• سه‌شنبه / ۱ مرداد ۱۳۹۲ / ۱۳:۵۱
  • دسته‌بندی: سایر ورزش‌ها
  • کد خبر: 92050100515
  • منبع : خبرگزاری دانشجویان ایران

نامه تکان‌دهنده یکی از سه کوهنورد مفقود شده در هیمالیا

نامه تکان‌دهنده یکی از سه کوهنورد مفقود شده در هیمالیا

یکی از سه کوهنورد ایرانی که در نزدیکی قله برودپیک هیمالیا مفقود شده، پیش از اعزام نامه ای تکان دهنده نوشته که حالا منتشر شده است.

یکی از سه کوهنورد ایرانی که در نزدیکی قله برودپیک هیمالیا مفقود شده، پیش از اعزام نامه ای تکان دهنده نوشته که حالا منتشر شده است.

به گزارش ایسنا، سه کوهنورد ایرانی در خوشبینانه ترین برآوردها در حالی شرایط بسیار سختی را در نزدیکی قله ۸۰۴۷ متری برودپیک یا همان K۳ سپری می‌کنند که جامعه ورزش برای بازگشت ایشان دعا می‌کند اما ظاهراً تنها فشار هوا، سرمای استخوان‌سوز و شرایط جوی در وقوع چنین وضعی نقش نداشته است.

در کنار وضعیت مبهم این کوهنوردان، انتشار متن یک نامه بسیار تکان دهنده بود؛ متنی که شاید نشان دهد کوهنوردان ایرانی را با تنگ نظری‌هایمان و با عدم همراهی کافی در ارائه اطلاعات و تجربیات صعودهای پیشین و حتی شاید سنگ اندازی‌هایی، خودمان در هیمالیا دفن کرده‌ایم.

پرستو ابریشمی کوهنورد زن ایرانی در وبلاگ خاک خوب با بیان اینکه، «آیدین بزرگی» یکی از سه کوهنورد صعودکننده به قله از او خواسته تا پس از صعود آنها، نامه اش را منتشر کند، متن این نامه را روز سفراین گروه از ایران به پاکستان منتشر کرده است.

آیدین بزرگی که حالا وضعیت نامعلومی در ارتفاعات سرد و استخوان سوز هیمالیا دارد، در نامه‌اش، چنین آورده است:

«به نام برودپیک، به امید تغییر

من وتو یکی دهانیم

که با همه آوازش، به زیباتر سرودی خواناست.

من و تو یکی دیدگانیم

که دنیا را هر دم، در منظر خویش تازه‌تر می‌سازد.

نفرتی

از هر آنچه بازمان دارد، از هر آنچه محصورمان کند، از هر آنچه واداردمان، که به دنبال بنگریم.

دستی

که خطی گستاخ به باطل می‌کشد.

من و تو یکی شوریم

از هر شعله‌ ای برتر، که هیچ گاه شکست را بر ما چیرگی نیست

چرا که از عشق رویینه تنیم.

و پرستوئی که در سرپناه ما آشیان کرده است

با آمد شدنی شتابناک

خانه را از خدائی گمشده لبریز می‌کند.

شاملو

این ماییم، دوباره اینجاییم. با هم هستیم ولی تنهاییم. اینجاییم نه از برای خودخواهی، نه از برای خودنمایی، اینجاییم از سر عشق، اینجاییم از سر شور، از سر غرور. اینجاییم از برای رشد، از برای اوج، از سر جنون، اینجاییم برای پایان، پایان یک آغاز، پایانی که آغازی بلند پروازانه تر را نوید دهد.

پایانی که پایان نیست، که شالوده ی آغاز است، که پشتوانه ی آغاز است، که تیر خلاصی است بر نتوانستن ها، بر خود کم بینی ها، بر در حصار ماندن ها، بر گرفتار تکرار شدن ها. آری تیر خلاصی است بر ماندن ها، نرفتن ها، نرسیدن ها، غروبی است برای این فرسایش ها و طلوعی است برای ریشه زدن ها، برای شکوفه دادن ها. بوی خوش تغییر است و مهر ابطال است بر راکد بودن ها.

