در نخستين نشست «انديشههاي راهبردي» كه با حضور نخبگان و اساتيد كشور، حول موضوع «الگوي اسلامي - ايراني پيشرفت» در محضر حضرت آيتالله خامنهاي برگزار شد. اساتيد و صاحبنظران در اين حوزه، به بيان نظرات خود پرداختند. دكترعادل پيغامي از جمله اساتيدي بود كه در اين نشست به بيان نظرات خود پرداخت، وي به اين بهانه گفتوگويي انجام داده كه ارزيابي نشست و الزامات الگوي اسلامي-ايراني پيشرفت از مهمترين محورهاي آن به شمار ميرود.
به گزارش گروه دريافت خبر خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا)، متن اين گفتوگو كه پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي منتشر كرده به شرح ذيل است :
- شما يكي از سخنرانان نشست «انديشههاي راهبردي» بوديد. لطفاً نظر خود را دربارهي اين نشست بيان كنيد.
اين نشست همانطور كه رهبر انقلاب اشاره كردند، نخستين جلسه از نوع خود بود. قطعاً انقلاب اسلامي و نظام جمهوري اسلامي ايران در اين سه دهه، از مراحل راهبردي متعددي گذر كرده و جريانهاي متعددي را در معرفي و تثبيت خود پشت سر گذاشته است. امروز و در دههي چهارم انقلاب اسلامي كه دههي «عدالت و پيشرفت» نامگذاري شده است، ملاحظات استراتژيك و راهبردي ديگري پيش روي نظام و نخبگان اين كشور هست تا بر اساس آنها بتوانيم كارآمدي انقلاب اسلامي را تعريف كنيم و ارتقا بخشيم.
با اين مفهوم و با توجه به كاركرد جديدي كه از انقلاب اسلامي و پروژهي انقلاب اسلامي در دههي چهارم انتظار ميرود و با توجه به گفتماني كه رهبري در قالب الگوي اسلامي پيشرفت مطرح كردهاند، به يك معني اين نخستين نشست راهبردي براي بررسي مسألهي الگوي اسلامي-ايراني پيشرفت بود.
- اين نشستها چه اثراتي ميتواند بر جامعهي نخبگان داشته باشد؟
اولين اثر اين قبيل نشستها ايجاد يك گفتمان عمومي بين آحاد مردم و همچنين نخبگان با مردم، در خصوص مسائل راهبردي كشور است. ضمن اينكه اين قبيل نشستها در ايجاد زبان مشترك بين نخبگان نيز بسيار موثر است. نخبگان جامعهي ما طي سالهاي گذشته با برخي اختلافات زباني در ذهنيتها و چهارچوبها مواجه بودند كه رسيدن به نتيجهي واحد را مشكل ميكرد. اين نشستها ميتواند نقش مؤثري را براي شكلگيري يك زبان مشترك در بين نخبگان ايفا كند.
ضمن اينكه اين نشستها ميتواند مفاهيم و واژگان و ايدههاي نويني را به نخبگان كشور در حوزه و دانشگاه تزريق كند.
نكتهي ديگر اينكه رهبر انقلاب با طرح مسألهي «كرسيهاي آزادانديشي» و «جنبش نرمافزاري» به دنبال شكلگيري اين هستهها بودند كه مقداري پيش رفت؛ اگرچه كافي نيست. حالا اين نشستها باعث ميشود كه كرسيهاي نقد و نظريهپردازي و آزادانديشي در ارتباط مستقيم با مسائل نظام، سياستگذاري و تصميمسازي متمركز شود.
- شما در سخنان خود در نشست «انديشههاي راهبردي» از تعبير «تنگهي احد» استفاده كرديد. اين موضوع را بيشتر توضيح بدهيد.
من در سه سطح به يك نوع آسيبشناسي پرداختم؛ آحاد مردم، نخبگان و راهبران، اگرچه تنها فرصت شد كه دربارهي آحاد مردم صحبت كنم. از تنگهي احد هم استفاده كردم. چراكه معتقدم بايد مراقب باشيم تا دور نخوريم و بدون توجه كافي به آنها نيز به موفقيت لازم نخواهيم رسيد.
