• یکشنبه / ۲۳ آذر ۱۳۹۳ / ۰۰:۰۸
  • دسته‌بندی: فوتبال، فوتسال
  • کد خبر: 93092313144
  • خبرنگار : 71469

"نابغه" در ایسنا زبان به سخن گشود

سه مکث با "مهاجرانی " و راز و رمزهایش

سه مکث با "مهاجرانی " و راز و رمزهایش

سال 2006،‌ شهر نورنبرگ آلمان، صرف شام قبل از دیدار ایران و مکزیک در جام جهانی و رستورانی با ذبح اسلامی...

سال 2006،‌ شهر نورنبرگ آلمان، صرف شام قبل از دیدار ایران و مکزیک در جام جهانی و رستورانی با ذبح اسلامی...

چند ایرانی او را در گوشه‌ای از رستوران می‌بینند، دورش جمع و گرم صحبت در مورد تیم ملی می‌شوند، از احتمال باخت گرفته تا کور سوی امید برای صعود از گروهی سخت؛‌ پرتغال، مکزیک و آنگولا. تنهایش می‌گذارند و به میز خودشان می‌روند تا غذایشان را بخورند. ساعتی از همه چیز می‌گذرد. برای پرداخت مبلغ شام پیش صندوقدار می‌روند؛ چقدر شد؟ میز شما حساب شده است، آن آقایی که آن‌جا نشسته بود هزینه شما را پرداخت کرد و رفت...

او نمی‌دانست که این چند ایرانی خبرنگارند، اما آن‌ها به خوبی او را می‌شناختند، نام او در پس ذهن برای‌شان دست نخورده و بکر بود، تداعی کننده روزهای غرور آفرین، 1976 و المپیک تابستانی مونترآل کانادا، یادآور 1978 و اولین صعود ایران به جام جهانی، ورزشگاه ماریو آلبرتو کمپس در ایلات کوردوبا آرژانتین. مهاجرانی برای‌شان سرشار بود از اقتدار و افتخار، برای آن‌ها آفریننده واژه "سلطه" بود و بس، سلطه فوتبال ایران در 1976 با قهرمانی آسیا.

یقه باز، نه صدایش می‌لرزید، نه دست‌هایش. چروک تنها به چانه‌اش نشسته بود، بین سیاه و سفید رنگ را دوست داشت، شال گردن چهارخانه‌ طوسی خاکستری‌اش با گره‌ای مردانه کاملا جلب توجه می‌کرد، سال‌هاست که این گونه شال گره می‌زند. آرام راه می‌رفت و با عزت، نفس می‌کشید، با اخم‌هایش دل هری می‌ریخت و با تبسم‌اش تا اعماق وجود با تو می‌خندید...او هنوز یکه می‌تازد، یکه بر صندلی افتخارات مربی‌گری در تیم ملی فوتبال ایران. تفکری که تا رسیدن به او سال‌ها فاصله است...

نیم ساعت از ورود نابغه مربی‌گری فوتبال ایران و آسیا به تهران سپری می‌شد که با او تماس گرفتیم، مشغول دریافت وسایلش در فرودگاه بود و حدود یک ساعت از فوت شاگرد با استعدادش غلامحسین مظلومی زمان می‌گذشت، ناراحت از این واقعه تلخ خاطره تعبیر خواب مرحوم مظلومی از بازی با کوبا در المپیک مونترال 76 را برای‌مان بازگو کرد. قرار شد برای گفت‌و‌گویی متفاوت با او که از دوران کودکی‌اش آغاز و به آخرین سال از دهه 70 سالگی‌اش ختم می‌شد وقتی بگذاریم، قراری که چندبار از لابی‌های هتل هیلتون و هتل آزادی تغییر کرد تا در نهایت در ایسنا میهمان او باشیم.

در ادامه گفت‌گویمان با "حشمت مهاجرانی" که در حدود 90 دقیقه به طول انجامید را می‌خوانید. از اعتراف او به سه اشتباه بزرگ؛‌ خداحافظی از فوتبال در 27 سالگی، خداحافظی زودهنگام از عرصه مربی‌گری و کنار گذاشتن چند بازیکن بعد از صعود به المپیک به دلیل تخلفی جزئی...از سختی‌هایی که برای صعود ایران به جام جهانی متحمل شد، سفرش قبل از بازی با استرالیا به این کشور در مقدماتی 78 آرژانتین برای اطلاع از محل خواب، تمرین و استراحت بازیکنان برای جلوگیری از تکرار تجربه‌ای تلخ که در سال 74 رقم خورد...تعریف خاطراتی شیرین؛‌ از زدن جیبش توسط هواداران قبل از رفتن به حمام بعد از بازی با شاهین تا گل به خودی‌اش از فاصله 40 متری به فرامرز ظلی...

* شروع کنید و از زمان آغاز فوتبال‌تان برایمان بگویید.

در شهرستان‌ها وسایل تفریحی و ورزشی محدود بود و زندگی در چارچوب‌های خاصی محدود می‌شد. من نیز همانند تمامی همسن و سال‌های خودم به ورزش روی آوردم. در خانواده‌ای بزرگ شدم که شش برادر بودیم و تمام این شش نفر فوتبال بازی می‌کردند. خدا بیامرز مادرم برای اینکه ما به کوچه و خیابان نرویم و با افراد ناباب آمد و شد نداشته باشیم، تمامی تسهیلات را برای ما فراهم می‌کرد تا بتوانیم فوتبال بازی کنیم.

حشمت مهاجرانی

* شما قبل از فوتبال‌تان به ژیمناستیک و دوومیدانی هم علاقه خاصی نشان داده بودید!

من به ژیمناستیک و دوومیدانی خیلی علاقه داشتم و سابقه قهرمانی در رشته پرش ارتفاع و پرش با نیزه را نیز دارم.

* قد و قواره‌تان هم به گونه‌ای است که به نظر نمی‌رسد فوتبالیست بوده باشید؟

(می‌خندد) آدم هرچقدر پیر شود، کوتاه‌تر می‌شود. آن زمان یک متر و 84 سانتی‌متر قد داشتم ولی الان وزنم خیلی زیاد شده است.

* وزن‌تان چقدر است؟

وزنم! الان که خیلی چاق شده‌ام. آن زمان خیلی لاغر و آماده بودم. خداوکیلی استعداد خوبی داشتم. هم ژیمناست خوبی بودم و هم در دوومیدانی خوب کار می‌کردم. در فوتبال هم که خیلی خوب بودم. هر زمان که از دو و میدانی خسته می‌شدم به سراغ فوتبال می‌رفتم. آن زمان هشت تا 10 سال سن داشتم و چون پایه و اساس ورزش ژیمناستیک و دوومیدانی است، زمانی که سنم بالا رفت و به دانشکده پلیس تهران آمدم، به این علت که خوب می‌پریدم بسکتبال را هم یاد گرفتم و در تیم منتخب تهران انتخاب شدم. این ورزش‌ها را می‌رفتم اما عشق و علاقه‌ام به فوتبال زیاد بود. فوتبال برای من مفهوم دیگری داشت.

* از آغاز فوتبال‌تان شروع کنید.