می خواهیم مال خودمان باشد، راه خودمان باشد، مسیر خودمان باشد، طناب خودمان باشد، از نفس و عرق خودمان باشد. می خواهیم توانستن را معنی کنیم، می خواهیم تغییر را زندگی کنیم، می خواهیم خواستن را بفهمیم، خواستن را بخواهیم. می خواهیم روی آن بزرگ مردی را سفید کنیم که مویش در این راه سفید شد، که قلبش در این راه شکست، که روحش در این راه درد کشید. می خواهیم پیرمردی را شاد کنیم که بغض به گلو نشسته اش فریاد شد، و فریادش به دادگاه برده شد. می خواهیم راهی را برویم که درست است، که رو به اعتلاست. می خواهیم طعنه بشنویم، مسخره شویم، مضحکه شویم، پول هایمان را هدر بدهیم، بدویم، گریه کنیم، خطر کنیم.

می خواهیم کوهنورد باشیم، می خواهیم میراث بران شایسته ای باشیم، نمی خواهیم زیر چتر زور باشیم، نمی خواهیم کور باشیم.

آری، ما اینجاییم، تا یادی از کوهنوردی اینک مرده ی کشورمان کنیم، تا کوهنوردی مان را دوباره ورق بزنیم، تا یادگاری از خودمان به جا بگذاریم، توشه ای برای کوهنوردان آینده ی کشورمان. اینجاییم تا بر تن یک کوه هشت هزار متری یادگاری خودمان را بنویسیم، نام ایران مان را حک کنیم، اینجاییم تا دوباره زنده شدن را زمزمه کنیم.

چه کسی است که بتواند جلوی عزم ما بایستد؟ عزم ما از ذره ذره ی وجود کوهنوردان ایران است. عزم ما بی پولی را نمی شناسد، عزم ما خطر را می هراساند، عزم ما نیازی به اجازه‌ی پشت میز نشینانی ندارد که خود را رئیس و سرپرست می دانند، که خود را تافته ی جدا بافته می دانند، که خود را نخبه می پندارند، که خود را کوهنورد می دانند، که آنان اند که محتاج عزم مایند، که آنان اند که زیر چتر مایند. عزم ما نامه و گواهی و مجوز شورا نمی خواهد.

عزم ما ریشه در ذات ما دارد، ریشه در پیشکسوتان ما دارد، ریشه در عمق وجود آنانی دارد که زندگی شان را وقف کوهنوردی این کشور کرده اند. عزم ما عزم جوانی است، عزم پرواز است. عزم ما عاشق است، شکست را نمی شناسد، کارشکنی را نمی فهمد، استهزا را عار نمی داند، طعنه را ننگ نمی شمارد، عزم ما فقط آنجا را می بیند، راس آن ستیغ بلند را.

گفتم ما تنهاییم. ولی نه، ما تنها نیستیم. هزاران چشم به راه ماست، هزاران دست دعاگوی ماست. چشمان مادرم، دستان پدرم، نگاه دوستانم، همه پشتوانه ی ماست. ما تنها نیستیم، چند دهه کوهنوردی پر افتخار پشت ماست، این همه کوهنورد نو جو و نو طلب پشت ماست. پشتوانه‌ی ما ارز دولتی نیست، حکم قهرمانی نیست، مقام نخبگی نیست. پشتوانه ی ما های و هوی نیست، جنجال نیست، مصاحبه نیست، تلویزیون نیست. پشتوانه ی ما باربر بیچاره نیست، کپسول اکسیژن نیست، طناب ثابت نیست.

پشتوانه ی ما عرق جبین ماست، صدای نفس نفس زدن های ماست، بغض در گلوی ماست، اشک حلقه شده در چشم ماست. پشتوانه ی ما سکوت ماست، صبر ماست. پشتوانه ی ما تویی، تو که چند سال تلاش ما را شکست ندانستی. پشتوانه ی ما تویی، نه آن حسودی که از ضعف خودش ما را مسخره می کرد، نه آن ضعیفی که خودش جسارت پیمایش صد متر را در طناب خودش ندارد، نه آن کسی که هیمالیانوردی اش در یومارش خلاصه است، نه آن کسی که قهرمان دروغین است.

پشتوانه ی ما تویی، تو که با نگاهت، تو که با صدایت، تو که با امیدت، با امیدت به آینده ای روشن برای کوهنوردی این مملکت، ما را راهی می کنی. پشتوانه ی ما تویی که صد متر راه از مسیر اعتلا را بر هزاران متر راه از مسیر تکرار ترجیح می دهی.

می گویند نمی توانید، می گویند کشته می شوید، می گویند شما را چه به این کارها! نخبگان ما نتوانستند، شما که اصلا نخواهید توانست. می گویند راهتان را می بندیم، پایتان را می گیریم. می گویند هیمالیا مال ماست، صعودش هم مال ماست، افتخارش هم فقط مال ماست، کیف و کوکش هم مال ماست، عشق و حالش هم مال ماست. می گویند بروید چند ماه دیگر جواب نامه تان را می دهیم، می گویند مگر بچه بازیست، مگر به این آسانی است! می گویند آنجا هییییییییییمااااااااااالیییییییییاسسسسسسسسست، توچال نیست!

