانشمندان برتر جهان و برندگان جوایز علمی و ... جستوجو کنیم، گاهی هم در میان دردهای تاریک و امیدهای روشن مردم بجوییم.
نخبگانی که ما جز نام و آوازهای از آثار علمی آنها نمیشناسیم و تنها به وقت نیاز، از آنها ویترینی از ستارههای درخشان علمی میسازیم؛ حال آن که بسیاری از آنها هرگز در قاب «نخبگی» محصور نمانده و تمام دستمایههای پرشکوه علمی خود را به پای امنیت، سلامت و شادی مردم ریختند و اندیشههاشان از رنج مردم نیاسوده است.
به گزارش خبرنگار علمی ایسنا سلامت هر جامعه انسانی به اعتماد اوست؛ به وقتی است که ما الگوهای عالی آن جامعه را به جای زخمی کردن و منزوی ساختن مغرضانه، برای مردم به زیبایی به تصویر بکشیم و به آنها یادآور شویم در زندگی دانشمندان این کشور، علیرغم تمام شایستگیها برای دستیابی به بهترین آمال مادی، نه خبری از دستمزدهای میلیاردی بیحساب و کتاب است و نه از خودروهای لوکس و خانههای رؤیایی حاصل از پولهای بادآورده.
مردان علمی همان کسانی هستند که با وجود هوش و قدرت تاثیرگذاری فکری بالا، ملالتها و سختیها دیدند؛ اما در برابر نابخردیهای این زمانه شایستهسالار ستیز، سنگاندازیهای نامهربانان و نیز در برابر همه جاذبههای فریبنده سرزمینهای تشنه مغزها که در اطراف زندگیشان اردو زده است، قوی و نستوه ایستادند و به مأموریتهای انسانی یک نخبه، با شکوه عمل کردند و امانت بر دوش را، سالم بر زمین نهادند.
دانشمند و نخبه عزیز است و عزیزتر وقتی است که به ظرفیتهای مردمی نفوذ کند و اشتیاق سوزان خود را برای کمالگرایی به لبخند رضایت نیازمندان به هوش و توانایی و به علم و دانش خود فرو بنشاند و لحظهای چشم از وظایف متعالی خویش برندارد. آن گاه است که این جامعه هم باور خواهد کرد که نیکنامی با تکرار نام حاصل نمیشود، صدرنشینی در قلب مردم به داشتن دهها پست و ریاست نیست و هر چه عرصه را بر نخبهای تنگ بگیرند، ذات نخبگی، پرواز کردن است؛ گاهی به کوتاهی و گاهی در بلندی، بسته به قدر و قیمت نخبگان درجامعه!
دکتر نیما رضایی، از جمله دانشمندان جوان علوم پزشکی کشور است که در جمع یک درصد دانشمندان برتر جهان قرار دارد. او در آزمون سراسری سال 73 در رشته پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران پذیرفته شد و پس از پایان تحصیل در پزشکی عمومی، به تحصیل در رشته پزشکی مولکولی و ژنتیک در دانشگاه شفیلد انگلستان پرداخت و موفق به اخذ فوق لیسانس و نیز دکتری تخصصی (PhD) ایمونولوژی بالینی و ژنتیک انسانی شد. سپس در دانشگاه نیوکاسل، فلوشیپ ایمونولوژی بالینی اطفال و پیوند مغز استخوان اطفال را گذراند و پس از بازگشت به وطن در همین تخصص مشغول به فعالیت شد.
این نخبه جوان را با این کارنامه علمی میشناسند:
متخصص ایمونولوژی و فلوشیپ ایمونولوژی بالینی و پیوند مغز استخوان
دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران
مدیر سابق بیمارستان مرکز طبی کودکان
سرپرست معاونت بینالملل دانشکده پزشکی دانشگاه علوم پزشکی تهران
معاون پژوهشی مرکز تحقیقات نقص ایمنی در کشور
نویسنده 450 مقاله با اچ ایندکس 41
نویسنده 8 جلد کتاب به زبان انگلیسی که توسط انتشارات اسپرینگر منتشر شده و در آمریکا، اروپا و استرالیا به عنوان کتاب مرجع در حوزه ایمونولوژی شناخته میشود.
