خوشقول و موقر با اتومبیل ماتیز نقرهای رنگی که یادگار همسر مرحومهاش لاله سحرخیزان است همانطور که از پیش هماهنگ شده بود راس ساعت 13 ظهر جمعه در ورزشگاه طالقانی شهرری حاضر شد.
سناتور خط حمله فوتبال ایران در دهه 60، به یاد آن سالها تیشرت قرمزی بر تن دارد، آنقدر از او شنیدهام که میخواهم برای اولین بار ذهنم را از قضاوتها در موردش شستشو دهم تا یکی یکی به جواب سوالهایی که در مورد اوست برسم، از شم استثنایی و نبوغ خارق العادهاش در گلزنی تا تمامی قضاوتهایی که مادران و دختران این سرزمین دربارهاش میکنند!
سکانسهای اصلی زندگی ناصر محمدخانی تنها در فوتبال خلاصه نمیشود، زندگی او برای مردم با دو سناریوی متفاوت بر روی پرده رفته است. مردی 57 ساله که زندگی فوتبالی و خصوصیاش همواره تیتر یک بود. هربار در این سالها ناماش را شنیدم دیالوگ تکراری پرهیز از قضاوت زندگی شخصیاش را با خود برقرار کردم، بارها و بارها به خود گفتم که هیچکس حق قضاوت کردن زندگی شخصی دیگران را ندارد تا به همین امید لحظاتی را که او با جادوی جذابیت فوتبال ثبت کرده هرگز محو نشود، بازیکنی که پا به توپ بودنهایش به قهقرای ذهن مخاطبان رفت و تحت تاثیر تصمیمی قرار گرفت که کاملا شخصی بود.
باد تندی که در ورزشگاه طالقانی شهر ری میوزید، موهای لختش را تکان میداد، فرارهای تند و تیزش را به خاطر میآوردم، همان زمانی که دویدنها، سرعت و تکنیک خیره کنندهاش با توپ موهایش را به دست پریشانی میداد، به یاد میآورم قطعه فیلمهایی را که تنها یادگار فوتبالیاش برای نسل جوانی است که با او فقط خاطره غیر فوتبالی و حاشیهای دارند! با یاد دوران فوتبالی او به محوطه جریمه حریفانی میروم که مدافعانشان را به زانو در میآورد تا تور دروازه توپی را صید کرده باشد که شاهمهره تهاجمی فوتبال ایران به آن ضربه زده است.
ساعت به 13:30 نزدیک میشود، هوا به شدت گرم است، گویا تیمهای بانوان در سالن ورزشگاه مسابقه دارند و نمیتوانیم به اتاقی که توسط خود آقا ناصر برای مصاحبه در نظر گرفته شده برویم، ورود آقایان ممنوع است! تا ساعت 16 هم مسابقات تمام نمیشود، ترجیح میدهیم که به سوی نیمکت ذخیره چمن مصنوعی ورزشگاه برویم و در حالی که یکی از تیمهای امید شهرری تمرین دارد، گفتوگوی خود را با ناصر محمدخانی آغاز کنیم.
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، اعجوبه سه دهه قبل فوتبال ایران درباره آغاز زندگی فوتبالیاش، رفتن به پرسپولیس، تبدیل شدن به مهره اصلی خط حمله تیم ملی ایران در دهه شصت، زیباترین گلها و خاطرات فوتبالی، نبوغ بینظیرش در باز کردن دروازه حریفان، راز شماره پیراهن "8" پرسپولیس، زندگی شخصی بسیار متفاوت او و اتفاقات ناگواری که برای "لاله سحرخیزان" و "شهلا جاهد" افتاد صحبت کرد. گاهی با زبان سرخ و گاهی هم با زبان اشک ...
*** آقای محمدخانی سوال اولمان را خیلی ساده میپرسیم، چرا فوتبال؟
من از بچگی به فوتبال علاقه داشتم، از همان زمان که مدرسه میرفتم، معلمی داشتیم که سه، چهار درس را همزمان تدریس میکرد از ورزش گرفته تا دروس فارسی، عربی و ... علاقه من از همان دوره دبستان آغاز شد. معلم ورزشی که داشتیم بسیار با اخلاق و با استعداد بود. الان هم یکی از خادمان حرم عبدالعظیم حسنی است. اسم ایشان آقای اسلامی بود. به من گفتند که در تو چیزی میبینم که روزی فوتبالیست خوبی میشوی. فوتبالت را ادامه بده ولی به شرطی که از درست عقب نمانی.درسم هم خوب بود. در آن زمان ما در مدرسه مسابقات بین کلاسی برگزار میکردیم. من آن زمان 8 یا 9 ساله بودم که همگی میگفتند چقدر فوتبالت خوب است.
پس از آن ادامه پیدا کرد و من به دوره دبیرستان رفتم و در مسابقات آموزشگاهها شرکت کردم، در این دوره آقای پرویز هدایت مربیام بودند. او هم من را بسیار به فوتبال کردن و ادامه دادن آن را توصیه کرد و گفت که آینده خوبی در انتظار توست. همزمان من در تیم باشگاهی گروه صنعتی بهشهر با مربیگری آقای فرزامی بازی میکردم که در آن یکسری از بازیکنان شهر ری را دور هم جمع کرده بود. این تیم در لیگ دسته دوم بود و مسابقاتمان در زمین میدان راهآهن برگزار میشد که در پایان مسابقات به مقام اول دست یافتیم.بعد از مسابقات لیگ دسته دوم تیم راهآهن در زمین راه آهن تمرین میکرد. مربیان آنها زودتر بر سر زمین میآمدند تا مسابقات را هم ببینند. مربیان راهآهن من را در مسابقات دیدهبودند و ازفوتبالم خوششان آمده بود.آقایان امیر ابوطالب و لارودی مربیان راهآهن بودند و سال بعد هم آقای کُنُفِ روسی را آوردند.
همان سال من در لیگ دسته دوم 23 گل زدم و آقای گل شدم و تیممان هم به لیگ یک صعود کرد. راه آهنیها از طریق آقای تهامی که دروازهبانشان بود به آقای ابوطالب گفته بود که من در شهر ری آشنایانی دارم و میتوانم محمد خانی را پیدا کنم. پس از پرس و جو من را پیدا کرد و گفت که او را فرستادهاند تا با من صحبت کند تا به راهآهن بروم. من با پیشنهاد آنها موافقت کردم اما گفتم که من با تیم دارایی قرارداد امضا کردهام که مربیاش جلال طالبی بود. راه آهنیها گفتند که تیم دارایی مهاجمان خوبی دارد و به تو بازی نمیرسد. حمید علیدوستی و حسین فداکار از مهاجمان تیم دارایی بودند که به تازگی به تیم ملی دعوت شده بودند. گفتند اگر به راهآهن بیایی به تو بازی میرسد و می توانی در جام تخت جمشید بازی کنی. من از رفتن به دارایی منصرف شدم و با تیم بزرگسالان راهآهن در حالی که کمتر از 18 سال داشتم قرارداد بستم، سنم کمتر از 18 سال بود و پدرم قرارداد را امضا کرد.
*** مبلغ اولین قراردادتان چقدر بود؟
30 هزار تومان به من دادند و بعدا هم 10 هزار تومان دادند که در مجموع 40 هزار تومان شد و این اولین قرارداد حرفهای بود که در سال 55 منعقد کردم.
*** چهل هزار تومانتان را چه کردید؟
مربی قبلیام آقای فرزامی گفت که این پول حیف است، آن را خرج میکنی. پولات را به من بده تا برایت سرمایهگذاری کنم. دو سال پولم دستش بود. بعد هم آمد و گفت قرعهکشی کردهاند و اسمات در نیامده. حالا خدا میداند چه شد. اما به هر حال دو سال پول من دست ایشان بود و بعد از آن دو سال پولم را گرفتم و خرج کردم.
*** چند سال در راهآهن بازی کردید؟
از سال 55 تا سال 58 که انقلاب شد من در راهآهن بودم . چهار سال در تیم بزرگسالان راهآهن در جام تخت جمشید در ترکیب اصلی بازی کردم، همزمان در تیم جوانان هم بودم، آن زمان رده سنی امید وجود نداشت.
*** درس هم میخواندید یا فقط فوتبال بازی میکردید؟
بله! درسم را هم میخواندم. آن زمان که در اردو بودیم من کتابهایم را میبردم و در زمان امتحانات درس می خواندم برای امتحان میرفتم و مجددا به اردو بر میگشتم. پس از آن که دیپلمم را گرفتم وقفه کوتاه مدتی افتاد اما به هرحال لیسانس تربیت بدنی گرفتم.