می گوییم بترسید، دیر یا زود سردمداریتان به پایان می رسد، می گوییم این صعود برای شما کابوس است و این کابوس رویای ماست. می گوییم نتوانستن برای ما ننگ نیست، قله برای ما هدف نیست. می گوییم جرات نداشتن ننگ است، هراسیدن ننگ است، درجا زدن ننگ است. می گوییم آری هدف قله نیست، هدف اعتلا است، هدف تجربه کردن است، هدف دیدن است، لمس کردن است، هدف آموختن است، از شکست درس گرفتن است.

می گوییم به شکست های ما بخندید، از ته دل، از سر کیف، نوبت ما نیز می رسد، آن زمانی که شکست های قبلی مان مانند نبردبانی ما را به بالای بالا می رساند. می گوییم اینک بخندید، خنده ی شما هرچه بلند هم باشد در آن پایین ها مانده است.

می گوییم ما از آن بالا به شما می خندیم، از آن بالا همه صدای مارا خواهند شنید، همه پیام ما را خواهند گرفت. می گوییم این پاداش ماست، این نتیجه ی صبر ماست، نتیجه ی پایمردی ماست، نتیجه ی جرات کردن ماست، نتیجه ی اشکهای ماست، نتیجه ی چند دهه کوهنوردی ماست که شما پایتان را بر گلویش گذاشتید، نمی گذارید بلند شود، نمی گذارید نفس بکشد. ولی ما از آن بالا پا بر گلوی شما خواهیم گذاشت، ما از آن بالا شما را پایین خواهیم کشید، ما از آن بالا ترانه ی زندگی را برای کوهنوردی مان خواهیم خواند، دست در دست هم، غرق شادی، غرق غرور، غرق افتخار.

نه ما تنها نیستیم، این کوه با ماست، هنوز هم در عکس هایمان کنارمان ایستاده، هنوز هم نگاهش که می کنیم صدایش را می شنویم. ما را می خواند، به مکتب خانه ی عشقش، به مدرسه ی زندگی اش، مدرسه ی کوهنوردی اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خود باوری، آموختن پیشرفت. ما را می خواند به بهشت گم شده اش، ما را می خواند با همه ی بادهای سهمگینش، با همه ی بهمن های مهیبش، با صدای خرد شدن یخهایش. با آن که بر همه ی دنیای اطرافش محیط است، با آنکه همه را از بالا می بیند، اما ما را می خواند تا محاط ما شود، ما را می خواند تا خودش را خاک پای ما کند. نه به این خاطر که ما کسی باشیم، نه به این خاطر که ما در مقابلش عددی باشیم، که خود می دانیم در دریایش مثل حبابی هستیم و در آسمانش کمتر از ذره ی کاهی.

ما را می خواند چون می داند در فضای ماتم زده و درمانده ی کوهنوردی کشورمان، فقط اوست که می تواند دست ما را بگیرد. ما را می خواند چون می داند به او پناه آورده ایم، ما را می خواند چون می داند که ما فرعیم و اصل صدها یا شاید هزاران کوهنورد جوانی هستند که باید با مرام و مکتبش تربیت شوند. ما را می خواند چون خودش بزرگ است، رو به بالاست و از سر به زیر بودن ها خسته است، ما را می خواند چون جسارت تعرض به حریمش را داشتیم، چون پیام ما پیام ما نیست، پیام کوهنوردان ایران زمین است، پیام تغییر است.

نه این ما نیستیم. تنها هم نیستیم. این شمایید. شما که این راه را ادامه خواهید داد، شما که این تفکر را زنده نگه خواهید داشت، شما که فریب تکرار را نخواهید خورد، در باتلاق عاشقان میز و صندلی فرو نخواهید رفت. این شمایید که غرور مایید، که پیشران مایید، که انگیزه ی مایید. این دستان شماست که دعا گوی ماست، که خیرخواه ماست. این شمایید که همیشه زنده خواهید ماند، که آینده متعلق به شماست، که آینده متکی به شماست. آری این شمایید، فقط کافیست بخواهید، بهترین ها را، رشدکردن ها را، بالاترین ها را، اولین ها را.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha
avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۴:۱۳

اقاي شعاعي اگه تعصب داري استعفا بده

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۴:۳۲

واقعا بايد تاسف خورد به حال ورزش اين مملکت و مديراش که جوان هاي مردم را اينجوري نابود مي کنن

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۴:۵۵

مگه شما آرش کمان گير بودين؟ اون مادري که داره دق ميکنه آدم نيست.