ارائه دهنده بیش از 350 مقاله در کنگرههای داخلی و خارجی
برنده جایزه پژوهشگر برتر در جشنواره رازی در دورههای سیزدهم و چهاردهم
برگزیده جایزه «پژوهشگر جوان» در جشنواره ابنسینا
برنده جایزه بینالمللی «پژوهشگر جوان» آکادمی آلرژی، آسم و ایمونولوژی آمریکا در سال 2014
عضو هیات تحریریه و مشاور سردبیر بیش از 30 مجله داخلی و خارجی
و اما کودکانی که بیماری نقص ایمنی آنها را از نقاط دور کشور به بیمارستان مرکز طبی کودکان در تهران کشانده و خانوادههای آنها که در انتظار ترخیص فرزندشان مجبور به اطراق در حاشیه پیادهروهای مرکز درمانی طبی کودکان در جنب بیمارستان امام شدهاند، دکتر نیما رضایی را به تمام دغدغههایش برای زدودن رنج بیماری از چهره بیماران خردسال مبتلا به نقص ایمنی میشناسند. به تلاشی آگاهانه برای شناساندن این بیماری و سایر بیماریهای کودکان و شیوههای پیشگیری از آن به جامعه در قالب فعالیتهای فرهنگی ...
به نخستین جشنواره بینالمللی نقاشی که وی برای کودکان بیمار سراسر جهان برگزار میکند ...
به همان زمین محقر بازی با آن تاب و سرسره کوچک که او برای دلشاد و سرگرم کردن کودکان بیمار در ورودی مرکز طبی کودکان ایجاد کرد و با تمام توان و علاقه، مسؤولیت آن را بر عهده گرفت ...
به همان جام جهانی کوچک فوتبال که او برای کودکان مبتلا به نقص ایمنی در حیاط بیمارستان مرکز طبی کودکان برگزار کرد و این کودکان، دلخوش به مغلوب کردن جمعی از فوتبالیستهای پیشکسوت کشور همچون عابدزاده، استیلی، پنجعلی، درخشان، نامجو مطلق و نیز مناجاتی، پایان رأفت، سرباز وطن، طباطبایی و ...، در حضور هیات رییسه دانشگاه، پس از تصاحب جام، این پزشک جوان را در آغوش کشیدند و از شوق شادمانه گریستند و روزی به یادمانی را در زندگی خود ثبت کردند ...
به همان مرکز تحقیقاتی که رضایی جوان، جمعی از دانشجویان و اساتید وی تلاش کردند با ایجاد بانک اطلاعاتی بیماران نقص ایمنی، گام مهمی برای شناسایی زودهنگام این بیماران و توسعه تحقیقات در زمینه این بیماری بردارند ...
و به همان اتاق محقر وی که از نقاشیهای کودکان بیمار نقص ایمنی ، رنگهای شادمانه گرفته است ...
برای من و شما که خواننده این سطور هستید، شاید انجام این کارها، قدری ساده به نظر بیاید، ولی کمتر کسی تصور میکند برای اجرای همین کارهای ساده که شادی را به کودکان بیمار میبخشد، حوصله بسیار باید به خرج داد و چه بسا باید کسان بسیاری را راضی به انجام آن کرد.
دکتر نیما رضایی میگوید:«تا روزی که بگذارند در کشورم میمانم؛ تا نگویند برو وطن خودم را ترک نمیکنم؛ ولی میدانم برای ماندن و برای تاثیرگذار بودن، خیلی باید با ناملایمات بجنگم و صبور باشم.»
