رشيد در ادامه گفتوگويش با ايسنا، افزود: آتشبس اولين بعد قطعنامه بود. صد در صد به محض پذيرش آتشبس، عراق به ايران حمله ميكرد. همانطور كه بعد از پذيرش قطعنامه، عراق از جنوب و غرب به ايران حمله كرد. با پذيرش قطعنامه توسط ايران، آمريكا احساس كرد به اهداف خود در منطقه رسيده است و از سوي ديگر با توجه به اينكه لجستيك جنگ توسط شوروي و فرانسه تامين ميشد، شوروي منافع خود را در منطقه از دست رفته ميديد؛ لذا به شكل جديتر پا به عرصه مخاصمه گذاشت. به صورتي كه حمله پاياني جنگ را عراق و آمريكا انجام ندادند بلكه شوروي و عراق انجام دادند.
وي ادامه داد: آمريكاييها كه در كربلاي 4 به ما برگ زده بودند، بنا به گزارش شفاهي برخي در كربلاي 5 پيغام دادند كه شما از اين به بعد با شوروي ميجنگيد. شورويها نقش مستشاري را در ارتش عراق در دست گرفتهاند، حال آنكه مستشاران اطلاعاتي آمريكايي در مركزيت فرماندهي ارتش عراق كرسي داشتند. اين بازي دائم انجام ميشد. ما اصلا امكان ريسك نداشتيم. در اين ريسك بيش از 80 درصد ما بازنده بوديم و در صورت پذيرش قطعنامه در آن شرايط امكان موفقت وجود نداشت.
رشيد گفت: در عين حال ما گفتيم قطعنامه را ميپذيريم فقط در روشهاي اجرايي آن بحث داريم. به دعوت ما دبيركل سازمان ملل به گفتوگو آمد. او را راضي كرديم كه جاي بند دوم قطعنامه كه تشكيل كميته تعيين متجاوز بود را با بند اول كه آتشبس بود عوض كند. او پذيرفت. اما عراق با پشتوانه آمريكا و شوروي زير بار نميرفت. به عبارت ديگر آنچه مهم بود دو قطب حاكم بر جهان پيروزي يك كشور جهان سومي را كه از چتر آنان خارج شده نميخواستند و قطعنامه صرفا تغيير صحنه نبرد بود از ميدان رزم به ميز مذاكره. آنان ميخواستند فقط اراده ما را در دفاع از خود و چشمپوشي از قدرت قدرتمندان بشكنند.
بازي بر سر ميز مذاكره براي آنان شناخته شده بود اما جنگ با عناصري كه مرگ را گوارا فرض كردهاند بسيار ناشناخته و دشوار بود.
به گزارش ايسنا وي توضيح داد: از زماني كه كليات قطعنامه پذيرفته شد، تا روزي كه ما دربست بدون كم و زياد قطعنامه را پذيرفتيم، يك سال به طول انجاميد و اين مدت را در حال مذاكره بوديم. ما در روش اجرايي ضمانت ميخواستيم. خيليها در جريان مذاكره بودند، ولايتي، لاريجاني، حسن روحاني، رجايي خراساني و عدهاي ديگر. اما مذاكره جواب نميداد. دنيا نميخواست ما برنده جنگ باشيم. ما هنوز پيروز نشده بوديم كه فلسطينيها كاسه كوزه اسرائيليها را به هم ريخته بودند. حزبالله لبنان از ارتش اسراييل تلفات ميگرفت، واي به اينكه پيروز ميشديم. آثار رواني پيروزي ما براي آمريكا، اسراييل و حكومتهاي غير مردمي خيلي خطرناك بود. چون نميخواستند ما پيروز شويم راه نميدادند.
عضو هيات مديره موسسه مطالعات سياسي و فرهنگي انديشه ناب ادامه داد: آمريكاييها براي تحميل اين قضيه به ما، پيشقطعنامهاي را براي شوراي امنيت آماده كردند كه اگر ايران قطعنامه 598 را نپذيرفت تحريم بينالمللي را بر ايران اعمال كنند. ديپلماسي ما در اين برهه، بهرهبرداري از منافع مشترك با شوروي بود. آمريكاييها بعد از پذيرش قطعنامه وارد خليج فارس شدند. اين عملشان چند معني داشت؛ اولا ميخواستند بگويند ما بوديم كه قطعنامه را تصويب كرديم، پس ما برنده جنگيم. 29 تير 66 قطعنامه تصويب شد. آمريكا دو روز بعد ناوگانش را وارد خليج فارس كرد. ثانيا حضور آمريكا در خليج فارس به معني تضمين بقاي حكومت عراق بود. همچنين اهرم فشاري بود عليه ايران كه اگر قطعنامه 598 را نپذيرفت آماده اقدامات شديد آمريكا از نزديك باشد. از طرف ديگر شوروي نميتوانست بپذيرد كه آمريكا وارد خليج فارس شود. به قول يكي از نسل اوليها از اينجا ميتونست با موشكهايش مسكو را هدف بگيرد. در واقع با اين كار آمريكا هم به عراق امنيت داد هم به شوروي و هم ما را تهديد ميكرد.
رشيد به ايسنا گفت: ناوهاي آمريكا در خليج فارس را قايقهاي تندرو و مينهايي كه معلوم نشد چه كسي كار گذاشته و كسي مسووليتش را نپذيرفت، شكست دادند. يعني آمريكا با همه ابهتش در مقابل تجهيزات بسيار اندك شكست خورد. اين البته تحليل نظامي دارد. بحث من نفي امداد غيبي نيست بلكه به جهت اينكه آنها سيستمشان را براي مقابله با چنين حوادثي آماده نكرده بودند، در برابر قايقهاي كوچك ناتوان ماندند.
رشيد ادامه داد: اين قصه به شوروي تفهيم كرد كه در قطعنامه بايد هواي ايران را داشته باشد. به ما هم تفهيم كرد كه با برگ شوروي ميتوان بازي كرد و تحريم آمريكا را عقب انداخت. اين قضايا يك سال تمام ادامه داشت. آمريكا تلاش ميكرد شوراي امنيت را عليه ما بسيج كند، ما هم به كمك شوروي نميگذاشتيم.
وي با طرح اين پرسش كه بايد ديد ظرف يك سال چه شد كه كفه جنگ برگشت؟ گفت: توان نظامي ما به چند عامل بستگي دارد؛ لجستيك، نيروي انساني، مديريت، هوشياري استراتژيك و ارتباط توان نظامي با استراتژي ملي از آن جمله است.
در استراتژي ملي و نيروي انساني و مديريت صحنه نقطه ضعفي نداشتيم اما در لجستيك و تدارك جنگ از روز شروع تا پايان جنگ يك هواپيما به هواپيماهاي موجودمان اضافه نشد. تانكهاي موجودمان متعلق به قبل از سال 57 بود و بجز غنائمي كه از عراقيها گرفتيم نتوانستيم تانكي تهيه كنيم. تسليحات نظامي ما در رژيم گذشته، كارگزار آمريكاييها و ديگران بود. ما بجز تسليحات سبك و مهماتسازي، در صنعت نظامي تجربهاي نداشتيم. در تامين اعتبارات هم مشكل بزرگي داشتيم. جنگ نفت تقريبا ما را درمانده كرد. نفتي كه در ابتداي پيروزي انقلاب بشكهاي 45 دلار بود، به بشكهاي 5 دلار رسيده بود كه كويتيها ميگفتند نميصرفد كه ما اين نفت را استخراج كنيم. مشتريانمان را از دست داده بوديم و هزينه بيمه براي صدور نفت به همراه ساير مشكلات اقتصادي به ما فشار ميآورد.
رشيد اضافه كرد: البته اختلاف كارشناسي بين فرماندهي عمليات با كادر سياسي وجود داشت. فرماندهي عمليات معتقد بود در شرايطي كه صدام همه كشور را براي جنگ بسيج كرده ما هم تمام كشور را با همه امكاناتش بسيج كنيم. اما بستر اجتماعي و سيستم حاكميت در كشور عراق با آنچه در ايران انقلابي وجود داشت تطبيق نميكرد. امكان نداشت كشور ما با مدل عراق رهبري شود. امام بارها گفتند بترسيد از اينكه حكم جهاد بدهم؛ اما هيچوقت حكم جهاد نداد. ايشان اين فرهنگ شهادتطلبي را از راه ارشاد توسعه ميداد، نه با دستور. يك جامعه از نوع جمهوري اسلامي اساسا نميتواند مردمش را با اجبار به جبهه بفرستد. نميتواند با ابراز رعب حاكميت كند، نميتواند به ارزاق مردم توجه نكند. از زندگي مردم بكاهد و صرفا به نيروهاي امنيتي و مسلحش بپردازد. اين تناقض در مديريت جنگ مساله سادهاي نبود. از سويي جنگ در راس امور بود، از سوي ديگر اتكا به رزمندگان داوطلب. به جهت كمبود اعتبار و به جهت اينكه قرار نبود سيستممان را نظامي كنيم آسيبهايي را در جنگ پذيرفتيم.
