به گزارش ایسنا، محمد صالح علا در یادداشتی در روزنامه اطلاعاتنوشت: با همدستی هم زمستان را دست به سر می کنیم.
نسیمی از دورها می وزد
بهار را هل می دهد به طرف ما
از فردا شادی دلها را غارت می کند
از فردا به هر طرف که می رویم،
بهار سر راه ماست.
از فردا زمستان میرود نزد دیروز. بهار با همه گلها، نسیمها و بارانها میآید تا که تأسیس اصل کند زیباییهای به غارت رفته در زمستان را، به یاری کوهها، برفابها، شقایقهای کوهی و علفهای خودروی زیبا، دوباره تأسیس کند که ما همه، دستیاران بهاریم.
در عالم هستی، همچون زندگی، همۀ چیزها درهم است. در زندگی نمیتوان چیزی را از میان دیگر چیزها برای خود جدا کرد یا نگه داشت؛ چون همه چیزها درهم است. مثلاً نمیشود همۀ شادیها را برای خودم در یک گوشه انبار کنم، بـرای خودم و خانوادهام نگـه دارم.
بهار آمده فقط همۀ خوشیها و بشکنزدنها و شادمانیها برای من نمیشود. عزیزترین کسان من در حوالی همین روزهای بهار، عازم عالم ناز شدهاند. پس نمیتوان همۀ شادیها را برای خود جدا کرد.
خردمندانه هم نیست که میبینیم و میشنویم دنیا هر روز انباشته از خبرهای تلخ و ناگوار است. نمیتوان آرزو کرد در این روزهای شادیآور بهاران، تلخی نباشد یا همۀ شادیها انباشته و یکجا پیش من باشــد. چنانکه همۀ اندوهان برای یک نفر انباشته و یکجا نمیشود.
ما هر یک، حصّه و سهمی از شادی و غم داریم. پدیدههایی مانند نوروز و بهار، هنگام رویهم ریختن و یک کاسه کردن شادیها هستند. دیروز با همکارم سرکار خانوم ملک مرزبان، روی تلفن حرف میزدم. گفتم اصلاً کلمۀ عید از عَوَد، عاد، به معنی بازگشت است، بازگشت به حقیقت. حقیقت این که در عالم، همه چیز با هم است. به آسمان نگاه کنیم، ستارهها با هم هستند.
در دریا ماهیها با هم هستند، سیبها، گلابیها، گیلاسها با هم هستند. پرندهها، گنجشکها با هم هستند. چنانکه ما مردم با هم هستیم.
اصلاً بهار قافیۀ بزرگ و باشکوهی است با همۀ تجهیزاتش. همه با هم میآیند؛ نسیمها، شکوفهها، سبزیها، نقلها، کلوچهها. اما سر همین بهار باد میوزد و ناگهان درختی میافتد، صنوبری واژگون میشود و لانهای ویران میگردد، پرندهای به لانهاش بازمیگردد. در حالی که لانهاش را گم کرده، جوجههایش هم گم شدهاند. پس اینجا همه چیز درهم است. برای همین همه چیز کهنه و نو دارد، غیر از شادی و غم. برای همین ما اشک کهنه یا خندۀ قدیمی را ندیدهایم؛ چون نیست. اشکها و خندهها پدیدهای تازه هستند. زیرا نمیتوان آسمان را رنگ کرد.
تنها میتوان خاطرهها را به نخ کشید، گل را در گلدان کاشت، اما نمیتوان گلدان را در گلدان کاشت. سبز نمیشود. ما خود گلدانیم. به خاطر بیاورید آن پرندهای را که گفتیم نشانی لانه و نشانی جوجههایش را گم کرد؛ که اینجا همه چیز درهم است.
*بازنشر مطالب دیگر رسانهها در ایسنا به منزله تأیید محتوای آن نیست و صرفا جهت آگاهی مخاطبان میباشد.
انتهای پیام
نظرات