*** پس از سال 58 به چه تیمی رفتید؟
آقای تهامی بعد از 58 به تیم بانک ملی رفتم، من هم به خاطر او و سایر دوستانم که در بانک ملی بودند به این باشگاه رفتم. از سال 58 تا 60 هم به مدت سه سال در بانک ملی بودم و پس از آن به پرسپولیس رفتم.
*** از شروع فوتبالتان در پزسپولیس بگویید، چگونه به پرسپولیس رفتید؟
در همان سالی که من "آقای گل" شدم آقای پروین چند تا از نمایندگانش را به منزلمان فرستاد تا با من صحبت کنند. گفتند که آقای پروین از فوتبال شما خوشش آمده و میخواهد که شما به پرسپولیس بیایید. من خودم به پرسپولیس بسیار علاقه داشتم و به این تیم رفتم. به یاد دارم زمانی که علی آقا برای زیارت به شهر ری میآمد من زمان بازگشتش تا هنگامی که سوار ماشین میشد با او میرفتم و نگاهش میکردم. من، علی پروین را خیلی دوست داشتم و یک روزی این افتخار نصیبم شد که چند سالی در کنارش بازی کنم و چند سال هم در تیم ملی مربیام بود.
*** قراردادتان با پرسپولیس چقدر بود؟
قرارداد من تعهد اخلاقی بود و من با پرسپولیس سفید امضا کردم، مبلغی در کار نبود. تا همین سالهای آخر هم که من در پرسپولیس بودم چه به عنوان بازیکن و چه به عنوان مربی قراردادم تعهد اخلاقی بود و من سفید امضا میکردم و به مبلغ توجهی نداشتم. آن سالها پولی نمی دادند و از درآمد بلیت فروشیها که تقسیم میشد، در پایان سال نسبت به نتایجی که تیمها کسب کرده بودند درآمدی حاصل میشد و پس از آن 10 یا 15 هزار تومان را در پاکت میگذاشتند و از بچهها قدردانی میکردند.
*** از چه سالی تا چه سالی در پرسپولیس بودید؟
من از سال 60 تا حدود سال 73 در پرسپولیس توپ زدم و چند سال هم در پرسپولیس مربیگری کردم. در مجموع حدود 20 سال با تیم پرسپولیس زندگی کردم. من از کنار پرسپولیس به همه چیز رسیدم و خدا را شکر میکنم، شاید حتی بیش از آنچه که میخواستم خدا به من داده است. من از همان ابتدا در پرسپولیس در ترکیب ثابت بودم و با توجه به اینکه فصل قبل آقای گل شده بودم با پیشینه خوبی پا به تیم گذاشته بودم به همین دلیل آقای پروین از همان ابتدا من را در ترکیب اصلی قرار داد. من 7 یا 8 سال با آقای پروین در یک تیم بازی کردم، از سال 60 تا سال 67 با آقای پروین همبازی بودم.
*** بهترین خاطرات خود را در پرسپولیس مربوط به چه زمانی میدانید؟
بهترین خاطرات من مربوط به زمانی است که در کنار بقیه بچهها بودم و به سفرهای زیارتی مکه و کربلا میرفتیم.
*** شیرینترین بردتان با پرسپولیس در کدام بازی بود؟
بازی پرسپولیس در مقابل استقلال بود که با نتیجه 3 بر صفر به برتری رسیدیم. یک بازی دیگر هم که مقابل شاهین به برتری رسیدم براین لذت بخش بود، من با ضربه کاشته تک گل بازی را زدم و قهرمان شدیم.
*** بهترین گلی را که برای پرسپولیس زدید؟
گل کاشتهای که به شاهین زدم از بهترین گلهای زندگیام بود.
*** آیا حواشی بسیار زیادی که در کنار تیمهای پرسپولیس و استقلال وجود دارد را تایید میکنید، بسیاری معتقدند که پرسپولیس و استقلال با باندبازی اداره میشوند؟
آن زمان این باندبازیها وجود نداشت. در زمان ما اصلا آقای پروین اجازه نمیداد لیدرها و طرفداران به تیم نزدیک شوند. اجازه نمیداد لیدر به هتل بیاید و به اتاق بازیکن برود، هرچند در رستوران با ما غذا هم میخوردند اما در جلسات به هیچ وجه حضور نداشتند و به جز بازیکنان شخص دیگری نبود اما الان میشنویم که لیدرها و طرفداران به اتاق بازیکنان میروند و اگر این اجازه به آنها داده نشود بازیکنان را به تشویق نکردن تهدید میکنند و این جای تاسف دارد.
*** آخرین بازیتان را به عنوان بازیکن در چه سالی برای پرسپولیس انجام دادید؟
آخرین بازیام برای پرسپولیس به عنوان بازیکن در سالهای 70 یا 71 بود که تقریبا 34 یا 35 سال داشتم و تصمیم گرفتیم به جرگه مربیگری قدم بگذارم و جای خود را به جوانان بدهم . هر چند می توانستم یک یا دو سال دیگر هم فوتبال بازی کنم.
*** در چه پستهایی بازی میکردید؟
من در بال راست، گوش چپ و هافبک نفوذی بازی میکردم. در تیم ملی و در زمان سرمربیگری مرحوم دهداری بازیکن آزاد بودم. من در آن حد نیستم. اما آقای دهداری به من میگفتند که سبک بازی من شبیه پلاتینی و مارادونا است و می توانم در هر جایی که دوست دارم حضور پیدا کنم.
*** ناصر محمدخانی از چه زمانی ناصر محمدخانی شد؟
من زمانی ناصر محمدخانی شدم که روزنامه "کیهان ورزشی " یک عکس رنگی تمام صفحه از من انداخت. نوشته بود که بازیکن دیگری رو میشود. از آنجا کمکم همه چیز شکل گرفت. تقریبا در آن زمان 17 سال داشتم.
*** فکر می کردید یک روز فوتبال شرایط زندگیتان را تغییر دهد و شما را به پول، شهرت و محبوبیت برساند؟
- زمانی که به یک رشته ورزشی قدم میگذارید و تصمیم دارید که یکی یکی مراحل آن را طی کنید و به تیمهای بزرگ و تیم ملی برسید به هر حال پس از آن پول می آید و امکانات و شهرت به زندگیتان وارد میشود. من هم از این قضیه مستثنی نیستم. تصمیمم این بود که به تیم ملی بروم و برای کشورم افتخار کسب کنم. با لطف خداوند، و حمایت خانوادهام و مردم ناصر محمدخانی شدم و به پول و شهرت رسیدم. من هر چه دارم پس از لطف خدا از مردم دارم و خاک پای همه مردمم هستم.
*** الگوی فوتبالیتان چه کسی بود؟
من چون خودم مهاجم بودم سبک بازی حسن روشن را خیلی دوست داشتم اما کلا از نظر فوتبالی علی پروین را به عنوان یک نابغه میدانستم و سبک فوتبالی و اخلاقش را خیلی دوست داشتم چراکه یک نمونه خوب نه تنها در ایران بلکه در آسیا بود.
*** از اولین دعوتتان به تیم ملی برایمان تعریف کنید؟
سال 59 برای اولین بار در زمان حسن حبیبی به تیم ملی دعوت شدم. در آن موقع جوان بودم و سنی نداشتم. آن سالها همزمان پایان فوتبال آقایان روشن، داناییفر و مرحوم حجازی و بسیاری از بازیکنانی بود که اسکلت اصلی تیم ملی را در جام جهانی تشکیل داده بودند. به تیم ملی دعوت شدم اما آقای حبیبی با من صحبت کرد و گفت که من هنوز جوان هستم و برای فوتبال کردن فرصت دارم و این بازیکنان پایان دوران فوتبالیشان است. بنابراین من را به اردوی تیم ملی امید فرستادند هرچند اردوی این تیم هم در ترکیه لغو شد. اما در سال 60 مجددا به تیم ملی دعوت شدم و در ترکیب اصلی بازی کردم.
***اولین گل ملیتان را در مقابل چه تیمی زدید؟
در سال 61 به بازیهای آسیایی دهلی رفتیم. من تمام بازیها را در ترکیب اصلی تیم بودم و اولین گلم را هم مقابل یمن در اولین بازیام در دور گروهی به ثمر رساندم.
*** رسیدن به برخی آرزوها برای خیلی از فوتبالیستها قابل دسترسی نیست. بازی در مقابل یکصدهزار نفر تماشاچی و یکصدا فریاد زدن نامتان در استادیوم چه حسی را به شما منتقل میکرد؟
آدم احساس وجد و شادی میکند. وقتی در ورزشگاهی بازی میکنی که یکصد هزار نفر فوتبال تو را میبینند، سراسر احساس غرور میشوی. اینکه در یک تیم بزرگ و در کنار بازیکنانی فوتبال کنی که حداقل 5 یا 6 نفر آنها در ترکیب اصلی تیم ملی قرار دارند واقعا خوشحال کننده و غرور آفرین است. تنها زمانی متوجه میشوید من چه میگویم که در آن موقعیت قرار بگیرید وگرنه نمیتوانید متوجه احساسم شوید.
