"این نخستین بار نیست که موضوع تقسیم شدن اوکراین به دو قسمت شرقی و غربی مطرح میشود و به وضوح پیداست که پاسخ به این پرسش در درون تاریخ نهفته است."
به گزارش خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، پایگاه رادیویی صدای روسیه در تحلیلی به بررسی شرایط اوکراین با توجه به تاریخچه حوادث در این کشور پرداخته و مینویسد: «با وجود اینکه مردم مناطق مختلف اوکراین به کاندیداهای متفاوتی رای میدهند و اختلافات فرهنگی آنها امروز به وضوح قابل رویت است و همچنین بخش شرقی این کشور درگذشته تحت کنترل امپراطوری روسیه بوده و کنترل بخش غربی آن را نیز امپراطوری اتریش مجارستان، لهستان و رومانی برعهده داشتند، اما اکنون 20 سال است که این دو قسمت با صلح و آرامش در کنار هم زندگی میکنند.
در واقع طبقه نخبگان روسیه پس از فروپاشی شوروی، از این اوضاع اوکراین رضایت داشته و حتی کرملین برای حفظ ثبات و آرامش در این کشور، از ادعاهای خود مبنی بر مالکیت کریمه که تا پیش از دوران زمامداری خروشچف، سومین رهبر شوروی سابق به اوکراین تعلق نداشت، نیز گذشت. علاوه بر این، شهروندان اوکراین هیچگاه اتحاد این کشور را به چالش نکشیدند: ملیگراهای ساکن غرب اوکراین، اتحاد این کشور را نتیجه معاهده منفعت زای "مولوتف ریبنتروپ" مورخ 1939 دانسته و شرقیها نیز مشکلی با واژههای استقلال و غرب ندارند.
اما اتحادیه اروپا و آمریکا هیچگاه دست از دامن زدن به اختلافات فاحش و آشتی ناپذیری ساکنان شرق و غرب اوکراین بر نداشتند. اختلاف و رویارویی آنها در جریان درگیریهای اخیر اوکراین در میدان استقلال کییف که پیشینه آن به سال 2006 نیز باز میگردد، به اوج خود رسید.
این در حالی است که پیش از این اتفاقات، ماشینهای تبلیغاتی غرب و آمریکا، شرق نشینان اوکراین را انسانهایی ناکامل جلوه میدادند. حتی مجله نیوزویک آنها را "انسانهای شوروی زده" خطاب قرار داد که توسط زینویف، فیلسوف روس و برای کاربردها دیگر استفاده شده بود.
اما اتحادیه اروپا اکنون هراس دارد که تبلیغاتش موفقیتآمیز بوده باشد، زیرا تصور میکند که ساکنان غرب اوکراین که اکنون در خط مقدم مبارزه علیه دولت با هدف ادغام در این اتحادیه قرار دارند، ممکن است برای اروپا مشکلاتی ایجاد کنند.
دنیس کیریوخین، کارشناس مطالعات سیاسی و درگیری شناسی مرکز کییف، عنوان کرد: وظیفه ایدئولوژیک افراطیون این است که به جای ترتیب دادن یک کودتا، یک انقلاب بنیادی در کشور صورت دهند. ایدئولوژی آنها نیز ایجاد یک حکومت تک بعدی است به طوری که در آن اوکرانییهای ملیگرا بر دیگران ارجحیت داشته باشند.
حوادث 10 سال اخیر نشان داده است که اختلافپراکنی بین شرق و غرب اوکراین، کار سختی نیست. در واقع انقلاب نارنجی ویکتور یوشچنکو، رئیسجمهوری سابق و یولیا تیموشنکو، نخستوزیر سابق اوکراین و تلاش ویکتور یانوکوویچ، رئیسجمهوری این کشور برای راضی نگاه داشتن ملی گراها نیز به این اختلافات دامن زد.
ویکتور یانوکوویچ اخیرا اذعان کرد که گروهی افراطی در این کشور وجود دارد اما واقعیت این است که او باید چند سال زودتر این موضوع را مطرح میکرد.
