• یکشنبه / ۱۵ دی ۱۳۸۱ / ۱۱:۲۳
  • دسته‌بندی: سایر ورزش‌ها
  • کد خبر: 8110-03825

سي و پنجمين سالگرد درگذشت زنده ياد جهان پهلوان غلامرضا تختي؛ تختي، تنها مرد ميدان ورزش نبود؛ او مرد ميدان تقوي و فضيلت و مسلماني بود

سي و پنجمين سالگرد درگذشت زنده ياد جهان پهلوان غلامرضا تختي؛ 
تختي، تنها مرد ميدان ورزش نبود؛ او مرد ميدان تقوي و فضيلت و مسلماني بود

‏«جهان پهلوان تختي، تنها، مرد ‌ميدان ورزش نبود. او مرد ميدان تقوي و فضيلت و مسلماني بود. او الگوي جوانمردي اسلام در ورزش ايران و جهان ‌بود. او اعتبار دنياي ورزش و نمونه‌ي كم نظير يك ورزشكار مسلمان و يك مسلمان مبارز بود.» (شهيد محمدعلي رجايي)

“قصه است اين قصه، آري قصه‌ي “درد”است.

شعر نيست.

اين عيار مهر و كين و مرد و نامرد است،

بي عيار و شعر محض خوب و خالي نيست.

هيچ، همچون پوچ، عالي نيست.

اين گليم تيره بختي‌هاست.

خيسي خون داغ سهراب و سياوش‌ها

روكش تابوت «تختي‌ها» است...‌ .”

                                       (مهدي‌اخوان ثالث)

17دي ماه مصادف است با سي و پنجمين سالگرد درگذشت زنده ياد جهان پهلوان غلامرضا تختي؛ گروه ورزش خبرگزاري دانشجويان ايران با گراميداشت ياد و خاطره‌ي جاودان اين اسوه‌ي آزادگي و شرافت، فرازهايي از زندگي پرافتخار او را مرور مي‌كند.

امروز در دومين بخش از اين گزارش، نگاهي داريم به سجايا و خصايص انساني والاي شادروان تختي.

جهان پهلوان غلامرضا تختي پرافتخارترين چهره‌ي تاريخ ورزش قهرماني ايران و فاتح سكوهاي رفيع كشتي جهان، نه تنها در ايران كه در تاريخ ورزش دنيا نيز چهره‌اي كاملا شناخته شده است. با وجود گذشت حدود 4 دهه از آخرين حضور تختي در رقابت‌هاي المپيك (توكيو، 1964) و 35 سال از در گذشت جهان پهلوان، نام وي همچنان در زمره‌ي نام آورترين قهرمانان كشتي رقابت‌هاي المپيك مي‌درخشد.

با اين همه ترديدي نيست كه راز محبوبيت و ماندگاري كم نظير شادروان غلامرضا تختي را نه در برق نشان‌هاي رنگارنگ ورزشي او كه در خصايص و سجاياي اخلاقي و صفات بارز انساني اين فرزند وفادار مردم بايد جستجو كرد.

پس از تختي قهرمانان بسياري بودند كه با كسب چند مدال جهاني و تقليد از حركت‌هاي مردمي تختي سوداي دستيابي به موقعيت بي‌بديل او در سر پروراندند و چند صباحي به مدد تبليغات و جنجال‌هاي مطبوعاتي رداي جهان پهلواني را بر تن كردند اما هيچگاه نتوانستند به خانه‌هاي روشن و پاك دل مردم راه پيدا كنند. عشق و ارادت خالصانه‌ي توده‌هاي معتقد و مذهبي به اين “سلاله‌ي بي فخرو تبار برخاسته از متن درد و رنج و محروميت”خود آن‌چنان عميق و ريشه‌دار و آگاهانه است كه حتي نيش گزنده‌ي آن «دروغ بزرگ» هم نتوانسته است، كوچكترين خللي در آن ايجاد كند.

او با مردم و چونان مردم زيست. در شادي شان گلخنده‌اش را نثار آنان كرد و در ماتم و اندوهشان، ايثارگرانه و اندوهگين در كنارشان جاي گرفت. شادي هر لبخند فتحي را كه برلبانش نقش بست با آنان قسمت كرد و با غرور و پيروزي خويش بارها و بارها، زنگار اندوه شكست‌هاي ديرين را از سينه‌ي آنان شست.