چرا دکتر رضایی، نخبه پزشکی بر این جمله تاکید دارد؟ شاید این سوالی است که بنیاد ملی نخبگان باید پاسخش را طی سالهای تأسیس مییافت که چه عواملی سبب میشود دکتر رضاییها برای اثبات ارزشهای خود بیآن که چشم به هیچ یک از ارزشهای مادی داشته باشند از جنگیدن برای ماندن سخن بگویند: «دانشجوی پزشکی بودم. از همان دوران تلاش میکردم متفاوت و تاثیرگذار باشم. وارد مرکز پژوهشهای علمی دانشجویی شدم. سال 76، هنگام تحصیل در پزشکی عمومی به موضوع بیماری نقص ایمنی علاقهمند شدم. با تشویق استادم، به فکر ایجاد بانک اطلاعات نقص ایمنی افتادم. در آن زمان 21 سال داشتم. با خود فکر کردم اگر این کار انجام بشود، تشویقم که نمیکنند، از آن پایاننامه و مقاله هم در نمیآید، سنگ هم جلوی پایم میاندازند؛ اما با این همه تصمیم به اجرای آن گرفتم، چون دوست داشتم تحقیق علمی را تجربه کنم. سالها گذشت، حال که نگاه میکنم میبینم پایاننامهام را به این موضوع اختصاص دادهام. از آن مقالههای زیادی هم درآمد. تخصص و حرفه آیندهام را هم از این حوزه نقص ایمنی انتخاب کردم. ولی هدف اصلی من هیچ یک از اینها نبود. من عاشق تحقیق بودم و به دنبال پاسخ به سوالهای سخت.»
معاون پژوهشی مرکز تحقیقات نقص ایمنی در کشور میافزاید: «هرگز در حرفه پزشکی و انتخاب تخصص، دید معاملهگرایانه نداشتم. من به کودکانی میاندیشیدم که به دلیل ضعف آگاهی در مورد بیماریهای نقص ایمنی در کشور، به عوارض متعدد مبتلا میشدند و چه بسیار بیمارانی که قبل از تشخیص فوت شدند. آرزوی من تشکیل بانک اطلاعات نقص ایمنی بود تا بتوانیم جان بسیاری از کودکان را با تشخیص زودهنگام نجات دهیم و این محقق نمیشد مگر با حمایت استادان خوبم.»
بدین ترتیب دکتر نیما رضایی، دانشمند جوان پزشکی کشور، به گفته خود، دست به انتخابی آگاهانه زد؛ هم برای ماندن و انجام خدمت در کشور و هم برای تحقق آرزوهای آیندهاش.
یک نخبه هیچ چیز جز احترام و شایستهسالاری نمیخواهد
دانشیار جوان دانشگاه علوم پزشکی تهران که دکتری تخصصی پزشکی مولکولی و ژنتیک خود را از دانشگاه شفیلد انگلستان دریافت کرده است، میگوید: «سالهای آخر تحصیل در رشته پزشکی در کشور، جوی حاکم است که رفتنها، مدام در گوشت زنگ میزند : خیلیها میروند، تو چرا بمانی؟ ... اما غلبه بر این وسوسهها خیلی سخت نیست. سختتر آن است که بمانی و بر موانع غلبه کنی.»
در همین باره، تمام حرفهای این متخصص را که زیر و رو کنید، خلاصه آن، این میشود که "نخبه برای ماندن در کشور، برای خدمتگزاری، برای احساس تاثیرگذار بودن، هیچ چیز جز دیده شدن، به مشارکت گرفته شدن، احترام و شفافسازی و شایستهسالاری نمیخواهد. در چنین سیستمی تو میدانی اگر به فلان رده و جایگاه نرسیدی، حق تو نبوده. اگر رسیدی، چنان ایمنی که میتوانی بدون دغدغه حاشیهها، بدون سنگاندازیها، بدون دفع همه کوتهفکریها به ایدههایت برای رفاه حال بیماران و نجات جان آنها بیندیشی...»