اگر بخواهيم در دههي «عدالت و پيشرفت» موفق باشيم، بايد تكتك مردم كه ولينعمتان اين انقلاب هستند، نسبت به مسألهي عدالت و پيشرفت واجد عناصر معرفتي، شناختي، گرايشي و رفتاري باشند، آگاهيها و بصيرتهاي سياسي، اجتماعي و اقتصادي لازم را داشته باشند، تا پذيراي برنامههاي دههي عدالت و پيشرفت، سياستهاي كلان، ايدههاي نخبگان بشوند و مطابق نيازمنديهاي اين دهه عمل كنند.
مثلاً اگر قرار است كه در دههي چهارم نوآوري و بهرهوري داشته باشيم، اين را بايد مردم در رفتارهايشان داشته باشند. بالاخره چه بازاريها، چه مديران و چه كساني كه مشغول تأمين اقتصاد خانوار خود هستند، همه بايد متناسب با دههي عدالت و پيشرفت حركت كنند. اگر بخش انرژي، صنعت، بخش خدمات و ... واجد عناصر لازم براي دههي «عدالت و پيشرفت» نباشند، قطعاً به مطلوبمان نخواهيم رسيد.
بنابراين آحاد مردم بازيگران پروسه و فرآيند تحقق عدالت هستند. كما اينكه عامل اصلي همه تحولات و موفقيتهاي انقلاب چه در شكلگيري، چه در دفاع مقدس، چه در سازندگي و همه مراحل خطير ديگر كه اين نظام بحمدالله پشت سر گذاشته است، اين مردم بودند كه نقش خود را به خوبي ايفا كردند. حال سؤال اين است كه شاكلهي فكري و رفتاري مردم در راستاي اين مهم چگونه شكل ميگيرد؟ چه كانونهايي به آحاد مردم بصيرتبخشي كردهاند و يا بايد بكنند؟ چه مراكزي ميبايد وظيفه خود را در شكلگيري عقلانيتي مبتني بر آرمانها و ارزشهاي انقلاب به خوبي انجام دهند و يا اين وظيفه را به قدر كفايت انجام ندادهاند و لذا انقلاب در تحول در آن بخشها دچار كاستي و نقصان شده است؟ از نظر من در اين كانونهايي كه شاكلهي فكري را ميسازند، «تنگهي اُحد» وزارت آموزش و پرورش است، «تنگهي اُحد» نقشهي مهندسي فرهنگي و دستگاههاي فرهنگي هستند؛ يعني نظام تعليم و تربيت رسمي و نظام تعليم و تربيت غير رسمي. در ادبيات تخصصي، اولي را با برنامهي درسي آشكار تعيين ميكنند و دومي را با برنامهي درسي پنهان.
بر همين مبنا مطالبهاي از سوي رهبر انقلاب مطرح شد، اما به نظر من، بعضي مسئولان و سياستگذاران بهخوبي اين خواستهي رهبري را مورد توجه قرار ندادهاند. ايشان خواستار تحول و نوآوري آموزشي بودند كه منجر به تهيهي اسنادي هم شده است؛ مثل سند فلسفهي تعليم و تربيت جمهوري اسلامي ايران، سند تحول راهبردي آموزش و پرورش و سند برنامهي درسي ملي.
اما متأسفانه شاهد هستيم كه مثلاً در فلسفهي تعليم و تربيت جمهوري اسلامي، بعضي از موارد واجد شرايط مطلوب براي ورود به دههي چهارم لحاظ نشده است. يا برنامهي ملي درسي ما اين دقت لازم را ندارد كه ايران اسلامي در حال ورود به چه پروژهي بزرگي است؟ مقتضيات دههي عدالت و پيشرفت چيست؟ اينها در سند برنامهي درسي ملي كمرنگ است. يا مثلاً سند تحول راهبردي آموزش و پرورش ايران آنقدر ضعيف و دور از مطلوب است كه از نظر من گويي براي كشوري ديگر نوشته شده است. سند تحول راهبردي فعلي براي كشوري نوشته شده مسلمان، ولي نه اسلام ناب محمدي (ص) كه حضرت امام (ره) معرفي كردند. براي كشوري مسلمان نوشته شده كه البته مرجع و آمال مستضعفين جهان نيست. در معرض انواع تهديدات و تحريمهاي استكبار جهاني نيست. راهي متفاوت از جهان غرب و مدرنيته و سرمايهداري ندارد. بحمدالله نواقص اين سند توسط بسياري از نخبگان حوزوي و دانشگاهي نقد و بررسي شده و به همين دليل در شوراي انقلاب فرهنگي به نحوي متوقف شده است. اميدوارم مشمول فرآيند اداري و تشريفات بوروكراتيك نشده و تصويب نگردد.
رهبر انقلاب چند سال پيش در جلسات خصوصي كه با كارشناسان آموزش و پرورش داشتند، خواستار توجه به مسألهي خلاقيت و نوآوري حتي از سنين كودكي و از آموزش ابتدايي بودند، ولي ما در سندهاي تحولي آموزش و پرورش ميبينيم كه اين مطالبات به قدر كفايت مورد توجه قرار نگرفته است. اين كمكاريها و بيتوجهيهايي كه به لحاظ مهارتهاي بنيادي و تفكر خلاق، حل مسأله، ريسكپذيري و ... وجود دارد، منجر به اين ميشود كه براي دستيابي به عدالت و پيشرفت، عرصهي فكر و عرصهي علم -كه رهبر انقلاب به آن اشاره كردند- در آموزش و پرورش و سپس در دانشگاه آنچنان كه بايد شكل نگيرد.
وقتي ما دانشآموز خودمان را در طي دوازده سال آموزش با ادبيات اسلامي، با نيازمنديهاي رفتار اقتصاد اسلامي، رفتار سياسي اسلامي، بصيرت اسلامي و مسائل روزمره در حقوق اسلامي آشنا نميكنيم، ديگر نميتوانيم مردم را به عنوان بازيگران عرصهي دههي «عدالت و پيشرفت» واجد عناصر لازم براي تحقق اهداف انقلاب اسلامي بدانيم. اين يكي از تنگههاي اُحد است كه بايد به آن توجه كنيم.
- دليل اين كمبودها چيست و تا چه اندازه به جامعهي نخبگان ما برميگردد؟
دلايلش بسيار متفاوت است، اما علت اصلي آن به جامعهي نخبگاني برميگردد كه اساساً با مسائل و چالشهاي نظام آنچنان كه بايد درگير نميشوند. جامعهي نخبگاني چه حوزوي و جه دانشگاهي در پذيرش مسئوليتهاي اجتماعي، در بررسي و تمركز بر روي مسائل به قدر كفايت حضور ندارند.
علم و دانش ما مخصوصاً در بخش علوم انساني، عمدتاً غير بومي و ناقص است. رصد و پايش دقيق از نيازهاي علوم انساني و اجتماعي دههي «عدالت و پيشرفت» نداريم. بسياري از گرايشهاي تخصصي و عرصههاي علوم انساني و اجتماعي مورد نياز ما به يك معنا هنوز كليد نخورده است. ما در عرصهي نخبگاني اطلاع دقيقي از بسياري مسائل مبتلابه بدنهي اجرايي و سياستگذاريمان نداريم.
مثلاً ما قريب نيم قرن است كه با مسألهي مسكن مواجهايم. اما هنوز در دانشكدههاي اقتصادي كشور رشتهاي به نام اقتصاد زمين و مسكن نداريم و بدنهي سياستگذاري چه در وزارت مسكن و چه در وزارت علوم اصلاً از دانشكدههاي اقتصاد چنين مطالبهاي نميكنند. يا از سالهاي ابتداي انقلاب درگير تحريم و تهديد بودهايم، اما يك كتاب در حوزهي اقتصاد تحريم نداريم، مقالهاي پاياننامهاي در مسائل مربوط به تحريم حوزه پولي و بانكي، نداريم.
يك برآوردي در زمينهي اقتصاد انجام دادم. در اقتصاد حدود 800 شاخه وجود دارد كه متأسفانه ما در كشور روي قريب به هفتاد درصد اين شاخهها كاري انجام ندادهايم. يعني يا كار نكردهايم يا اگر هم كاري كردهايم، به درد چالشهاي اقتصاد ايران نميخورد و مشكل ما را حل نميكند.
