امروز در سال 2013 وقتی به 10 سال پیش باز میگردیم و سال 2003 میلادی و سرنگونی نظام صدام توسط ارتش آمریکا و انگلیس را از نو بازبینی میکنیم به درستی در مییابیم که تحولات کنونی کشورهای عربی خاورمیانه و شمال آفریقا ارتباط لاینفکی با آن روزها دارد. با سقوط نظام صدام گرایشات سلفی و تکفیری به یکباره با اوج گیری و سرعت فزایندهای بخشهای مهمی از عراق را فرا میگیرد و جریان وهابی سعودی که به گمانش شیعه سکاندار اول و آخر عراق شده است، تر و خشک را در جای جای عراق با هم میسوزاند و بستری از نفرت و کینههای طایفی در خاورمیانه ایجاد میکند که شعلههای آن امروز در بخشهای مهمی از جهان اسلام در خاورمیانه و شمال آفریقا در حال زبانه کشیدن است. این اولین باری نبود که دستگاه رسانهای سعودی برای جبران خسارت در عالم سیاست حامی مالی فتنه طایفی میشود، چه آن که آنها در زمان حمله ارتش صدام به ایران و به منظور حمایت از تجاوز نظامی این ارتش، نعرههای طایفی جنگ شیعه و سنی راه انداختند و تجاوز نظامی صدام به ایران را ایجاد سدی برای گسترش شیعه در بین کشورهای عربی تعبیر کردند.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) از لبنان، پس از اشغال عراق، آمریکاییها در سال 2004 قطعنامه 1559 مبنی بر خروج ارتش سوریه و خلع سلاح حزبالله را با حمایت کامل روسیه و چین از شورای امنیت سازمان ملل گذراندند، در حالی که این دو کشور عضو دایم شورای امنیت در سال 2010 بود که فهمیدند با حمایت از قطعنامه 1559 چه کلاه گشادی بر سر آنها رفته است. آمریکاییها معتقد بودند خروج ارتش سوریه از لبنان بازتاب داخلی گستردهای در داخل سوریه ایجاد کرده و مقدمات سرنگونی نظام بشار اسد را فراهم میکند. وقتی قطعنامه 1559 نتوانست اهداف آمریکا و اسرائیل را در لبنان و خاورمیانه تامین کند و موجبات عملی خروج ارتش سوریه از لبنان را فراهم کند، ترور رفیق حریری در سال 2005 در بیروت کلید میخورد. با ترور حریری جریان موسوم به 14 مارس شکل میگیرد و آنها موفق میشوند دولت را به دست گرفته و موج روانی شدیدی علیه سوریه ایجاد کنند. با تشکیل دادگاه بینالمللی رفیق حریری از سوی فرانسه و آمریکا در قالب مصوبه شورای امنیت و دستگیری چهار افسر بلند پایه امنیتی لبنانی نزدیک به دمشق و اتهام سوریه به دخالت در ترور حریری، دو ماه و چهارده روز پس از قتل حریری ارتش سوریه مجبور به ترک لبنان میشود.
در سال 2006 نبرد 33 روزه مقاومت اسلامی لبنان با ارتش رژیم صهیونیستی صورت میگیرد اما این بار هم اسرائیل به اهداف از پیش تعیین شدهاش در این نبردها دست پیدا نمیکند اما در همین ایام کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا و جورج بوش از خاورمیانه جدیدی سخن میگویند که در حال تولد است. محور اصلی این خاورمیانه جدید سقوط محور مقاومت در برابر اسرائیل و تامین امنیت کامل اسرائیل است، از همین رو سقوط سوریه در دستور کار قرار میگیرد.
در ادامه سرکوب مقاومت در منطقه، آمریکا نوک حملات خود را علیه سوریه و ایران نشانه میگیرد و در همین راستا بارها موضوع حمله نظامی به این دو در دوران حاکمیت جورج بوش پسر به میان میآید.
در سال 2009 اسرائیل بار دیگر بخت خود را برای سرکوب مقاومت اسلامی در فلسطین اشغالی آزمایش میکند و این بار در جنگی مشابه جنگ 33 روزه و با تمام قوا مقاومت اسلامی فلسطین را در نوار غزه هدف قرار میدهد اما در این جا نیز نمیتواند به همه اهداف خود دست یابد.
در سال 2010 روند موسوم به بهار عربی در شمال آفریقا شکل میگیرد و به سرعت نظامهای سیاسی بن علی در تونس، حسنی مبارک در مصر و قذافی در لیبی با شکلهای متفاوت حضور و واکنش غرب به رهبری آمریکا در این تحولات سرنگون میشوند و همانطور که از آغاز این تحولات انتظار میرفت دامنه موسوم به بهار عربی به سرعت برق به سوریه منتقل میشود اما این تحولات در سوریه با سرعتی شگرف و باور نکردنی به جریانی مسلحانه تبدیل میشود که سناریوی جنگ داخلی در این کشور را رقم میزند.
هم زمان با دگرگونی در کشورهای شمال آفریقا و روند گسترش جنگ داخلی در سوریه موج فتنه طایفی و جنگ بین شیعه و سنی در خاورمیانه اوج میگیرد و در همین دامنه شیطانی، نعرههای ضد شیعه از سوی مجموعههای سلفی و تکفیری مورد حمایت جریان وهابی سعودی در شمال آفریقا، سوریه، عراق و لبنان به گوش میرسد و هزاران قربانی از خود بر جای میگذارد.
در همین چهارچوب بود که طرح تقسیم خاورمیانه و ایجاد حاکمیتهای طایفی در مرزهای جغرافیایی کوچکتر شکل واقعیتری به خود میگیرد. با حملات مجموعههای مسلح تکفیری در سوریه علیه کردها و مسیحیان و جوامع شیعی کم کم صدای طرح تقسیم سوریه به دو منطقه سنی نشین و علوی نشین به میان میآید. هم زمان با این طرح به خصوص پس از ورود کردها عراق به حمایت از کردهای سوریه در برابر موج حملات تکفیریهای عراق و سوریه، بار دیگر موضوع شکل گیری احتمالی دولت مستقل کرد از سوی کارشناسان غربی کلید میخورد.
هم زمان با آن، مجموعههای سلفی و تکفیری در سوریه و عراق در قالب ایجاد اتحاد سیاسی و عملیاتی با القاعده، طرح تشکیل دولت اسلامی عراق و شام را عملیاتی میکنند و به موازات تشکیل چنین دولتی، طرح اجرای احکام اسلامی در مناطق تحت کنترل خویش را اجراء میکنند که یکی از مصادیق بارز آن حملات و قتل عامهای وحشیانه علیه جوامع شیعی و مسیحی کشور سوریه است.
براساس برخی گمانه زنی و پیش فرضهای مطالعاتی و سیاسی، تقسیم سوریه لاجرم تقسیم لبنان به مناطق سنی نشین، شیعه نشین و مسیحی نشین را به دنبال خواهد داشت که در واحد بزرگتر تقسیم سوریه به همین سه واحد مذهبی حل خواهند شد، طرح تقسیمی که دامنهها و امواج آن عراق را نیز در خواهد نوردید و این کشور را نیز با سه واحد جدید حاکمیتی براساس مذهب و قومیت تقسیم میکند. با چنین فرضی و در قالب همین گمانه زنیها چند دولت مذهبی و قومی جدید در منطقه شکل میگیرد که عبارتند از:
- دولت مستقل کرد شامل کردستان عراق و سوریه با تاثیر گذاری در کشورهای همسایه
- دولت مستقل شیعی در عراق شامل مناطق شعیه نشین جنوب این کشور با تاثیر گذاری در شرق سعودی
- دولت مستقل سنی شامل استان الانبار عراق و دیرالزور و درعا و حلب سوریه و انضمام سنیهای لبنان به این دولت که لاجرم کوچهای سنی نشین لبنان به خصوص از شمال لبنان را به دنبال خواهد داشت.