انتخاب آگاهانه، برای ماندن یا رفتن ، نشانه بلوغ فکری یک نخبه جوان است
این دانشمند جوان پزشکی کشور، در عین حال، «انتخاب آگاهانه» را یکی از نشانههای بزرگ بلوغ فکری نخبگان جوان میداند. او معتقد است داشتن استادان خوب و حامی اگر چه ممکن است شانس زندگی باشد؛ اما همه دنبال این شانس نمیروند؛ نخبه جوان باید رد این شانس را بگیرد و با یک انتخاب آگاهانه، تصمیم هدفدار بگیرد. اگر هدفش جایزه نوبل است، خوب معلوم است که امکانات پژوهشی کشور ما در حد گرفتن جایزه نوبل نیست. اگر، هدف استاد خوب، پزشک تاثیرگذار، محقق با انگیزه و پرتلاش است که در کشور ، امکان رسیدن به همه اینها وجود دارد؛ من همین جا هم میتوانم یک پزشک موثر باشم. هر چند که برای اما و اگرهای آن باید سرسختی به خرج داد و خیلی تلاش کرد اما بالاخره دست نیافتنی نیست. مهم آن است که با همه نامهربانیها، یک نخبه بتواند فضای تاثیرگذاری را در حد امکان ایجاد کند.
معاون پژوهشی مرکز تحقیقات نقص ایمنی کشور میافزاید: «مثلا من و همکارانم برای همین کارهای سادهای که به عنوان مدیر وقت مرکز طبی کودکان انجام دادم، مثل ایجاد محوطه بازی برای کودکان بیمار که به این جا مراجعه میکنند، خیلی تلاش کردیم و این اثرگذاریها حس خوبی به انسان میدهد. چندین برابر همین تلاش را با همکاری استادم، صرف ایجاد بانک اطلاعات بیماران نقص ایمنی کردیم. با دستان خالی پیش رفتیم و الان از همه مقالات خودم که تعداد آنها به 450 عنوان میرسد، راضیام. من وقتی میبینم در جشنواره بینالمللی نقاشی کودکان بیمار، بسیاری از کودکان برای من نقاشی میفرستند و با من از دورترین نقاط به سادگی حرف میزنند، چنان احساسی مییابم که آن را با هیچ چیز در دنیا عوض نمیکنم. من احساس میکنم که اکنون فضای تاثیرگذاری را ایجاد کردهام اما ...»
دکتر رضایی به این «اما» که میرسد مانند خیلی نخبگان دیگر حرفهای زیادی برای گفتن دارد : «کسانی که مسؤول حمایت از نخبگان هستند، یک بار هم سراغ ما نیامدند و سوال نکردند دکتر رضایی تو که ماندهای، برای خدمتگزاری، توقعت چیست؟ اصلا میخواهی برای این جامعه چه کار کنی؟ میدانم اگر این سوالهایی که شما به عنوان خبرنگار میپرسی، پرسیده میشد، الان پاسخهایی که داده میشد خیلی کمک کننده بود. هیچ نخبهای نمیگفت من دنبال ماشین آنچنانیام و فلان خانه را میخواهم. خود من فقط یک پاسخ میدادم : فضایی برای خدمت بهتر، فضایی که هم به سلامت جسمی افراد بنگرد و هم به سلامت روان، آزمایشگاهی که بتوان کودکان دچار نقص ایمنی را با تشخیص زودهنگام نجات داد. فکر نمیکنم که این اصلا انتظار زیادی باشد. اگر دغدغههای من کم شود تاثیرگذاریام چند برابر میشود. نخبهها احتیاج به مراقبت دارند. نمیتوانیم بگوییم هر که قهر کرد و رفت، خب برود؛ چه کنیم که رفت! باید محکم پرسید و پاسخی یافت برای این که «چرا آنها که رفتند برنمیگردند یا آنها که ماندهاند درد رفتن میگیرند؟ »
چرا باید برای هر کار سادهای، کلی وقت گذاشت و در آخر هم جواب «نه» شنید؟