یک جفت کفش فوتبال داشتم که میخی بود. این کفش میخی را در مهمانی می‌پوشیدم، با آن به مدرسه می‌رفتم و برای ورزش کردن هم از استفاده می‌کردم. این کفش‌ها همواره زیر بالشم بود تا صبح بلند شوم و برای ورزش کردن بروم. تمام هم و غم من در بچگی ورزش کردن بود. از همان ابتدا کاپیتان تیم خراسان بودم، آن زمان دو مسابقه برگزار می‌شد یکی مسابقه‌های آموزشگاه‌ها و دیگری مسابقات قهرمانی کشور، مسابقه‌های آموزشگاه‌ها و قهرمانی کشور همانند لیگ‌های برگزار شده در دوره فعلی نبود، خیلی از بازیکنان تیم ملی از درون مسابقه‌های آموزشگاهی کشف شدند و ورزش آن زمان در مدارس خیلی جدی‌ بود. طبیعتا دانش‌آموزان برای ورزش کردن در مدارس فضا داشتند و زمانی که فضاها کم شد، به محلات آمدند و کم‌کم فوتبال در محلات رشد پیدا کرد و با ایجاد شهرسازی به مرور زمان فوتبال محلات هم از بین رفت. بسیاری از فوتبالیست‌های تیم ملی از فوتبال در محلات رشد کرده بودند. هرچند کمبودهای خاصی وجود داشت اما بسیاری از بازیکنان می‌توانستند در این فضا رشد پیدا کنند. پنج فرزند خانواده ما در تیم ابومسلم بازی کرده‌اند.

* خانواده‌تان چند نفری بود؟

ما شش برادر بودیم و خواهر نداشتیم. سه برادرم بزرگتر از من بودند و من فرزند چهارم خانواده بودم.

* پدرتان چه کاره بود؟

پدرم افسر ژاندارمری بود و هر کدام از فرزندانش در یک نقطه متولد شدند چرا که با توجه به شغل پدرم ما با مسافرت‌های مختلف مواجه بودیم. پدر و مادرم متولد اراک‌اند. من خودم متولد مشهد هستم و مابقی برادرانم نیز متولدین سمنان، دامغان و...هستند.

حشمت مهاجرانی

* شما نام و نشانی دارید که بسیار بزرگ و آرزوی خیلی‌هاست.

مسئله اسم و رسم نیست، انسان‌ها باید صداقت داشته باشند. زمانی که صداقت داشته باشید، جامعه هم شما را می‌پذیرد اما اگر صادق و درست نباشید، طبیعتا جامعه شما را قبول نخواهد کرد و در مقابل شما جبهه می‌گیرد.

* از چه زمانی به تهران آمدید؟

من همزمان با دوره دانشجویی خود به تهران آمدم. تیم منتخب خراسان با منتخب ارتش مسابقه داشت. بعد از آن بازی به من پیشنهاد دادند که آیا تمایل دارم به دانشگاه پلیس بروم؟ آن زمان از هر استانی یک نفر را برای تحصیل در امر ورزش می‌فرستادند و در آن زمان هم برای استان خراسان من انتخاب شدم. حدودا 20 ساله بودم. همزمان که دانشجوی پلیس شدم، به عضویت در تیم استقلال (تاج سابق) درآمدم.

* چگونه به تیم تاج پیوستید؟

اوایل شعبه‌ای از باشگاه تاج را در مشهد تاسیس کردند. ابتدا در سیاه‌جامگان بودم و بعد از آن به تاج در مشهد پیوستم، پس از آن به تیم ابومسلم که در آن زمان یکی از قطب‌های فوتبال در لیگ تخت جمشید بود پیوستم. من پس از حضور در تیم تاج مشهد، عضو تیم تاج تهران شدم و دو سال در این تیم بازی کردم. پس از آن اختلافی بین رییس وقت ژاندارمری و رییس باشگاه تاج با رییس وقت شهربانی ایجاد شد و دستور دادند که بازیکنان متعلق به شهربانی دیگر در تیم تاج بازی نکنند.

* چرا به تیم پاس پیوستید؟

دستور دادند از تیم تاج جدا شویم، ما هم از تیم جدا شدیم و به تیم پلیس که بعدا پاس نام گرفت، پیوستیم. رنجبر، حبیبی و من از جمله این بازیکنان بودیم. تیم فوتبال پاس بعدا بازیکنانی همچون شاهرخی، مناجاتی، یاوری و... را جذب کرد. به طور قطع می‌گویم که هیچ تیمی و هیچ باشگاهی به اندازه پاس به فوتبال ایران خدمت نکرده است. هیچ باشگاهی به اندازه پاس مربی و بازیکن به فوتبال ایران معرفی نکرده است. ظلی، خدابیامرز رنجبر، حشمت مهاجرانی، حسن حبیبی، همایون شاهرخی، اصغر شرفی، مهدی مناجاتی، محمود یاوری، ناصر نوآموز و... کسانی بودند که به فوتبال ایران تحویل داده شدند. تمامی این‌ها جزئی از مکتب اسداللهی بودند. مکتب اسداللهی فوتبال روز را به خوبی می‌شناخت و آن را آنالیز می‌کرد. آن زمان اسداللهی از واژه‌هایی هم‌چون وزن حرکتی و فیزیکی صحبت می‌کرد. مباحثی که در جام جهانی 2010 عنوان شد، 40 سال قبل توسط اسداللهی مطرح شد. من بعدا که با تیم ملی امارات به فرانسه رفتم زمانی که تمرین‌های تیم ملی فرانسه را نگاه می‌کردم، به شباهت این تمرین‌ها با تمرین‌های اسداللهی پی بردم. شاید علت این موضوع به سفر اسداللهی به فرانسه بازمی‌گشت، زمانی که پای اسداللهی شکست در حین فوتبالش به مدت شش ماه به فرانسه رفت و چون علاقه‌مند به فوتبال بود تمرین‌های آن‌ها را دنبال می‌کرد و مشابه آن تمرین‌ها را به ما آموزش می‌داد.

* از چه زمانی به تیم ملی دعوت شدید؟

در زمان خدا بیامرز حسین فکری بود که به تیم ملی دعوت شدم. در آن زمان حدود 23 یا 24 سال سن داشتم.

* پست تخصصی شما چه بود؟

من در دفاع وسط بازی می‌کردم اما زمانی که تیم عقب می‌افتاد و گیر می‌کرد و در امر گلزنی ناموفق بود، از من می‌خواستند که مهاجم باشم. خوشبختانه یا بدبختانه هر زمانی که در پست مهاجم بازی می‌کردم به این دلیل که خوب ضربه سر می‌زدم، موفق به گلزنی می‌شدم بنابراین هر زمانی که تیم مساوی می‌شد یا عقب می‌افتاد در 20 دقیقه پایانی به من می‌گفتند تا در پست مهاجم بازی کنم.

حشمت مهاجرانی

* بهترین افتخاری که در دوران بازیگری‌تان کسب کردید مربوط به چه زمانی است؟

بازی‌های جام سنتو بود که در آن قهرمان شدیم. مدت زمان حضورم در تیم ملی کوتاه و اندک بود و آن گونه نبود که بتوانم به آن اشاره‌ای بکنم.

* چرا این‌قدر زود و در سن 27 سالگی با فوتبال خداحافظی کردید؟

من دو سال در تاج بودم و حدود چهار، پنج سال نیز در پاس بازی کردم. مسابقات ارتش‌های جهان بود که من کاپیتان تیم بودم. در همان زمان که ازدواج کردم تصمیم به خداحافظی گرفتم. دلیل قانع کننده‌ای برای این کار ندارم. آن زمان دلیلی نداشتم و الان هم دلیل قانع کننده‌ای برای آن ندارم. شاید یک تصمیم غلط در زمان عصبانیت بود. شاید من چه در زمان خداحافظی از بازیگری‌ام و چه در هنگام خداحافظی از دنیای مربی‌گری‌ تصمیم غلط گرفتم، شاید از باخت ناراحت بودم. بعضی‌ها زمانی که از باخت ناراحت می‌شوند کفش خود را پرتاب می‌کنند ولی من تصمیم گرفتم که خداحافظی کنم.