چه بسيار مردم سيلي خورده‌يي كه زبوني خويش را در قدرت و حميت و همت او جبران شده مي‌ديدند و غروب آرزوها و آرمان‌هاي خويش را در طلوع نام و كام او ازياد مي‌بردند و تداوم آرمان‌هايشان را در صلاي مردانگي و عزت او ـ كه او هرگز ـ آن را به پاي دونان و دشمنان سوگند خورده‌ي مردم نريخت جستجو مي‌كردند و چنين بود كه تختي آرام آرام و نه يكباره و ناگهان قهرمان شكست ناپذير افسانه‌هاي دل مردم شد. او تبلور آرزوهاي مرده و به طاق نسيان سپرده‌ي مردم شد.”

تختي بزرگ، خود نيز به عمق علاقه‌ي خالصانه‌ي طبقات محروم و رنج ديده نسبت به خويش واقف بود، وي در پاسخ به خبرنگاران داخلي و خارجي كه از او پرسيده بودند “با ارزش ترين مدالي كه تاكنون گرفته‌اي كدام است؟“، گفته بود:“ بزرگترين پاداش و عالي‌ترين هديه‌اي كه گرفتم مدال يا نشان طلا و نقره نبود. قلب يك انسان بيش از هزاران مدال طلا ارزش دارد و من مي‌دانم كه هزاران هزار نفر از مردم حق شناس ميهنم در قلب مهربان خودشان جاي كوچكي هم براي من ذخيره كرده‌اند. ”

تختي كه در خانواده‌اي مذهبي و معتقد پرورش يافته بود، از همان جواني انساني مومن و پرهيزگار بود. ايماني خالصانه داشت، براي شرعيات اهميت خاصي قائل بود و نماز و روزه‌اش هرگز ترك نمي‌شد. “شبهاي جمعه همواره براي زيارت به حضرت عبدالعظيم مي‌رفت” و ارادت خاصي به ائمه اطهار خصوصا حضرت ثامن‌الحج (ع) داشت.

نقافيان از مفسران قديمي ورزش در مشهد با تجليل از سجاياي اخلاقي جهان پهلوان مي‌گويد: “تختي ارادت و علاقه‌ي زيادي به حضرت امام رضا (ع) داشت و در هر فرصتي كه پيش مي‌آمد و يا قبل از هر سفري به خارج به مشهد مي‌آمد و به زيارت و پابوسي آن حضرت مشرف مي‌شد. وقتي وارد حرم حضرت رضا (ع) مي‌شد، ديگر خودش نبود، آستان بوسي او به قدري خاضعانه و بي پيرايه بود كه همه‌ي همراهان و اطرافيان را تحت تاثير قرار مي‌داد.”

تختي در آخرين مصاحبه‌اش در مورد رمز موفقيت خود را تاسي از ائمه اطهار دانسته و مي‌گويد: من از علي (ع) آموختم كه در مقابل ناملايمات بايد ايستادگي كرد و براي پيروزي بايد تلاش كرد و با اتكال به خدا به ميدان رفت و پيروز شد و من چنين كردم و پيروز شدم، ولي نه آن پيروزي كه من مي‌خواستم چرا كه نگذاشتند و سد راهم شدند.

ساده زيستي، قناعت و مناعت طبع از صفات بارز جهان پهلوان بود. او با وجود مشكلات مالي كه به ويژه در اثر فشارهاي رژيم گريبانگير او بود، نه تنها حاضر به پذيرش پيشنهادات وسوسه انگيزي كه به او مي‌شد نبود كه با بزرگواري، مستمري محدود خود را نيز به كشتي‌گيران نيازمند حواله مي‌كرد.

شاه‌حسيني يكي از دوستان نزديك‌ تختي ضمن بيان خاطره‌ي يكي از ديدارهاي خود با وي از قول جهان پهلوان نقل مي‌كند: “اومدن به من مي‌گن حالا كه بعضي از آقايون ورزشكار فيلم بازي كردن و از نظر مال و تمول، شارژ شدن، تو هم بيا پول كلوني بگير و تو يكي دو تا فيلم بازي كن. من بهشون گفتم آقا از من اين كارها ساخته نيست. ما اگر پول مي‌خواستيم از طريق مشروع‌تر هم مي‌شد.”