متخصص ایمونولوژی بالینی و ژنتیک انسانی در همین زمینه به یک نمونه ساده از آرزوهای خود اشاره میکند که هرگز محقق نشد: «چندین سال قبل طرحی مطالعاتی را برای تشخیص زودهنگام بیماری نقص ایمنی در کودکان آماده کردم که بودجه بسیار ناچیزی لازم داشت. این طرح نیاز به یک دستگاه داشت که باید از خارج خریداری میشد تا نخبگان و پژوهشگران بتوانند با این دستگاه کار کنند و تشخیص بیماریهای نقص ایمنی در همین جا انجام شود. پیشنهاد را به بنیاد ملی نخبگان بردم. تاکید کردم که این دستگاه را به خود ما ندهید. شناسنامه خودتان را بزنید و هر کجا خواستید نصبش کنید؛ فقط اجازه بدهید پژوهشگران ما با آن کار کنند. اول با روی خوش موافقت کردند. اما در طی یک سال آنقدر مرا در مسیرنامه نگاری انداختند که در آخر گفتند درخواست شما تایید نشد. در حالی که الان صدها برابر خرید این دستگاه، صرف هزینه تشخیص میشود و هدر میرود. من به عنوان پزشکی که قصدم خدمتگزاری به کودکان کشور بود با خود سؤال کردم که چه میشود به نخبگان خیلی راحت جواب «نه» میدهند؟ چرا باید برای هر کار سادهای ، کلی وقت برای مسؤولان گذاشت و در آخر هم جواب «نه» شنید؟ خب در این شرایط باید به نخبه حق داد کمی گوشهگیرتر شود. برود داخل اتاقش و اگر انگیزهای برایش ماند حداقل چیزی بنویسد و مقاله تولید کند. از این دست مثالهای متعددی وجود دارد.»
برای امثال دکتر نیما رضایی مهم نیست که یک نخبه، برچسب نخبگی بخورد، کافی است اگر او را به عنوان نخبه پزشکی قبولش دارند، شرایطی فراهم کنند که احساس ارزشمند بودن کند : «این که مدام اسم نخبه و نخبگان را بر زبان جاری کنیم و دم از حمایت از نخبگان بزنیم، اما از انجام سادهترین درخواست آنها به سادگی بگذریم، فقط بین مردم و نخبگان فاصله انداختهایم. »
مبادا در جامعه نخبهزدگی ایجاد کنیم!
این نخبه جوان کشور، نگران آن است که با نخبه گفتنهای زیاد، جوی در بین مردم ایجاد شود که حس نخبهزدگی را به همراه داشته باشد. این حس به گفته وی زمانی ایجاد میشود که در عمل حمایتی نباشد. وقتی در کشور ضوابط شفافی برای رسیدگی به درخواستها حاکم نباشد نتیجه آن میشود که یک درخواست ساده یک سال از عمر نخبه را میگیرد. بخواهیم یا نه، این یک حقیقت است که نخبه جوان خیلی باید به پختگی و بلوغ برسد که در برابر "نه" شنیدنهای مکرر، بماند و تسلیم نشود.
برنده جایزه بینالمللی «پژوهشگر جوان» آکادمی آلرژی، آسم و ایمونولوژی آمریکا در سال 2014، برای همکاری با برخی مراکز علمی جهان دعوتنامه داشته است؛ از جمله دانشگاههای معتبر آمریکا ، اما معتقد است از علم و کارهای علمیاش با همه سختیها و محدودیتها، در کشور لذت بیشتری میبرد و میگوید: «نمیدانم چند سال، چند ماه، چند روز یا حتی چند لحظه دیگر زندگی خواهم کرد اما تا به من نگویند "برو" از کشور بیرون نمیروم. مهمترین دلیل این تصمیم قاطع این است که به کار کردن در این مرز و بوم عشق میورزم؛ نه آن که ادعای وطنپرستی داشته باشم ولی کارهای نکرده بسیاری در کشور هست. علیرغم پیشرفتهای علمی،ناشناخته های بسیاری وجود دارد و اعتقاد دارم که علم محدود به مرز جغرافیایی نمیشود. ما برای شناخت بهتر بیماریها و رسیدن به تکنیکهای تشخیص بموقع نقص ایمنی و تکمیل بانک اطلاعات نقص ایمنی ، راه نرفته زیادی داریم که باید آن را به سرانجام برسانیم.
