• شنبه / ۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ / ۱۲:۵۶
  • دسته‌بندی: یادداشت
  • کد خبر: 94020502486
  • خبرنگار : 90000

برای یک استاد تمام‌عیار!

برای یک استاد تمام‌عیار!

معصومه محمدپور- خبرنگار و مسئول اداره آموزش ایسنا

معصومه محمدپور- خبرنگار و مسئول اداره آموزش ایسنا

« احساس حسین وقتی او را از درس‌دادن در دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه کنار گذاشتند، ترک برداشت.»

شاید هیچ توضیحی بهتر از این جمله استاد «علی‌اکبر قاضی‌زاده» نتواند حال و روز «حسین قندی»، دردانه آموزش روزنامه‌نگاری در ایران را پس از ابتلا به بیماری سهمگین آلزایمر توضیح دهد؛ چه، به شهادت همه شاگردان سال‌های دور و نزدیک و همه دوستان و همراهانش «تدریس در دانشکده خیابان کتابی افتخار بزرگ او بود.» و آیا گرفتن این افتخار بزرگ از مردی که همه زندگی‌اش، روزنامه و تدریس تجربه‌های گرانبهایش بود، برای ابتلا به دردی بزرگ کافی نبود؛ دردی که در خود، کنایه‌ای گزنده و تلخ هم داشت؛ درد نسیان و فراموشی با همان اسم لعنتی و شیک «آلزایمر». اما من هم مانند خیلی‌های دیگر فکر می‌کنم استاد خودش ترجیح داد به جامعه و دانشگاهی که به او پشت کرد، پشت کند و دست به مقابله به مثل بزند: "وقتی قدر گوهر گرانبهایی چون تو را ندانند، چه بهتر که فراموششان کنی" ، بنابراین خودکار قرمز را برداشت و به عادت ویراستاران، یک دایره قرمز کشید دور همه «زندگی»‌اش....

در روز تشییع پیکر نحیفش هم شاید خیلی‌ها انتظار داشتند این مراسم از مقابل دانشکده ارتباطات دانشگاه علامه طباطبایی؛ جایی که سال‌ها در آن تدریس کرده و شاگردان بسیار و خوشنامی را تحویل جامعه‌ای که قدرش را ندانست، داده بود، انجام شود، اما فکر می‌کنم همه دوستان، شاگردان و دوستدارانش ترجیح دادند این اتفاق نیفتد؛ چون او را به جور و جفا از دانشکده‌ای که افتخار و خانه‌اش بود راندند؛ راندنی که به قول استادی بزرگ، با فرمالیسم علمی، بزک شده بود، به این بهانه که قندی برای ماندن باید همه ساعات موظفی را پر کند و مدرک دکترا ندارد و چه و چه و چه ...و کدام آدم کاربلدی در این رشته هست که نداند با مدرک دکترا نمی‌توان روزنامه‌نگار شد و خبرنگار تربیت کرد... با این همه ، مگر چهار تالیف ماندگار و مرجع حسین قندی، تجربه چندین و چندساله و توانمندی مثال‌زدنی‌اش در تدریس، به اندازه یک مدرک دکتری خیلی‌هایی که هیچ از خبر و خبرنگاری نمی‌دانند و به ناحق جای کسانی چون قندی تدریس می‌کنند، نمی‌ارزید.

