ماربره، روستایی کوچک در آغوش کوهستان شنهچیر، قصهای از هزاران روستای مرزی ایران، که مردمانش، با دستان تهی، در پناه طبیعت بکر، ترانه زندگی میسرودند، اما این آرامش اهورایی، در نوزدهم اسفند ۱۳۶۳ به کابوسی ابدی بدل شد.
جنگندههای اهریمنی بعث، بیرحمانه حریم آسمان این دهکده را دریدند و بارانی از آتش و آهن، بر سر کودکان معصوم، زنان بی پناه و پیران خمیده، فرو ریختند.
در چشم بر هم زدنی، خانهها به تلی از خاکستر نشستند، کوچهها، رقصگاه خون شدند و ۵۸ انسان بیگناه، تنها به جرم ایرانی بودن، به عرش شهادت پرکشیدند.
این بمباران، یک اعلان نسلکشی بود؛ تجاوزی آشکار به تمام منشورهای حقوق بشری که قرار بود سایه حمایت بر سر غیرنظامیان بگستراند.
اما سکوت مرگبار مجامع جهانی، چراغ سبزی شد بر ادامه این وحشیگریها و رژیم صدام، بیهیچ پروایی، بارها و بارها، مردم ایران را آماج کینه خود ساخت.
امروز، سالها از آن روز سیاه جانکاه میگذرد، اما زخمهایش، هنوز بر پیکر تاریخ، دهان باز کردهاند.
مردمی که داغ جگرسوز عزیزانشان را به سینه میفشارند، هرگز از یاد نخواهند برد که چگونه جهان، در برابر این بیداد، سکوت اختیار کرد.
ایلام، در کوران سالهای جنگ تحمیلی، بارها و بارها، زیر آتش دشمن، آزمون صبر و صلابت داد.
از مِهران تا دهلران، از چوار تا ماربره، هیچ گوشهای از این خاک اهورایی، از گزند بمباران و موشکباران رژیم بعث، در امان نماند.
اما مردم این دیار، نه تنها زانو نزدند، بلکه نام خود را بهعنوان نماد مقاومت، ایستادگی و ایثار، بر تارک تاریخ، جاودانه نگاشتند.
ماربره، پژواک فریادی است که در ژرفای تاریخ، طنینانداز شده است، فریادی که هنوز از دل کوههای شنه چیر، به گوش میرسد و روایتگر جنایتی است که وجدان بشریت را به محکمه میخواند.
امروز، در گذر سالها از آن روز تلخ، فراموشی ماربره، خیانتی نابخشودنی است به خون پاک ۵۸ شهید مظلومش.
هر سال، مردم ایلام، در این روز اندوهناک، با حضور عاشقانه در یادمانهای شهدا، یاد و خاطره آن عزیزان مظلوم را، زنده نگاه میدارند.
این روایت، حقیقتی تلخ است؛ حقیقتی که هرگز نباید به بوته فراموشی سپرده شود.
انتهای پیام
نظرات