روزگار عجیبی است، زمان و عمر میگذرد و ممکن است امروز کسانی که روزگاری تعیینکننده سرنوشتی بودند را در گوشهای تک و تنها بیابیم؛ روزگار عجیبی است، زمان میگذرد و بیآنکه بدانیم چه شده. ممکن است روزی به خود آییم و آرپیجیزن دوران جنگ را در حالی گوشه خانه 70 متری استیجاریاش پیدا کنیم که یک هفتهایست از درد مهمان ناخواندهای که سالها میزبانش بوده، ناله میکند.
پا دردی که جدیدا به مشکلات او اضافه شده، چرا که تنها 10 روز از عمل جراحی او میگذرد و ترکشی که سالهای سال مهمان پای او بوده، سرانجام به منزل همیشگیاش بازمیگردد.
شیرزنی که حتی تا پای دفن شدن در قبری عمیق رفته، این روزها در خانه استیجاریاش در شهرک اکباتان روزگار میگذراند و آنطور که خود میگوید، قصد دارد با پای خمیده و دستگاه اکسیژناش که حاصل گاز خردل عراقیهاست، در روز جمعه در انتخابات شرکت کند و حالا چه روزی مبارکتر از روز جانباز که پای درد و دل این داوطلب جمعیت هلالاحمر بنشینیم که روزگاری نه چندان دور، تک تیرانداز و آرپیجیزن دوران جنگ بوده است.
به گزارش خبرنگار «اجتماعی» خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، به همراه فرحنار رافع رییس سازمان داوطلبان جمعیت هلالاحمر به دیدار آمنه وهابزاده جانباز 70 درصد شیمیایی و یادگار دوران دفاع مقدس میرویم.
می گوید: هنگامی که خبر حمله عراق به ایران منتشر شد، شور انقلابی و حس دفاع از کشور در وجود من ایجاد شد، به گونهای که به طرف مسجدی واقع در پل سیمان شهرری رفته و پس از ثبتنام و گذراندن دورههای مختلف نظامی همچون تاکتیکهای رزمی، چتربازی و به کار بردن انواع سلاحهای سنگین راهی جبهههای جنگ شدم.
پس از حضور در جبهه، مدتی را به عنوان بهیار در بیمارستان پتروشیمی فعالیت میکردم، اما از آنجایی که به زبان عربی مسلط بودم، به عملیات جنگهای نامنظم و چریکی وارد شدم. یک بار همراه شهید ابراهیم همت در منطقه کردستان عراق سعی داشتیم عملیاتی انجام دهیم، اما دشمنان و ستون پنجمیها چند خمپاره به طرف ما شلیک کردند که بر اثر موج انفجار بیهوش و به دلیل مصدومیت من، عملیات را متوقف کردند.
آمنه وهابزاده شهید چمران را نیز از نزدیک ملاقات کرده بود، هنگامی که این فرمانده بزرگ دفاع مقدس برای اولین بار برای سرکشی به خانواده شهدا و آسیبدیدگان به ماهشهر آمده بود.
شهید چمران را کسی نمیتوانست در یک نقطه خاص پیدا کند و همیشه در حال سرکشی و رسیدگی بود، اما زمان گذشت و طی یک عملیاتی، برای پیدا کردن خواهرزادهام به سردخانه مراجعه کردم که در آنجا فردی عنوان داشت که "تعدادی جنازه برای ما آوردهاند و اگر میخواهید خواهرزادهتان را پیدا کنید، خودتان بروید و شناسایی کنید"، به سراغ اجساد شهدا میروم اما هنگامی که پارچه را از روی صورت اولین جسد برداشتم، با چهره شهید چمران مواجه شدم.
از انفجار آمبولانس تا زنده به گور شدن
این داوطلب هلالاحمر که خاطرات زیادی از آن دوران مقدس در خاطر دارد، در اینجا به یکی از شبیخونهای رژیم بعث به آبادان اشاره میکند، میگوید: آن شب آمبولانسها بسیاری درگیر جابجایی مصدومان بودند، به گونهای که وقتی یکی از آمبولانسها آمد، راننده آنقدر زخمی شده بود که نمیتوانست دوباره پشت فرمان بنشیند، برای همین خودم پشت فرمان آمبولانس نشستم و یکی از رزمندگان که در وضعیت وخیمی بود را به زحمت سوار آمبولانس کردم تا به بیمارستان یا حتی چادر امدادی برسانم.
