• یکشنبه / ۴ شهریور ۱۴۰۳ / ۱۱:۰۸
  • دسته‌بندی: همدان
  • کد خبر: 1403060401797
  • خبرنگار : 50239

زائرسرایی که در طریق‌الحسین (ع) برای زائرین اباعبدالله سنگ تمام می‌گذارد

زائرسرایی که در طریق‌الحسین (ع) برای زائرین اباعبدالله سنگ تمام می‌گذارد
عکس تزیینی است

ایسنا/همدان به نزدیکی موکبی می‌رسم که از چند روز قبل آدرسش را گرفته بودم. میدان کربلا، ابتدای شهر مریانج، زائرسرای طریق‌الحسین (ع).

اسمش که عجیب به دلم می‌نشیند و با خودم می‌گویم عجب تناسبی دارد نام موکبشان با محلی که در آن خدمت می‌کنند. اغلب زائرینی که از همدان عبور می‌کنند ناگریز باید از این مسیر عبور کنند و این راه، به راستی مسیر حسین است.

دو سه پسر کم سن و سال ماشین زائرین را به سمت حیاط بزرگ مدرسه‌ای که روبه‌روی زائرسراست و این روزها نقش پارکینگ را ایفا می کنند، سمت و سوق می‌دهند و با صدایی که این روزها خش افتاده است داد می‌زنند «زائرین بفرمایید اسکان .... پارکینگ... غذای گرم...» به آن که از همه کوچکتر است می‌گویم: من را هم راه می‌دهید من زائر نیستم؟! صدایش را کمی مردانه می‌کند و با لهجه‌ای شیرین می‌گوید «اینجا مال امام حسینه (ع) صاحبش کسی دیگه اس. بفرمایید.»

حال دقیقا روبه‌روی موکب ایستاده‌ام. ساختمان فنی‌وحرفه‌ای با همکاری اداره گاز استان و مسئولین شهر مریانج تبدیل به زائرسرایی بزرگ و دلنشین شده است. غرفه پذیرش همان جلوی در خبر از نظم و مدیریت کار، می‌دهد.

 مردی که انگار ۴۰ سالگی را رد کرده است می‌گوید: «خانم زائر هستید؟ کارت ملی رو بدید کارهای پذیرشتان را انجام بدهم.» توضیح می‌دهم که برای تهیه خبر آمده‌ام و محترمانه به داخل دعوتم می‌کند.

 بوی اسپند و صدای مداحی و پرچم های سرخ و سیاه عجیب هوایی‌ات می‌کند به سمت موکب‌های عراق. همان ابتدای ورود با شربتی خنکی، چایی داغ و میوه‌های فصل از تو پذیرایی می‌شود و راهنمایی می‌شوی برای بقیه خدمات زائرسرا.

همه چیز دارد؛ از ابتدایی‌ترین خدمات یعنی غذای گرم، محل اسکان و استراحت، سرویس بهداشتی تا غرفه کودک و اوریگامی و پیرایش و غرفه‌های فرهنگی و پزشکی و... کاملا مجهز و تقسیم بندی شده. محوطه حیاط بزرگ است و تردد بسیار. 

خانمی از دور به غرفه کودک نگاه می‌کند و ایستاده است. به امید گفت‌وگویی می‌روم جلو که دست رد به سینه‌ام میخورد؛ عذرخواهی می‌کند و می‌گوید "همین حال عازم شهرمان هستیم دخترم دل نمی‌کند از قصه‌های حاج آقا"؛ منتظرم بیایید سریع برویم.

دوباره چرخی داخل محوطه می‌زنم که خانمی توجهم را جلب می‌کند، او هم مانند من خیره شده است به فضای زائرسرا. می‌روم جلو و از نیتم برای گفت‌وگو می‌گویم. با لحنی که کمی خشن است می‌گوید: ای بابا خانم این چه وضعی است اینجا درست کردید؟ نگران می‌شوم که با لبخند ادامه می‌دهد «من به پسرانم گفته‌ام سفر اربعین همه اش سختی و پیاده‌روی و گرما است اگر می‌خواهید بیایید باید اینها را هم قبول کنید ولی با این موکب‌هایی که چه در داخل همدان چه عراق  زده شده هی به من می‌گویند این بهترین سفر عمرمان بود حتی از کیش هم بیشتر خوش گذشته. خدا همه خدام را خیر بدهد یکبار حس نکردم در شهر یا کشور غریب هستم هرجا دیدند بچه با من است حسابی به ما رسیدند، اما فدای دل حضرت زینب بشوم چه کشید در این مسیری که من و شما با آرامش می‌رویم و می‌آیم. امشب ما در شهر شما با احترام خدمات گرفتیم ولی ایشان چی در آن ۴۰ روز جز غصه و سختی و بی احترامی چه دیدند؟»