* می‌خواهیم به فصل دیگری از زندگی شما قدم بگذاریم. دوره‌ای که سرآغازی نو در دنیای فوتبالی شما و عرصه مربی‌گری در فوتبال ایران است. پس از آنکه خداحافظی کردید به مدت سه ماه به ژاپن رفتید و شبانه‌روزی تحت آموزش قرار گرفتید. در این دوره رنجبر و ابوطالب نیز همراه شما بودند اما از آنچه در کارنامه مربی‌گری شما به جا مانده است به جرات می‌توان گفت که پرافتخارترین مربی تاریخ فوتبال ایران بوده‌اید. ماجرای ورود شما به وادی مربی‌گری چگونه شکل گرفت؟

فدراسیون آن زمان برای من زحمت بسیاری کشید و سرمایه‌گذاری‌های بسیاری انجام داد. من اولین دوره بین‌المللی مدارس فوتبال را که سه ماه آن‌هم به صورت شبانه‌روزی بود سپری کردم. حضور شبانه‌روزی در یک کلاس سه ماهه آن هم زمانی که تازه تشکیل خانواده داده‌ای بسیار سخت است. این دوره در ژاپن برگزار شد و پس از آن مدرک دستیاری فیفا را گرفتم. من تنها مربی ایران و شاید آسیا هستم که مربی تیم ملی چند کشور مختلف بوده‌ام. به مدرسه فوتبال آژاکس رفتم و با کواچ مربی تیم ملی فرانسه و تیم ملی رومانی کار کردم. بارها به برزیل سفر کردم و با مربیان بزرگ دنیا همچون کارلوس آلبرتو، تله سانتانا و زاگالو کار کردم. با این مربیان دوست بودم و صاحب تجربیاتی شدم که همواره دلم می‌خواست یک روز آن‌ها را در کشورم به دیگران منتقل کنم چرا که عاشق کشور و وطنم هستم و همواره تصور می‌کردم که به ایران باز خواهم گشت و 35 سال تجربه مربی‌گری خود را در اختیار جوانان و نوجوانان مملکت خود قرار می‌دهم اما متاسفانه امکانات برای من فراهم نشد. من بارها گفتم که در چندین کشور خارجی زندگی و مربی‌گری کردم و با وجود مترجم در آن‌ها موفق بودم اما نمی‌دانم چرا در کشور خودم و در جایی که متولد و بزرگ شدم و کوچه پس کوچه‌های آن را می‌شناختم با زبان مادری حرف‌های من را متوجه نمی‌شوند. چرا؟

حشمت مهاجرانی

به این دلیل که صادق و رو راست نیستند. آن‌ها به تو می‌گویند این زمین را به تو می‌دهیم اما نمی‌دهند. به شما قول می‌دهند که برای شما تسهیلات فراهم کنند اما این کار را نمی‌کنند. شما زمانی که زمین و تسهیلات نداشته باشید نمی‌توانید کارتان را پیش ببرید. حشمت مهاجرانی، غلامحسین پیروانی و خداداد عزیزی می‌خواستند با یکدیگر کاری را آغاز کنند که نتوانستند. هر کدام از ما سه نفر برای خودمان وزنه‌ای بودیم و تجربیات بین‌المللی داشتیم. ما از نظر پتانسیل و نیروی انسانی قوی‌ترین تیم آسیا هستیم. علت اینکه نمی‌توانیم پیشرفت کنیم این است که برنامه‌ریزی نداریم. ما در کشور ضعف تشکیلاتی داریم. پول یک واحد کمک کننده است اما تضمین کننده موفقیت نیست. شما بسیاری از کشورهای آفریقایی را می‌توانید ببینید که از نظر سرمایه‌های مالی در شرایط مناسبی قرار ندارند اما وضعیت فوتبال در کشورشان بسیار بهتر از ماست. علت آن هم وجود برنامه‌ریزی قوی و ساختار تشکیلاتی مناسب است.

دوره حضورم در ژاپن دوره بسیار جالب بود، از 13-12 کشور مختلف دنیا در آن نمایندگانی شرکت کرده بودند. پایه مربی‌گری من از همان کلاس‌ها بنیان نهاده شد. همه می‌گویند مهاجرانی از نظر روانشناسی دارای تسلط کافی بر روی بازیکنان و کادر فنی است. درست می‌گویند، زمانی هم که سنم کم بود هرآن‌چه به سایر بازیکنان می‌گفتم به خوبی از من حساب می‌بردند. این مسئله نه تنها مربوط به دوره بازیگری‌ام بود بلکه در زمان مربی‌گری نیز چنین مسئله‌ای وجود داشت. در برهه‌ای از زمان فوتبالیست‌هایی که من مربی‌شان بودم، شاید از نظر سنی از من بزرگتر بودند اما هرآن‌چه که به آن‌ها می‌گفتم گوش می‌کردند. من دانشگاه نرفتم که روانشناسی خوانده باشم اما روانشناسی سنتی و خیابانی را به خوبی بلد بودم بنابراین به خوبی می‌توانستم با بازیکنم ارتباط برقرار کنم و بیشترین حد انرژی را از بازیکن بگیرم و طبیعتا این فاکتوری بود برای موفقیت در عرصه مربی‌گری که به من بسیار کمک کرد. آن زمان من همواره روزنامه می‌خواندم. یک روز عصر نیز در زمان مکری بود که در روزنامه‌ی کیهان دیدم نوشته شده است محمود بیاتی به عنوان مربی تیم ملی و حشمت مهاجرانی به عنوان مربی تیم ملی جوانان انتخاب شده‌اند. محمود بیاتی از انتخابش اطلاع داشت اما من چیزی از این مسئله نمی‌دانستم. بعد از یک ماه هم به منزل دیده‌بان دعوت شدیم تا آشنا شویم. دیده‌بان آن زمان دبیر فدراسیون فوتبال و فردی بسیار باهوش و فوتبال‌فهم بود. او در برنامه‌ریزی و سازماندهی از معدود کسانی بود که در فوتبال ما خدمت کرد.

هیچ مربی به اندازه من در آسیا نتایج موفقیت‌آمیز کسب نکرده است، مربی‌ای که قهرمانی جام ملت‌های آسیا را کسب کرده باشد، موفق به کسب سهمیه المپیک شده باشد و مجوز صعود تیم ملی کشورش را در جام جهانی به دست آورده باشد. به من مجوز تدریس کلاس در رده‌های مختلف C ، B و A را دادند که من به دنبالش نرفتم.

* از موفقیت‌هایتان در دوره مربی‌گری تیم ملی جوانان بگویید.

من برای اولین بار موفق شدم تیمی را که تاکنون به قهرمانی نرسیده بود، چهار دوره متوالی در آسیا قهرمان کنم. در دو دوره این رقابت‌ها قهرمانی‌ تیم ملی مشترک بود و در دو دوره نیز تیم ایران به تنهایی به مقام قهرمانی رسید.

* منظورتان از قهرمانی مشترک چیست؟

یک بار با هند و یک بار عراق به صورت مشترک اول شدیم. آن زمان فوتبال به گونه‌ای نبود که بازی‌ها به وقت اضافه و ضربات پنالتی کشیده شود. در همان 90 دقیقه که بازی به تساوی می‌کشید هر دو تیم را به عنوان قهرمان اعلام می‌کردند.

* چه اتفاقی افتاد، تیمی که تاکنون به مقام قهرمانی در آسیا نرسیده بود با حضور شما چهار دوره پیاپی موفق به کسب این عنوان شد؟

برنامه‌ریزی و تنها برنامه‌ریزی. من بارها اعلام کرده‌ام که در فوتبال ایران ضعف برنامه‌ریزی و تشکیلاتی وجود دارد.