- دولت مستقل علوی شامل استان دمشق تا شهرهای ساحلی سوریه با اضافه شدن علویهای لبنان به این دولت با انضمام مناطق شیعه نشین لبنان به این مجموعه
- دولت مستقل مسیحی با انضمام مسیحیان لبنان و سوریه در محدوده لبنان
در همین راستا و با موج مسیحی ستیزی جریانهای تکفیری در مصر، برخی گمانه زنیها حکایت از آن دارد که جامعه مسیحی مصر نیز به سوی تشکیل دولتی مستقل پیش خواهد رفت و طرح تقسیم شمال آفریقا را نیز در بر خواهد گرفت. در این طرح لیبی نیز از طرح تقسیم مصون نخواهد ماند و لیبی به دو بخش شرقی و غربی بر اساس حضور قبایل رقیب در این کشور تقسیم خواهد شد.
اگر چنین فرضی در خاورمیانه و شمال آفریقا شکل بگیرد معنایش آن است هفت کشور جدید براساس مذهب و قومیت پدید میآیند.
برخی از کارشناسان معتقدند آنچه که از آن به عنوان خاورمیانه جدید در سال 2006 توسط کاندولیزا رایس، وزیر خارجه وقت آمریکا بر زبان جاری شد در حقیقت همین طرح ایجاد دولتهای جدید و کوچکتر در خاورمیانه بوده است.
اما چنین طرحی از نگاه دولت آمریکا چرا به نفع امنیت اسرائیل است؟
هنگامی که پنج یا هفت دولت جدید در خاورمیانه و شمال آفریقا به وجود آیند، آنگاه حضور دولت یهودی صهیونیستی در خاورمیانه امری طبیعی و واقعی تلقی میشود. بر اساس این طرح چرا باید دولتهای سنی مذهب و یا شیعه مذهب و یا دولتهای قومی مثل دولت کرد در منطقه شکل بگیرد اما دولت مذهبی یهود وجود نداشته باشد؟ پیش فرض تشکیل دولتهای مذهبی و یا قومی جدید در خاورمیانه جنگ، کوچ و جابجایی اقوام و پیروان مذاهب گوناگون است، پس دیگر کسی اعتراضی به دولت یهودی در فلسطین اشغالی نخواهد کرد؛ دولتی که براساس جنگ و کوچ قومی دیگر متولد شده است. و در آخر این که تشکیل دولتهای مذهبی و قومی جدید باعث میشود تا موضوع تشکیل دولت صهیونیستی و اشغال فلسطین در میان دولتهای کوچکتر گم و فراموش شود و چه بسا اسرائیل با تشکیل هم پیمانی با برخی از این دولتها امنیت کامل خویش را نیز تامین کند.
اما شکل گیری چنین فرمولی پیچیدگیهای خاص خود را دارد. اگر بهار موسوم به عربی در تونس شکل گرفت و سپس به مصر و لیبی و یمن و بحرین و سوریه گسترش یافت اما تولد نقشه جدید خاورمیانه فقط و فقط در صورتی عملی میشود که نظام سیاسی و دولت مرکزی در سوریه سرنگون و این کشور حداقل به سه واحد جدید سنی نشین، کرد نشین و علوی نشین تبدیل شود. به واقع اگر بهار عربی مورد نظر آمریکا از تونس آغاز و در سوریه متوقف شد اما طرح تجزیه خاورمیانه از سوریه آغاز و به شمال آفریقا ختم میشود و این در حالی است که موج تقسیم ممکن است کشورهای دیگر در شمال آفریقا و نیز دیگر کشورهای خاورمیانه را نیز شامل شود. براساس این طرح الجزایر و مغرب در شمال آفریقا و ایران، ترکیه و سعودی در خاورمیانه از پتانسیل طرح تقسیم برخوردار هستند.
چاشنی طرح تقسیم آمریکایی بدون شک و بیهیچ تردیدی جنگ مذهبی بین شیعه و سنی و گسترش آن بین برخی از طوایف اسلامی با جامعه مسیحی در خاورمیانه است، جنگی که با افکار برخی فرقههای اسلامی از جمله فرقه وهابیت به شدت هماهنگی و همخوانی دارد. در حقیقت آمریکاییها پستترین وسیله را برای پیچیده ترین و خطرناکترین طرح خود در طول یک صد سال اخیر و پس از طرح سایکس پیکو در منطقه در پیش گرفتهاند که ثمره آن پیش از هرگونه تقسیمی، کشت و کشتاری وسیع است که ممکن است صدها هزار نفر قربانی و مجروح و میلیونها آواره و میلیونها نفر کوچهای اجباری از خود برجای گذارد. وحشتناکترین بخش این طرح این است که آمریکاییها همه این طرح و همه کشتارهایی را که میتواند پیامد چنین طرحی باشد فقط برای تامین امنیت اسرائیل و مشروعیت بخشیدن به آن و ریشه کنی مقاومت در منطقه خاورمیانه انجام میدهند.
در واقع آمریکاییها پس از تجربیات اشغال عراق به این نتیجه رسیدهاند که برای چنین هدفی هیچ راهی بهتر از آن نیست که با دست شهروندان منطقه، برنامههای خود را عملی کنند. این طرح شیطانی که البته طراحی شده و با برنامه دقیق است آن قدر هدفمند است که بشود ادعا کرد بدون حضور و مساعدت انگلیس هرگز قابلیت اجرایی در منطقه را پیدا نمیکند.
همچنان که قبلا اشاره شد فقط با سقوط سوریه است که چنین طرحی شکل عملی به خود میگیرد زیرا سقوط سوریه:
- بخشهای غربی عراق را به سرعت تحت تاثیر خویش قرار میدهد؛
- بخشهای کرد نشین این کشور در استان همجوار عراق تحت تاثیر قرار داده و بر روند تحولات کردستان عراق تاثیر مستقیم میگذارد؛
- و بالاخره این که سقوط سوریه، لبنان را همچون محتویات یک دیگ دگرگون میکند و به هم میریزد و معادله حضور مقاومت اسلامی در این کشور را به شدت تحت تاثیرخویش قرار میدهد.
- و بی تردید از همه مهمتر سقوط سوریه بر نقش منطقهای و اقلیمی ایران به سرعت تاثیر میگذارد و نقش منطقهای آن را به شدت کاهش میدهد. در حقیقت باید گفت هدف اساسی از همه این تحولات، ایران و دامنه تاثیر گذاری آن بر منطقه خاورمیانه است. پیش از این بسیاری انتظار داشتند که جنگی از سوی آمریکا علیه جمهوری اسلامی ایران در دوران جورج بوش پسر تحمیل شود و اگر چنین انتظاری واقعی بوده پس بدون شک آنچه تحمیل و وقوع چنین جنگی علیه ایران را در دوران اوباما به تاخیر انداخته و یا لغو کرده است، اوضاع کنونی سوریه بوده است؛ چه آن که سقوط سوریه و سپس سقوط مقاومت در خاورمیانه و در گام بعدی تشکیل دولتهای مذهبی و قومی کوچک جدید در خاورمیانه نه تنها جایگاه منطقهای ایران را به شدت با خطر مواجه میکند که ایران را به رویارویی با پروندههای جدیدی وادار میسازد که در هیچ یک از آنها هیچ گونه رودررویی با آمریکا و یا اسرائیل وجود نخواهد داشت بلکه با دولتهای نوظهوری است که برخی از آنها در صورت تشکیل در خاورمیانه بدون شک هم پیمانان جدید اسرائیل در این منطقه خواهند بود.
از همین زاویه است که ما باید روند حوادث و تحولات در سوریه و لبنان را دنبال کنیم و دقیقا از همین نگاه است که آمریکاییها و دولتهای هم پیمانش در خاورمیانه بازی خطرناکی را حدود سه سال در منطقه آغاز کردهاند. اگر هم سخنی و حرف و حدیثی از حمله قریبالوقوع آمریکا به سوریه در میان است، فقط در قالب اجرای چنین طرحی در کل خاورمیانه قابل قرائت و بازخوانی است.
انتهای پیام
نظرات