نکته مهم این است که جوانهایی که کوکتل مولوتف به سوی پلیسها پرتاب میکنند و با شعارهایی با مضمون "نازی" کییف را تصرف کردهاند، همچنان به بلوغ سیاسی لازم نرسیدهاند. آنها در مدارس و موسسات اوکراین تحصیل کردهاند و به همین خاطر است که با اصلاحات وزارت آموزش و پرورش اوکراین که شامل بازگرداندن ادبیات کلاسیک روسیه به چرخه آموزشی اوکراین بود، مخالفت کردند. اما شعار "اوکراین اولویت اول است" نیز ما را به یاد شعار نازیها با همین مضمون میاندازد. اگر به یاد داشته باشید، در جریان مجادله به وجود آمده برای تعیین قانون زبان اوکراین که در سال گذشته میلادی رخ داد، هم آمریکا و هم اتحادیه اروپا از ملیگراهای اوکراین حمایت کردند. این اقدام آمریکا و اروپا باعث ایجاد جدایی بین ملیگراها و دیگر اوکراینیهایی شد که سالها در صلح زندگی کرده بودند. اما دولت اوکراین نیز نسبت به این واقعه، بیتفاوت بود.
این روزها، ملیگراها در تلاشند تا قدرت کامل در سراسر اوکراین را در دست بگیرند. آنها از کابینه وزراء یا حتی پست ریاست جمهوری راضی نیستند. آنها میخواهند هم قوه مجریه و هم مقننه را تحت کنترل خود داشته باشند و در نهایت آنها میخواهند با برگزاری یک انتخاب که به نوعی بازگشت به قانون اساسی سال 2004 است، دولت یانوکوویچ را تضعیف کنند. اما یک مشکل بزرگ اینجاست: اوکراین کشوری واحد است که در آن تمام تصمیمات را مقامات بالا در کییف اتخاذ میکنند.
پس اگر ملیگراهای اوکراین قدرت کامل را در دست بگیرند، شرق نشینانی که به زبان روسی تکلم میکنند خواستار جدایی خواهند شد.
پرفسور والری سولوی از موسسه روابط بینالملل دانشگاه دولتی مسکو در این خصوص گفت: دولت اوکراین میتواند این کشور را به حالت فدرال تغییر دهد. هرچند که این یک اقدام خطرناک است اما میتواند منفعتزا باشد. این اقدام نه تنها بازگشت به قانون اساسی 2004 نیست بلکه بخشهایی مبنی بر فدرال بودن این کشور و برابر بودن محدودیت اختیارات دولت مرکزی برای مداخله در امور جمهوریها یا ایالات را نیز به آن اضافه میکند.
وقتی که در سال 2005 اتحادیه اروپا و آمریکا پیروزی را برای ویکتور یوشچنکو در انتخابات به ارمغان آوردند، حزب "مناطق" به دنبال مختار کردن نواحی شرقی اوکراین بود. اما این اقدام به جایی نرسید زیرا نخبگان و ثروتمندان اوکراین برای تقسیم قدرت و ثروت به توافق رسیدند. بعید است که اکنون نیز آنها قادر باشند دوباره چنین کاری انجام دهند. تنها زمانی ثروتمندان میتوانند از قدرت بهرهمند شوند که مردم عادی منفعل باشند. اما وقتی که پای انبوه جمعیت مردم در میان باشد، ممکن است ثروتمندان به همراه سرمایه و مقامات فاسدشان، از صحنه به در شوند. اکنون دقیقا چنین شرایطی بر اوکراین حاکم است و دیگر نمیتوان معترضان ملیگرای این کشور را آرام کرد.
در حال حاضر نیروهای اپوزیسیون اوکراین چندان قوی نیستند. هر دو طرف اوکراینیها به خوبی میدانند که در صورت جدایی شرق و غرب، بخش شرقی بلافاصله توسط آمریکا و اتحادیه اروپا تحریم میشود و بخش غربی نیز بدون سوبسیتهای شرق، دوام نخواهد آورد.
هرچند که روسیه موضعی بی طرفانه نسبت به درگیریهای غرب و شرق اوکراین اتخاذ کرده است، اما باز هم رسانههای غربی کرملین را به دخالت در امور اوکراین متهم میکنند.
ممکن است اپوزیسیون با کمکهای ملیگراها و اتحادیه اروپا به نتیجه دلخواه خود برسند، که در این صورت پیامدهای آن نیز بر دوش خود آنها خواهد بود.»
انتهای پیام
نظرات