وي ادامه داد: “نماينده‌ي كمپاني تيغ ناست اومده پيشنهاد كرده كه بيا پاي آينه با اين تيغ‌هاي ناست يه خورده صورتت را بتراش ما هم مبلغ زيادي مي‌ديم” و بعداز نقل اين پيشنهاد يك مصرع شعر خواند: «عمر عزيز است و صرف غم نتوان كرد». وقتي دست و پا شكسته اين مصرع را خواند گفت: بقيه‌اش يادم رفته.

تختي هر بار كه عازم سفر ورزشي بود، به مشهد مي‌رفت و به ثامن الحجج (ع) متوسل مي‌شد، در عين حال كه دستگاه تربيت بدني و سرشناسان شهر به او بسيار احترام مي‌گذاشتند و استقبال مي‌كردند، او به خانه‌ي وفادار - پهلوان صاحب بازوبند - وارد مي شد و هميشه مي‌گفت: “ ما بايد بريم خونه‌ي وفادار چون آبگوشت خونه‌ي وفادار مي‌ارزه به تمام غذاهاي ديگه و چلوكباب توكلي”.

“بيني و بين الله مردم ما هم الحق پاسخ خوبي به جهان پهلوان خود دادند. پس از سي سال از مرگ او نسلي كه نه او و نه كشتي اش را ديده و تنها اسمي از او شنيده، اين چنين شيفته‌ي اوست و هر سال يادش را گرامي مي‌دارد. ما از تختي كشتي‌گيرتر داشتيم، اما مردم براي «سگك نشستن» شيفته‌اش نشدند. مدال بگير هم زياد داشتيم ولي تختي بود كه «مدال مردم» را گرفت.”

مردمداري و دستگيري نيازمندان يكي ديگر از خصايص بارز جهان پهلوان بود كه در اين مورد حكايت‌هاي بسيار زيادي نقل شده است. بابك فرزند پدر ناديده كه تختي را از وراي انبوه سخنان و خاطرات مردم باز شناخته است در اين مورد مي‌گويد: “از دستگيري‌هاي تختي خاطره خيلي زياد است. از كمك به يك زن و مرد فلج كه تازه ازدواج كرده بودند تا دكه‌ي مطبوعاتي خريدن براي يك جوان بيكار و ... مي‌گويند هر وقت كادويي از طرف راه آهن ـ محل كارش ـ يا بقيه‌ي سازمان‌ها و دستگاه‌ها مي‌گرفت، بدون اينكه آنها را باز كند به كساني مي‌داند كه ناگفته سرپرستي شان را به عهده داشت. بعداز شب هفت، يكي از دوستانش مي‌بيند كه پيرزني در راهروهاي فدراسيون كشتي مي‌گردد. از او مي‌پرسد: «مادر چي مي‌خواي؟ دنبال كي مي‌گردي؟» پيرزن مي‌گويد: «والله نمي‌دونم دنبال كسي مي‌گردم كه قد و قواره‌اش به پهلوونها مي‌خوره. او ميومد به من كمك مي‌كرد، چند وقتيه كه پيدايش نيست، گفتم شايد بتوانم اينجا ازش خبري بگيرم.»

... و بالاخره تختي با مردم بود و از مردم، مردمگرايي در ذاتش بود، يك بار كه دانشجوها در دانشگاه تهران تحصن كرده بودند و دانشگاه هم محاصره بوده و كسي امكان تردد به دانشگاه نداشته، تختي با ظرف‌هاي غذا از در دانشگاه وارد مي‌شود، خوب پاسبان‌ها هم او را مي‌شناختند و كاري با او نداشتند. چون غذا كم بوده، او از درهاي متعدد دانشگاه وارد مي‌شود و كار غذا رساني را تكرار مي‌كند.

بابك با اشاره به علاقه و سمپاتي متقابلي كه مردم نسبت به تختي داشتند، برخورد آنها با جهان پهلوان را نظير اعتمادي مي‌داند كه نسبت به پهلوان‌هاي قديم وجود داشت.

