استاد مير مصطفي عالينسب ـ از بنيانگذاران صنعت ملي ايران ـ روز گذشته پس از سالها تلاش و مبارزه در عرصه اقتصاد دار فاني را وداع گفت و امروز در قطعه 91 بهشت زهرا به خاك سپرده شد.
خبرگزاري دانشجويان ايران (ايسنا) به منظور نكوداشت ياد اين استاد، يادنامهاي كه از او در ويژهنامه روزنامه كار و كارگر در ارديبهشت ماه امسال چاپ شده بود را منتشر ميكند.
« صحبت از آقاي عالي نسب دشوار به نظر ميرسد چرا كه ايشان خود به هيچ وجه راضي نيستند كه مطلبي در موردش گفته شود و از اين رو بود كه وقتي مؤسسه پژوهشي دين و اقتصاد خواست كه كتابي راجع به او به چاپ برساند، به قدري با سختيها و دشواريها روبرو شد كه هنوز پس از گذشت چند سال موفق به چاپ آن كتاب نشده است.
متولد تبريز و از نزديكان بسيار صميمي مرحوم صحت بود. مرحوم صحت نيز از چهرههاي طراز اول تبريز به شمار ميرفت كه در جريان ملي شدن صنعت نفت تلاشهاي فوقالعادهاي انجام داده بود. او در جواني به تجارت و بازرگاني ميپرداخت و در تيمچه جاج نايب حجرهاي داشت كه در آن به كار تجارت بلور ميپرداخت. تحصيلات ابتدايي خويش را به پايان رسانده و تحصيلات حوزوي را فراتر از سطح تعقيب كرده بود. همين امر باعث شد كه ديد او به كلي متأثر از اين امر باشد كه بايد راهي براي پايان تسلط يهوديان و صهيونيستها بر اقتصاد ايران يافت و چنين گرايشي باعث شد كه او دست به اقداماتي بزنند كه تاريخ نامش را براي هميشه به ياد داشته باشد.
با آغاز نهضت ملي شدن صنعت نفت، وي كه به واسطه مرحوم صحت با مرحوم دكتر مصدق رابطه بسيار نزديكي پيدا كرده بود، سعي كرد تا از راههاي گوناگون اين نهضت مردمي را تقويت كند. از اين رو وي با ساخت سماور ايراني كه كالايي نفت سوز بود و همچنين بازار را از دست سماورهاي روسي خارجي كرد، اولا زمينه مصرف نفت كه در آن سالها خريد آن از سوي خارجيها تحريم شده بود، در داخل كشور را پديد آورد و ثانياً واردات سماورهاي خارجي را به شدت كاست. هم چنين بايد اين مطلب را عنوان كرد كه سماور ايراني ساخت عالي نسب در خارج از ايران به عنوان يك اختراع ثبت شده است.
همچنين خانوادههاي ايراني سالها يا از مطبخهاي چوبي براي پخت غذا استفاده ميكردند و يا اينكه از چراغهاي والوار انگليسي و آقاي عالي نسب با عرضه دومين محصول جديد خود يعني چراغ خوراكپزي عالي نسب كه بعدها اين شهرت را يافت كه كيفيتي بالاتر از محصول مشابه خارجي داشت. جايگزين مناسب براي هر دو اينها يعني مطبخهاي چوبي و هم والورهاي انگليسي، ارائه كرد.
او رويكرودي فوقالعاده مدرن به عرضه صنعت داشت به گونهاي كه براي تجهيز كارخانه خويش، با دعوت از متخصصان سوييسي براي نصب پرسهاي كششي و همچنين طراحي و تجهيز خط توليد انبوه چراغ و سماور، جزء پيشگامان ايراني در زمينه بهرهگيري از خط توليد انبوه در عرصه فلزات به حساب ميآيند، يعني به همان ميزان كه صنعت آمريكا وامدار فورد بود، صنعت فلزي در ايران نيز وامدار آقاي عالي نسب به حساب ميآيد. البته بايد گفتكه وي صنعتگر نبود بلكه عشق به ايراني و علاقه به كالاهاي ايراني نفرت از تسلط بيگانه بر بازار ايران عامل اصلي گرايش او به اين مسأله بود. از اين رو زماني كه مشاهده كرد صنعت بستهبندي ايران تحت تسلط دانشور كه يك يهودي بود قرار گرفته است، با توجه به همان ديد و همان رويكرد، كارتن سازي ميهن را در برابر كارتن سازي ايران تأسيس كرد تا از اين راه دست يهوديان را از صنعت كارتن ايران كوتاه شود.
در اين زمينه او بسيار موفق بود تا هنگامي كه يك هواپيماي اف 14 به كارخانه سقوط كرد و موجبات آتش سوزي كارخانه را بوجود آورد. دولت موقت از پرداخت خسارت امتناع كرد و اين گونه بود كه بنا به گفته خودش براي اولين بار در زندگي مجبور به گرفتن قرض و همچنين شراكت با ديگري براي تجديد بناي كارخانه ميهن شد.