*** برخی اعتقاد دارند استعداد شما در گلزنی شبیه به هیچ فوتبالیست دیگری در ایران نیست، یعنی شما را یک استثنا میدانند، این موضوع را ذاتی میدانید یا به مرور زمان آن را کسب کردید؟
هر دوی اینها در کنار هم معنا پیدا میکند. یک فوتبالیست برای گلزنی باید استعداد ذاتی داشته باشد و پس از آن به مرور زمان این استعداد را پرورش دهد و کامل کند. این دو لازم و ملزوم یکدیگرند. من زمانی که در بانک ملی بودم همیشه در پایان تمرین مربی تیم من را نگه میداشت و من در موقعیت تک به تک با دروازهبان کار میکردم تا بدانم ضربه آخر را چگونه باید بزنم. چه زمانی به سر توپ ضربه بزنم، چه زمانی توپ را پشت سر دروازهبان بیندازم و اصلا به چه قسمتی از توب و در چه زمانی ضربه بزنم و در چه لحظهای به دروازه نگاه کنم.
*** از فوتبال کشورمان در زمان جنگ تحمیلی و مسابقههایی که از طرف ما تحریم شد بگویید؟
متاسفانه در زمان جنگ تحمیلی چند تورنمنت مهم و المپیک را تحریم کردیم و از دست دادیم. المپیک مسکو و جام جهانی را تحریم کردیم. شرایط ما بسیار سخت و کشور در حال جنگ بود و به دلایل سیاسی این تحریمها صورت گرفت. در زمان بدی فوتبال ما درگیر جنگ شد و به نوعی آن نسل فوتبال کشور سوختند. نه پولی وجود داشت و نه امکاناتی، اما الان همه چیز از پول گرفته، امکانات، خانه و ماشین همه چیز فراهم است اما میبینیم که تنها چهار یا پنج هزار تماشاچی در ورزشگاهها برای دیدنش میروند. خدا شاهد است آن موقع تمام عشق ما این بود که چه زمانی جمعه میشود و ما به درون زمین میرویم و بازی میکنیم و گل میزنیم و تماشاچیان را شاد به خانههایشان میفرستیم.
*** لقب شما در فوتبال ایران چه بود؟
من در فوتبال ایران لقبی نداشتم و فقط میخواستم خودم باشم و اصلا از لقب هم خوشم نمیآمد. دوست نداشتم لقبی را به من نسبت دهند. تقریبا در اواخر فوتبال ما بود که به بازیکنان لقب میدادند. همین که گل یا شوت میزدم و تماشاچیان من را صدا میزدند ناصر محمدخانی برایم کافی بود وهمین را دوست داشتم. 70 – 80 هزار تماشاچی در ورزشگاه فریاد میزدند «ناصر محمدخانی، یالا یالا ما گل میخوایم یالا». هنوز بازی شروع نشده بود فریاد میزدند و گل میخواستند.
*** بهترین خاطرهتان با تیم ملی مربوط به چه زمانی است؟
بهترین خاطره من مقدماتی جام ملتها بود در سال 63 که قهرمان شدیم و من با 4 گل زده آقای گل شدم.
*** بهترین گلی را که برای تیم ملی زدید؟
بهترین گلم در جام ملتهای سنگاپور بود که از روی یک ضربه کاشته به چین گل زدم. در اندونزی هم یک کاشته زدم که آن گل را هم بسیار دوست داشتم.
*** از پیشنهادهای خارجیتان در دوران فوتبالیتان بگویید؟
به همراه آقایان سلطانی و درخشان پیشنهادهای اروپایی از بیلفلد آلمان داشتیم. اگر تفکرات حرفهای داشتیم میتوانستیم در فوتبال آلمان بازی کنیم. ما فکرمان آماتور بود.
*** چرا به لیگ ستارگان قطر رفتید؟
من زمانی که از آلمان برگشتم تماسی از فدراسیون با من گرفتند و اعلام کردند که من و آقای پنجعلی به عنوان بازیکنان برتر آسیا انتخاب شدهایم. سایز لباس، کت و شلوار، کفش و... ما را خواستند و ما به فدراسیون رفتیم تا بتوانیم کارهای خود را برای رفتن به کنفدراسیون فوتبال آسیا انجام دهیم. ما به قطر رفتیم و با تیم ملی مجارستان بازی کردیم. مجارستانی که برای جام جهانی آماده میشد. ما دو بازی انجام دادیم و خوب هم بازی کردیم و باشگاهها برای جذب من ابراز تمایل کردند. پنج باشگاه در همان مقطع با من صحبت کردند و من را هر شب به یک باشگاه میبردند و دائم میگفتند "خلاص". من تصمیم گرفته بودم هر تیمی که پیشنهاد بهتری داد به آن تیم بروم، تیم نادی القطر که علی کریمی هم سابقه بازی در آن را دارد از سایر تیمها برای جذب من پیشی گرفت. من را از طریق دوستان و فدراسیون پیدا کردند و تماس گرفتند تا در نهایت قرارداد بستیم.
*** رقم قراردادتان با این تیم قطری چقدر بود؟
پولی که به من دادند خوب بود. آن موقع که در ایران پول نمیدادند در قطر پول خوبی گرفتم. من همان زمان با آن پول مغازه، خانه، ماشین و خیلی چیزهای دیگر خریدم.
*** مدل ماشینیتان چه بود؟
میخندد...من؟ چی خریدم؟ من آن موقع بیام و 320 خریدم.
*** گویا بر خلاف سایر پیشکسوتان که شرایط مالی نامناسبی دارند شما وضع مالیتان خوب است؟
من خدا را شکر میکنم. همین که خدا به من جسم سالم داده است سپاسگزارم. پول میآید و میرود.
*** در تهران منزل دارید؟
یک منزل در میرداماد دارم که آن را اجاره دادهام. یک ملک پدری هم داشتم که چند واحد آپارتمان در آن ساختهام و چند تای آنها را فروختهام و چند واحد آن هم باقی مانده است.
*** در قطر اقامت گرفتهاید؟
بله اقامت قطر را دارم و هر 6 ماه برای تمدید اقامتم میروم گاهی اوقات میروم و یک هفته میمانم، گاهی اوقات میروم و دو ماه میمانم.
*** زمانی که به تهران که میآیید در کجا ساکناید؟
من در فرمانیه منزل دارم و با پسرم زندگی میکنم. برای پسرم در فرمانیه منزل گرفتهام و زمانی که به تهران میآیم پیش پسرم میروم.
*** از پسرهایتان بگویید؟
عرفان پسر کوچکم در قطر است، چون سرباز است. سربازی علی را خریدم چون در آن زمان میشد سربازی افراد مقیم را خرید. منتظریم دوباره اعلام کنند تا بتوانیم سربازی عرفان را هم بخریم. این قانون فعلا اجرا نمیشود تا بتوانیم سربازی عرفان را هم بخریم.
ساعت 14:30 دقیقه ظهر جمعه است، شخصی که مسئول تدارکات ورزشگاه است و در تمام مدت گفتوگو در کنارمان حضور دارد، میرود و برایمان چند قاچ هنداونه، دو تا آب معدنی کوچک و چند عدد خرما میآورد، آقا ناصر که از تشنگی بطری خود را سر میکشد، ما میمانیم و چند لیوان یک بار مصرف و یک بطری آب...میخندد و کلی عذر خواهی میکند که اصلا حواسش به لیوانها نبوده است. اما خوردن همین چند قاچ هندوانه در آن گرما به شدت لذت بخش است. پس از یک استراحت چند دقیقهای به سراغ قسمت دوم گفتوگویمان با ناصرخان میرویم، بخشی که در آن میخواهیم پاسخ سوالات خاصی را که در مورد او وجود دارد و هرکدام بخشی از دوران فوتبالیاش را تشکیل داده، بگیریم.
*** شما در تاریخ 16 شهریورماه دوبار هت تریک کردید، قبول دارید چنین روزی برای شما خاص است؟
16 شهریور ماه تاریخ تولدم است. حتی 16 شهریور همان روزی است که پرسپولیس در آن 6 گل به استقلال زد و من در آن زمان 14 ساله بودم.
