آیتالله موسوی بجنوردی، شاگرد برجسته مکتب فقهی امام خمینی و عضو شورای عالی قضایی در دوره حیات ایشان، در گفتوگو با سایت جماران، پرده از بسیاری از اسرار دستگاه قضایی و زندانهای دهه 60 برداشت.
به گزارش ایسنا، گزیده این گفتوگو در پی میآید:
* هیأت عفو یک بار 400 نفر را آزاد کرد. یکی از مسئولان به امام گفته بود هیأت عفو، زندانیان را آزاد میکند و زندانیان هم به مسعود رجوی ملحق میشوند. این شد که ما درخواست ملاقات با امام با حضور خود آن شخص را دادیم. خدمت امام عرض کردیم، به ایشان بفرمایید چهار نفر از این 400 نفر را اسم بیاورد که به آقای رجوی ملحق شدهاند. آن شخص گفت یک نفر به خارج از کشور رفته است. امام گفتند اگر چهار نفر هم به آقای رجوی ملحق شده باشند ما نباید به خاطر آن چهار نفر، 400 نفر را در زندان نگه داریم. امام در ادامه به پشت گردنشان زدند و گفتند بروید آزاد کنید، به گردن من.
* وقتی که امام، عفو را به آقای منتظری احاله کردند، آقای منتظری هم خطاب به هیأت عفو گفتند، شما خودتان عفو کنید.
* مواردی بود که آقای منتظری تاکید بر عفو شخصی داشته باشند و معمولا هم به من میگفت.
* اصلا امام حکم اعدام برای مفسد فیالارض را قبول نداشت. نظر ایشان در اینباره این بود که عنوان مفسد فیالارض به خودی خود، عنوان مجرمانهای که مستحق اعدام باشد نیست. در کتاب «تحریرالوسیله»، ایشان مینویسند که: «المحارب: هو کلّ من جرّد سلاحه او جهّزه لاخافه النّاس و اراده الافساد فی الارض؛ فی برٍّ کان او فی بحر، فی مصر او غیره، لیلاً او نهاراً»؛ (تحریر الوسیله «دوجلد در یک جلد»، ص889، مسأله 1) در این جمله «و» عطف آمده، یعنی در اینجا موضوع مرکب از حمل اسلحه، شرارت و فساد است و نفس افساد فیالارض، موضوع نیست. من شخصا از ایشان برای دادگاه عالی قضات استفتاء کردم که آیا قاچاقچیان مواد مخدر مستحق اعدام هستند یا خیر؟ که ایشان فرمودند: «چنانچه حمل اسلحه، شرارت و فساد کنند.» یعنی ایشان، نفس مفسد را به تنهایی به عنوان یک جرم مستقل قبول نداشتند.
* (در زمان حضور حضرت امام در نوفل لوشاتو) من شبها در پاریس میخوابیدم. آنجا روزنامهای عربی با عنوان «السفیر» به چاپ میرسید. یک روز دیدم مصاحبهای با امام انجام داده و این پرسش را مطرح کرده بود که در صورت پیروزی، شما با شاه چه میکنید؟ امام در پاسخ فرموده بودند که اقل عقوبتش حبس ابد است. من همیشه صبحها بعد از نماز از پاریس میرفتم نوفل لوشاتو خدمت امام. بعد از خواندن آن روزنامه، همان اول صبح رفتم خدمت امام. ایشان پرسیدند خبری شده؟ من هم گفتم بله. در روزنامه صبح امروز خواندم که شما اقل عقوبت شاه را حبس ابد عنوان کردید. ایشان فرمود: «ما به چشممان ندیدیم که کسی را کشته باشد. ایشان آمر به قتل است.» خب اگر قرار است کسی مفسد باشد، شاه که دیگر فرد اکمل و اتم آن است. ببینید، مذاق امام این بود. مبنای فقهی آن هم همان طور که خدمتتان عرض کردم و در«تحریرالوسیله» آمده این گونه است که فردی اسلحه بکشد، در جامعه ایجاد رعب و وحشت کند و در زمین فساد کند. در قرآن هم که از همه مهمتر است اینگونه آمده: «إنما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فی الأرض فسادا» در اینجا هم «و» واو عطف است. «یحاربون الله و رسوله» را فقها همان «جرّد سلاحه او جهّزه لاخافه الناّس»، معنا میکنند. بنابراین حضرت امام، حکم اعدام برای مفسد را قبول نداشت و در 9 سالی که من در شورای عالی قضایی بودم، احکام اعدام را هم بعد از اینکه مراحل آن در دادگستری انجام میشد، نظارت میکردم تا ببینم با اصول مطابقت دارد یا خیر که در خیلی از موارد هم میشد، ایراد میگرفتم و به دیوان عالی کشور برمیگرداندم تا مجددا رسیدگی کنند. در آنجا هیچ وقت یادم نمیآید که حکمی را که به عنوان مفسد فی الارض باشد، امضاء کرده باشیم. چون دادگاهها موظف بودند طبق «تحریرالوسیله» عمل کنند. اما چون اصرار برخی از بزرگان این بود که برخی که مستحق اعدام هستند، اعدام شوند، امام به فتوای آقای منتظری ارجاع میدادند.