در لحظه انتقال این رزمنده مجروح، یکی دیگر از رزمندگان که تنها از ناحیه دست مجروح شده بود، از من خواست که او رانندگی کند، این فرد در مسیر برگشت، راه را گم کرد و برای پیدا کردن مسیر، یکی از چراغهای آمبولانس را در شب روشن کرد که این باعث شد عراقیها ما را شناسایی کرده و با گلوله و خمپاره به استقبال ما بیایند، اما ما توقف نکرده و به راه خود ادامه دادیم. در طول مدت بارش گلوله و خمپاره عراقیها، از ناحیه شکم احساس درد میکردم، اما آتش خمپاره عراقیها آنقدر زیاد بود که فکر درد را نمیکردم، ولی وقتی به بیمارستان رسیدم، هنگامی که پرستار در آمبولانس را باز کرد، گفت که چرا شکمت پاره شده و رودههایت بیرون ریخته؟ اما آن وقت بیهوش شدم.
وهابزاده با بیان اینکه بعدا برایم شرح دادند که مرا به اتاق عمل برده و رودههایم را به داخل شکم برگرداندند، میافزاید: وقتی من را به اتاق عمل بردند، آنطور که عنوان شده، علائم حیاتی من از کار میافتد و به علت کثرت معلولان، مرا به معراج شهدا منتقل میکنند.
وی کمی تامل میکند و با فرستادن صلواتی جمله خود را اینگونه ادامه میدهد: نمیدانم چند روز طول کشید، ولی آنطور که دوستان نقل کردهاند، هنگامی که قصد داشتند شهدا را به داخل خودروی حمل منتقل کنند، فردی مشاهده میکند که مشمعی که مرا داخل آن پیچیده بودند، بخار کرده بود، سراسیمه به داخل بیمارستان میدود و از پزشک معالج میخواهد که مرا دوباره معاینه کند. پزشک معالج پس از دیدن پیکر من، عنوان میکند "این شهید را چرا اینجا آوردید؟" و پس از معاینه متوجه زنده بودن من شده و مرا به اتاق عمل منتقل میکنند که امروز نیز در خدمت شما هستم.
وهابزاده در مورد شیمیایی شدن خود نیز به عملیات "والفجر یک در منطقه فکه" اشاره میکند و میگوید: ما در آنجا مستقر بودیم که هواپیماهای عراقی منطقه را بمباران کردند، من فکر میکردم یک بمباران همیشگی است، اما ناگهان بوی سیر (گاز خردل شیمیایی) در همه منطقه پخش شد و من و یکی از مجروحان به صورت مشترک از یک ماسک استفاده کرده و در آن عملیات بود که مجروح شدم و پس از دقایقی، صورت و چشمانم دچار سوزش شد و دستانم نیز تاول زد.
هنوز هم پس از گذشت چندین سال، دست و گردنم میزبان تاولهای آبکی گازهای شیمیایی است.
این رزمنده دوران جنگ در پاسخ به این سوال که در روز جانباز و در آستانه انتخابات ریاست جمهوری به چه کسی رای میدهید؟ میگوید: هنوز به قطعیت نرسیدهام که به کدام یک از این کاندیداها رای بدهم، اما قطعا به پای صندوقهای رای خواهم رفت، چرا که من و امثال من، برای انقلاب و کشورم زحمات زیادی کشیده و حتی از جان خود گذشته ایم.
وی در پاسخ به این سوال که به عنوان یک جانباز از رییسجمهور آینده چه درخواستی دارید؟ اظهار میکند: هیچ درخواستی ندارم، ولی امیدوارم کسی که انتخاب میشود، برای خدمت به مردم گام بردارد.
به گزارش خبرنگار ایسنا، فرحناز رافع رییس سازمان داوطلبان جمعیت هلالاحمر نیز در این دیدار با بیان اینکه جانبازان سرمایههای نظام جمهوری اسلامی ایران هستند، خطاب به این شیرزن دوران دفاع مقدس میگوید: حضور شما برای جوانان این کشور مایه آرامش است، چرا که آنان با چشمان خود خواهند دید که گذشتگانشان جوانی و عمر خود را صرف دفاع از انقلاب و نظام کردهاند.
وی در پایان با بیان اینکه سازمان داوطلبان جمعیت هلالاحمر مفتخر است که اعضای این چنینی همچون "آمنه وهابزاده" دارد، میافزاید: برای این فرد کارت عضویت جدیدی صادر خواهد شد، چرا که کارت عضویت این فرد برای سالیان دور است.
انتهای پیام
نظرات