*** در مورد استعفای 14 نفرهتان از تیم ملی پس از مسابقات اسیایی 86 سئول به دلیل اختلاف پیش آمده بین بازیکنان و کادر فنی بگویید؟
این خاطرات، خاطرات خوبی نیست که بخواهم در مورد آن حرف بزنم، اما یک اشاره کوچکی به آن میکنم. درست یا غلط تصمیمی بود که گرفته شد و خدابیامرز دهداری نیز هماکنون در بین ما نیست. من مرحوم دهداری را بسیار دوست داشتم و قبل از انقلاب هم از طریق آقای علیرضا عزیزی با ایشان رفت و آمد میکردم و به منزلشان میرفتم. مشکل اینجا بود که کمکهای ایشان به آن صورت خوب نبودند. آقای دهداری مجبور بود از آنها حمایت کند چرا که خودش آنها را به تیم ملی آورده بود. طرز برخورد با بچهها مسئلهای بود که از طرف کمکهای آقای دهداری مناسب نبود. رفتارهایی که با بازیکنان انجام میشد خوب نبود. مربیها فکر میکردند تیم ملی باشگاه است در حالی که تیم ملی منتخب باشگاهها بود. اینها فکر میکردند همان برخوردی که با بازیکنان در باشگاهها داشتند در تیم ملی هم به همان صورت است و میتوانند هر کاری با بازیکن تیم ملی بکنند (عصبانی میشود!) شما نمیتوانید با یک بازیکن تیم ملی همان برخوردی را که با یک بازیکن باشگاهی داشتهاید، داشته باشید. پرویز خان هم همین طوری از آنها حمایت میکرد، میگفت آنها در دلشان چیزی نیست، آنها در باشگاههایشان هم همین طور هستند. من گفتم پرویز خان اینجا تیم ملی است و شرایط باشگاه را ندارد و بازیکن مجبور میشود جواب بدهد. (حرفهایی میزند که نمیخواهد منتشر شود)
از جزییات استعفا بیشتر میپرسیم، میگوید که نمیخواهد صحبتهایش منتشر شود، ما هم به او قول میدهیم و ناصرخان از توهینهایی که به برخی بازیکنان میشده است پرده بر میدارد.
ادامه میدهد؛ در آن زمان نه مصاحبه کردیم و نه حرفی زدیم. آقای دهداری بسیار باشخصیت بود و خیلی مودبانه صحبت میکرد حتی میگفتند که یک مربی این گونه نمیتواند موفق باشد. (میخندد میخواهد واژهای را بگوید که به دلیل قرار گرفتن میکروفن بر روی تیشرتش از گفتن آن خودداری میکند! میخندد میگوید این چه چیزی است که به من وصل کردهاید؟) میگوید به قول علی پروین مربی باید...
*** لیدر آن 14 نفری که از تیم ملی استعفا دادید چه کسی بود؟
تصمیمی که گرفته شد از محمد پنجعلی و حمید درخشان آغاز شد. (مجددا میخندد!) اسم آنها را گذاشته بودند "ژنرال" و "سرهنگ". من برای آنها سه و نیم سال از تیم ملی دور بودم در حالی که من در آن زمان بازیکن ثابت تیم ملی بودم و همه تیمها من را میخواستند. تصمیم گرفتم که به قطر بروم، حتی تیم ملی زمانی که به قطر آمد، آقای دهداری نزد من آمد و گفت تو برای بچهها یک روحیه هستی، پیش بچهها بیا و من هم قبول کردم.
*** سرنوشت آن 14 بازیکن مستعفی از تیم ملی چه شد؟
بازیهای آسیایی تمام شده بود که ما 14 نفر از اردوی تیم ملی استعفا دادیم. تقریبا دو روز بعد. همگی این 14 نفر مثل من به این اندازه از اردوی تیم ملی دور نبودند. برخی از آنها آمدند و عذرخواهی کردند و پس از انجام صحبتهایی که داشتند مجددا به اردوی تیم ملی دعوت شدند. به طور مثال یکی از آ نها آقای فرشاد پیوس بود. همچنین خدا بیامرز آقای قایقران، البته شرایط مرحوم قایقران فرق میکرد. قایقران به دلیل اینکه کمکمربی تیم ملی آقای بهمن صالحنیا بود و ایشان همشهری آقای قایقران بودند، شرایطاش نسبت به بقیه متفاوت بود. مرحوم قایقران میگفت که من از آقای صالحنیا خجالت میکشم. من هر روز با او چشم در چشم هستم. او میگفت که شهرستانی است و تنها یک نفر هست اما ما همگی تهرانی هستیم و 5 – 6 نفرمان عضو تیم پرسپولیس است. او آقای صالح نیا را هر روز در انزلی میدید. ما هم قبول کردیم و گفتیم باشد تو به اردوی تیم ملی بازگرد اما من، پنجعلی و درخشان به یک مدت از اردوی تیم ملی دور بودیم.
*** چه زمانی مجددا به اردوی تیم ملی بازگشتید و برای تیم ملی بازی کردید؟
پس از آقای دهداری، علی پروین به عنوان سرمربی تیم ملی انتخاب شد و ما را به عنوان بازیکن به اردو دعوت شدیم. ما گفته بودیم تا زمانی که این افراد کادر فنی تیم ملی را تشکیل میدهند ما به تیم ملی نمیرویم، بلافاصله و پس از اینکه مربیان تیم ملی عوض شدند، به تیم ملی بازگشتیم. هرچند به مدت کوتاهی پس از آقای دهداری آقای مناجاتی به عنوان مربی تیم ملی انتخاب شد و در بازیهای مقدماتی سرمربیگری تیم را بر عهده گرفت که متاسفانه تیم ملی نیز صعود نکرد. پس از آن آقای پروین سرمربی تیم ملی شد و همه ما را به اردو دعوت کرد. علی پروین بازیکنان باتجربه را به اردوی تیم ملی بازگرداند چرا که تیم ملی باید در بازیهای المپیک آسیایی شرکت میکرد. ما در آن مسابقات با علی پروین به مقام قهرمانی رسیدیم.
*** صحبتهایی در مورد مشکل شما با حمید درخشان مطرح شده بود! اینکه از طرف شما عنوان میشد که همان طور که ناصر محمدخانی برای حمید درخشان هزینه کرده و پای او مانده است، درخشان چنین رفتار متقابلی را از خود نشان نداده و برای ناصر محمدخانی هزینه نداده است. در این زمینه توضیحی دارید که عنوان کنید؟ به طور مثال شما زمانی که به قطر رفته بودید یکی از شرایط انعقاد قراردادتان در این تیم قطری حضور حمید درخشان بود؟
آن زمان که میخواستیم به قطر برویم و چند باشگاه با من تماس گرفته بودند و من با یک باشگاه در نهایت به توافق رسیدم، اما به آنها گفتم که یک بازیکن به تیم میآورم که خیلی خوب است. آنها گفتند که این بازیکن کیست؟ گفتم که حمید درخشان است و شماره 9 تیم ملی است که در جام ملتها هم بازی کرده است. گفتند که فیلم بازیهایش را برای ما بیاور تا آن را برای مربی خود پخش کنیم و اگر مربی تیم قبول کرد، برایش ویزا و دعوتنامه بفرستیم. من میدانستم که اگر این اتفاق بخواهد بیفتد، قطریها خیلی تنبل هستند و موضوع را پشت گوش میاندازند بنابراین پای خود را در یک کفش کردم و گفتم که باید آقای حمید درخشان باشند که من هم به این تیم بیایم. آنقدر پافشاری کردم و این موضوع به مدت یک ماه طول کشید. در نهایت ویزای ما را دادند و ما به دبی رفتیم و پس از آن به تیم قطری پیوستیم.
*** گویا زمانی که شما از قطر به ایران بازمیگردید، آقای درخشان همان طور که شما زمان رفتنتان به قطر شرط خود را حضور درخشان عنوان کرده بودید، او چنین شرطی برای قرادادش با قطری ها نداشت و برای ماندن شما در این تیم تلاشی نکرد!
با تعجب میگوید که این صحبتها را از چه کسی شنیدهای؟! این صحبتها را چه کسی به تو گفته است؟! بله، من گلهگی کرده بودم.
*** حتی شما از او گلایهمند بودید به این دلیل که حمید درخشان پس از آنکه به تیمداری پرداخت هرگز از شما برای همکاری دعوت نکرد!
من گلهگی کردم و به خود او هم گفتم اما نمیخواهم رسانهای شود.
*** حالا که نمیخواهید در این زمینه صحبت کنید حداقل بگویید که اشکال پیش آمده در تعامل شما با درخشان چه چیزی بود و چرا همان قدر که شما برای درخشان هزینه دادید او برای شما هزینه نداد؟
نمیدانم چرا این کار را نکرد. از خودش بپرسید و بگویید آقای درخشان این همه سال که با آقای محمدخانی بودید و شما را به عنوان دو قلوهای پرسپولیس میشناختند چرا زمانی که این وضعیت برای ناصر پیش آمد دست محمدخانی را نگرفتی و کمکش نکردی؟ چند تا تیم گرفتید و عوض کردید؟ من که نمیآمدم حداقل به من یک تعارف میکردی.
