تجاوز نظامی عراق به جمهوری اسلامی ایران از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ آغاز شد و دفاع جانانه ایران از تمامیت ارضی اش در مقابل دشمن بعثی تا ۲۹ تیر ۱۳۶۷ ادامه یافت.
تک تک روزهای این جنگ طولانی برای آنها که در حال و هوای آنروزها نفس کشیدند مملو از خاطره است. خاطراتی که در اعماق ذهن و روح حک شده و به سادگی فراموش نمی شوند.
« حبیبالله حبیبی » یکی از آنهاست، کسانی که جانشان را کف دستشان گذاشتند و رفتند تا در برابر یک ارتش تا بن دندان مسلح، سینه سپر کنند.
مرام حبیبالله، دفاع است، آنروز در هیات یک رزمنده در جبهه های نبرد و امروز در هیات یک استاد حقوق بینالملل در دعاوی بین المللی. او که اینک استاد حقوق بینالملل و یکی از تحلیلگران مسائل بینالملل است، در حوزه دعاوی بینالمللی فعال است و در بیش از ۲۰ کشور جهان از منافع جمهوری اسلامی ایران دفاع کرده است.
حبیب در نوبران، یکی از شهرهای شهرستان ساوه بدنیا آمده و وقتی جنگ شروع شد نوجوان بود.
او در حالی که خاطراتش را همچون یک فیلم سینمایی مرور می کند می گوید: درست سه ماه از شروع جنگ تحمیلی میگذشت که احساس کردم برای حضور در مناطق جنگی نباید درنگ کرد. تشکیلات بسیج در آن مقطع خیلی جاافتاده و منسجم نبود و اعزامها به صورت پراکنده و خارج از انضباط نظامی بود. آنروزها شور و اشتیاق ما برای نبرد در اوج بود ولی تا مهرماه ۱۳۶۰ به من و هم سن و سالهایم اجازه حضور در میادین جنگ را ندادند.
بسیج ساوه هم از سال ۱۳۶۰ جلوه واقعی پیدا کرد، از همین سال بود که جوانان برومند این شهرستان با اشتیاق تمام برای حضور در میادین دفاع مقدس از یکدیگر سبقت میگرفتند، اولین نبردی که من در آن حضور پیدا کردم در سن ۱۶ سالگی بود. غرور و لذت شکست دادن نیروهای مکانیزه عراق در جبهههای نبرد برای یک نوجوان ۱۶ ساله، وصف ناشدنی است. من اوایل دفاع مقدس را بیشتر از سالهای پایانی اش دوست داشتم.
سختترین دوران مسئولیتم در جبهه وقتی بود که در عملیات بدر بیسیمچی بودم. پیچیدگی نبرد و حضور همزمان ارتش و سپاه و بسیج، شرایط را بسیار حساس کرده بود و بیسیمچیها باید نهایت دقت را در تبادل اطلاعات بعمل می آوردند. کاش میشد بدانید در تماس هایی که برقرار می شد چه اطلاعاتی تبادل میشد، ولی بیسیمچی باید تا آخر عمر رازدار بماند، بیسیمچی مخزن الاسرار نبرد است و جاودانگی او در رازداری اوست.
بیسیمچی یکی از حساسترین پست ها در جنگ بود. بیسیمچی در مرکز تبادل اطلاعات و گفتمان نظامی در سطح فراتر از نیروها قرار داشت و بیتردید باید با ظرفیتترین، مطمئنترین و رازدارترین فرد در این جایگاه قرار میگرفت.
اولین کسی که بنده را برای این جایگاه پیشنهاد داد شهید «محمد ماهیاری» بود و شهید «مهدی ناصری» فرمانده گردان حضرت ولیعصر(عج) نیز بر این پیشنهاد مهر تایید زد. طولی نکشید که سردار شهید مهدی ناصری برای همیشه مرا در آن جایگاه نگه داشت و همین باعث شد که رابطه عمیق عجیبی بین بنده و شهید ناصری به وجود بیاید.
در عملیات بدر شهید ناصری به من گفت من و تو ۳۰۰ متر جلوتر از خط پدافندی خواهیم بود. من و آقا مهدی تا عمق ۳۰۰ متری جلو رفتیم و همان جا بود که دست او هدف تیر مزدوران عراقی قرار گرفت. آقا مهدی معتقد بود که فرمانده و بیسیم چی باید همیشه جلوتر از نیروهای تحت امر باشند. دلبستگی من و آقا مهدی آنقدر بود که بعد از شهادتش بارها در عالم رویا می دیدمش و به من میگفت: «حبیب الله چرا با ما نیامدی»
یکبار در جزیره مجنون، عراقیها شبکه بیسیم منطقه را قفل کرده و رمزها را کشف کرده بودند و در نتیجه در ارتباط نیروها اختلال ایجاد شده بود. فراموش نمیکنم که با یک حرکت هوشمندانه، شبکه را به حالت اول برگرداندم و به جای شمارههای مربوط به حروف الفبا، اسامی میوهها را نوشتم و به تمامی بیسیم چی ها رساندم و خدا را شکر هیچ ضربهای متوجه نیروها نشد. سردار «حاج غلامرضا جعفری» فرمانده لشکر آن روز از بنده تشکر ویژهای کرد.
حبیبالله معتقد است برای زنده نگه داشتن فرهنگ ایثار و شهادت در جامعه، نباید جریانات سیاسی بر روحیه انقلابی یک بسیجی تاثیر بگذارد.
او در اینباره می گوید: با وجود گذشت بیش از ۳۶ سال از دوران دفاع مقدس نباید آن روحیات و فرهیختگی و فرهنگ ایثار از بین برود. تعلقات سیاسی نباید مانع قوام و پویایی حال و هوای آن دوران شود، نام شهیدان باید همواره بر تارک جامعه ایران بدرخشد.
شخصا هنوز با شهدا همسنگری میکنم، در واقع هنوز با آنها زندگی میکنم، باور کنید هیچ احساس دوری نسبت به آنها ندارم، چهرههای نورانی آنها همواره در برابر دیدگانم صف کشیده و رفاقت با آنها بهترین سرمایه زندگی من است. باور کنید همین چند وقت پیش بود که در عالم رویا شهید « داوود کارگر» به من گفت «حبیب بیا پیش ما، هرچه بخواهی اینجا فراهم است» من بنیاد این ارتباط را همان رفاقت جاودانه بین خودمان میدانم یعنی ما با هم زندگی میکنیم. جوانان باید بدانند که خون این شهیدان استقلال و امنیت این کشور و انقلاب را تضمین کرده است و به همین دلیل دشمنان و نااهلان، نابودی فرهنگ ایثار و فداکاری را نشانه گرفته اند.
امروز جوانان باید روح ایثار، فداکاری و عشق به میهن را آنچنان در وجود خود شعله ور نگهدارند که نه تنها وارثان مردان دهه ۴۰ باشند بلکه با حضور در عرصههای علمی و فنی و فرهنگی و اقتصادی، استقلال کشور را بیش از پیش حفظ کنند.
هرگز لحظههای عملیات بدر در شرق دجله را فراموش نخواهم کرد، صحنههای عملیات بدر مملو از فداکاری و ایثار مردانی بود که هرگز در برابر بارش همه جانبه و سهمگین گلولههای آتشین جبهه کفر پا پس نکشیدند و چنان جانانه جنگیدند که گویی در آخرین نبرد سرنوشت ساز تاریخ شرکت کرده اند. یادم هست که تعارضات عجیبی در حین آن عملیات بوجود آمده بود که خیلی نگران کننده بود ولی با پیام امام(ره) که از بیسیمها هم پخش شد همه کارها به خوبی پیش رفت.
در این عملیات ۱۷ نفر از بهترین همسنگرانم از جمله شهیدان داوود کارگر، سعید گودرزی، علی قاسمی، عباس حسنی فرد، اجاقلو، یعقوبزاده و... جلوی چشمانم به شهادت رسیدند. بعید میدانم تاریخ ایران جوانان دهه ۴۰ را یک بار دیگر به خود ببیند. وفاداری و از خود گذشتگی متولدین دهه ۴۰ در تاریخ ایران کمنظیر یا حتی بینظیر است. آنها هیچ تعلقی به دنیا نداشتند و این عدم تعلق به دنیا و بیریایی شان بود که سرافرازی در دفاع مقدس را برای جمهوری اسلامی ایران به ارمغان آورد.
یکی از خالصترین و نابترین دوستان و همسنگران من شهید علی حبیبی است که اهل روستای محمودآباد بود. در عملیات کربلای ۵ یک ساعتی با هم درد دل کردیم، ما همدیگر را "پسر عمو" صدا میکردیم، او گفت پسر عمو این عملیات آخرین حضور من در جبهه است. آرزو دارم شهادت را از دست ندهم ولی قصد دارم اگر شهید نشوم در قم سکونت کنم و درس طلبگی بخوانم.
چند روز بعد از این گفت و گو من و علی کنار برادر «شکارچی» فرمانده تیپ ایستاده بودیم و برادر شکارچی از طریق بیسیم با فرمانده لشگر صحبت میکرد که به یکباره ترکش بزرگی از پشت به علی اصابت کرد و او را به آرزویش رساند، او شهید شد و آخرین جمله اش این بود، پسر عمو خداحافظ.
بزرگترین افتخار و سرمایه زندگی من همسنگری با شهداست و حتی از یک ثانیه حضور خود در دفاع مقدس پشیمان نیستم و یک لحظه آن دوران را با تمام دنیا عوض نمیکنم. ما با امام و شهدا پیمان ناگسستنی داریم که تا جان در بدن داریم برای رسیدن به آرمانهای انقلاب کوشش کنیم، جاودانگی ما در گرو احترام به خون شهداست و بی تفاوتی به این مسئله، همچون سمی در رگ های وحدت ماست. ما باید هوشمندانه در خط انقلاب بمانیم تا خط امام بماند.
حبیبالله معتقد است مردان دفاع مقدس نباید به خاطر اشتغالات خود، از اهداف دفاع مقدس دور شده یا نسبت به آن بی تفاوت باشند و می گوید: ما همه به یک شجره طیبه وصل هستیم و نباید از هم جدا شویم، اگر اتحاد و یکدلی همچون آنچه در دوران دفاع مقدس شاهد بودیم وجود داشته باشد همه چیز به خوبی پیش میرود. از طرفی، ایثارگران و رزمندگان دفاع مقدس هنوز در پیچ و خم قوانین و ادارات به آنچه که مستحق آن هستند نرسیده اند و دولت باید در این خصوص تدبیری بیندیشد.
امروز فضای مجازی آوردگاه اندیشههای متفاوتی است که اگر در این فضا هوشمندانه عمل نکنیم عناصر مهمی را در جامعه از دست میدهیم، بسیجیان در فضای مجازی باید دستاوردهای دفاع مقدس، حماسه رزمندگان و معنویت آن دوران را به نسل امروز انتقال دهند، از همه مهمتر بیان بخش های عبرت انگیز وصیت نامه های شهدا میتواند تاثیر عمیقی در فرهنگ، دین داری و میهن پرستی افراد جامعه داشته باشد و غفلت از این فرصت چالش های بزرگی را در جامعه ایجاد خواهد کرد.
حبیبالله که از شاعران بسیجی نوبران است یکی از آثارش را برایم و خواند و با من خداحافظی کرد.
کجا دیگر ببینم سنگرم را
کجا بینم دگر همسنگرم را
درون سنگرم سجاده وا بود
بر آن سجاده مهر کربلا بود
رها گردیده گان آسوده در خواب
به لطف دیده بانی های مهتاب
وجودم گرچه از سنگر به دور است
ولی اندیشه من قصر نور است
حریم دلنواز یار اینجاست
هنوزم گرد و خاک جبهه پیداست
هر آنکس عشق را نازد بسیجی است
بسیجی هر کجا باشد بسیجی است
انتهای پیام
نظرات