ما زمان ميخواستيم تا بندهاي قطعنامه را جابجا كنيم، عراق هم زمان ميخواست تا فاو را از ما پس بگيرد. اما وقتي ما در حلبچه ميجنگيديم، عراق با شيميايي كردن خطوط دفاعي ما در فاو، فاو را تصرف كرد و موازنه جنگ عوض شد تا آن روز عراق پدافندكننده و ما آفند ميكرديم و ابتكار عمل دست ما بود ليكن با حمله به فاو ما بايد در لاك دفاعي ميرفتيم و حال آنكه سازمان رزم ما و طرحهاي ما، دفاعي نبود. لذا زهر تلخ نوشيديم و 598 را پذيرفتيم. آمريكاييها احساس پيروزي كردند و گاو وحشي عراق دوباره فيلش ياد هندوستان كرد و براي فروپاشي جمهوري اسلامي وارد خاك ايران شد. در اين شرايط كه آمريكاييها از افزايش قدرت صدام حسين در هراس بودند، او را همراهي نكردند.
وي ميگويد: با پذيرش قطعنامه توسط ايران و هجوم مجدد ارتش عراق، آن هم با مشاركت سازمان منافقين، شوك بزرگي وارد آمد و پتانسيلي در جامعه ايجاد كرد كه ناتواني ما را در تامين لجستيك جنگ و به دست گرفتن ابتكار عمل پوشش داد.
رشيد ميافزايد: امام (ره) با پذيرفتن قطعنامه شوك را وارد كرد. همه مردم براي پيروزي وارد صحنه شده بودند. به يكباره با اين شوك همه به جبههها هجوم آوردند.
احساس كردند كه هويتشان كه امام است در حال شكستن است. بياعتمادي به دشمن را نيز به خوبي لمس ميكردند. از سويي هويتي جز امام براي خود متصور نبودند. آمدند از آن آيينهاي كه روح مليشان را به تصوير ميكشيد دفاع كنند. احساس كردند الگوي صداقت تنها مانده است و كشورشان بدون مدافع.
وي ادامه داد: آمريكاييها كه اين بلا را سر ما آورده بودند، بعد از پذيرش قطعنامه ديدند بازي را باختهاند. هرچند ايرباس را زدند و وانمود كردند كه ما در صحنه هستيم اما واقعيت اين بود كه اين بار روسها عراقيها را كه در اول جنگ با 3 لشكر به خوزستان حمله كرده بودند را در پايان جنگ با 13 لشكر به اهواز فرستادند. صدام هم كه از اين حادثه بر خود ميباليد، در جنوب قصد خوزستان كرد و در غرب كشور برگي را بازي كرد كه آمريكا را نيز راضي كند. گفت من منافقين را به داخل ميفرستم. حكومت ايران به هم ميريزد و از داخل هم منافقين در زندانهاي تهران شورش ميكنند و با فروپاشي حكومت تهران آمريكا نيز مجبور به بهرهبرداري خواهد بود. اگر آن روز حكمي براي اعدام زندانيان گرفته شد، به اين علت بود. از آن طرف در خوزستان نيروهاي مردمي سه بار عراق را كه به اهواز نزديك شده بود تا لب مرز عقب نشاندند.
از آن طرف هم مردم عشاير در غرب كشور همين كار را كردند. تلفات زيادي از عراق گرفته شد و ارتش منافقين از هم پاشيد و شورشگران در زندان اوين اعدام شدند.
پس از اين شكست ارتش عراق تجربه گذشته را تكرار نكرد و بر سر مرز بازگشت و آتشبس را پذيرفت اما هرگز نه وي و نه اقطاب بينالمللي براي اجراي مسير بندهاي قطعنامه اقدام جدي نكردند.
لذا اثبات شد كه تصويب قطعنامه به معني احقاق حقوق ايران نبود و صرفا قرار بود صحنه مخاصمه تغيير كند و جمهوري اسلامي ايران در شرايطي آن را پذيرفت كه راهي جز آن نداشت. اما اگر يك سال فعاليت ديپلماتيك براي تنظيم بندهاي قطعنامه به نتيجه نرسيد، اما دست غيب، بيني صدام حسين را به خاك ماليد و پيوند تاريخي ـ سياسي و ديني را بين مردم دو كشور احيا كرد.
گفتوگو از خبرنگاران ايسنا: اكبر بياتي و سميه مومني
انتهاي پيام
نظرات