مکالمه‌مان با آمدن خانواده‌اش تمام می‌شود می‌رفتند تا بروند کرج؛ چه در رفت و چه برگشت از خدمات همین زائرسرا استفاده کرده بودند و برایشان دعای خیر می‌کردند.

پی سوژه بعدی‌ام می‌گردم که گروهی از آقایان توجهم را جلب می‌کنند گوشه‌ای نشسته‌اند و نقشه مسیر می‌چینند، از تهران آمده‌اند، رفقای بازنشسته هم هستند و شوخی‌های گاه و بی گاهشان خبر از رفاقت دیرینه آنها می‌دهد. قرار است بروند مرز خسروی چون خلوت‌تر است. از خدمات موکب می‌پرسم که یکیشان با لهجه غیلظ تهرانی می‌گوید «آبجی دیگه چی می‌خواستیم که نداشتند، بندگان خدا از سفر اربعین، خانواده و استراحتشان برای امثال منه رو سیاه گذشتند. بعد بیام غر هم بزنم؟ خیالتان راحت یه قیمه نذری حضرتی خوردیم و راحت استراحت کردیم حالا هم باید رفع زحمت کنیم»

دختر نوجوانی که کارت خادمی به گردن دارد و یکسره در حال دویدن در غرفه هاست. نفر بعدی گزارشم است «خانواده‌اش همه در این موکب خادم هستند و او نیز در غرفه‌ها فعالیت می‌کند؛ می‌پرسم خسته نشدی در این مدت؟ با خنده می‌گوید«اصلا من شب‌ها را به امید اینکه فردا دوباره به زائرسرا بیاییم می‌خوابم. نمی‌دانید چه حالی دارد انگار سبک هستی، خستگی نمی‌فهمی چیست! امام حسین (ع) وقتی سعادت کاری را می‌دهد خودشان هم قدرت و توانایی انجام آن را می‌دهد. ان شاء الله عمری باشه سال دیگه هم میام»

روحانی که با کاغذ اوریگامی درست می‌کند مشغول شوخی کردن با جوانی است که انگار کار رسانه و تصویربرداری انجام می‌دهد و نمی‌گذارد تصویرش را ثبت کند می‌خواهم با آن روحانی مصاحبه کنم که کودکانی که دوره‌اش کردند اجازه جلو آمدن به من را نمی‌دهند. پسر جوان اما می‌گوید «این شهر چندین زائرسرا دارد و حتی می‌توان گفت اولین زائرسرا منسجم و دائمی همدان در مریانج ایجاد شده است زمان محرم و اربعین مریانج اصلا یک چیز دیگری است، در این حد بگویم که حتی بروی کربلا، گوشه دلت اینجا جا می‌ماند. البته به جز زائرسراهای مستقر در مسیر کربلا، چند گروه هم موکب‌های خود را در عراق مستقر کرده‌اند به عبارتی هم در ایران هم در عراق تا پایان اربعین خدمات‌رسانی داریم. زائرسرای طریق الحسین نیز به همت دو ارگان دولتی و دفتر امام جمعه شهر و شهرداری و شورای شهر مریانج برپا شده و چندین سال است به زائرین خدمات‌دهی می‌کنند هر سال بهتر از سال گذشته. توزیع غذای گرم در سه وعده، اسکان، پارکینگ محفوظ، غرفه‌های فرهنگی و... همه خدمات این موکب هستند و البته الحمدالله بیشتر زائرین با رضایت از اینجا می‌روند»

یادداشت‌هایم را منسجم می‌کنم و می‌روم گوشه‌ای از محوطه می‌نشینم چایی داغی که تعارفم می‌شود دلم را گرم می‌کند، به نظرم علاج جاماندگان کربلا همین موکب‌ها و زائرسراهای در مسیر است، کارم تمام شده اما می‌روم سراغ همان دختر نوجوان شاید در زمان باقی مانده برای من نیز در موکبشان کاری باشد...

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha