به گزارش ایسنا، صبح نو در یادداشتی به قلم محبوبه نیاورانی نوشت: شاید بارها چنین جملهای را شنیدهاید که «آمریکا مسئول جنایتهای اسرائیل در منطقه است» اما شاید این سوال در پشت این جمله نهفته باشد که چرا آمریکا از اعتبار خود برای جنایتهای رژیم اسرائیل خرج میکند و شعار حقوق بشر را در پیش چشم جهانیان پایمال میسازد و چرا این همه حمایت برای کشتار غیر نظامیان و نسلکشی صورت میگیرد؛ اما نگاهی به سیاست خارجی آمریکا و مداخلات نظامی، کودتاها و حملههای مستقیم در اقصی نقاط دنیا نشان میدهد که این جزئی از سیاست آمریکاست که برای حفظ منافع خود و نابرابری موجود در جهان حاضر است «حقوق بشر، ارتقای سطح زندگی و دموکراتیزه کردن» خود را که از جذابترین شعارهای لیبرالیسم است، زیر پا بگذارد و با لئامتی خبیثانه برای حفظ برتری نابرابر خود و کنترل منابع ثروتی جهان، در دیگر کشورها کشتار، خونریزی و نسلکشی راه بیندازد.
آمریکا برای رسیدن به این خواسته خود از هر کشوری یا گروهی که بخواهد از قید چنگالش خلاص شود، جنگ خود را با آن کشور از طرق مختلف آغاز میکند یا با کودتا یا با مداخله نظامی و یا تحریم اقتصادی تا آن کشور را تسلیم و از تکثیر چنین سیاستی در سایر کشورها جلوگیری کند. بنابراین مروری بر رفتار آمریکا ما را بر اهمیت روز ۱۳ آبان، روز استکبارستیزی و مبارزات گروههای مقاومت در منطقه آگاه میسازد.
کشتار ۵ میلیون نفر برای جلوگیری از توسعه با مدل غیرغربی
در سال ۱۹۴۸ که «هوشی مین» رهبر ناسیونالیسم در ویتنام قدرت را در دست گرفت، چه خطری میتوانست برای آمریکا داشته باشد که آنگونه این کشور نحیف تازه بیرون آمده از زیر یوغ استعمار غرب، بهعنوان یک هدف مشروع برای حمله وحشیانه و سنگین آمریکا تعیین شد؟ اگر در آن زمان ویتنام موفق میشد با الگوی چپ به توسعه ولو کوچک اقتصادی و اجتماعی دست یابد، ممکن بود به سرمشق دیگر کشورهای پیرامون خود تبدیل شود و در این حالت، به صورت دومینووار کمونیسم بهعنوان بزرگترین رقیب آمریکا و لیبرالیسم در سایر کشورها اشاعه پیدا میکرد. کشتار سه میلیون نفر در ویتنام و حدود دو میلیون نفر در لائوس و کامبوج و میلیون آواره و پناهنده ناشی از بمبارانهای هوایی برای آمریکا مشروع میشود و اینجاست که آمریکا «حقوق بشر، ارتقای سطح زندگی و دموکراتیزه کردن» خود را که از جذابترین شعارهای لیبرالیسم است، زیر پا میگذارد؛ چراکه آنها برای آنکه سازمانبندی جهان در کنترلشان باشد، چنین مقابلهای را ضروری میدانند.
نوام چامسکی در سخنانی در دانشگاه هاروارد و در ۱۹ مارس ۱۹۸۵ درباره جنایتهای آمریکا در این کشورها میگوید: «در هندوچین اراضی مزروعی به کلی ویران گشت. مردم به علت ویرانی زمینها و وجود خمپارهها و نارنجکها نمیتوانستند به کشاورزی بپردازند و حتی جلوی کمک سازمانهای جهانی به این کشورها گرفته میشود. هند در سال ۱۹۷۷ کوشید یکصد رأس گاومیش برای کشاورزی به ویتنام بفرستد؛ اما ما کوشیدیم جلوی این کار را بگیریم و تهدید کردیم اگر هند این یکصد رأی گاومیش را به ویتنام بفرستد، برنامه کمک غذایی آمریکا به هند لغو خواهد شد. حتی گروهی در آمریکا میخواستند تعدادی مداد به کامبوج بفرستند و تعدادی بیل به لائوس تا سلاحهای منفجر نشده را از زمین خارج کنند؛ اما آمریکا کوشید جلوی این کار را بگیرد.»
حفظ نابرابری آمریکا در دنیا؛ مأموریت دولتمردان آمریکایی
اتفاقاتی شبیه به آنچه در جنگ غزه میگذرد. ازاینرو است که مردمی که برای آزادی و حق زندگی خود در فلسطین میجنگند را تروریست مینامند و از وحشیگریهای رژیمی نامشروع برای ادامه اشغالگری به هر قیمت دفاع میکنند و حتی فعالیت نیروهای آنروا را در اراضی اشغالی ممنوع میکنند و این نیروها را مورد حمله قرار میدهند. این در حالی است که بیش از دو میلیون نفر مردم غزه وابسته به کمکها و خدمات این سازمان هستند؛ اما از حملات ۷ اکتبر حماس تاکنون رژیم اسرائیل به قتل عام بیش از ۱۲۰۰ نفر از اعضای این سازمان مشغول بوده و همه این جنایتها با پشتیبانی و طراحی آمریکا صورت میگیرد.
چامسکی در ادامه سخنان خود علت این وحشیگریهای آمریکا در نقاط مختلف جهان را اینگونه روایت میکند: «برای حفظ استثمار و حفظ مواد خام ناچاریم دائما با دموکراسی، حقوق بشر و ارتقای سطح زندگی مخالفت کنیم.» او چنین مشی سرسختانه آمریکا را طبق نظریه رسمی وزارت خارجه و شورای روابط خارجی آمریکا میداند که عنوان آن «ناحیه اعظم» است. به گفته چامسکی، ناحیه اعظم سامان پهناور و بزرگی از جهان است که باید بیوقفه تابع نیازهای اقتصادی آمریکا باشد.
این ناحیه حوزه بزرگی است که از لحاظ سوقالجیشی برای کنترل همه دنیا ضروری است که باید فراگیر تمامی نیمکره غربی، خاور دور و تمامی حوزه مستعمرات سابق انگلیس باشد و باید اروپای غربی و جنوبی و تمامی مناطق نفتخیز خاورمیانه را در بربگیرد و تا آنجا که ممکن بود همه دنیا را به درون خود بکشد.
چامسکی همچنین به نقشه جرج کنان اشاره میکند که یکی از بیپردهترین و آشکارترین برنامههای پشت سر سیاست حفظ ناحیه اعظم است. چامسکی میگوید کنان در سند فوریه سال ۱۹۴۸ طرح اصلی تفکر آمریکایی را اینگونه تشریح کرده است: «ما ۵ درصد ثروتهای جهان را در اختیار داریم، بنابراین نمیتوانیم از این غافل بمانیم که هدف حسادتها و ضدیتهایی قرار خواهیم گرفت. مأموریت ما آن است که در ادوار آتی این نابرابری را همچنان نگه داریم و باید سخن گفتن درباره مبهمات و هدفهای غیرواقعی نظیر حقوق بشر و دموکراتیزه کردن را بس کنیم. آن روز چندان دور نیست که ما ناچاریم مفهوم سر راست قدرت را به کار ببریم.»