* چگونه به عنوان سرمربی تیم ملی بزرگسالان انتخاب شدید؟

آخرین دوره رقابت‌ها در تایلند بود که بیژن معتمدی به من گفت از فدراسیون فوتبال فکس آمده است که شما به عنوان مربی تیم ملی انتخاب شده‌اید. من زمانی که به عنوان مربی تیم ملی انتخاب شدم، جوان‌ترین مربی بودم که در تیم ملی کار خود را آغاز کردم. من به معتمدی گفتم که اجازه دهید تا درباره این مسئله فکر کنم اما او به من گفت جای هیچ‌گونه فکری وجود ندارد و فدراسیون در این زمینه تصمیم‌گیری کرده است. من می‌دانستم که این مسئولیت بسیار سخت و سنگین است اما خوشبختانه تجربه‌اش را داشتم و با توجه به اعتماد به نفسی که داشتم، مطمئن بودم که از پس این کار برمی‌آیم. در آن چهار سال نیز بازیکنانی با من حرکت کردند که توانستند در رده بزرگسالان موفق باشند. افرادی چون روشن، قاسم‌پور، نظری، حسین فرکی و... این‌ها بازیکنانی بودند که در رده جوانان با من بودند. من قبل از اینکه به عنوان مربی تیم ملی نیز انتخاب شوم دو سال به عنوان دستیار فرانک اوفارل در تیم ملی کار کرده بودم بنابراین همزمان مربی تیم ملی جوانان و دستیار اوفارل در تیم ملی بزرگسالان بودم.

حشمت مهاجرانی

من با همان بازیکنانی که در رده جوانان با آنان کار کرده بودم به رده بزرگسالان گام نهادم. علاوه بر آن عده‌ای از بازیکنان باتجربه بودند که در تیم ملی بزرگسالان از آن‌ها در کنار این جوانان استفاده کردم. خدابیامرز حجازی، علی پروین، آندرانیک اسکندریان،‌ محمد صادقی، دانایی‌فر، عادل‌خانی و... تیم ملی ساختم که متشکل از جوانان و بازیکنان باتجربه بود. من با این تیم ملی به هر مقامی که شما فکر کنید رسیدم. قهرمانی در جام ملت‌ها، صعود بدون شکست به المپیک و جام جهانی و این در حالی بود که آن زمان راه پیدا کردن به مرحله پایانی جام ملت‌ها، المپیک و جام جهانی بسیار سخت بود و این گونه نبود که تیم‌ها شانس زیادی برای حضور در این رقابت‌ها داشته باشند. آن زمان تعمیم، توسعه و گسترش فوتبال به این حد نبود، الان فوتبال خانه به خانه شده است.

من قبل از اینکه مربی تیم ملی شوم دو فرزند داشتم اما آن زمان که به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شدم دیدم که صدها بچه دارم و میلیون‌ها عاشق. دقیقا همان موقع بود که متوجه شدم عشق به وطن چه کارهایی می‌تواند انجام دهد و تو از علاقه به کشورت می‌توانی مفهوم عشق را به خوبی درک کنی. من همواره تاکید می‌کنم که هیچ مربی خارجی نمی‌تواند جای مربی ایرانی را پر کند. هیچ خارجی نمی‌تواند مدعی شود که تیم ملی ایران را از مربیان ایرانی بیشتر دوست دارد. بنابراین من همواره ترجیح می‌دهم که مربی تیم ملی همواره ایرانی باشد و اگر این مربی مطالعه داشته و علم به فوتبالش داشته باشد، قطعا این مسئله مطلوب‌تر است. مربی ایرانی خصوصیات جامعه ایرانی را به خوبی می‌شناسد و از ویژگی‌های اخلاقی بازیکنان به خوبی آگاه است.

* در آن زمان رقبای جدی تیم ملی چه تیم‌هایی بودند؟

عراق از تیم‌های مشکل‌آفرین بود. آن‌ها از نظر فیزیکی و تکنیکی به ما شبیه بودند. هرچند کره و ژاپن همواره از مدعیان بودند اما در آن زمان عراق تیمی بود که شرایط خاصی داشت. مهم این بود که من با تیم ملی در رقابت‌های جام ملت‌های آسیا بدون شکست حضور یافتیم و از نظر تیمی به میزانی قوی بودیم که با تیم دوم خود نیز تیم‌های اول قاره کهن را پشت سر می‌گذاشتیم. عراق در منطقه غرب آسیا از تیم‌های خوب بود و فوتبال را به خوبی بازی می‌کرد. فرق ما با سایر تیم‌های آسیا در این بود که فوتبالیست‌های ایرانی خلاقیت داشتند و از تکنیک بالایی برخوردار بودند.

* رابطه شما با بازیکنان تیم ملی به عنوان سرمربی چگونه بود؟

ما با یکدیگر رابطه بسیار خوبی داشتیم. همان گونه که این رابطه تا همین سال‌ها و این روزها ادامه یافته است. با یکدیگر بسیار صمیمی و دوست بودیم و همواره گفته‌ام که رابطه ما فراتر از همکاری بوده است. همه بازیکنان هم‌چون فرزندانم بودند. پروین خصوصیات خاص خود را داشت و قاسم‌پور با ویژگی‌های اخلاقی دیگری توپ می‌زد. من همه این‌ها را کنار یکدیگر قرار داده و رابطه بسیار صمیمی و عمیقی با آن‌ها برقرار کرده بودم. یک مربی باید خصوصیات فرد فرد بازیکنان را بشناسد. اینکه یک فوتبالیست چگونه سر می‌زند، چگونه پاس می‌دهد و به چه میزان در زمین مسابقه می‌دود. اینکه او در بیرون از زمین چگونه است و چه ویژگی‌هایی دارد. یک مربی باید نسبت به تمامی این مسائل اشراف داشته باشد و بتواند رابطه بسیار مناسبی را بین تمامی این مسائل برقرار کند و تنها در این صورت است که دارای هنر مربی‌گری است. مربی باید تعهد و تخصص داشته باشد، از صبر و حوصله بالایی برخوردار باشد و به کار خود عشق بورزد. این‌ها فاکتورهایی است که یک مربی برای رسیدن به موفقیت کمک می‌کند. مربی باید تاثیرگذار باشد و اثر خود را در تیمی که هدایت آن را بر عهده گرفته است به جای بگذارد. به طور مثال ولاسکو با ورود خود به والیبال ایران اثرات بسیار ماندنی در این رشته ورزشی باقی گذاشت و حتی اکنون که او در والیبال ایران جایی ندارد از او به خوبی نام برده می‌شود.

* به نظر شما مربیان خارجی تاثیرگذار در فوتبال ایران چه کسانی بودند؟

رایکوف و اوفارل از جمله مربیان اثرگذار در فوتبال ایران بودند. در نهایت هر دوی این‌ها هم در امارات پیش من آمدند و با هم کار کردیم. شاید بسیاری از فوتبالیست‌ها حتی نمی‌دانند که من اوفارل و رایکوف را پیش خودم بردم. زمانی که آن‌ها دنبال کار می‌گشتند، حتی حاضر بودن به عنوان دستیار من فعالیت کنند اما من قبول نکردم و به آن‌ها گفتم که من در باشگاه‌ها برای شما کار پیدا می‌کنم.

* از صعود ایران به المپیک مونترال تعریف کنید. باز هم ما با شما یک افتخار دیگر را در تاریخ فوتبال ایران کسب کردیم و برای اولین بار جشن صعود به رقابت‌های المپیک را گرفتیم.

یکی دو تا از بازیکنانم را به دلیل تخلفات بسیار جزئی از تیم ملی کنار گذاشتم و از بازیکنانی استفاده کردم که هیچ گاه در رقابت‌های تدارکاتی از آن‌ها استفاده نکرده بودم. من اگر حرفه‌ای فکر کرده بودم و با تیم خودم به رقابت‌های المپیک رفته بودم، قطعا می‌توانستیم با آن تیم بر روی سکو برویم. ما در بازی‌های دوستانه تیم ملی فرانسه را پنج بر چهار پشت سر گذاشته بودیم. آن زمان المپیک در قالب تیم‌های ملی بود. شوروی استخوان‌بندی از تیم دیناموکیف داشت و این تیم به مقام قهرمانی اروپا رسیده بود. ما در فدراسیون جهانی نفوذ نداشتیم. اوژنی مینایف بازیکن آن‌ها دو اخطاره بود، اعتراض کردیم اما کسی رسیدگی نکرد وگرنه ما نه تنها باید به دور دوم بلکه باید در میان چهار تیم برتر حضور می‌یافتیم. دو بر یک بازی را به شوروی باختیم.