5، 6 سال قبل که فرشاد پیوس به تراکتورسازی رفت، چقدر با من تماس گرفت و از من خواست که با او همکاری کنم، حتی مدیرعامل تراکتورسازی هم با من تماس گرفت و با زبان آذری به من گفت که پیش ما بیا تا بتوانیم تیم را به لیگ برتر بیاوریم. من خیلی از آنها تشکر کردم و خیلیهای دیگر هم به من اصرار کردند که برای همکاری با آنها اقدام کنم اما من این کار را انجام ندادم در حالی که از آنها هیچ انتظاری نداشتم.
* آقای محمد خانی از حمید درخشان بگذریم و در این مورد از شما بپرسیم که پس از پایان فوتبال شما هر از گاهی فوتبالیستی در ایران ظهور میکرد که میگفتند ناصر محمدخانی جدید فوتبال ایران پیدا شده است. خودتان کدام یک از فوتبالیستهای پس از خود را در این زمینه تایید میکنید؟
مهدی مهدویکیا یکی از بازیکنانی بود که در برخی مقاطع بسیار عالی بود، خود من هم حمایتش کردم. اما مهدی در ردههای پایه همواره آقای گل میشد و در نوجوانان و جوانان بانک ملی گلهای بسیار زیادی به ثمر رساند. پس از آنکه او را یک پست به عقب کشاندند و از او در نقش پیستون استفاده کردند مهدویکیا را در خط هافبک حبس کردند. اگر مهدی در خط حمله به کار گرفته میشد بسیار بهتر از اینها میتوانست به فوتبال خود ادامه دهد و شاید چند بار به عنوان بهترین بازیکن سال فوتبال آسیا انتخاب میشد. او از نظر فیزیکی بسیار عالی بود و پاهای بسیار قدرتمندی داشت. بسیار شوتزن بود. مهاجم بود و بارها در ردههای پایه آقای گل شده بود.
علی کریمی هم فوتبالیستی بود که بسیار عالی فوتبال بازی میکرد. او از نظر تکنیکی و شعور فوتبالی بسیار بالا بود
*** در مورد راز شماره هشتهای پرسپولیس هم توضیح میدهید. چرا همواره بهترین بازیکنان پرسپولیس پیراهن شماره 8 را پوشیدهاند؟ آیا این موضوع از شما شروع شد؟
خیر! موضوع شماره 8 پرسپولیس از من آغاز نشد. این پیراهن به من هم به ارث رسیده بود. قبل از من آقای کلانی شماره 8 میپوشید اما نمیدانم قبل از آقای کلانی دیگر چه کسی شماره 8 پوشیده است. هرچند من یک دوره کوتاهی در پرسپولیس با اینکه بازیکن ثابت بودم اما شماره 16 میپوشیدم اما پس از مدتی علی پروین پیراهن شماره 8 را به من داد. مجتبی محرمی هم از بازیکنانی بود که شماره 8 پوشید و در هر پستی که به کار گرفته شد بسیار عالی بازی کرد. علی کریمی هم که به عنوان آخرین نفر به خوبی از این پیراهن حراست کرد.
*** در مورد خداحافظی علی کریمی از فوتبال صحبتی دارید؟
علی کریمی باز هم برای فوتبال بازی کردن فرصت داشت. او حتی میتوانست دو تا سه سال دیگر فوتبال کند، اما تصمیم به خداحافظی گرفت و این موضوع نشان میدهد که او در فکر پول و چنین مسائلی نبوده است. خدا را شکر که او از نظر پولی نیز اشباع شده و سالها خارج از کشور بازی کرده است. او در نهایت تصمیم گرفت با این که میتواند چند سال دیگر فوتبالش را ادامه دهد جای خود را به جوانان دهد. من دوست داشتم علی با توجه به اینکه سالهای سال در پرسپولیس زحمت کشیده است در پایان دوره فوتبالیاش هم در تیم پرسپولیس خداحافظی میکرد. حق او بود که در یک ورزشگاه پر از تماشاگر و با جمعیتی بالغ بر 80 یا 90 هزار نفر از فوتبال خداحافظی میکرد.
*** ما تجربه مهدی مهدویکیا را در این زمینه داشتیم، چندان خوب از آب درنیامد!
موضوع خداحافظی مهدی فرق میکرد. شاید نتیجه برای یحیی گلمحمدی خیلی مهم بود. ممکن بود به این فکر کند که به خاطر خداحافظی یک بازیکن تیمش نتیجه نگیرد و او زیر سوال برود، شاید این فکرها را با خودش کرده بود و گرنه حق مهدی نبود که سه یا پنج دقیقه بازی کند بلکه او باید حداقل نیم ساعت در زمین فوتبال بازی میکرد و پس از آن بیرون کشیده میشد. حتی او در چند دقیقهای که در زمین حضور داشت، خوب بازی کرد. شاید اگر بیشتر از این در زمین بود فوتبال بهتری به نمایش میگذاشت. من از این موضوع خیلی ناراحت شدم و حتی اشک در چشمانم جمع شد. من مهدی را قلبا دوست دارم، او از نظر اخلاقی بسیار پسر خوبی است. تا حالا شنیدهاید که بگویند مهدویکیا در حاشیه است؟
***شما فکر نمیکنید که علت خداحافظی علی کریمی از فوتبال باشگاهی این بود که دیگر امیدی برای بازگشت به پرسپولیس به دلیل حضور علی دایی به عنوان سرمربی این تیم نداشت؟
باید بزرگان فوتبال دور هم جمع میشدند و این بازیکنان را آشتی میدادند. آنها مدتها در تیم ملی با هم همبازی بودند و پیشکسوتان باید در این زمینه ورود میکردند و اصلا خوب نیست که در خانواده ورزش و خانواده پرسپولیس چنین دعواهایی وجود داشته باشد. چشم به هم زدیم و دیدیم که عمر کوتاهمان سپری شد. اصلا نباید به این مسائل توجه داشته باشیم و همواره باید گذشت را سرلوحه کار خود قرار دهیم. متاسفانه برخیها به این دنیا و مال دنیا چسبیدهاند و فکر میکنند که ثمری دارد.
*** تا به حال به اشتباهات خود هم در زندگی فکر کردهاید؟
بله من همواره به اشتباههایم فکر میکنم و از وقوع آنها متاثر میشوم. حتی من به شدت از حواشی دوری میکردم و از مصاحبه به دور بودم.
*** بسیاری نقطه عطف دور شدن از دنیای فوتبال را در زندگی شما، مسئلهای میدانند که پیرامون زندگی شخصیتان به وجود آمد. خیلیها معتقدند پس از این اتفاق زندگی فوتبالی به شدت تحت تاثیر قرار گرفت، پس از مطرح شدن بحث همسر دومتان شما به طور کلی از دنیای فوتبال دور شدید. آیا اعتقاد دارید که تصمیمی که در آن برهه زمانی گرفتید اشتباه بود؟
دقیقا! دقیقا! بله! خودم هم گفتهام...آن زمان هم گفتم کارم اشتباه بود و نباید این کار را میکردم. البته خدا شاهد است که قصد و نیتم کمک بود. ایشان 4 سال است که رفتهاند و همسر اولم نیز 12 سال است که از دنیا رفته است. باز هم میگویم خاطرات خوبی نیست که بخواهم عنوان کنم اما این را بابت روشن شدن اذهان عمومی میگویم که ایشان زمانی که آمد و از گذشتهاش صحبت و گریه کرد، من به شدت تحت تاثیر زندگی شخصیاش قرار گرفتم.
*** شما چگونه با "شهلا جاهد" آشنا شدید؟
اولین بار ایشان 14 – 15 سالش بود و نمیدانم در دوره راهنمایی بود یا دبیرستان اما فکر میکنم که اول دبیرستان بود و با روپوش مدرسه به بازار آمده بود. برادرم در مغازه آدرس منزل را به او داده بود، من بعدا با برادرم دعوا کردم که چرا آدرس منزل و مکان زندگی ما را به او داده است. وقتی که او به در منزل ما آمد، بچهها گفتند که خانمی در مقابل منزل با من کار دارد! من به شدت جا خوردم. گفتم که یک خانم اینجا با من چه کار دارد؟ در را باز کردم و دیدم که ایشان بود و با روپوش مدرسه آمده بود و بعدا هم به من گفت که به بهانه دلدرد از مدرسه بیرون آمدم و خودش را به منزل ما رسانده است. من هم که در آن زمان در منزل حضور داشتم، ایشان را سوار ماشین کردم و در نزدیکی منزلشان پیاده کردم، از او خواهش کردم که دیگر به در منزل نیاید چرا که آنجا محل زندگی ماست و همگی من را میشناسند.
نمیدانم ولی فکر میکنم که حرفهای من باعث شده بود که به او بر بخورد. او دیگر رفت و تنها یکی دو بار بر سر تمرین حاضر شد و پس از امضای عکس، رفت. دیگر از او تا سال 76 ، 77 یعنی 4 ، 5 سال قبل از وقوع آن اتفاق خبری نبود. یکروز تلفنم زنگ خورد. صدایش برایم آشنا بود، میپرسید که او را میشناسم یا نه؟ با خودم گفتم صدایش چقدر آشناست اما در نهایت خودش را معرفی کرد، به شدت جا خوردم و بعد هم که با من صحبت کرد و از مشکلاتش گفت و اینکه چه زندگی داشته و هماکنون دیپلمش را گرفته و در بیمارستانها پرستاری میکند، یک فردی هم نه اینکه با او زندگی کند بلکه گویا او را اذیت میکرده و پولش را خورده بود، من دلم برایش سوخت و گفتم که کمکش کنم اما نمیدانستم که او برای زندگی من نقشه کشیده است و خانه و زندگی من را دیده و طمع کرده است. از خودش پرسیده بود که چرا من نه؟ شاید شیطان او را اغفال کرده و دست به این کار زد. زمانی که به اتهام قتل در زندان بود به او گفتم که حرفهایت را بزن و با خودت حرفها را نبر و خودت را راحت کن. آنجا عذابش خیلی سخت است و عذاب آخرت با عذاب دنیا خیلی متفاوت است. گفتم خودت را سبک کن و برو! اما او حرفی نزد.
او گفت که اگر بتوانی برایم رضایت بگیری حرف خواهم زد. من به او گفتم که کارهای نیستم. من تنها ولی قهری فرزندانم هستم و در مورد همسرم کارهای نبودم، تنها در این زمینه پدر و مادر مرحومه همسرم میتوانستند تصمیمگیری کنند. کاری از دست من برنمیآمد، اما او بعدا دوباره با من صحبت کرد و گفت اصلا چیزی نبوده که بخواهد بگوید.
من مطمئنم که ایشان در روز حادثه تنها نبوده است. حتی یک مرد هم به راحتی نمیتواند یک نفر را بکشد چه برسد به یک زن. آیا یک زن میتواند به تنهایی برای یک قتل اقدام کند؟ پزشک قانونی گفته بود که اثر انگشت بر مچ پای مرحومه همسرم بوده است. مگر میشود یکی دو پای همسرم را گرفته باشد و همزمان هم به او چاقو زده باشد؟ چگونه چنین چیزی ممکن است؟ امکان ندارد. حتما کسی بوده است که دو پای همسرم را گرفته است و یک نفر دیگر هم به او ضربه زده است.
*** آیا این اتفاقات را فراموش نکردهاید؟
نه، هیچ وقت فراموش نکردهام. همیشه در ذهنم این مسئله وجود دارد. در ابتدا که همیشه راه میرفتم و شب تا صبح اصلا خواب نداشتم. خدا شاهد است که همین الان هم همین گونهام. نمیخواهم از زنم تعریف کنم اما به علی قسم زنم واقعا تک بود. چه از نظر رفتاری، چه از نظر مذهبی، چه از نظر برخورد. شما باید با همسران دوستانم در این مورد صحبت کنید از همسران درخشان، پیوس، کرمانی و حسین عبدی بپرسید، ما با هم رفت و آمد داشتیم و حتی در سفرهای مشهد همسران خود را میبردیم. نماز همسرم همواره به وقت بود. اذان که میگفت سجادهاش را انداخته بود و شروع به نماز خواندن میکرد. حتی همواره بین
نمازهایش قرآن میخواند و هرگز این گونه نبود که بلافاصله بعد از تمام شدن یک نماز، نماز دیگرش را شروع کند. نمازش همواره 45 دقیقه طول میکشید. او در کشوری عربی این گونه بار آمده بود.
*** اصلیت همسرتان چه بود؟
اصلیت همسرم شیرازی بود اما در قطر به دنیا آمده بود و بزرگ شده بود.
*** شما در قطر با مرحومه لاله سحرخیزان آشنا شدید؟ درباره اولین زمان آشناییتان بگویید؟
بله، خانواده او ورزشی بودند، زمانی که تیم ملی به قطر میرفت بچههای تیم ملی را به خانهشان دعوت میکردند و مهمانی می گرفتند. به همین ترتیب رفت و آمد ما بیشتر شد و من از این طریق با او آشنا شدم. اولین بار او به هتل ما آمده بود و برای من هدیه خریده بود. اولین بار آنجا او را دیدم.
*** خیلیها معتقدند همین خوبیهای همسر شما باید بار مسئولیت شما را بیشتر میکرده است. مسئلهای که در مورد شما پیش آمد این بود که با ازدواج دومتان اتفاق بسیار ناگواری در مورد همسر اولتان رخ داد. خیلیها میگویند که شاید اگر شما هرگز سمت همسر دومتان نمیرفتید این اتفاق برای لاله سحرخیزان نمیافتاد!
بله، خب این اتفاق نمیافتاد. من فریب دلم را خوردم. من نمیخواهم از خودم تعریف کنم اما بسیار عاطفی و دلنازک هستم. زمانی که یکی را میبینم که در حال گریه کردن است اشک در چشمانم جاری میشود حتی اگر آن فرد غریبه باشد. زمانی که ایشان از مشکلاتش برای من گفت، تصمیم گرفتم که به او کمک کنم چرا که سختیهای بسیاری کشیده بود.
*** شما هرگز پیشبینی نمیکردید که چنین اتفاقی در زندگیتان بیفتد؟
من حتی یک درصد پیشبینی نمیکردم که ایشان چنین نقشهای بکشد و دست به چنین کاری بزند. اصلا باورم نمیشد! من در آن زمان در ایران نبودم و با تیم پرسپولیس در اردوی آلمان به سر میبردم.
*** چگونه از این قضیه مطلع شدید؟
به من نگفتند که همسرم چنین اتفاقی برایش افتاده است. گفتند که تصادف کرده است، در آن لحظه نگران همسر و فرزندانم بودم. خدا بیامرز همسرم رانندگیاش بسیار خوب بود. من خودم به او رانندگی یاد داده بودم (میخندد). من بارها به او گفته بودم که آهسته رانندگی کند اما او میگفت که تو خودت به من رانندگی یاد دادهای. همواره زمانی که دوستان در ماشینی که همسرم راننده بود مینشستند، دستگیره بالای در را دست میگرفتند. رانندگیاش همانند مردها خوب بود. من حدس میزدم که او در اتوبان مشغول رانندگی بوده و اتفاقی برای او و فرزندانم افتاده است اما نمیخواهند من از این قضیه مطلع شوم و تنها به من گفتند که پای همسرم شکسته و باید به ایران بازگردم اما من اطمینان پیدا کرده بودم که اتفاقی برای خانوادهام افتاده است.
*** خیلیها در این اتفاق عجیب و غریب شما را مقصر اصلی قلمداد میکنند!
یعنی آن کسی که قتل را مرتکب شده است مقصر نیست؟
*** شما با قصاص ایشان موافق بودید؟
من گفتم که اگر ایشان مرتکب قتل شده است باید قصاص شود. بله! گفتم هر کسی که همسرم را کشته باید قصاص شود و این حقی قانونی است و آن چیزی است که قرآن مشخص کرده. نفس در مقابل نفس، جان در مقابل جان. دست در مقابل دست و این آن چیزی است که قرآن گفته است. شما میخواهید تمام این موضوع را به گردن من بیندازید؟
*** نه ما نمیخواهیم تقصیرات را به گردن شما بیندازیم. حرف ما این است که سابقه فوتبالی شما و تمامی محبوبیتتان تحتالشعاع این موضوع قرار گرفت. شما هم همانند بسیاری از محبوبترین فوتبالیستهای این مملکت در ورزشگاهی تشویق میشدید که 100 هزار نفر جمعیت شما را یکصدا صدا میزدند. زندگی فوتبالی شما با این اتفاق دگرگون نشد؟
یک مقدار از این موضوع درست است. من آن زمان در حرفه مربیگری مشغول بودم و این موضوع هرچند باعث شد که با کار خود فاصله بگیرم اما از نظر وجهه اجتماعی و برخورد مردم با من، تغییری ایجاد نشد. به خدا، نه اینکه بخواهم از خودم تعریف کنم اما هرجا که رفتهام من را تحویل گرفتهاند و حتی به راحتی کارم را انجام دادهاند اما بعضی جاها با توجه به اینکه روزنامهها را مطالعه میکردند و پیگیر کار من بودند، از پایان این قضیه سوال میپرسیدند. در ادارات، وزارتخانهها، شهرداریها و ... زمانی که کار اداری داشتم و به این مکانها مراجعه میکردم از من میپرسیدند که موضوع قصاص به کجا کشید و یک سری سوالات دیگر در این مورد از من میپرسیدند که میخواستند از زبان خودم بفهمند که اصل قضیه چه چیزی است. اما به هیچ وجه برخورد بدی با من نداشتند.
یک بار خودم اعلام کردم که برخیها از جراید سوء استفاده کردند و تنها به فکر جیب خودشان بودند. افکار مادی داشتند، برخیها مغرضانه قلم زدند و زندگی من را ندیده بودند و از زندگی من خبری نداشتند اما همین جوری برای خودشان قضاوت میکردند، حتی خانم فردوسی صحبتی را از خودشان مطرح کرده بود. او اصلا نمیدانست شرایط زندگی من چگونه است. اول بیا در شرایط من قرار بگیر و پس از آن این حرفها را بزنم. من در آن زمان انتقاد کرد و در روزنامه هم گفتم. ورزشینویسان چون من را میشناختند چیز خاصی ننوشتند اما به سایر رسانههای غیر ورزشی گفتم که شما باید اول من را بشناسید و بعد چیزی بنویسید. من به خبرنگاران سیاسی، اجتماعی، حوادث میگفتم که در مورد من باید استادان ورزشی صحبت کنند و قلم بزنند. شما نمیتوانید چنین کاری را انجام دهید چون شناختی از من ندارید.یک سریها فقط میخواستند روزنامههایشان فروش برود و من آنها را به خدا واگذار کردم. برخی از آنها چیزی مینوشتند که اصلا واقعیت نداشت. چیزهایی از زبان من مینوشتند که من اصلا چنین حرفهایی نزده بودم.
یک نفر هم که برای خودش کتاب چاپ کرده بود. شماره 8 و نمیدانم کارت قرمز! من مقداری از این کتاب را خواندم. از خودش یک سری چیزها نوشته بود. من به نویسندهاش زنگ زدم و به او گفتم که به خدا واگذارت میکنم. اول اینکه او اجازه نداشت بدون مجوز از من کتاب چاپ کند. به چه اجازهای این فرد در مورد من کتاب چاپ کرده بود؟ حتی آن زمان نیز یک خانم برای ساخت مستند زندگیام اطلاع داد و من مجوز محضری به او دادم تا مستند بسازد اما این فرد بر چه اصل و حسابی کتاب چاپ کرده بود؟
*** بچه هایتان در زمان قتل مادرشان چند ساله بودند؟
عرفان 6 یا 7 ساله بود و علی نیز حدود 10 – 11 سال سن داشت.
*** آیا آنها این اتفاق را به خاطر دارند؟
بله آنها کاملا همه چیز را به خاطر دارند.
*** آیا فشارها بعد از قصاص شهلا از روی دوش شما برداشته شد؟
بله، بعد از اعدام مقداری از فشارها از روی دوش من برداشته شد. به خودم گفتم که پرونده این قضیه تمام و بسته شد. فکر نمیکنم دیگر کسی بخواهد در مورد این قضیه سوال بپرسد. الان هم شاید بعضیها بگویند که ضرورت صحبت کردن در این مورد پس از 12 سال چیست و نباید اصلا راجع به این مسئله صحبت کرد! همسر اولم 12 سال پیش به قتل رسید و همسر دومم هم 4 سال قبل اعدام شد. بنابراین صحبت کردن راجع به این مسئله چه سودی به حال جامعه دارد.
*** برخی از فوتبالیستها هستند که زندگی خصوصی آنها به دلیل شهرت و محبوبیتشان کاملا مد نظر مردم است.
شما از من میخواهید به گونهای صحبت کنم که سایر فوتبالیستها از زندگی من درس عبرت بگیرند و به آنها بگویم که آقایان فوتبالیست زمانی که به شهرت میرسید، در کمین شما هستند! مواظب خودتان باشید چرا که من اینجا قربانی شدم.
*** ما هم همین مسئله مد نظرمان است.
(عصبانی شده است و آرام آرام صدایش را بالا میبرد) شما تمام سوالهایتان را ورزشی پرسیدید و در نهایت پرسشهایتان را به این مسئله رساندید، من اصلا راجع به این مسئله صحبت نمیکنم. بسیاری از خبرنگاران آمدهاند صحبت کردهاند و من در این خصوص حرفی نزدهام. قرار بود راجع به مسائل ورزشی صحبت کنیم به همین دلیل من شما را به این محیط ورزشی آوردم تا سوالهایتان هم ورزشی باشد. اصلا شما باید من را از این مسئله دور کنید. شما نباید اجازه دهید من وارد این قضیه شوم. من برای چه شما را به این محیط ورزشی آوردم. من نوکر شما هم هستم هر سوال ورزشی هم داشته باشید جواب میدهم. شما نباید من را به این سمت و سو سوق بدهید و روان من را به هم بریزید و فکر من را مشوش کنید. چه کسی باید به من کمک کند؟
اشکهای ناصر خان بر روی گونههایش جاری میشود و سکوت محض زمین چمنی را که برای مصاحبه با او به آنجا رفته بودیم را فرا میگیرد. تنها صدای باد که از اول گفتوگویمان در فضای ورزشگاه میوزید سکوت محض ورزشگاه را در هم میشکند
هر کداممان صحبتی را از خاطرات فوتبالی ستاره دهه 60 فوتبال ایران عنوان میکنیم تا شاید او را به جریان مصاحبه بازگردانیم اما او چشمانش خیس شده و هیچ حرفی نمیزند. حدود 5 دقیقه حتی یک کلمه هم حرف نمیزند اما در نهایت نطقش باز میشود.
محمدخانی میگوید که من هر چیزی را که بخواهم مطرح کنم از خودم تعریف کردهام و این موضوع اصلا خوب نیست، دیگران باید در مورد من صحبت کنند. من در یک فرهنگ مذهبی بزرگ شدهام. از 5 سالگی به مکتبخانه رفتم و قرآن یاد گرفتم. از همان بچگی خانوادهام من را با قرآن و نماز آشنا کردند. و خدا را صد هزار مرتبه شکر که این مسیر را ادامه دادم. به خدا قسم که من شبها توپ زیر بغلم بود که میخوابیدم. من از مدرسه با توپ تا خانه میآمدم و پس از رسیدن به مسجد نزدیک خانهمان برای اینکه به نماز جماعت برسم بلافاصله وضو میگرفتم و نمازم را میخواندم. مادرم همیشه با زبان آذری به من میگفت که اگر نمازم را نخوانم شیرش را حلالم نمیکند.
*** وضع مالی خانواده شما چگونه بود؟
وضع مالی خانوادهمان عالی نبود اما بد هم نبود چرا که برادرانم کاسب بودند و مغازه داشتند.
*** اصالتا اهل کجا هستید؟
اصالتا آذری هستیم. سمت تبریز و میانه.
*** خودتان در تهران متولد شدید؟
من در شهرری متولد شدم و 75 سال است که در شهرری زندگی میکنیم. حتی برادرانم هم در شهرری متولد شدند. پدرم زمانی که به شهرری میآید و خدمت سربازیاش را انجام میدهد دیگر همین جا میماند و زندگیاش را ادامه می دهد.
*** تعداد اعضای خانوادهتان چند نفر است؟
ما مجموعا 5 برادر و یک خواهر هستیم.
خودش مجددا خودش شروع به حرف زدن در مورد واقعه تلخ زندگیاش میکند و میگوید؛ من خودم اصلا دوست ندارم راجع به چنین مسائلی صحبت کنم چرا که روحیهام را به هم میریزد و شرایطم را دگرگون میکند. یک مرتبه حالم را بد میکند.
***ما که جواب سوالهایمان را گرفتهایم دیگر نمیخواهیم او را به خاطرات تلخ گذشتهاش بازگردانیم. از فوتبال صحبت میکنیم و از او میپرسیم از فرزندانت بگو. آیا آنها فوتبال میکنند؟
اتفاقا هر دو فرزندم فوتبالیست هستند. علی سه سال بود که در الاهلی قطر بازی میکرد. تیمی که هماکنون مجتبی جباری نیز در آن بازی میکند و فریدون زندی هم سابقه بازی در آن را دارد.
*** پسرتان برای شما یک بار کری خوانده بود. گفته بود که هرچند تکنیکم به پای پدرم نمیرسد اما اگر بخواهم با پدرم مسابقه سرعت بگذارم، قطعا او را شکست میدهم.