* مرحوم آیتالله فاضل لنکرانی، شرح «تحریرالوسیله» میکرد. به بحث «حدود» که رسیدند به من گفتند امام مفسد فیالارض را قبول ندارند. به اتفاق ایشان جواهر را بررسی کردیم که در آن سارقان مسلح، محارب خوانده شده بودند. اما در بین آنان دو نفر با عنوانهای «بلیع» و «ردع» وجود دارد که کار اولی، ایستادن سر چهار راه و خبررسانی است و کار دومی نیز کمکرسانی به سارقان برای فرار. آنجا صاحب جواهر گرچه این دو را مفسد فیالارض میخواند اما میپرسد آیا این دو هم محارب به شمار میروند یا خیر و ادامه میدهد اجماع فقها بر این است که مفسد فیالارض زمانی میتواند حکم اعدام داشته باشد که در وجه محاربه باشد. بدان معنا که حمله اسلحه، شرارت، ایجاد رعب و وحشت و فساد کند. آنجاست که محارب خوانده میشود.
* ما به صرف حمل مواد مخدر، فردی را اعدام نمیکردیم. کسانی اعدام میشدند که اسلحه داشتند و با ماموران درگیر میشدند، آنجا بود که جزء محاربون قرار میگرفتند. البته حمل مواد مخدر هم جرم است و کیفر دارد اما مجازات آن اعدام نیست. ببینید، اعدام در اسلام حساب دارد و این طور نیست که هر فردی را که دلمان خواست همین طور بگیریم و بکشیم. در واقع موارد اعدام در اسلام معین است. بنده و آقایان، محمدی گیلانی، ابطحی کاشانی و قاضی خرمآبادی جزء هیئت عفو امام بودیم که اتفاقا بسیاری از افراد را هم عفو میکردیم. یادم هست در یک سالی به مناسبت 22 بهمن، 15 هزار نفر را آزاد کردیم که به ما گفتند خب یکباره در زندانها را باز کنید دیگر.
* به واقع شرایط امروز زندانهای ما شرعی نیست، از آنرو که طبقهبندی شده نیستند. به خاطر همین تمامی مجرمان از هر نوع آن هم که باشند را در یک زندان میبینیم. مثلا دزد و قاچاقچی و چک برگشتی و ... را در یکجا قرار میدهیم که کار درستی نیست. از آنرو که ممکن است یک نفر سالم به زندان برود اما مجرم برگردد. به خاطر همین تمامی زندانها باید طبقهبندی شود تا زندانیهای فاسد، سبب فاسد شدن دیگری نشوند.
* من یک دفعه در روز تاسوعا بیخبر به زندان قم رفتم. آن وقت قاچاقچیان معتاد را به جزیره میبردند. ما که رفتیم اینها آغاز به سینهزنی کردند. این کار آنها من را تحت تاثیر قرار داد و به دادستان قم گفتم که اینها نباید به جزیره بروند. ببینید، در هر حال خشونت بد است. ما در کنار برخی قوانین سخت گیرانه اسلام، گذشت و عفو رحمت را هم میبینیم. ما نباید همیشه با افراد برخورد کنیم. اساس، اصلاح مجرمان است.