* خاطره‌ای از المپیک مونترال برایمان دارید؟

مرحوم غلامحسین مظلومی شب بازی پیش من آمد و گفت که خواب دیده‌ گل می‌زند. گفتم خیلی خب اگر خواب دیده‌ای که من هم به تو و هم به خوابت احترام می‌گذارم، فردا به زمین مسابقه برو و از همین الان استراحت کن. فردا بازی کرد و به کوبا گل زد. من او را نه به دلیل خوابی که دیده بود در زمین قرار دادم بلکه به دلیل شرایطی که او از نظر روحی داشت، او را به زمین فرستادم.

حشمت مهاجرانی

* بزرگ‌ترین اشتباهات خود را در عرصه مربی‌گری مربوط به چه مقاطعی می‌دانید؟

یکی از اشتباهات من در مورد بازی‌های المپیک مونترال 76 بود. یکی دو تا از بازیکنانم را به دلیل تخلفات بسیار جزئی از تیم ملی کنار گذاشتم و از بازیکنانی استفاده کردم که هیچ گاه در رقابت‌های تدارکاتی از آن‌ها استفاده نکرده بودم. کنار گذاشتن این بازیکنان از تیم ملی به دلیل کم‌تجربگی من در عرصه مربی‌گری بود. آن‌ها کار خلافی نکرده بودند. نمی‌دانم چرا در آن زمان این تصمیم غلط را گرفتم. این مسئله هم مشابه خداحافظی‌ام از فوتبال و نیز از عرصه مربی‌گری بود. یکی آن زمان که در سن 27 سالگی از فوتبال کفش‌هایم را آویختم و دیگری نیز زمانی که از دنیای مربی‌گری خداحافظی کردم. من در لحظات آنی تصمیم گرفتم و باید بگویم که اشتباه کردم.

* کدام بازیکنان؟

نمی‌توانم نام ببرم. یک مربی مانند یک دکتر می‌ماند که بیماران برای معالجه پیش او می‌روند. نکته‌های بسیاری در ارتباط با بیمار وجود دارد اما دکتر هرگز آن‌ها را بازگو نمی‌کند.

* به نظر شما راز این همه توفیق در عرصه مربی‌گری با حشمت مهاجرانی چیست؟ ما با شما برای اولین بار به المپیک صعود کردیم. برای اولین بار به جام جهانی رفتیم و توانستیم قهرمانی در جام ملت‌های آسیا را با تیم جوانان و بزرگسالان تجربه کنیم.

خدا من را دوست داشت. هرچند می‌گویند که مهاجرانی رکورد دار است اما امیدوارم این رکوردها شکسته شود و جایگاه مملکتم روز به روز برتری یابد.

* از مقدماتی جام جهانی آرژانتین برای‌مان خاطره بازی کنید.

در زمان مربی‌گری محمود بیاتی در تیم ملی ایران استرالیا یک مربی به نام رازیک داشت، او یک مربی یوگسلاو بود و از نظر روحی ایران را بسیار تحت فشار قرار داد. رازیک در آن دوره از زیر درب اتاق بازیکنان تیم ملی عکس‌های بازیکنان استرالیا را به درون اتاق می‌انداخت و از نظر روحی تیم ملی را آزار می‌داد. او چون یوگسلاو بود و همه احساس می‌کردند که رایکف اطلاعات فوتبال ایران را به او داده است اما من مطمئن بودم که رایکف این کار را نکرده است و این‌گونه ایران موفق نشد به جام جهانی 94 صعود کند.

ایران باز هم در مقدماتی جام جهانی 98 آرژانتین باید به مصاف استرالیا می‌رفت، ما در دور دوم رقابت‌ها به استرالیا می‌خوردیم، بازی‌های زیرگروه را انجام داده بودیم و اگر در دور دوم رقابت‌ها اول می‌شدیم به جام جهانی صعود می‌کردیم، ایران در زیرگروه با تیم‌هایی مثل سوریه هم‌گروه بود و در دور دوم رقابت‌ها باید با تیم‌های کره، کویت، استرالیا و هنگ‌کنگ رقابت می‌کرد. من از بازیکنانی که در دوره قبل رقابت‌ها در تیم ملی حضور داشتند سوال پرسیدم، آن‌ها گفتند که ما در نیمه شب بیدار می‌شدیم و پینگ‌پنگ بازی می‌کردیم. خواب‌مان تنظیم شده نبود و ساعات پرواز نیز طولانی بود بنابراین من به عنوان مربی تیم ملی و پس از این‌که مسجل شد که ما با این تیم‌ها هم‌گروه شده‌ایم از شش ماه قبل به استرالیا رفتم. به خوبی یاد دارم که کتاب‌های عزیز نسین نویسنده و طنزنویس ترک را در فرودگاه خریدم و خواندم. پس از آن به شهر آدلاید رفتم و بازی استرالیا را از نزدیک دیدم. پس از آن سوار هواپیما شدم و به ملبورن رفتم و بر روی تخت‌هایی که بازیکنان قرار بود در شب اقامت‌شان در آن‌جا بخوابند، دراز کشیدم و فضای اتاق را بررسی کردم تا ببینم آیا صدا از بیرون می‌آید و ممکن است این موضوع عاملی باشد تا خواب بازیکنان را به هم بخورد. من تمامی این مسائل را بر روی خود تست کردم تا نسبت به همه مسائل آگاهی پیدا کنم. پس از آن نیز به ایران بازگشتم. به یاد دارم زمانی که به ایران بازگشتم رگ‌های زانویم درد می‌کرد و نمی‌توانستم زانویم را به درستی خم و راست کنم. هرآن‌چه باید بچه‌ها برای اولین بار تجربه می‌کردند بر روی خودم تست کردم تا بتوانم به تمامی وقایعی که در چهار سال قبل گریبان تیم را گرفته است اشراف پیدا کنم. ما همه چیز را از قبل برنامه‌ریزی کرده بودیم و زمانی نیز که به فرودگاه رسیدیم، به خبرنگاران گفتم که ایران باید پیروز شود. از همان ابتدا بلایی را که رازیک بر سر تیم ملی آورده بود، بر سرشان آوردم و از نظر روانی آن‌ها را تحت فشار قرار دادم. ریز به ریز به آن‌ها گفتم که بازیکنان‌شان چه خصوصیاتی دارند. آن‌ها مانده بودند که مهاجرانی این اطلاعات را از کجا کسب کرده است. من بازی‌های استرالیا را دیده بودم و مطالب مرتبط با تیم ملی آن‌ها را در روزنامه‌هایشان خوانده بودم. اما آن‌ها نمی‌دانستند که من از کجا نسبت به این مسائل اشراف دارم. در سوی دیگر نسبت به خواب، استراحت، تغذیه و برنامه بچه‌ها کاملا از پیش تعیین شده عمل کردیم. آن‌ها می‌دانستند چه زمانی باید به تمرین بروند، کی باید استراحت کنند و چه زمانی باید به استخر بروند. دقیقا می‌دانستند چه زمانی باید خواب باشند و چه زمانی تمرین کنند.

در روز بازی هم محمد صادقی از یک فرصت طلایی استفاده کرد و به خوبی با یک شوت فرصت را برای گلزنی ایجاد کرد. من به بچه‌ها گفته بودم که دروازه‌بان استرالیا دو ضرب گیر است و هر شوتی که زده شود، آن را دو ضرب کنترل می‌کند، بنابراین به بازیکنان گفتم که اگر هر کدام‌تان شوت زدید بازیکن دیگر پس از همان شوت به محوطه جریمه استرالیا نزدیک شود. ضربه صادقی به سمت دروازه رفت و پس از دفع توپ دروازه‌بان روشن به خوبی به درون محوطه جریمه رفت و برای تیم ملی گلزنی کرد.

* از رفتن‌تان به امارات و دور شدن از ایران بگویید. احساس نمی‌کنید فاصله زیادی بین شما و وطن ایجاد شد؟

من هیچ‌گاه از ایران دور نبوده‌ام و همواره روح و جانم با کشورم زندگی کرده است. شما در هر جای دنیا که باشید باید قطره قطره به این آب و ذره ذره به این خاک تعهد داشته باشید. من همواره چشمم به ایران بوده تا یک روز به آن بازگردم. من در امارات و آمریکا زندگی کرده‌ام اما همواره آرزویم بازگشت به ایران بوده است. خدا را شکر می‌کنم که اگر به کشوری هم رفته‌ام در قالب یک مربی ایرانی افتخاراتی را کسب کرده‌ام. اماراتی‌ها می‌گویند که پایه و اساس فوتبال آن‌ها را حشمت مهاجرانی شکل داده است. حتی در مدت کوتاهی که در قطر هم بودم موفق ظاهر شدم. من هیچ گاه خودم را جدا از ایران احساس نکرده‌ام اما شرایط زندگی به گونه‌ای بود که باعث شد از ایران خارج شوم و در کشورهای حوزه خلیج فارس زندگی و مربی‌گری کنم. من همواره دوست داشتم که به کشورم بازگردم و از این لحظه که هم‌اکنون در ایران و کنار شما هستم، خوشحالم. همواره دوست داشتم به ایران بازگردم و تجربیاتی را که در تمام این سال‌ها کسب کرده‌ام به بازیکنان و مربیان کشورم انتقال دهم اما متاسفانه شرایط فراهم نشد، حتی می‌خواستم در برهه‌ای از زمان با استیلی به بوشهر بروم و کار خود را از آن‌جا آغاز کنم به هر حال برای من مهم نبود که از کجا شروع می‌کنم. مهم این بود که باید کار را آغاز می‌کردم. ابومسلم چیزی به من اضافه نمی‌کرد که بخواهم به مشهد بروم اما دوست داشتم که کارم را حتی در مشهد آغاز کنم و مدرسه فوتبال بزنم و در ابومسلم نیز کار مربی‌گری خود را ادامه دهم. من بارها گفته‌ام که در خارج از کشور با مترجم موفق بودم اما هرگز نتوانستم در کشور خودم و در میان افرادی که هم‌زبان من بودند موفق باشم. به نظر شما علت این موضوع چه بود؟

* چه مدت در آمریکا بودید و چه فعالیتی داشتید؟

من به مدت چهار سال در آمریکا زندگی کردم و می‌خواستم آن‌جا مدرسه فوتبال بزنم که به دلایلی این اتفاق حاصل نشد، شرایط در آمریکا با کشورهای دیگر فرق داشت.

* در چه سالی ازدواج کردید؟

من با یک خانواده ورزشی وصلت کردم. همان زمان که فوتبال را کنار گذاشتم در سن حدود 28-27 سالگی تشکیل خانواده دادم. من با خانواده‌ای پرجمعیت وصلت کردم. با برادر زنم بسیار دوست بودم. ایشان مدیر باشگاه تاج بود. حاصل این ازدواج دو دختر شد. دختر بزرگم لادن که قهرمان شنا و اسکی است و دختر کوچکم لیلی مربی فوتبال است و مدرک بین‌المللی دارد. هر دو دخترم ازدواج کرد‌ه‌اند و نوه دارم. لادن یک فرزند و لیلی سه فرزند دارد. آن‌قدر که با فوتبال و با بازیکنان بودم با خانواده‌ام زندگی نکردم. ما سه ماه سه ماه در اردو بودیم و خانواده‌های‌مان را نمی‌دیدیم. خدا را شکر خانواده همسرم ورزشی بودند و من را درک می‌کردند.

* از نظر شما "بهترین" در فوتبال ایران چه معنایی دارد؟

در هر دوره‌ای و در هر دهه‌ای فوتبال مسائل خاص خودش را دارد اگر دوره‌ای که هم‌اکنون در آن زندگی می‌کنیم را با سال‌های قبل مقایسه کنید، می‌بینید که فوتبال شرایط زمانی و مکانی خاصی دارد.

قلیچ‌خانی، روشن، پروین، قاسمپور، صادقی و... بازیکنانی بودند که می‌توانستند در اروپا بازی کنند و لژیونر شوند، متاسفانه در آن دوره وسایل ارتباط جمعی به گستردگی امروز نبود و این بازیکنان به راحتی دیده نمی‌شدند.

زمانی که لیگ سال گذشته فوتبال ایران را دیدیم به راحتی متوجه شدیم که این لیگ پدیده نداشت. تا زمانی که علی کریمی و فرهاد مجیدی در لیگ بودند، آن‌ها را بهترین‌ها می‌دانستیم و کمبودی را احساس نمی‌کردیم اما اکنون با کنار رفتن بازیکنان بزرگ، معضل وجود پدیده در فوتبال ایران مشهود است. هر دوره‌ای در فوتبال یک کشور باید با اکتشاف پدیده‌های جدید همراه باشد تا بتواند جریان فوتبال را رو به جلو سوق دهد. پول تضمین کننده موفقیت نیست هرچند که حرف اول و آخر را می‌زند. متاسفانه فوتبال ما به یک پدیده نتیجه‌گرا تبدیل شده است و به همین دلیل یک مربی ترجیح می‌دهد برای ماندگاری در سمتش نتایجی را هرچند نه چندان مناسب، کسب کند اما بازنده نباشد تا بتواند جایگاه خود را حفظ کند. آن‌ها فقط دوست ندارند که سقوط کنند. هرچند علاقه‌ای به صعود داشته باشند اما به سمت آن حرکت نمی‌کنند و تنها می‌خواهند حافظ منافع‌شان باشند. زمانی که یک مدیرعامل در یک باشگاه می‌خواهد دست به تغییر بزند خودش که استعفا نمی‌دهد و در این بین به بازیکنان هم کاری ندارد و این تنها مربی است که برکنار می‌شود. مربیان ما این را می‌دانند و سعی می‌کنند به نتیجه‌گرایی روی بیاورند. زمانی که یک مربی می‌داند اگر نتیجه نیاورد او را برکنار خواهند کرد، بنابراین قطعا دست به جوان‌گرایی نخواهد زد. در همین فصل جدید لیگ ببینید که شرایط برای فوتبال ایران چگونه بوده است. هر مربی در ابتدا و در نیم فصل لیستی متشکل از چند بازیکن در اختیار دارد و به مدیرعامل تاکید می‌کند که این بازیکنان را می‌خواهد، مربیان برای کسب نتیجه بازیکن‌محور شده‌اند و هیچ رویداد جدیدی مبنی بر کشف بازیکنان جوان در لیگ ما رخ نمی‌دهد.