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۵:۰۰

اقاي شعاعي به جاي اينکه کمکي انجام بده فقط از روز اول گفت که اين سه نفر با اجازه ما نرفتن. اقاي شعاعي پس انسانيت چي ميشه؟

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۵:۰۰

عشق راهيچ وقت باهيچ وسيله اي نميتوان له کرداينرانفهميدند و هيچ وقت هم نميفهمند

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۵:۰۸

متنفرم از کساني که ميز و صندلي را عاشقانه چسبيده اند هيچ به وراث بعد از خود نيز مي بخشند. اون وقت جوونهاي ما بعد از اينکه از مرز ايران گذشتند حق انتشار انديشه هاي خود دارن!!

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۵:۰۹

آيدين تو دانشگاه صنعتي خوجه نصير هم دانشگاهي ماست. مهندسي برق ميخونه فکر کنم.عضو تيم کوهنوردي دانشگاه هم هست.براش آرزو دارم هر چه به صلاحشه اون براش پيش بياد

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۵:۱۵

آفرین به غیرت مدیران ژاپنی که در چنین شرایطی هاراگیری می کنند!

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۶:۱۱

نبايد اين قدر راحت از کنار اين عزيزان گذشت.ميدونستيد نياز به کمک شما ها دارن ولي کمکشون نکرديد چون ميخواستند اسم ايران جهاني بشه ولي براي شماها که منفعتي نداشت که بخوايد کمکشون کنيد.متاسفم براي فدراسيون کوهنوردي

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۷:۴۳

ايسنا واقعا اگه ميخواي رسالت خبري خودت رو نشون بدي و ثابت کني. پيگيري کن چرا فدراسيون هيچ اقدامي براي کمک و نجات اين سه جوان انجام نداده. هرچند که ميدونم اين خواستم بي فايده است و حتي شايد مطلبم را هم چاپ نکني

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۱ ۱۸:۰۵

توروخدا يکي کاري براشون بکنيد. چرا وزير ورزش به قضيه ورود نمي کنه پس؟

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۲ ۰۸:۱۹

اينها سرخود وبدون هماهنگي قدم به اين راه گذاشته اند اگر حرف گوش مي دادند خودشان وديگران راگرفتارنمي كردند

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۲ ۲۰:۰۵

جوابتو آيدين داده : نه ما تنها نيستيم، اين کوه با ماست، هنوز هم در عکس هايمان کنارمان ايستاده، هنوز هم نگاهش که مي کنيم صدايش را مي شنويم. ما را مي خواند، به مکتب خانه ي عشقش، به مدرسه ي زندگي اش، مدرسه ي کوهنوردي اش. مشتاق آموختن است، آموختن جسارت، آموختن خود باوري، آموختن پيشرفت. ما را مي خواند به بهشت گم شده اش، ما را مي خواند با همه ي بادهاي سهمگينش، با همه ي بهمن هاي مهيبش، با صداي خرد شدن يخهايش. با آن که بر همه ي دنياي اطرافش محيط است، با آنکه همه را از بالا مي بيند، اما ما را مي خواند تا محاط ما شود، ما را مي خواند تا خودش را خاک پاي ما کند. نه به اين خاطر که ما کسي باشيم، نه به اين خاطر که ما در مقابلش عددي باشيم، که خود مي دانيم در دريايش مثل حبابي هستيم و در آسمانش کمتر از ذره ي کاهي.

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۲ ۱۰:۰۰

خدا کنه هرچه زودتر پیدا بشن و صحیح و سالم باشن

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۳ ۱۱:۲۵

بايد پيدا بشن تو هر وضعيتي که هستن غير از اين باشه از بي کفايتيه مسئولاس

avatar
۱۳۹۲-۰۵-۰۵ ۰۰:۲۴

این شجاعت قابل تحسین است. اما با این کار خود نه تنها خانواده هایتان که همه ایران را به غم نشانده اید. کاش این شجاعت با کمی درایت همراه میشد.

avatar
۱۳۹۲-۰۶-۱۱ ۲۳:۲۱

اينا قهرمانند....اينا نمردند...اينا زنده هستند....هميشه در ياد ما زنده ميمونن....اينا باعث اشتياق صدها نفر بلكه هزاران نفر به كوهنوردي شدند....روحشون شاد....يادشون گرامي