* یک روز در زندان قم، دختری پیش من آمد و گفت با پدرم دعوام شد و همان دعوا باعث شد تا به زندان بیفتم. من خیلی عصبانی شدم. سریع به دادستان گفتم پدر ایشان را احضار کنید. به پدرش گفتم خجالت نمیکشی؟ تو غیرت و شرف نداری؟ آدم دختر 16 سالهاش را زندان میفرسته؟ بعد از اینکه دخترش را برد به دادستان گفتم اگر یک بار دیگر این پدر آمد اینجا، خودش را به بازداشتگاه بفرست.
* من با وجود سلولهای انفرادی مخالفم. به قول دکتر کاتوزیان، سلول انفرادی از مصادیق شکنجه است. نظام ما یک نظام اسلامی است. انقلاب هم برای احیای اسلام و قوانین اسلامی در این مملکت صورت گرفت. هدف ما هم چیزی جز این نیست؛ از اینرو نباید فعل سابقین را مرتکب شویم. مثلا در زمان شاه از این کارها میکردند و برادر خود بنده، سیدکاظم، 14 سال در زندان بود و برای من از وضعیت آنجا تعریف میکرد. ببینید ما از شاه که ادعای اسلام هم نمیکرد و آدم فاسدی بود توقعی بیش از این نداشتیم اما امروز، حکومت ما یک حکومت اسلامی است و ما باید به قوانین اسلام عمل کنیم. قوه قضائیه باید بداند که زندان برای تادیب است؛ از اینرو نباید همین طور، اصرار به پر کردن زندانها داشته باشیم و برای هر مسئلهای افراد را به زندان بیندازیم. اگر چک شخصی - بخاطر نداری - برگشت میخورد، نباید زندانی شود. شخص مقروض را به خاطر نداری نباید زندانی کرد یا مثلا اگر فردی توان پرداخت دیه را ندارد نباید زندانی شود. آیه صریح قرآن است که به فرد مقروض مهلت دهید تا توان پرداخت پیدا کند. از مسلمات اسلام است که زندانی کردن شخصی به خاطر نداری و بدهی که توان پرداخت آن را ندارد، حرام است و جایز نیست. همه فقها و از جمله امام در مورد این مسئله فتوا دادهاند.
* یک بار بیخبر به اوین سر زدم و چندتایی سلول انفرادی دیدم که بعد از اعتراض من سلولهای انفرادی را جمع کردند. بعد از آن هم موضوع را با امام در میان گذاشتم که ایشان هم فرمودند کار خوبی کردی.
* در اعدامهای سالهای نخست انقلاب اسلامی افراد از امام خمینی حکمی نداشتند. من نمیخواهم اسم بیاورم. شورای عالی قضایی هم هنوز شکل نگرفته بود. اول هر انقلابی با هرج و مرج همراه است و این طبیعی هم به نظر میرسد اما وقتی که انقلاب نظم گرفت و شورای عالی قضا درست شد، تمام دستگاه قضات بدون ابلاغ جمع شد. از آن زمان به بعد را شما بپرسید که آیا دادگاه ها بر خلاف اسلام عمل میکردند یا نه.
* آقای لاجوردی اصلا حرف گوش نمی کرد. من یک روز رفتم برخی اتفاقات مثل آسیبدیدگی دست فردی به خاطر شکنجه را دیدم و به خاطر همین، لفظا با آقای لاجوردی برخورد کردم و آمدم شورا گفتم یا این را عزل میکنید یا من استعفا میدهم. فردای آن روز نزد امام رفتیم. خدمت ایشان گفتم آقا من یک چیزهایی دیدم که دیگر مجوز شرعی برای ماندن در این پست نمیبینم. یا ایشان برود یا اگر ایشان میماند بنده بروم. شرح ماجرا را به امام گفتم، امام هم خطاب به حاج احمد آقا گفتند احمد اگر اینها خواستند لاجوردی را بردارند، شما هیچگونه مداخلهای نکنید و امام فرمودند چه افرادی بهتر از شماها؟ من برخی از شماها را بزرگ کردهام. فردای آن روز هم خطاب به آقای لاجوردی گفتیم بیا خودت استعفا بده، خوب نیست ما برکنارت کنیم. ایشان هم همان موقع استعفا دادند. آقای رازینی جایگزین ایشان و دادستان انقلاب شدند.
* در مراجعاتی که نمایندگان ما به زندانها داشتند کسی گزارش شکنجه به ما نداد. فقط آقای مجید انصاری که نماینده ما بود گفت مسئول زندان رجاییشهر، چشمان 200 نفر را میبندد تا ساعتها فکر کنند. ما مسئول زندان را خواستیم و سریعا عزلش کردیم.
* یک بار دیگر هم بیخبر به اوین رفتم و دیدم که محکومیت 200 نفر تمام شده و اینها را نگه داشتهاند. به ایشان گفتم که اگر این 200 نفر را تا فردا آزاد نکنید، دستور میدهم دستگیرتان کنند. آقای موسوی اردبیلی به من گفتند این چه برخورد تندی است که با ایشان میکنید؟ لاجوردی حرف شهید بهشتی را نمیخواند. من هم گفتم معنا ندارد افرادی که محکومیتشان به پایان رسیده است را در زندان نگه داریم. انجام نداد، عزلش میکنیم. این شد که آنان را آزاد کردند. بعد از آن هم آقای لاجوردی ماندند تا اینکه به این نتیجه رسیدیم که ایشان باید بروند.
* آن زمان منافقین افراد را مثل برگ خزان ترور میکردند. بعضا ترور کور انجام میدادند. یعنی نه شخص خاص بلکه کافی بود طرف حزباللهی باشد تا ترورش کنند. مردم عادی را ترور میکردند. کاسبی که ریش داشت و عکس امام را پشت شیشه مغازهاش نصب کرده بود را ترور میکردند. در مراکز عمومی بمبگذاری میکردند، بیش از ده هزار غیرنظامی را ترور کردند و به شهادت رساندند. اصلا معرکهای بهپا بود و منافقین وضعیت عجیبی درست کرده بودند. منافقین به عنوان جنایتکار شناخته میشدند و واقعا هم خیلی جنایت کردند.
* در یک دورهای آقای ربانی املشی دادستان کل بود که به همراه عدهای دیگر استعفا دادند و امام هم استعفای آنها را پذیرفت. بعد از ایشان هم آیتالله صانعی دادستان کل شدند. آقای جوادی آملی هم رفت. آقای موسوی اردبیلی هم رئیس دیوان عالی کشور بود. من و آقای مقتدایی و آقای سید ابوالفضل میرمحمدی هم شورای عالی قضایی را تشکیل میدادیم. در دوره دوم، آقای میرمحمدی رای نیاورد و سیدمحمد مرعشی جایگزین ایشان شد. فعالیت ما ادامه پیدا کرد تا زمانی که نامهای به امام نوشتیم مبنی بر اینکه مدیریت شورایی خیلی سخت است، از اینرو اجازه دهید که مدیریت فردی بشود. بنا شد در منزل حضرت آیتالله خامنهای به اتفاق ایشان، آقای هاشمی رفسنجانی، نخستوزیر وقت و شورای عالی قضایی در اینباره به دستور امام، تصمیمی اتخاذ کنیم. من نظر دادم که همه استعفا بدهیم تا امام یکی را به عنوان رئیس قوه قضاییه انتخاب کنند. نظر آقای هاشمی این بود که بین اعضای شورا تقسیم کار شود. امام پاسخ داد که چون نظر اول بر خلاف قانون است نمیتوانم بپذیرم بنابراین تقسیم کار کنند. اما وقتی موردی را امضا میکنند حتما بنویسند که از طرف شورای عالی قضایی. حاج احمد آقا چون مذاق بنده را میدانستند گفت که دادگاههای مدنی خاص، سازمان بازرسی کل کشور، دیوان عدالت اداری و دانشکده علوم قضایی برای ایشان است. باقی را هم خودتان تقسیم کنید. سازمان ثبت و نیروهای مسلح را آقای مقتدایی گرفت. دادگستری به آقای موسوی خوئینیها رسید و دادسرا را هم آقای موسوی اردبیلی گرفت. آقای دکتر حبیبی هم وزیر دادگستری بود. من پیشنهاد کردم امور اجرایی را به دکتر حبیبی بدهیم چون طبق قانون اساسی وزیر دادگستری هیچکاره است و کار ایشان هم فقط این بود که لوایحی را که ما مینویسیم به مجلس ببرند. این پیشنهاد را همه پذیرفتند و صلاحیت کارهای اجرایی را به آقای دکتر حبیبی واگذار کردیم. همین موضوع، نظارت بیشتر ما بر مسائل قضایی و دادگاهها را سبب شد.