ماندن ما در کشور به معنای رضایت از نحوه حمایت از نخبگان نیست
دانشیار دانشگاه علوم پزشکی تهران تاکید میکند: البته باید بدانید ماندن ما در کشور به معنای رضایت کامل از نحوه حمایت از نخبگان نیست. آنها به مدل حمایتی خود قائلند؛ وام مسکن بدهند،کمک هزینه بدهند و ... . من میگویم یک نخبه برای تاثیرگذاری قبل از هر چیز نیاز به احترام دارد و سپس فضایی مناسب برای کار دارد تا بتواند دستاوردهای خود را برای انجام خدمت بهتر ارائه کند. مثلا من باید بدانم در این کشور دقیقا در چه بخشی با همراهی مسوولان میتوانم خدمت کنم. باید دقت کرد که یک نخبه بر اساس بهره هوشی، آزمونی داده، رقابتی داشته، حالا وقت خدمتگذاری اوست. گوشمان باید شنوا باشد. این که بگوییم نخبهای قهر کرد که کرد، مشکلی را حل نمیکند. اگر حل میکرد این همه نخبه نرفته بودند. اگر بروی میگویند "میدانستیم ماندنی نبود" اگر بمانی میگویند "لابد ایرادی دارد که مانده" . این حرفها و این فضا در جامعهای است که شایسته سالاری، شفاف سازی، احترام به توانایی افراد و تحمل کردن افراد نخبه در کنار خود و در راس مسوولیتها، حاکم نباشد و برای سادهترین درخواستها سنگاندازی کنند.»
کدام مسؤول تا حالا طرح جامعی برای حفظ نخبگان داشته است؟
وی میگوید: «مسؤولان باید به جای سرمایهگذاری برای برگشت نخبگان مهاجرت کرده که به دلایلی که از آن آگاهم، میدانم که برنمیگردند، برای حفظ نخبگان موجود سرمایهگذاری کنند. کدام مسؤول تا حالا طرح جامعی برای حفظ نخبگان داشته است؟ این طرح جامع باید دلیل خروج نخبگان را دقیقا بررسی کرده باشد تا راهکارهای حفظ باقی نخبگان را پیدا کند. در این راه اولین قدم بررسی محیطی است. چقدر مقام معظم رهبری برای سپردن کلید تحول در امور کشور به دست نخبگان تاکید کردند؟ چه شد؟ چند درصد نخبگان در مسؤولیتهای مهم به کار گرفته شدند. اصلا آیا روابط اجازه میدهد ضوابط در کشور ما حاکم شود؟ این جا هر کس باید خودش از پس مشکلاتش بربیاید. اما در خارج از کشور ضوابط کاملا مشخص است. همه چیز تعریف شده است. نخبگان دغدغه حواشی ندارند. دغدغههایشان روزمره و غیر قابل پیشبینی نیست. از جنس دغدغههای دیگر است.»
یک نخبه نیاز به فضایی برای پرواز دارد
دکتر رضایی تاکید میکند: «یک نخبه نیاز به فضایی برای پرواز دارد. فضایی آرامتر که بر اصل موضوع متمرکز شود نه آن که مدام چانهزنی، نامهنگاری کند و سرگردان شود. این طور میشود خروج نخبگان را کم کرد. بیتفاوتی مشکلی را حل نمیکند و بر آمارها میافزاید. ما باید شجاعانه آمار بدهیم که میزان خروج نخبگان این قدر بوده و ما آن را با سیاستهایی که اجرا کردیم به این میزان رساندیم. ما نخبگان، نه انتظار وزیر شدن داریم، نه ریاست میخواهیم؛ ما فقط در حوزه تخصصی خود انتظاراتی داریم. وقتی با نخبگان ارتباط تنگاتنگی نداریم؛ وقتی نمیدانیم نخبگان موجود در کشور الان دقیقا در چه حال و روزی هستند، نتیجهاش هجرت نخبگان جوان به مکانی است که بتوانند کار متناسب به شأن خود انجام دهند ؛ چرا که رفتن، خیلی راحتتر از ماندن و غلبه کردن بر مشکلات است. در شرایطی که ضوابط شفافی برای فعالیت جاری نباشد خیلی سخت است شبیه کسانی نشوی که فقط با لابی کردن و دور زدن، کار خود را جلو میبرند و این برای یک نخبه که شخصیتی علمی دارد خیلی دشوار است.»