وي در نهضت ملي شدن صنعت نفت، مشاور دكتر مصدق بود و از اين رو با توجه به بنيه مالي خود، پناه مجاهدان مسلمان ملي محسوب ميشد كه در اقصي ايران مشغول مبارزه و فعاليت بودند. در هنگام پيروزي انقلاب نيز با توجه به همين روحيه و با عنايت به علاقه وي به حضرت امام (ره) بلافاصله از سوي شهيد دكتر بهشتي براي مشاوره به شوراي انقلاب دعوت شد. با توجه به اينكه مشي اقتصادي وي با رويكرد اقتصادي نهضت آزادي سازگاري نداشت، از همين رو، دولت موقت از نظرات او استفاده نميبرد و تنها كسي كه از اطرافيان مرحوم بازرگان، عالي نسب ارتباط نزديكي پيدا كرده بود، عزت الله سحابي ـ وي متعلق به نهضت آزادي نبود ـ بود.
اعتقاد زيادي به سخت كوشي داشت و فوقالعاده انتقادپذير بود. خودش خاطرهاي از مرحوم صحت تعريف ميكرد به اين مضمون كه با هم پيش دكتر مصدق رفتيم و آقاي صحت شروع به انتقادهاي تند و تيز از روشهاي دكتر مصدق كرد كه چرا مماشات ميكنيد و آن قدر حرفهاي تند و تيز و انتقادي زد كه گوشهاي دكتر مصدق سرخ شد. من از اين برخورد بسيار ناراحت و خجل شدم.
بيرون از اطاق به او اعتراض كردم كه چرا با دكتر اين گونه برخورد كرديد وي پاسخ داد كه مرد را بايد در آتش مثل يك تكه ذغال انداخت تا سرخ شود. پس از پايان كار دولت موقت به اصرار شهيد مظلوم بهشتي هم در شوراي انقلاب و هم در دفتر نخست وزيري مشغول فعاليت شد ولي به دليل برخي اختلافات از نخست وزيري بيرون آمد. اينگونه بود كه شهيد رجايي به منزل ايشان رفته و عنوان داشته بودند كه «من نخست وزيري را نپذيرفتم مگر به اميد شما.» با اصرار شهيد رجايي از نو به عضويت شوراي اقتصاد در آمد و با توجه به اينكه شهيد رجايي و شهيد بهشتي اهميت و احترام فوقالعادهاي به نظرات او ميگذاشتند او به موتور محرك اقتصاد در آمد و با توجه به اينكه شهيد رجايي و شهيد بهشتي اهميت و احترام فوقالعادهاي به نظراتش ميگذاشتند ايشان به موتور محرك اقتصاد ايران تبديل شد و تمامي تصميمات اقتصادي كشور با نظر او اخذ ميشد. اين روند در دوران نخست وزيري مهندس موسوي نيز ادامه يافت و وي به عنوان مشاور عالي اقتصادي نخست وزيري همچنان فرد نخست تصميم گيري در اقتصاد ايران بود.
به واقع باني توزيع عادلانه كالا در دوره جنگ و تشكيل ستاد توزيع بسيج اقتصادي بود. از ابتكارات ديگر وي برقراري نظام سهميه ارزي براي حفظ واحدهاي توليدي و برقراري نوعي از شرايط اقتصادي در عرصه عرضه و تقاضا بود كه واحدها بتوانند در شرايط جنگي نيز به حيات خود ادامه دهند.
با توجه به اينكه وي در زمان جنگ دوم جهاني اولين واحد توليدي خود را افتتاح كرده بود و در هنگام جنگ كره شاهد اين امر بود كه جنگ در نقطهاي ديگر از دنيا، چه اثراتي بر زندگي مردم گذاشته است، لذا دغدغه اينكه تأثيرات جنگ بر زندگي مردم كمترين مقدار ممكن كاهش دهد، دلمشغولي اصلي وي بود.
اساسا دوران هشت ساله نخست وزير مهندس موسوي فرصت مناسبي براي او بود كه اولا اقتصاد كشور را با توجه به همراهي و همگامي هميشگي مير حسين موسوي به نحو مطلوب اداره كند و ثانياً به پاسخ نظريات كساني را بدهد كه سعي داشتند ايران را به سمت خصوصيسازي مد نظرشان هدايت كنند. اين نكته به اين دليل داراي اهميت است كه بدانيم او خود از فعالان بخش خصوصي بوده ولي با اين حال از منتقدان اصلي عملكرد بخش خصوصي نيز به حساب ميآمد.
وي هيچگاه معتقد به دولتي شدن و انحصار دولت در بخش اقتصاد نبود و از روز نخست اعتقاد داشت كه دولت نبايد وقت خود را صرف اداره واحدها يا فعاليتهاي كوچك كند كه تنها انرژي دولت را مصرف كرده و بازده خود و دولت را پايين ميآورند اما برعكس اعتقاد راسخ در زمينه نقش دولت در كنترل و اداره اقتصاد و هدايت و طراحي واحدهاي بزرگ اقتصادي داشت.