بله، سرعت و تکنیک فوتبالیاش خوب است. من بازیهایش را از نزدیک میدیدم. او تا دو سال قبل در الاهلی در ترکیب اصلی بود.به یکباره در حالی که خسته شده است، بلند میشود، دستگاه ضبط صوتی را که به او متصل کردهایم به زمین میاندازد، میگوید به آن نگاهی بیندازید نکند که خاموش شده باشد. از سالم بودن دستگاه که مطمئن میشویم دوباره شروع میکند به صحبت کردن؛ یک بار که به ایران آمده بود در یک تمرین تکل زد و پایش زیر باسنش گیر کرد و آسیب دید. دو بار عمل کرد و الان شرایطش بهتر است و به سالن بدنسازی میرود. عرفان خیلی به فوتبال علاقه دارد. من تا به حال شخصی را ندیدهام که تا این حد به فوتبال علاقهمند باشد. اگر علی به میزان عرفان فوتبال را دوست داشت قطعا در یکی از تیمهای خوب در ترکیب ثابت قرار داشت. ای کاش علاقهای را که عرفان به فوتبال داشت در وجود علی بود. علی بیخیال، بیتفاوت و باری به هر جهت است.
*** بیشترین قراردادی که در دوران فوتبالیتان امضا کردید چقدر بود؟
متاسفانه ما همواره به مسائل حاشیهای و مادی میپردازیم. من بارها گفتم که باید به فوتبال اهمیت بدهیم. اگر همان میزان که به مسائل مادی اهمیت میدادیم فوتبال را مهم میدانستیم پیشرفتمان بیشتر بود. این یک بدآموزی است. وزارت آموزش و پرورش و وزارت ورزش و جوانان، حتی دولت و دستگاههایمان در تلاشند تا میزان سواد را در جامعه بالا ببرند اما بسیاری از مبالغی که در روزنامهها عنوان میشود تنها یک بدآموزی است. نسلهای جوان ما با دیدن این مبالغ اصلا به دنبال درس و تحصیل نمیروند. وقتی میبینند که قرارداد بازیکنان فوتبال میلیاردی است به خود میگویند چرا باید 20 سال درس بخوانم در حالی که حتی امکان ندارد به چنین پولی برسم. بنابراین تصمیم میگیرد که فوتبال کند و درس و تحصیلش را رها کند. حداقل باید اجازه ندهیم که مسائل مادی به رسانهها سرایت کند. جوانان فکر میکنند که اگر درسشان را رها کنند و به فوتبال بپردازند به امثال علی کریمی، کریم باقری و مهدی مهدوی کیا تبدیل میشوند در حالی که این گونه نیست.
*** بیشترین پولی را که برای یک فصل گرفتید چقدر بود؟
بیشترین پولی را که من در یک فصل گرفتم در آخرین فصل بازیام 700 هزار تومان بود. این آخرین چکی بود که آقای پروین به من داد و این در زمان پایانی فوتبالم و در سالهای حدود 70 – 71 بود. آن هم چکی بود که خودش به من داد. الان برخی از فوتبالیستها روزی 5-6 میلیون تومان حقوق میگیرند.
*** اگر الان شما همچنان فوتبال بازی میکردید برای یک فصل چقدر باید دریافت میکردید؟
من نباید خودم بر روی خودم قیمت بگذارم. این شمایید که باید بر روی من قیمت بگذارید. نمیدانم به قرآن چقدر قیمت بگذارم. من میگویم که مبلغم همان چیزی بود که در ارزشهای فوتبالیام خلاصه میشد.
*** بگذارید سوالمان را به گونهی دیگری بپرسیم. اگر فوتبالیستی در همان سطح ناصر محمد خانی هماکنون در فوتبال ایران مشغول به بازی بود و شما یک مربی بودید که میخواستید او را جذب کنید حاضر بودید چه رقمی را برای او بپردازید؟
باز هم که این موضوع را به خود من بازگرداندید (میخندد). حاضر بودم بالاترین رقم را به او بدهم. اگر من رقمی بدهم میگویند که از خودم تعریف کردهام. نمیتوانم عدد تعیین کنم. این عدد را باید همان مربیای که میخواهد با من کار کند تعیین کند. با این حال باید خیلی بیشتر از فوتبالیستهای امروزی میگرفتم. وقتی که یک دروازهبان یک و نیم میلیارد تومان میگیرد من باید حداقل دو سه میلیارد تومان بگیرم. من حتی فکر نمیکنم که ارقامی که منتشر کردهاند صحیح باشد. اصلا ممکن است یک بازیکن سال قبل 2 میلیارد تومان گرفته باشد در فصل جاری یک میلیارد تومان قرارداد بسته باشد؟
*** شما شیطنتهای فوتبالی هم داشتهاید که بخواهید در مورد آن صحبت کنید؟
من همواره بهترین خاطرهام زمانی بود که با بچهها در اردو بودیم و به مسافرت میرفتیم. رفتن به خرید ، پارک و باغ وحش با بازیکنان برایم چه در تیم ملی و چه در پرسپولیس خاطرهانگیزترین لحظات بود. در هتلها هم من هیچ وقت اهل شیطنت نبودم و جایی نمیرفتم. اگر هم جایی می رفتم با بچهها به صورت گروهی میرفتم. مثل بعضی از بازیکنان نبودم که یواشکی از هتل بیرون بروم و شیطنت کنم. من همیشه در اردوها با خود آجیل به همراه داشتم و بازیکنان به اتاق ما میامدند و در کنار هم بودیم. بچهها شبها در اردو گرسنهشان میشد و به اتاق ما میآمدند و آجیل میخوردیم. به خاطر همین من به آن صورت جایی نمیرفتم.
*** پس یعنی شما مثل خیلیها از فوتبالیستها اهل تخلفهای شبانه و شیطنتهای در زمان اردو نبودید؟
من اصلا اهل این مسائل نبودم. حتی در دوره فوتبالیام کارت قرمز هم نگرفتم. چند بار به عنوان بهترین بازیکن اخلاق و بهترین بازیکن فصل انتخاب شدم. همواره من را در زمین بازی میزدند و مصدوم می کردند. بازیکنان بسیاری به خاطر خطا کردن روی من اخراج شدند اما هیچ وقت حتی واکنشی به آنها نشان نمیدادم. من حتی به آنها نگاه هم نمیکردم.
*** بدترین خطایی که بر روی شما انجام دادند در کدام بازی بود؟
یک بار شاهین بیانی با تکل بسیار بدی بر رویم خطا کرد. یک بار هم اصغر حاجیلو خطای بدی را بر رویم انجام داد. هرچند که هر دوی آنها دوستان صمیمیام بودند. تکل شاهین خیلی بد بود و پایم از مچ تا زانو کاملا خونی شده بود. تکلی بود که جفت پا بر روی ساقم رفت. تکل اصغر حاجیلو بر روی مچ پایم هم خیلی بد بود. البته او خطایش عمدی نبود. در فوتبال این درگیریها وجود دارد. البته ضربه شدیدتر از آنها هم بوده است، در یک بازی هم مینیسک من آسیب دید و آن را عمل کردم. آن هم یکی از بدترین آسیب دیدگیهای دوران فوتبالیام بود. یکی از گلرهای تیم در تمرین بر روی پایم نشست و مینیسکم پاره شد و آن را عمل کردم. یک بار دیگر هم بازیکنی در گنبد بود که از طرف او گفته بودند میخواهد در زمین بازی پای ناصر محمدخانی را به دستش بدهد. حتی تماشاچیان به گوش علی پروین هم رسانده بودند. او اهل گنبد بود و چه بر سر تمرین و چه در درون شهر از قصدش صحبت کرده بود و اینچنین دهان به دهان پیچیده بود. همین کار را هم انجام داد. تکل بسیار بدی زد و رباطم آسیب دید. خدا بیامرزد دکتر شهرستانی را. زمانی که پیش او رفتم به من گفت تنها دو بازیکن بودهاند که پاهای بسیار قویای داشتند. یکی پرویز قلیچخانی بود و دیگری تو هستی که عضلات پایت بسیار قوی است، همین موضوع رباط تو را نگه داشته و اجازه نداده است که پاره شود.
*** در مورد دربی هم که به دعوا کشید و نتیجهاش تساوی 2-2 دو تیم بود، توضیح میدهید؟
همان بازی که رضا شاهرودی در آن اخراج شد؟ در آن بازی 2 بر هیچ جلو بودیم. رضا شاهرودی شروع به کل کل با بچههای استقلال کرد. یکی از بازیکنان آنها خیلی بد تکل زد. من همان موقع گفتم که رضا شماره این بازیکن را برداشته و حتی به حمید درخشان هم گفتم که رضا دارد کل کل میکند و الان هم 2 بر هیچ جلو هستیم و بهتر است، تعویض شود. در آن زمان حتی دفاع خوب هم داشتیم که به جای رضا در زمین بازی کند. اگر تعویض انجام میشد این اتفاق هم صورت نمیگرفت. رضا هم تکل بسیار بدی زد و اخراج شد. دیگری هم آمد و چند تا مشت زد و بازیای را که 2 بر هیچ جلو بودیم، 2 – 2 تمام شد.
گفتوگو از خبرنگار ورزشی ایسنا- نیما علیپور
انتهای پیام
نظرات