حشمت مهاجرانی

ما در فوتبال دو نوع تمرین بیشتر نداریم. یک تمرین تقلیدی و دیگری تمرین تحقیقی است. تمرین تقلیدی این است که یک مربی دقیقا مشابه تمرین‌های تیم‌های بزرگ را پیاده‌سازی می‌کند و هیچ گونه تحقیقی در این زمینه که آیا این تمرین‌ها به فیزیک بازیکنان می‌خورد یا خیر ندارد. تمرین دیگر تحقیقی است؛ در این نوع تمرین مربی تبدیل به طراح تمرین می‌شود. به عقیده من در فوتبال ایران طراح تمرین وجود ندارد. شاید هم من از این زمینه اطلاع نداشته باشم چرا که تمرین‌های مربیان ایرانی را ندیده‌ام. مربی باید خصوصیات و ویژگی‌های بازیکنانش را بشناسد و با توجه به این خصوصیات و ویژگی‌ها تمرین را طراحی کند. یک مربی باید بداند دروازه‌بان چه شرایطی دارد، کاپیتان تیم دارای چه فاکتورهایی است، آبشش‌های تیم چه بازیکنانی هستند. بازیکن تقسیم کننده‌اش کیست و این‌چنین به ویژگی‌های تک تک بازیکنانش توجه داشته باشد. اگر ما فوتبال را در کشورمان آنالیز کنیم می‌بینیم که مشکلات زیادی داریم. عقیده دارم که نباید فوتبالیست ایرانی را در چارچوب‌های خاصی منحصر کرد چرا که اگر این اقدام را انجام دهیم قطعا به فوتبال این بازیکنان لطمه زده‌ایم. به طور مثال خسرو حیدری بازیکنی است که در فاز حمله بسیار مثمر ثمرتر از فاز دفاعی است. حال اگر بیاییم او را در یک چارچوبی محدود کنیم و او را در یک منطقه زندانی کنیم تمام خلاقیت‌هایش را گرفته‌ایم. ما می‌توانیم او را آزاد بگذاریم و با تشریح وظایف و انضباط مشخص، برایش برنامه‌ریزی کنیم. متاسفانه در فوتبال ایران ذهنیت دفاعی اجازه نمی‌دهد که بازیکن خلاقیت‌های خود را به نمایش بگذارد.

خصوصیات بازیکنان به مربی نشان می‌دهد که چه روشی را اتخاذ کند. زمانی که یک تیم مهاجم ندارد بنابراین لزومی به اتخاذ سیستمی با سه مهاجم نیست. فوتبال ما فوتبالی است که از نظر پتانسیل نیروی انسانی و استعداد بازیکنان، در آسیا غنی‌ترین کشور است اما هیچ زمانی به راحتی به جایگاه خودمان دست نیافته‌ایم. گاهی اوقات می‌بینیم که در مقابل لبنان و قطر نمایش خوبی را نداریم اما هر زمانی که جلوی کره بازی می‌کنیم آن‌ها را می‌بریم. تیم ملی ما دارای نوسان است. در حالی که تیم‌های بزرگ حداقل در 70 درصد موارد، دارای تعادل هستند.

* کدامیک از بازیکنان‌تان از دیگری بیشتر شیطنت می‌کرد؟

تمام بازیکنانم حرف‌گوش‌کن بودند و هر کسی این کار را انجام نمی‌داد کنار گذاشته می‌شد. من بازیکنان دارای شیطنت را دوست دارم. اگر یک نفر بازیگوش نباشد، بیمار است. شیطنت لازمه یک بازیکن فوتبال است. منظور من از شیطنت، شیطنت‌های درست و بازیگوشی‌های عادی است نه شیطنت‌هایی که فرد را به راه نادرست سوق می‌دهد. من تمام بازیکنانم را دوست داشتم و نمی‌توانم روی هیچ کدام از آن‌ها با نگاه دیگری تفاوت قائل شوم اما روشن بازیکن بازیگوشی بود اما نه اینکه شیطنت‌های او بد باشد. ما از این نوع بازیکنان زیاد داشتیم که می‌توانستند روح اردو را با حرف‌هایی که بر زبان می‌آوردند عوض کنند. فوتبال ورزشی است که ایجاد همبستگی می‌کند و هویت را شکل می‌دهد. زمانی که شما با تیم فوتبال‌تان برنده می‌شوید می‌بینید که در جامعه همبستگی اجتماعی شکل می‌گیرد، همه مردم به خیابان‌ها می‌ریزند و تمامی آن‌ها در این پیروزی خود را شریک می‌دانند. موفقیت تیم ملی تنها موفقیت سرمربی تیم ملی نیست بلکه تک تک افراد این جامعه در این پیروزی و موفقیت سهیم هستند.

* پیشنهاد خوبی به شما شد که امروز از قبول نکردن آن پشیمان باشید؟

من زمانی که به خارج از ایران رفتم چیزی نداشتم، تنها یک پاسپورت، یک قالیچه و 4 هزار دلار پول داشتم و با یک زن و دو تا بچه از ایران به امارات رفتم. اول به من پیشنهاد مربی‌گری در باشگاهی به نام الشعب شد باشگاهی که حتی زمین تمرین هم نداشت و من از کوچه و خیابان این تیم را به فینال رساندم. بعد از آن پیشنهاد سرمربی‌گری تیم ملی امارات را به من ارائه کردند. نیاز من را به حرکت واداشت. من شب تا صبح مطالعه کردم و مسافرت‌های مختلف انجام دادم و همواره مربیان برزیلی را مد نظر قرار می‌دادم. همواره سالی دو ماه مرخصی با حقوق داشتم، در این بازه زمانی به برزیل می‌رفتم و به جای اینکه به تعطیلات بروم به برزیل می‌رفتم، تمرین‌های تیم‌های باشگاهی برزیل را از نزدیک مشاهده می‌کردم تا از دانش و علم روز مربی‌گری عقب نمانم. به آن میزان مطالعه کردم که بتوانم خود را به جلو سوق دهم. حتی زمانی که از فوتبال برزیل صحبت می‌کردم مربیان بزرگ برزیلی می‌گفتند که تو این اطلاعات را از کجا آورده‌ای؟ من مطالعه بسیار زیادی بر روی فوتبال برزیل داشتم و هر ساله به آن‌جا می‌رفتم. حتی جمعه‌ها به کشور کویت می‌رفتم تا تمرین‌های زاگالو را از نزدیک تماشا کنم. یک روز در زمان تمرین تیم ملی کویت به تمرین رفته بودم، یکی از خبرنگاران متوجه حضور من برروی سکوها شد و یک مرتبه خبرنگاران به سراغم آمدند. به طور کامل سیستم‌های پیاده شده در فوتبال برزیل را مطالعه کردم و می‌دانستم که آن‌ها با چه سیستم‌هایی بازی می‌کنند. زاگالو همین نقش‌ها را به بازیکنان کویتی محول کرده بود و طبق آن سیستم فوتبال کویت را اداره می‌کرد. من روش بازی آن‌ها را به خوبی می‌دانستم و آن‌ها فهمیده بودند که من بر روی روش‌های مد نظر فوتبال برزیل اشراف کامل دارم. هم در مصاحبه‌های خود از فوتبال آن‌ها می‌گفتم و هم پیش‌بینی می‌کردم که آن‌ها می‌خواهند چه کار کنند بنابراین از نظر روحی تضعیف می‌شدند و زاگالو مانده بود که مهاجرانی این اطلاعات را از کجا به دست آورده است. خیلی طبیعی بود من این اطلاعات را به مرور زمان و با مطالعه فراوان به دست آورده بودم. من اگر مربی نباشم چه کاره هستم پس مجبورم مطالعه کنم و رو به جلو حرکت کنم. هیچ گاه عنوان نکردم که من هر سال به برزیل می‌روم و به باشگاه‌ فلامینگو یا به سائوپائولو می‌روم. من به خاطر شغلم به برزیل می‌رفتم و دائما مطالعه می‌کردم. خدا را شکر می‌کنم زمانی که مربی بودم در کارم موفق بودم.

حشمت مهاجرانی

* یکی از بیادماندنی‌ترین خاطرات دوران فوتبالیتان را برایمان تعریف کنید.

در تیم پاس بودم که با تیم شاهین در استادیوم امجدیه بازی داشتیم. حمامی در نزدیکی ورزشگاه وجود داشت که پس از مسابقات برای دوش گرفتن به آن‌جا می‌رفتیم، نمی‌دانم این حمام همچنان وجود دارد یا خیر. در آن دیدار خوب بازی کردم و یک گل هم زدم. بعد از بازی مردم من را روی دست بلند کردند تا به درب حمام ببرند. تعداد آن‌ها هم خیلی زیاد بود. رفتم دوش گرفتم و برگشتم که پول حمام را حساب کنم، متوجه شدم که هیچ پولی ته جیبم وجود ندارد و جیب من را زده‌اند. همان زمان که من‌ را روی دست قرار داده بودند جیبم را هم زده بودند. هیچ وقت یادم نمی‌رود اما مجبور شدم از استادیوم امجدیه تا دانشگاه پلیس را (سه راه زندان) پیاده برگردم.