همچنين وي به شدت نگران تحركات و بازيهايي بود كه در عرصه سياست پولي اتفاق ميافتد همين نگرانيها باعث شد كه زماني كه تلاشهاي مختلف براي شناور كردن بازار پول، ايجاد نظام اقتصاد انبساطي، اهميت به بخش خصوصي و فراموشي شعارهاي عدالتمحور را ديد به تدريج از عرصههاي اجرايي كشور فاصله گرفت و در نهايت با شناور شدن قيمت ارز در اواخر دولت ميرحسين موسوي به كلي رابطه خود را با سياست و اقتصاد قطع كرده و به كارهاي تحقيقاتي و مطالعاتي پرداخت و با بنيانگذاري مؤسسه دين و اقتصاد و گرد همآورد؛ همفكران خويش، سعي در تبيين و تشريح انديشههايي كرد كه ايران را از چنبره مشكلات جنگ با كمترين وابستگي به دلارهاي نفتي خارج ساخت اما در نهايت به دليل رويكردهاي سرمايهسالارانه به فراموشي سپرده شد.
او را بايد به حق نمونه واقعي يك اقتصاددان عدالتطلب معرفي كرد كه در كنار مهندس موسوي و ساير همفكرانش در دفتر نخست وزير اتهاماتي چون كوپنيسم و كمونيسم را به جان خريدند اما اجازه ندادند كه سرمايهسالاران، دولت را به موسسهاي انتفاعي براي اميال خويش تبديل سازند و اين همه در حالي بود كه در ايران تعداد بسيار انگشتشماري بودند كه خدمات و زحمات اين چهره برجسته را درك ميكردند، حال آنكه در بيرون از كشور شهرت او به مراتب بيش از شهرتش در كشور بود.
نهايت اينكه براي بزرگداشت و تكريم به زحمات بيشائبه و شبانهروزي او و نظرات برجسته اقتصادي اين مرد بزرگ، تنها دكتراي افتخاري اقتصاد در ايران طي مراسمي در دانشگاه خواجه نصير به ايشان اعطا شد. طي همين مراسم او ضمن عذرخواهي از آقاي امراللهي كه مأمور دادن لوح به ايشان شد عنوان كرد كه چون تا به حال از هيچ صاحب منصبي لوحي، يادبود نگرفته است، ترجيح ميدهد رويه خويش را ادامه دهد و خواستار آن شد كه مدرك را از پدر يك شهيد دريافت كند. چون در سالن پدر شهيد نبود، محمدرضا بهشتي فرزند شهيد بهشتي در جايگاه حاضر شد و مدرك دكتراي افتخاري اقتصاد را به ايشان اعطا كرد.
چند نظر در رابطه شخصيت مرحوم عالينسب
نگاه او به مسائل كارگري نگاه ويژه بود. او اگر ميخواست ميتوانست داراي دهها كارخانه، مزرعه و مكانهاي بازرگاني باشد، ولي هرگز قدمي در جهت اقتصاد برنداشت مگر به دليلي موجه، توجيه فعاليتهاي اقتصادي او صرفا در حذف وابستگي و جايگزين شدن به جاي اجانب و خلاصه توليد ملي بوده است.
كارگراني كه با او و در خدمت ايشان تلاش داشتهاند از هر حيث فاقد نگراني بودند. تعداد خانههايي كه او براي كارگران خود خريداري و به آنان اهدا كرده، در صنعت كشور و در بين تمامي مديران و خيران غيرقابل مقايسه است. دغدغه معيشت كارگران يك لحظه او و فرزند برومندش مرحوم حاج سيد حسين عالينسب را آرام نميگذاشت.
مرحوم حاج سيد حسين همواره درصدد واگذاري سهام كارخانجات به كارگران و كمك در اين جهت بود.
حاج سيد مصطفي عالينسب شرايطي را مهيا كرده بود كه هر كارگر استادكاري كه به لحاظ توانايي به حد مديريت و استقلال ميرسيد با سرمايه ايشان واحد جديد تأسيس ميكرد.
از چراغي كه عالينسب روشن كرد صدها چراغ روشن شد و از واحد سماورسازي او دهها واحد مشابه تأسيس شد. در واحد سماورسازي دوست و يار صديق عالينسب، جوادزاده، اصرار فراواني ميكرد كه كمك كنيد تا وزارت كار اجازه دهد تا امكان اضافه كردن مزد كارگران بوجود آيد.
عالينسب عاشق صنعت، عاشق توليد، عشاق كار و تلاش و عاشق كارگر بود و او نمونه بارزي از يك انسان مؤمن و متعهد بود.
او همواره سرشتي داشت كه از هرگونه حركتي كه شائبه تبليغ خويش داشته باشد، پرهيز كند.»
انتهاي پيام
نظرات