وي مي‌گويد:“ يك بار پدرم كه از آلمان با ماشين شخصي راهي ايران بوده، يكي از دانشجويان ايراني كه خانم آلمانيش را مي‌خواسته به ايران بفرستد مي‌فهمد كه تختي راهي ايران است. نمي‌دانم چرا خانمش را با هواپيما نمي‌فرستاده، شايد به خاطر اينكه پول نداشته، در فرانكفورت به سراغ تختي مي‌آيد و خانمش را مي‌سپرد به دست تختي. ظاهرا ماشين تختي ايرادي داشته. تختي عنوان مي‌كند خيلي خوب ماشين رفيق من هست خانم شما مي‌تواند با او بيايد. ولي آن دانشجو مي‌گويد فقط بايد در ماشين خودت سوار شود. بالاخره او با تختي به ايران مي‌آيد و اين زمينه‌ي دوستي‌هاي بعدي دانشجوي ايراني با تختي مي‌شود. به هر حال تختي در جامعه‌ي ما پديده‌اي بود.”

“‌ تختي در طول عمر خود تنها يك بار دست نياز به سوي ديگران دراز كرد و آن هم بخاطر مردم و اين دست با صميميت شرافتمندانه بدرقه شد.

شهريورماه 1341 چند روز پس از زلزله‌ي ويرانگر “بويين زهرا”پهلوان و چند نفر از دوستانش در حالي كه اخبار و تصاوير ساكنان مصيبت زده و ويرانه‌هاي مناطق زلزله زده را در روزنامه نگاه مي‌كردند، ضمن صبحت‌هايشان در مورد علت كم بودن كمك‌هاي مردمي و بي توجهي مردم به مراكز جمع‌آوري اعانه راه اندازي شده در شهر بحث مي‌كردند. بعضي از دوستان تختي معتقد بودند كه مردم توجهي به مصيبت هموطنان خود ندارند و حاضر نيستند كوچكترين كمكي به آنها بكنند. پهلوان، اين سلاله‌ي پاك مردم، كه به عمق مهرباني و ايثار هموطنان پاك نهاد خود و ميزان بي اعتمادي و انزجار آنها از “خودكامگان حاكم” واقف بود، مي‌گفت: علت بي توجهي مردم به اين مراكز كمك رساني، نداشتن اطمينان به حكومت و كساني است كه معركه گردان اين جريان شده‌اند. پيش كشيده شدن اين بحث و مخالفت يكي از دوستان تختي با نظر او ناگهان فكري را به ذهن پهلوان انداخت.

تختي تصميم گرفته بود كه خود وارد اين ميدان شود البته نه براي اثبات گفته‌هايش بلكه‌ “‌براي اين كه به هر حال يك نفر بايد وسط بيفتد و سبب خير شود.“