و باز هم کدام فرد آگاه به زمانه‌ای هست که نداند در دوره‌ای که می‌توان به جرات، آن را بدترین دوران تاریخ دانشگاه علامه طباطبایی نامید، چه بسیار که مانند قندی قربانی شدند و چه بسیار دیگرانی که حداقل‌ها را نداشتند و بر صدر نشستند و قدر دیدند، و هیچ کس و هیچ جایی هم نبود که فریاد برآورد به حکم کدام قانون، فرزندان این مملکت باید از سایه استادانی مانند قندی محروم می‌شدند، یا بپرسد آیا آنهایی که برای کوچکترین موارد، تبصره و ماده و تکمله و متمم سوار قانون می‌کنند، نمی‌توانستند در این مورد هم مانند همه جای دنیا که موی سپیدکرده‌های هر رشته را روی چشم می‌گذارند، راهی بیابند و یا حتی مانند همیشه قانون را دور بزنند. اگر هم پاسخ منفی است که باید گفت بدا به حال سیستم آموزشی‌ای که تفسیر قوانینش، به قیمت از ریشه‌کندن ستون‌های استوار یک رشته دانشگاهی با گرفتن بزرگانی چون قندی تمام شود و چرا باید قانون این سیستم را کسانی تفسیر می‌کردند که نه تنها علاقه‌ای به حضور رشته روزنامه‌نگاری در کشور نداشتند که تمام هم و غم‌شان را به کار بستند تا آن را تهی کنند؛ کسانی که نمی‌توان سنگ‌هایی را که به چاه انداختند درآورد، و وقتی هم سکان دانشگاه به دست افراد سلیم‌النفسی چون دکتر حسین سلیمی افتاد که دیگر برای بازگرداندن قندی‌ها دیر شده و نوشدارو پس از مرگ سهراب رسیده بود...

دردها و حرفها برای گفتن بسیارند اما برای دوستداران حسین قندی و شاگردانش همین بس که هر جا چشم می‌گردانند میراث او را می‌بینند، در کتابها و جزواتش ، در شاگردانی که تربیت کرد، در سبک عیارانه تدریس بدون کم‌فروشی‌اش، در اشک‌هایی که امان همه را بریده بود، در ناباوری‌ای که در چشمان شاگردان و همکارانش موج می‌زد که مگر می‌توان آن بالابلند یگانه ، آن استاد تمام‌عیار را به دل خاک سپرد و رفت...برای ما حسین قندی زنده است با همان شمایل ، همان خنده‌ها و همان منش منحصر به فرد، و بر روانش درود می‌فرستیم...

بعدالتحریر: به قول استاد فریدون صدیقی در مراسم تشییع استاد، «حالم بد است، حالم بد است ....» این چند جمله را هم نمی‌خواستم بنویسم اما درد همیشگی ما خبرنگارجماعت که « به راه بادیه رفتن ...به از نشستن باطل ...» - که اگر چنین نبود اینجا توی این حرفه لعنتی چه می‌کردیم- نمی‌گذارد ننویسم، نوشتم شاید گوشه‌ای، یک دلسوز، یک مسئول ، یک آدم ، پیدا شود تا آنچه بر حسین قندی رفت بر بزرگ دیگری نرود، تا نوش‌داروها پس از مرگ سهراب نرسند، تا بزرگان و عالمان سایه سر بچه‌ها و دانشجویان این مملکت باشند نه سلیقه‌ها و بدسلیقه‌ها...

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۴-۰۲-۰۵ ۱۴:۰۴

اون موقعي که امثال دکتر نمکدوست و قندي و .. را از دانشگاه ها بيرون کردند، ايسنا و سرويس دانشگاهي آن چه کار کرد؟ جز اين که هر دولتي سرکار آمده نقش روابط عمومي و تبليغاتچي وزارت علوم را بازي کرديد؟ الحق که افراد آگاه به زمانه اي هستيد!!

avatar
۱۳۹۴-۰۲-۰۶ ۱۰:۵۶

اول اینکه این مطلب به معنای دفاع از ایسنا یا هر کس و جای دیگری نیست. دوم که ايسنا همان موقع ( در حاشيه يك «خبر» براي اين متن تيتر مناسبي نمي‌توان نوشت / چهارشنبه ۲۵ آبان ۱۳۹۰) هم يادداشتي با همين مضمون نوشت. سوم اينکه ايسنا هرگز همراه و تبلیغاتچي آن وزارت علوم نبوده.. شما که کنار گود نشسته‌اي و مي‌گويي لنگش کن، تحت آن شرايط، اصلا دوام نمي‌اوردي که حالا اين حرفها را بزني . با اين وجود همه براي استاد کم گذاشتند... یادداشت مذکور را اینجا بخوانید http://isna.ir/fa/news/9008-17022

avatar
۱۳۹۴-۰۲-۰۸ ۰۸:۴۶

با تشکر از خانم محمدپور. همين قدر بگويم که نام قندي در تاريخ روزنامه نگاري ماندگار خواهد ماند.