مدیر سابق بیمارستان مرکز طبی کودکان میافزاید: «در این شرایط، نخبه یا کسی که هدفش خدمتگزاری است یا باید گوشهگیر و ایزوله شود و در اتاق و آزمایشگاه را ببندد یا باید پوست کلفت شود، حرف بشنود و طاقت بیاورد و بجنگد یا کلا در این سیستم حل شود. من خیلی آرزو داشتم در فضایی کار میکردیم که سلامت رفتاری حاکم بود، ریا نبود، دروغ نبود ، همه با هم صادق بودند و رقابت افراد بر سر شایستگیها و میزان تواناییها بود. من در دوران مدیریتم در مرکز طبی کودکان هیچ امتیازی برای خود نگرفتم. هیچ کار خصوصی برای خودم انجام ندادم. فقط به این کودکان فکر کردم که چه طور میشود به عنوان یک پزشک کمی از بار غصه آنها بکاهم. با این که ما واقعا انتظاری نداریم ، وقتی به آنجا میرسیم که برای نجات زندگی همین کودکان طرحی را پیشنهاد میدهیم پاسخ "نه" آن هم بدون توضیح قانع کننده میشنویم؛ من اصولا اهل شکایت کردن نیستم ولی معتقدم اگر به پای پرنده سنگ ببندید، نمیتواند اوج بگیرد. در حالی که یک نخبه ، پرواز دائمی را دوست دارد؛ پرواز گروهی را میخواهد؛ ولی در این پرواز دائما باید حواست باشد سنگ نزنند و حاشیه ایجاد نکنند.»
شرایط نخبگانی که میروند سختتر است اما ....
با این همه، این دانشمند جوان که برنده دو دوره جایزه جشنواره رازی است، توصیهای به نخبگان جوانتر دارد: "رفتن یا ماندن، هر چه که هست باید آگاهانه باشد. من هم مثل خیلی از نخبگان که تحصیل در خارج از کشور را تجربه کرده است معتقدم آنجا بهشت برین نیست. اصلا شرایط همه نخبگانی که میروند ایدهآل نیست و برخی زندگی سختی دارند؛ مشکل غربت و شهروند دوم بودن نیز گوشهای از مسایل آنهاست. خیلیها با سیلی صورتشان را سرخ نگه داشتهاند. خیلیها وقتی برمیگردند از واقعیتهایی که من از آنها خبر دارم نمیگویند. من اینجا شانس بهتری برای آموزش دارم. میتوانم اثرگذارتر باشم و احساس خوبی از این اثرگذاری پیدا کنم اگر شرایط فراهم شود. به نظر من رمز موفقیت هر نخبه جوان داشتن هدف مشخص، تصمیم آگاهانه، داشتن برنامه و در آخر سختکوشی است. به شرط آن که اول خودشناسی صحیحی از خودمان داشته باشیم، نقاط ضعف و قوت خود را بشناسیم و فرصت و تهدیدهای محیط را هم ببینیم. خیلی از نخبگان به خاطر تصمیم ناآگاهانه برای رفتن، از کرده خود پشیمان میشوند ولی چارهای ندارند و مجبور به ادامه زندگی در همان جا هستند. پلهای زیادی پشت سر آنها خراب شده است. شاید موقعیت ما را برای آموزش دادن هم نداشته باشند. ولی باید گفت به همین دوستان پزشکی که من در آنجا دارم راحت انگ نمیزنند. راحت نمیگویند «پزشکان مشتی پول پرست هستند»، مدام در شبکههای مختلف مجازی و حقیقی و تلویزیون و ... سرزنش اجتماعی نمیشوند، راحت خیلی برچسبها را نمیزنند. احترام برای نخبه برای جلب اعتماد از نان شبش واجبتر است.»