فرداي آن روز تختي بدون هيچ اعلان و تبليغاتي اول صبح به چهار راه وليعصر فعلي رفت و تصميم خود براي جمع‌آوري اعانه به نفع زلزله زدگان را به كمك دوستانش به اطلاع مردم رساند. پس از آن غوغايي به پا شد كه در تاريخ مشاركت‌هاي مردمي ايران كم نظير و شايد بي نظير بود. محمود رفعت از دوستان و علاقمندان جهان پهلوان و نويسنده‌ي كتاب “تختي مرد هميشه جاويد” اين واقعه‌ي تاريخي را چنين نقل مي‌كند:“مردم كه دهن به دهن خبردار شده بودند از دور و نزديك خودشان را رسانده بودند به پهلوان و بي دريغ هر چه از دستشان بر مي‌آمد كمك كرده بودند. چند دانشجو كتشان را در آورده بودند و انداخته بودند روي تل بزرگ لباس‌ها، پتوها، ظرف و ظروف‌ها، طلا و جواهرات و خلاصه هر چيزي كه عابران معمولا همراه دارند يا خانه‌دارها مي‌توانستند از آن صرف نظر كنند.
در اين ميان پيرزني چادرش را از سرش برداشته بود و بعداز دادن آن به پهلوان پيشانيش را بوسيده و گفته بود: “پسرم خدا عمرت بدهد كه به فكر مصيبت زده‌ها هستي، خدا عزتت را بيشتر از اين‌ها بكند كه غصه‌ي خانه خراب‌ها را مي‌خوري، من خجالت زده‌ام كه چيز ديگري ندارم.”
پهلوان در حالي كه چشمايش از اشك برق مي‌زد چادر را برداشت و ملتمسانه از پيرزن خواهش كرد كه آن را بگيرد. پيرزن چادر را كه تختي به او داده بود دوباره روي تل هدايا انداخت و با لحن مادري كه از حرف گوش نكردن فرزندش بي حوصله شده گفت: “مرحمت خشك و خالي كه فايده نداره، پسرم.”
پيرزن وقتي با ترديد دوباره پهلوان مواجه شد، خشمگينانه گفت:“يعني ما فقير بيچاره‌ها حق نداريم؟”
صورت پهلوان يك دفعه رنگ به رنگ شد، گفت:“شما را به خدا اين حرف را نزنيد. شما از هر ثروتمندي تروتمندتريد، حق‌دار‌تريد، چون كه بلند‌نظرتر و با گذشت‌تريد.”
پيرزن همين كه سرخ شدن صورت پهلوان را ديد به گريه افتاد، اما چشم‌هايش را به تندي با گوشه‌ي لچكش پوشاند و عقب عقب خودش را از جمع مردم بيرون كشاند و رفت.”
“كيهان ورزشي” كه خبر اين رويداد را با عنوان «تختي، گوهر گرانبهاي ملت ما» در شماره‌ي 24 شهريورماه 1341 خود به چاپ رسانده بود، ثمره‌ي دو روز پياده‌روي تختي را چهار كاميون خواربار و پوشاك و بيست هزار تومان پول نقد (كه در آن زمان رقم بسيار بالايي به حساب مي‌آمد) نوشته است.
جوانمردي، فتوت و صفات انساني تختي كه ريشه در اعتقادات و باورهاي عميق او داشت هرگز به عرصه‌هاي اجتماعي و برخوردهاي مردمي وي محدود نمي‌شد. جهان پهلوان اين سلاله‌ي خلف “پورياي ولي” در ميادين ورزشي و رقابت‌هاي جهاني نيز منش والاي خود را به نمايش مي‌گذاشت.

در اين مورد خاطره‌ها و روايت‌هاي فراواني نقش شده است، الكساندر مدويد، كشتي‌گير صاحب نام شوروي سابق و رقيب مقتدر تختي در اين مورد خاطره جالبي دارد:“در توليدو (1962) تختي و من ديدار نهايي را برگزار كرديم. در جريان اين مسابقه‌ها، پاي راست من به شدت ضرب خورده و روحيه‌ام را خراب كرده بود. فكرم متوجه تختي بود كه بايد با اين پاي ناجور با او مبارزه مي‌كردم. به راستي تا آن موقع از خصوصيات اخلاقي، رفتار و كردار انساني و والاي تختي خبر نداشتم. اما در آنجا به عظمت، انسانيت و جوانمردي تختي پي بردم و تحت تاثير آن قرار گرفتم. او كه شنيده بود پاي راست من ضرب ديده با اين پا به خوبي مدارا كرد و هرگز نخواست با هجوم به اين پا مرا زجر دهد. او تا آخرين لحظه، مردانه و تميز كشتي گرفت و از پاي ناراحت من اصلا استفاده نكرد. تختي با اين كارش نشان داد كه يك قهرمان به معناي واقعي است. بعداز اين جريان، ما به صورت دو دوست صميمي در آمديم.

او هميشه مرا دوست مي‌داشت. او ملت خودش را هم دوست داشت و فكر مي‌كنم تختي اصلا براي ملتش زندگي مي‌كرد. آشنايي با او براي من افتخار بزرگي به حساب مي‌آيد.

تختي بسيار خوب و فني كشتي مي‌گرفت و من چيزهاي زيادي از او آموختم. ما روي تشك دو حريف سخت كوش بوديم و در خارج از تشك دو دوست جدا نشدني، تختي مي‌تواند الگوي خوبي از نظر ورزشي و اخلاقي براي جوانان شما باشد

كتاب‌هاي منبع:
«تختي مرد ‌هميشه جاويد» نوشته‌ي محمود رفعت
«جهان پهلو‌ان تختي» نوشته‌ي بيژن رويين‌پور
انتهاي پيام‌

 

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha