افسانه کرباسی در گفتوگو با خبرنگار ایسنا، اظهار کرد: رهاورد سلامت روان هر کودکی رضایتمندی اوست که این مهم نیز در گرو موفقیتهای تحصیلی و هیجانی او محقق میشود. اگر فرد نابالغ بتواند معیارهای رشدی را از نظر عاطفی، شناختی و ارتباطی دریابد، میگوییم روان این کودک سالم است. چنانچه این معیارها بهدرستی در دوره کودکی فرد نهادینه شود، میتواند ارتباط خوب و مؤثری با خانواده یا دوستان و معلمان خود برقرار کند و به توانایی حل مسئله و سازگاری با مشکلات هم دست یابد.
وی با اشاره به اینکه در اختلالات روان ژنهای بیمارگونهای وجود دارند که استعداد فرد را برای بروز یک بیماری تعیین میکنند، تأکید کرد: تأثیر محیط و اطرافیان کودک بهویژه خانواده و از همه بیشتر پدر و مادرش بر سلامت روان او بسیار عمیق است. ازاینرو، میتوان گفت عوامل محیطی بهاندازهای مهم هستند که ژنتیک انسان را دستخوش برخی تغییرات میکنند. این تغییرات حتی میتوانند به نسل بعد هم منتقل شوند. بنابراین، محیطی که کودک در آن بالیده میشود، نهتنها بر خود او، بلکه بر زندگی نوادگان و نسلهای بعد از او هم تأثیرگذار و روندی ادامهدار است.
عضو هیئتعلمی گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان ادامه داد: طبق برخی تحقیقات، تأثیر محیطهای تنشزا بر ابتلای کودکان به انواع اختلالات ثابت شد. سپس مطالعات بیشتر آشکار کرد که محیط در پیشگیری از اختلالات نیز اثرگذار است. مطالعاتی که روی دوقلوهای همسان انجام شد نشان داد قلهایی که محیط سالمتری داشتند، نسبت به قلهایی که در محیط ناسالمتری رشد کرده بودند، اختلالات روانی کمتری دارند. ژنتیک این دوقلوها در بدو تولد تفاوتی نمیکرد، اما با دگرگونی محیط تأثیر ژنتیک بر آنها کمرنگ شده بود.
این فوقتخصص روانپزشکی کودک و نوجوان تصریح کرد: کودکانی که در معرض تروماهای روانی مثل وقوع سیل و زلزله، سوءاستفاده جنسی، فوت ناگهانی پدر و مادر در سنین کمتر از ۱۱ سال قرار میگیرند، سطوح گستردهتری از اختلالات روانی بینشان شایع است.
کرباسی با نگاه به دوران قبل از چهارسالگی توضیح داد: کودک قبل از چهارسالگی در دوران موسوم به نوروپلاستیسیتی یا انعطافپذیری عصبی قرار دارد؛ به بیان سادهتر کودک در این مدت زمانی مثل موم شکلپذیر است. برای مثال، کودکی که در این دوره از زندگی خود محبت کافی نبیند یا هنگام گریه و اضطراب از توجه پدر و مادر محروم باشد، در ناخودآگاهش حس ناامنی میکند. این حس با او میماند و بعدها در ارتباط با همسر و همکارانش دچار چالش میشود.
وی تأکید کرد: افراد بزرگسالی که هنوز از چالشهای دوران کودکی خود در رنجاند، نباید منفعلانه رفتار کنند. درواقع، باید با توجه به نقش اساسی محیط در زندگی آدمها، نه منفعل بلکه فعال باشند. اگر در یک محیط بدانیم که نقش مهمی داریم و از شیوههای درمانی هم استفاده کنیم، آنگاه میتوان تأثیر اختلالات ناشی از دوران کودکی را کمتر کرد. بنابراین، تغییر شخصیت و گذار از دردهای کودکی ممکن است.
عضو هیئتعلمی گروه روانپزشکی دانشگاه علوم پزشکی اصفهان درباب روند درمان بزرگسالان یادشده خاطرنشان کرد: روانپزشکی مثل آزمایش خون نیست که دقیقاً میزان تغییرات روانی افراد را با عدد و رقم نشان دهد، اما بهبود ممکن است و این مسئله اهمیت بسیاری دارد. نباید فراموش شود که فعالبودن و نقشآفرینی افراد در محیط بسیار حیاتی است.
انتهای پیام
نظرات