تاوان خروج از سلطه «برادر بزرگتر»
براساس همین سند میتوان سیاستهای ایالات متحده را بررسی و پیشبینی کرد. آنجا که برای جلوگیری از الگوی ملی شدن نفت ایران و خارج شدن سرمایههای عظیم منابع طبیعی از دست استعمار، در ایران کودتای نظامی میکند تا یکی از دموکراتترین حکومتهای عصر حاضر خود را سرنگون کند تا حمله به نیکاراگوئه در سال ۱۹۷۹، کشوری که داشت از پلههای استقلال و توسعه بالا میرفت؛ اما از ترس آنکه روسیه به این کشور نزدیک شده بود و برای تداوم برتری نابرابر آمریکا در جهان این کشور مورد مداخله نظامی آمریکا قرار میگیرد. چامسکی سپس به دخالتها و جنایتهای آمریکا در گواتمالا، السالوادور، کوبا، جمهوری دومینیکن که سالها مورد مداخله نظامی آمریکا، فقر و شکنجه و قتلعام قرار داشتند، اشاره میکند و میگوید: «در تمام این جنایتها، ژست آمریکا این بود که ما داریم از خودمان دفاع میکنیم.» چامسکی سپس معترف میشود که مداخلات مکرر ما در کشورهای دیگر برای برانداختن دولتهای دموکراتیک بوده است؛ چراکه هرچقدر دولتی دموکراتیکتر باشد، خود را وقف نیازهای «برادر بزرگتر» نمیکند.
او در ادامه میگوید: «برهمین اساس دولت گواتمالا که دموکراتیک بود، اما از داشت از سلطه آمریکا خارج میشد، پس مجبور بودیم آن را سرنگون کنیم. مشابه آن در شیلی در دوران آلنده است یا در جمهوری دومینیکن یا السالوادور یا کودتایی که در برزیل که با دخالت نظامی آمریکا صورت گرفت.» چامسکی در ادامه سخنرانی خود و با ذکر دقیق آنچه آمریکا در از بین حکومتهای دموکراتیک در سراسر دنیا برای جلوگیری از «نظریه دومینو» و همچنین «حفظ نابرابری امریکا» در جهان انجام داده است به این حقیقت تلخ اعتراف میکند: «این تصویر شرمآور باید به یادمان بیاورد که فرهنگ روشنفکری آمریکا، به راستی بر پایه دو ستون اصلی و عمده، بنیاد گذاشته شده است: جبن اخلاقی و ریاکاری.»
اسرائیل آخرین پایگاه آمریکا در منطقه
امروز هم رژیم اسرائیل نماینده و ابزار آمریکا برای حفظ برتری ایالات متحده در منطقه خاورمیانه و تسلط این کشور بر منابع نفتی و گازی این منطقه است. آمریکا که در لشکرهای مستقیمش به عراق و افغانستان نتیجه معکوس داشته، رژیم اسرائیل را آخرین پایگاه خود در منطقه برای حفظ جایگاهش میداند. اگر مقاومت در برابر رژیم اسرائیل پیروز شود، این پیروزی میتواند به صورت دومینووار در منطقه تعمیم یابد و سرنگونی رژیم صهیونیستی کاری آسانتر خواهد شد. با پیروزی مقاومت موجی از بیداری در ملتهای مسلمان منطقه شکل میگیرد و کشورهای منفعل و سرسپرده اعراب هم برای مخالفت با برنامههای آمریکا در منطقه شجاعت پیدا میکنند. بنابراین حفظ رژیم اسرائیل به هر قیمت و سرکوب مقاومت فلسطین از هر راه و شیوهای سیاست آمریکاست و خود در پشت پرده نهایت همکاری مالی، نظامی و سیاسی را در حمایت از این رژیم نامشروع و غده سرطانی انجام میدهد تا منافع آمریکا را در منطقه حفظ کند، وگرنه این رژیم سرراهی و ساخته شده به دست غرب هرگز توانایی مقابله حتی با گروههای مقاومت فلسطینی را هم ندارد و مردم فلسطین با سنگ هم میتوانند این رژیم را محو کنند.