متاسفانه نخبگان جوان برای رفتن روی موج حرکت میکنند و تصمیم میگیرند
دانشمند جوان حاضر در جمع یک درصد دانشمندان برتر جهان میگوید: «متاسفانه نخبگان جوان هم، روی موج در حال حرکت تصمیمگیری میکنند. فقط به دنبال این موج حرکت میکنند بدون آن که بدانند دنبال چه آرمانی هستند. کلید واژه مهم تصمیم آگاهانه، "نگرش صحیح است"؛ تصمیم هر چه باشد قابل احترام است؛ من اکنون دانشیار دانشگاه هستم. بسیاری از دوستانم در خارج از کشور هنوز درس خود را تمام نکردهاند. نه آن که این شرایط برای همه کسانی که در خارج درس میخوانند لزوما پیش آمده باشد و از هدف خود در کشورهای دیگر دور مانده باشند، بلکه میخواهم بگویم هیچ چیزی آسان به دست نمیآید و باری که باید آن جا و در کشور دیگری بر دوش کشید خیلی سنگینتر است. حتی دوستانی دارم که در آن جا وضعیت مالی سختتری دارند. کارهایی میکنند که اگر در این جا بودند انجام نمیدادند؛ ولی این را هم بگویم شفاف بودن همه چیز ، احترام گذاشتن به تواناییها و شایستهسالاری در کنار همه سختیها مثل یک لایه پوشاننده است که اگر باشد خیلی از دردها را تسکین میدهد. برای همین است که میگویم خیلی از نخبگان که رفتهاند به همین تسکینها دلخوشند و میدانند آن جا اگر رقابتی هست، از گذرگاه رقابت علمی است، نه از رهگذر روابط ! من هم مقاومت میکنم؛ گاهی برای حفظ خودم مجبورم به گوشهای بخزم تا در امان بمانم. درست مثل وقتی که هوا توفانی میشود و مجبوری به جای پریدن حتی شده، به قفس هم پناه ببری.»
دکتر نیما رضایی و استاد دوران تحصیلش، سه سال پیش موفق به راهاندازی مرکز تحقیقات نقص ایمنی شدند. این مرکز که نه فضای فیزیکی مشخصی دارد و نه ریالی اعتبار ویژه دریافت کرده، موفق شد دو سال پیاپی در جشنواره رازی رتبه نخست را به دست آورد. مرکزی که نه فضای آزمایشگاهی مناسبی دارد و نه پرسنلی و در آن جا فقط فکر تولید میشود.
این دانشمند علوم پزشکی کشور همچنین کتابی تحت عنوان
«Primary Immunodeficiency Diseases» به زبان انگلیسی نوشته است که در حوزه تخصصی ایمونولوژی در آمریکا و اروپا و استرالیا، مرجع است اما در ایران این کتاب مرجع نیست و دکتر رضایی از چرایی این موضوع خودداری میکند.
ای کاش نخبگانی که رفتهاند، بودند و مسؤولیتهای مهم اجرایی داشتند
وی آرزو میکند که ای کاش کسانی که از همکلاسیهای دوران تحصیلش که وی آنها را نخبگان آینده این کشور میدانست، مهاجرت نکرده بودند و میگوید: خیلی وقتها در کشور احساس تنهایی میکنم. جمعی از بهترین دانشجویان خوب دانشگاه رفتند و اگر بودند دیالوگ علمی بهتر و قویتری بینمان برقرار میشد یا اگر همین دانشجویان خوب بودند و مسؤولیتهای اجرایی داشتند، کارهای تحقیقاتی ما بهتر انجام میشد؛ اما الان مجبورم خیلی انرژی مصرف کنم!»
دکتر رضایی میگوید:«باید قدری بالاتر رفت، بالاتر؛ تا ببینیم که چه قدر کوچکیم. زمان کوتاه است و راه نرفته بسیار. باید کمی از شتاب زندگی و مسائل روزمره فاصله بگیریم و همین حالا از کمی بالاتر به خودمان بنگریم؛ آن گاه شاید پاسخ برخی سؤالات را بیابیم.
تهیه و تنظیم: فرشته هاشمی
انتهای پیام
نظرات