البته اين كمبودها نافي ظرفيتهاي بالفعل فراواني حوزه و دانشگاه نيست. بهويژه نسل جوان كه نسل اصلي انقلاب هستند، چه در حوزه و چه در دانشگاه بسيار اميدبخشاند. من معتقدم براي مشاهده ظرفيت اصلي انقلاب كافي است همين نشست راهبردي را با حضور پژوهشگران و استادان حوزوي و دانشگاهي بين 30 تا 45 سال برگزار كنيم تا رويش نسل انقلابي نخبگان و تفاوت شگرف گفتماني آنها را ببينيم. ما در اين نسل جديد رويكردهايي را شاهديم كه در دههي اول و دوم انقلاب شاهد نبوديم.
اما كارهاي نشده هم كم نيست. ما در حوزهي علوم انساني كه از نظر من در حوزههاي علوم كشورداري، مديريت اجتماع و تمدنسازي است، دچار يك غفلت شدهايم. يكي از مسئولان پژوهشي وزارت علوم ميگفت كه اكثر پاياننامههاي تكميلي در دانشگاهها مسألهاي را از كشور و بدنهي نظام حل نميكند. چرا؟ اين يعني كه بدنهي نخبگان ما در دانشگاهها و مخصوصاً در علوم انساني با مسائل و چالشهاي نظام بيگانهاند.
اما فراموش نكنيم كه طراحان اصلي الگوي اسلامي ايراني عدالت و پيشرفت و مجريان آن طي دهه گذشته فرهيختگاني هستند كه الان در دهه سوم عمر خود بسر ميبرند و با انقلاب هم سن هستند. افسران طراح و مجري اين عمليات تمدني ايشانند. البته از ايدههاي ژنرالهاي باسابقه بايد استفاده كرد ولي نبايد فراموش كنيم كه اين قبيل نشستها، جاي افسران عملياتي است و نه ژنرالهاي بازنشسته!
يك آسيب نيز به مباني معرفتي شاخصسازي ما برميگردد. بايد اذعان كرد كه زحمات فراواني هم در اين عرصهها كشيده ميشود، اما به اين دليل كه ما در شاخصسازي و به تبع آن معيارهايمان نيز دچار غفلت هستيم، گاهي اوقات به بيراهه ميرويم. نظر شما در اينباره چيست؟
بنده معتقدم چه در اجرا و طراحي انديشههاي اسلامي و چه در ارزيابي ميزان پيشرفت كار و بازخوردگيري، نياز به شاخصهايي داريم كه بتوانند الگوي اسلامي-ايراني پيشرفت را به شكل پسيني و پيشيني بسنجند.
ما فاقد شاخصهاي مورد نياز هستيم؛ مانند شاخص عدالت. وقتي عدالت شانزده تعريف دارد كه جزء يك يا دو موردش در كلاسها از سوي اساتيد به دانشجوهاي ما تزريق نميشود، يعني يك فقر علمي و فرهنگي شديد حتي در چيستي عدالت. اين نقص اثرش را در كجا نشان ميدهد؟ در بدنهي اجرايي كه ميخواهد براي بخشهاي مختلف شاخصسازي كند.
شاخصي كه مربوط به عدالت آموزشي ميشود، با عدالت صنعتي يا عدالت بازرگاني و ... يكسان شمرده ميشود. در سند راهبردي و در مورد تحول آموزش و پرورش كه در آن به عدالت تربيتي تعبير شده است، مشخص است كه اساساً در چيستي تعريف عدالت مشكل وجود دارد. آنجا وقتي خواسته براي عدالت شاخص تعريف كند، آن را مساوات تلقي كرده است. به همين جهت يكي از معيارهاي عدالت را برابري در ضريب نفوذ اينترنت در روستاها و شهرها گرفتهاند، در حالي كه اين برابري نهتنها هدف و مطلوب نيست، چهبسا مشكل امنيتي و فرهنگي نيز ايجاد كند. اگر ضريب نفوذ اينترنت را در روستاها همانند شهرهاي بزرگ فرض كنيم، درواقع مثل يك تيغ دولبه است كه مشخص نيست ما را به اهداف برساند. بنابراين اين نوع فقر معرفتي در طراحي اسناد بالادستي و در شاخصگذاري و در ارزيابي ميزان موفقيت و دستيابي به اهداف وجود دارد.
انتهاي پيام
نظرات