همچنانکه در اوج کشتارهای دستهجمعی گواتمالا در دهه ۱۹۸۰، از جمله نسلکشی علیه سرخپوستان ایکسیل که آمریکا خود نمیتوانست مستقیم در این کشتار دخالت کند، (از آنجایی که گواتمالا فاقد اعتبارات فروش نظامی خارجی ایالات متحده یا پول نقد برای خرید هلیکوپترها بود، تیم امنیت ملی ریگان به دنبال راههای غیرمتعارف برای ترتیب دادن تحویل تجهیزات برآمد) دولت ریگان از اسرائیل خواست که برای تهیه هلیکوپترهایی که ارتش گواتمالا برای کشتار روستاییان فراری استفاده میکرد، همکاری کند.
رژیم صهیونیستی از سال ۱۹۴۶ تا ۲۰۲۳، حدود ۲۱۶ میلیارد دلار کمک نظامی و ۸۱ میلیارد دلار کمک اقتصادی را از آمریکا دریافت کرده و مجموع این کمکها به ۲۹۷ میلیارد دلار میرسد. بر اساس گزارشی که اندیشکده «شورای روابط خارجی» آمریکا به تازگی انتشار داده، فاش شده که رژیم صهیونیستی تبدیل به اصلیترین متحد در بیرون از اعضای ناتو برای آمریکا شده است و این رژیم «دسترسی ممتاز به پیشرفتهترین فنآوریها و تجهیزات نظامی آمریکا را دارد.»
اگر رژیم اسرائیل تضعیف شود، این موضوع منجر به نزدیکی کشورهای منطقه به چین و روسیه و به خطر افتادن موقعیت آمریکا و کاهش تسلط آن بر منابعی میشود که سالهای سال غرب بر آن چنگ زده است. بنابراین آمریکا با هرگونه قطعنامهای علیه رژیم اسرائیل در شورای امنیت مخالفت و در برابر استفاده از ابزارهای نامشروع در کشتار انسانها در این جنگ بیرحمانه سکوت میکند.
خاورمیانه پایگاه مهمی است که از دست دادن آن برای آمریکا به منزله پایان هژمونی و برتری آن در منطقه است. امروز اروپا در ضعیفترین دوران خود به سر میبرد و در یک جنگ خطرناک با روسیه است. در آفریقا نیز سالهاست که آمریکا این زمین را به رقیب خود یعنی چین واگذار کرده است. اگر آمریکا آخرین پایگاه خود یعنی خاورمیانه را هم ببازد، دیگر حتی به قول ترامپ این گاوهای شیرده اعراب نیز ارزش و اعتباری برای آمریکا قائل نخواهند شد. بنابراین جنگ غزه بیش از آنکه برای نتانیاهو و صهیونیستها سرنوشتساز باشد، یک جنگ حیثیتی برای آمریکاست که بتواند آخرین پایههای استثمار خود را حفظ کند و اگر این جنگ با پیروزی جبهه مقاومت همراه باشد، دومینووار این مقاومت به سایر کشورهای منطقه نیز سرایت میکند و برتری نابرابر آمریکا در جهان پایان مییابد.
هرچند که برخی از تحلیلگران «لابی آیپک» را یک از دلایل حمایتهای بیچون و چرای آمریکا از صهیونیستها میدانند؛ اما این منافع آمریکاست که آنها را در خدمت خود گرفته و برای حفظ «ناحیه اعظم» از آنها بهره میبرند. به اعتراف خود صهیونیستها، فلسطین اشغالی، پایگاه آمریکاست و به قول «اس ابراموف» یکی از رهبران حزب لیبرال اسرائیل؛ «اسرائیل فقط برای دفاع از خودش جنگ نمیکند، بلکه برای منافع حیاتی غرب نیز میجنگد و سربازان اسرائیلی، ایالات متحده را از اعزام قوای نظامی به کانال سوئز بینیاز کردهاند.»
انتهای پیام
نظرات