* پس پول حمام را حساب نکردید؟

چرا. با صاحب حمام صحبت کردم و قبول کرد که پولش را بعدا پرداخت کنم. او هم فهمید که جیبم را زده‌اند.(می‌خندد)

* ماجرای گل به خودی‌تان از فاصله 40 متری به فرامرز ظلی چیست؟ برخی می‌گویند بیان این اتفاق از زبان شما بسیار شنیدنی‌ است.

(می‌خندد) شما که فحش‌هایش را نمی‌نویسید.

* سعی می‌کنیم تا جایی که امکان داشته باشد، هرآن‌چه که می‌گویید در گفت‌وگویمان بیاوریم.

با تیم دوکلا پراگ چک بازی داشتیم. آن زمان آن‌ها تیم خوب و بزرگی بودند. بازیکن معروف‌شان هم ژوزف ماساپوست بود که به عنوان بهترین بازیکن سال اروپا انتخاب شده بود. من در دفاع چپ بازی می‌کردم. مهاجم تیم حریف توپ را بلند زد و من هم می‌خواستم که سرضرب توپ را برگردانم. آن زمان مد بود که دروازه‌بان‌ها از کلاه‌های لویاشین سر می‌کردند. ظلی هم که لو یاشین را خیلی دوست داشت. شاید راحت می‌توانست توپ را بگیرد اما می‌خواست توپ را به کرنر بفرستد تا مردم را به هیجان دربیاورد. ظلی آن موقع ذوق این گونه کارها را داشت. توپ که روی پایم آمد عین سنگی که روی آب می‌لغزد پیچید و به سمت دروازه خودمان کمانه کرد. من همان زمان که روی زمین قرار گرفته بودم، داشتم از همان حرف‌های خوب خوب به او می‌زدم که اگر توپ را نگیرد، نثارش شود. ظلی خواست که توپ را مشت کند اما توپ به گوشه دروازه چسبید. من با دروازه 35 تا 40 متر فاصله داشتم و در حد فاصل زمانی که توپ از روی پایم کمانه کرد و به سمت دروازه رفت روی چمن خوابیده بودم و تنها به ظلی نگاه می‌کردم و فحش می‌دادم.

* کسی هم صدای شما را می‌شنید؟

نه بابا. در نهایت توپ در درون دروازه قرار گرفت.

* مرحوم رنجبر به شما چیزی نگفت؟

من پس از اینکه توپ در درون دروازه قرار گرفت در همان حال که روی چمن خوابیده بودم، از مرحوم رنجبر خواستم که تعویضم کند اما او گفت که بلند شو و جواب ابراز احساسات مردم را بده. تازه این یک پرده از ماجرا بود. آن سمت هم بازیکنان دوکلا پراگ من را مورد تشویق قرار دادند چرا که آن‌ها بازی را بردند و به جای 15 هزار دلار، 25 هزار دلار دریافت کردند. آن‌ها هم من را به خاطر این موضوع تشویق می‌کردند.(می‌خندد)

حشمت مهاجرانی

* چگونه تیم‌های اروپایی آن زمان به راحتی ایران می‌آمدند و با ما مسابقه برگزار می‌کردند؟

ابتدا این گونه بود که تیم‌ها دعوت می‌شدند و به ازای حضورشان در ایران مبلغی را دریافت می‌کردند. به طور مثال بایرن مونیخ 50 هزار دلار دریافت می‌کرد و برایش مهم نبود که چه نتیجه‌ای را کسب می‌کند. ممکن بود در طول بازی هم 5 گل دریافت کند. در نهایت مسئولان متوجه این موضوع شدند و عنوان کردند که تیم‌های مطرحی که قرار است به ایران بیایند باید در حد نام و قواره خودشان ظاهر شوند. به همین دلیل تصمیم گرفتند به طور مثال برای برد بایرن 50 هزار دلار، برای تساوی‌اش 30 هزار دلار و برای باختش تنها 10 هزار دلار در نظر بگیرند. این موضوع سبب ‌شد که تیم‌های دعوت شده به خوبی بازی کنند و تنها به صورت نمایشی بازیکنانش درون زمین راه نروند. بازی با دوکلا پراگ چک هم همین موضوع بود. اگر بازی را می‌برد به آن‌ها 25 هزار دلار می‌دادند در صورت تساوی 15 هزار دلار و در صورتی هم که بازی را واگذار می‌کردند تنها به آن‌ها 10 هزار دلار پرداخت می‌کردند.

* در گفت‌وگوی‌مان با همایون بهزادی خاطره‌ای را از شما تعریف کردند که در زمان اردوی تیم ملی و مربی‌گری سوچ شما شیطنت خاصی را انجام داده‌اید و فیلتر سیگاری را که متعلق به خودتان بوده در میان دستان گنجاپور که در خواب بوده قرار داده‌اید تا سوچ فکر کند که اوست که سیگار می‌کشد نه شما. دوست داریم این خاطره را نیز از زبان خودتان برایمان بازگو کنید.

معمولا در اردوهای تیم ملی هر کسی با چند نفر به صورت معمول هم‌اتاق است. اتاق‌هایی که در آن زمان وجود داشت دو نفره نبود بلکه چهار، پنج نفره بود و همه در یک اتاق کنار هم بودیم. همواره من، بهزادی، شیرزادگان، خدابیامرز رنجبر و حسن حبیبی در یک اتاق و یک گروه بودیم. کم‌کم ظلی هم به میان ما آمد و در آن زمان جوان بود.

کوپه‌های قطار روسی خیلی کوچک بودند و حتی جا نبود که پاهایمان را دراز کنیم. خدابیامرز گنجاپور هم کنار من نشسته بود. رنجبر سیگار می‌کشید. شیرزادگان هم همین طور، من هم سیگار می‌کشیدم. در شیشه قطار دیدم که سوچ دارد به کوپه ما نزدیک می‌شود، سیگارم به آخرش رسیده بود و فیلترش باقی مانده بود. به خودم گفتم چه کار کنم؟ دیدم که گنجاپور خوابیده است و تصمیم گرفتم در همان لحظه سیگار را در میان انگشتان او قرار دهم. به خودم گفتم سیگار را در جای امنی قرار داده‌ام (می‌خندد). سوچ که وارد شد، یک دفعه آتش به انگشتان گنجاپور رسید و از خواب پرید. داستان سیگار کشیدن ما هم همین بود. مابقی آن را هم که از زبان بهزادی شنیده‌اید.

* شما الان در دبی به چه کاری مشغول هستید؟

حشمت مهاجرانی

من الان شطرنج بازی می‌کنم.

* تا کی ایران هستید؟

چند روز دیگر به دبی برمی‌گردم. تشکیلات زندگی من در امارات است و تصمیم دارم که یک آکادمی فوتبال در دبی تاسیس کنم. در کشور خودم موفق به تاسیس این آکادمی و مدرسه فوتبال نشدم، بنابراین به دنبال این هستم که در دبی موفق به انجام این کار شوم.

گفت‌و‌گو از نیما علیپور، خبرنگار ایسنا

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۳-۰۹-۲۳ ۱۶:۱۷

تشکر صادقانه

avatar
۱۳۹۳-۰۹-۲۳ ۱۸:۳۹

قابل توجه کساني که يک شبه ميخواهند سر مربي شوند مگر بدون برنامه ريزي وتلاش ميشود موفق بود نتيجه اش همين ميشود که سيستم هاي علي اصغري درفوتبال ما رشد ميکنند وحرفي در خارج از کشور واسه گفتن ندارند.