* تداخل بین کار دادستان کل و دادستان انقلاب، علت استعفای آقای موسوی تبریزی بود. نمیتوانستیم دو تا دادستان کل داشته باشیم. به هر حال دادگاه انقلاب هم جزئی از دادگستری به شمار میرفت. هم در زمان آقای ربانی و هم در زمان آقای صانعی تداخل میان دادستانی کل و دادستانی انقلاب مشکلاتی را به وجود میآورد. این شد که ما از آقای موسوی تبریزی خواستیم که استعفا بدهند و ایشان هم پذیرفتند. به هر حال همه مشغول کار خود بودند تا این که امام رحلت کردند و ما هم بعد از یک ماه خودمان استعفا دادیم و آقای خامنهای هم آقای یزدی را تعیین کردند. ما هم رفتیم آن کار اصلی خودمان که درس و بحث بود را ادامه دادیم.
* امام بعد از استعفای آقای صانعی، آقای موسوی خوئینیها را به عنوان دادستان کل تعیین کرد. یکی از قضات دیوان عالی کشور با نظر امام مخالفت کرده بود و یکی از مهمترین جلسات دستگاه قضایی به هم خورده بود. به من خبر رسید جلسهای هم در شورای عالی قضایی برگزار شده است و از من خواستند به آنجا بروم. موضوع جلسه برکناری آن قاضی بود که من مخالف بودم. به خاطر همین سریع با حاج احمد آقا تماس گرفتم و جریان را برای ایشان تعریف کردم. ایشان هم موضوع را با امام در میان گذاشته بودند. امام اولا پاسخی دادند که به آن قاضی منتقل کنیم. ثانیا گفتند که حق برکناری آن قاضی را ندارید. بعد از آن هم من در جلسه قضات، ضمن مخالفتم با برکناری آن قاضی، پیام امام مبنی بر برکنار نکردن آن قاضی را هم اعلام کردم که البته آن قاضی ماند و بعد از شنیدن پاسخ امام قانع هم شد.
* امام مخالف برگزاری مراسم برای دکتر شریعتی نبودند چون که امام اصلا در این جور مسائل ورود نمیکردند. دکتر شریعتی که فوت کردند من و حاج آقا مصطفی عازم عمره بودیم، پس از آن ما به همراه حاج احمد آقا رفتیم بیروت خدمت امام موسی صدر، بعد از آن نیز به اتفاق حاج احمد آقا و آقا مصطفی به سوریه رفتیم. در آنجا به ما گفتند در مراسم چهلم دکتر شریعتی شرکت کنید و چون سه روز تا چهلم مانده بود و حاج آقا مصطفی باید به نجف میرفتند، من و ایشان برگشتیم عراق و حاج احمد آقا در سوریه ماندند و بنا شد که در مراسم چهلم دکتر شریعتی هم شرکت کنند.
* بیدینی در دانشگاه مد بود، دو نفر خدمت بزرگی انجام دادند و دینداری را در دانشگاه مد کردند. یکی مهندس بازرگان بود و یکی هم دکتر شریعتی. این دو، دینداری را در دانشگاه مد کردند در حالی که پیش از آن بیدینی مد بود و خود این کار، بزرگترین خدمت است.
انتهای پیام
نظرات