به گزارش ایسنا، به نقل از مهر: ماده ۷۱۲ قانون مجازات اسلامی در زمینه تکدی میگوید: «هر کس تکدی یا کلاشی را پیشه خود قرار داده باشد و از این راه امرار معاش یا ولگردی کند به حبس از یک تا سه ماه محکوم خواهد شد و چنانچه با وجود توان مالی مرتکب عمل فوق شود علاوه بر مجازات مذکور کلیه اموالی که از طریق تکدی و کلاشی به دست آورده است مصادره خواهد شد.»
تقریباً ۲۵ سال قبل شورای عالی اداری، آئین نامه ساماندهی افراد بی خانمان و متکدی را به تصویب رساند؛ اما این سالها تکدی گری هم همچون دیگر مؤلفههای زندگی شکل جدیدی به خود گرفته و به روز شده است.
بعد از شیوع ویروس کرونا و جبر خانه نشینی، شبکههای اجتماعی بیش از همیشه در زندگی عادی و روزمره مردم نفوذ کرد و شغل جدیدی به نام «بلاگری» به صورت گسترده در جامعه مورد پذیرش قرار گرفت. اما در کنار گسترش مشاغل مجازی، شیوههای تکدیگری نیز رنگ و لعاب خود را تغییر داد و جایی در شبکههای اجتماعی برای خودش پیدا کرد. شیوههایی که بر همان دور باطل همیشگی میچرخد و گریبان برخی از مردم ساده دل را گرفته و حتی در موارد بسیاری جیبشان را خالی میکند.
میتوان گفت تا مدتی پیش شیوه تولید محتوا در فضای مجازی به ویژه در پلتفرم تصویرمحور اینستاگرام صرفاً بر دور تجملات و مد روز میچرخید. فعالان اینستاگرامی زیباترین، لوکسترین و جذابترین لباسها یا چینشها را انتخاب میکردند و با وسواس خاصی آن را به اشتراک میگذاشتند، تا جایی که در بسیاری موارد تصویری اعیانی از زندگی ساده و معمولی برخی از آنها برای مخاطب ایجاد میشد.
اما حالا مدتی است تعدادی از کاربرانی که اینستاگرام را به چشم محل کسب درآمد میبینند با شیوهای جدید پا به میدان گذاشتهاند. آنها بر خلاف روش قبلی یعنی تجمل گرایی و نمایش تصاویر لوکس، این بار با به اشتراک گذاشتن تصاویر محقرانه و بسیار پایینتر از سطح زندگی معمول توجه کاربران دیگر را به خود جلب میکنند.
آقوی همسادهها را دریابید
این روزها در بخش نظرات صفحاتی که دنبال کننده زیادی دارند، حسابهای کاربری به چشم میخورد که با مظلومنمایی تبلیغ صفحه خودشان را میکنند و به دنبال جذب مخاطب از این طریق هستند؛ اما با نگاهی به صفحههای آنها میتوان دید که به نوعی با تکدیگری در فضای مجازی درآمد کسب میکنند. داستانهای زندگی که درباره خود تعریف میکنند چیزی شبیه به خاطرات «آقای همساده» شخصیت عروسکی مجموعه کلاهقرمزی است. کسی که بدترین و تلخترین و دور از ذهنترینها را تجربه کرده و حالا مقابل دیگران میگوید و میخندد.
بنابر آنچه گفته شد حالا تکدیگری در اینستاگرام هم مانند سبکهای دیگر فعالیت در این شبکه اجتماعی جایگاهی به خود گرفته و در حال افزایش است. در این سبک افراد با به اشتراک گذاشتن زندگی روزمره خود اما این بار به صورت متفاوت دیگری به دنبال کننده، لایک، کامنت و بازید مورد نظرشان میرسند. نکته آن است که این افراد به دنبال کسب درآمد از طریق فروش محصول یا آموزش یک تکنیک نیستند، حتی محتوای روزمره رنگارنگ هم از سفره صبحانه یا میز شام منتشر نمیکنند؛ بلکه فقط محتوایی منتشر میکنند که روی احساسات مخاطب دست میگذارد.
دستور کار این متکدیان مجازی بر این منوال است که تصاویری را به همراه بازگو کردن داستان سخت زندگیهایشان در صفحات خود بارگذاری میکنند. داستانهایی با چاشنی موج سواری بر مشکلات اقتصادی و معیشتی جامعه. مقابل دوربین که قرار میگیرند ژست ستم کشیدهای به خود میگیرند و با همان چهره غم آلود و لحن آرام و تأثیر گذارشان شماره کارت برای دریافت کمکهای مردمی اعلام میکنند یا در خوشبینانهترین حالت شرایط و تعرفه تبلیغاتشان را میگویند.
من فالور دارم؛ پس هستم!
«من ۱۵ سال کارتن خوابی کشیدم، ۱۲ سال است که حسرت دخترم را میکشم، ۱۲ سال است که حسرت این را میکشم که پسرم با من بیرون بیاید، کاری به اینها ندارم ولی حسرت یک چنین جایی را هم میکشیدم. من خدا را شاکر و سپاسگزارم بابت این سقفی که بالای سرم دارم. اینجا یک اتاق در دامداری است که یک بنده خدایی برای محض رضای خدا به من داده است»
در اتاقی کوچک در یک دامداری زندگی میکند و بابت آن بسیار خشنود است، سرنوشت و زندگی سختی و پر فراز و نشیبی را تحمل کرده است، حالا دلباخته دنبال کنندگانش است و «نوکرم» از زبانش نمیافتد، جهانبینی اش تأثیرگذار است اما خب! در مورد فهرست قیمت تبلیغاتش با کسی شوخی ندارد. بالاخره زندگی فقیرانه هم خرجهای خودش را دارد.
مرد پیر و کاملی است که دست کم ۶۰ سالی سن دارد. صورتش پر از چین و چروکهای ریز و درشت است. یک دستش را هم از دست داده. به گفته خودش چند سالی درگیر اعتیاد بوده و از همسرش نیز جدا شده است. دو فرزند دارد که به خاطر درگیری اش با مواد مخدر از سوی آنها نیز طرد شده. ۱۲ سالی نتوانسته از نزدیک فرزندانش را ببیند. تا دلتان بخواهد کارتون خوابی کرده و مدت زیادی را بی سقف و پناه مانده است. اما الان توانسته مواد مخدر را کنار بگذارد و به زندگیاش سر و سامانی بدهد.
در تمام ویدئوهایی که در صفحهاش بارگذاری کرده خودش را مدیون خدا و بعد هم «دنبال کنندگانش» میداند و مدام به آنها ابراز عشق میکند. در حالی که دوربین به سمت خودش و مشغول صحبت است میگوید: «اول این را بگویم که بعد از خدا شماها وجود و خون در رگهای من هستید و اگر شما نبودید من وجود نداشتم! که البته نداشتم. با شماست که من هم هستم، در قلب من هستید!» او سپس مقابل دوربین با خدا سخن میگوید: «خدایا، آگاهی که من این را با تمام وجودم میگویم. هرکسی در هر جایی کاری داشته باشد حاضرم برایش انجام بدهم.»
شاید حتی خواندن اینها کافی باشد که احساسات مخاطب تحت تأثیر قرار بگیرد و ترغیب شود به هر روشی که از دستش برمیآید به او کمک کند. اینکه این کاربر یا دیگرانی شبیه به او حقیقت را میگویند یا نه، مسئله نیست! مسئله آن است که به واسطه دست گذاشتن روی احساسات دیگران آنها را به نوعی عذاب وجدان دچار میکنند و در نهایت حمایت آنها را برای خود میخرند.
پشت پرده برخی اعداد نجومی
کمک کردن نه تنها رفتاری اشتباه نیست بلکه دلی بزرگ و قلبی پر از محبت میخواهد تا در روزهای سخت معیشتی به فکر دیگران هم باشیم و به آنها دست یاری برسانیم. کسب درآمد و تلاش برای رسیدن به رفاه و زندگی بهتر هم بد نیست؛ چه در دنیای حقیقی باشد و چه در فضای مجازی! بلکه در جای خود شایسته تقدیر است. اما تا جایی که این کسب درآمد به سواستفاده از احساسات دیگران شبیه نشود و یک منبع درآمد بیزحمت و فاقد هر گونه زحمت و هنر برای سودجویان نباشد.
پیش از این سبک زندگی که اینفلوئنسرها در صفحههایشان به مردم نشان میدادند یک مدل افراطی از تجملات و مصرفگرایی بود اما حالا جنبه تفریطی آن بروز و ظهور پیدا کرده است. پیش از این کاربران تشویق به خرید اسباب و لوازمی میشدند که بلاگرها از آن استفاده میکردند و این طور در دام میافتادند؛ اما حالا کاربران خوش باور به جای تشویق شدن به خرید بیش از حد، اسیر دل رحمیشان میشوند و حساب بانکی بلاگر مظلوم را پر میکنند.
این بازی تا جایی ادامه پیدا کرده که بلاگرها گاهی به دلایلی عجیب و غریب، مثل به اشتراک گذاشتن بقیه داستان زندگیشان از دنبالکنندگان خود میخواهند مبلغی را به حساب آنها واریز کنند. مبلغی که شاید پرداخت آن برای برای یک نفر سنگین و زیاد نباشد اما وقتی توسط تعداد زیادی از دنبال کنندهها واریز میشود به یک عدد نجومی تبدیل خواهد شد.
ما وقت تلف میکنیم؟
باید بدانیم درآمدهای هنگفت و بادآورده این روزها انگیزه کار کردن را از کارمندان و نیروهای ساده یا معلمان و پرستاران گرفته است. قطعاً حقوق کارگر و کارمند باید معقول و متناسب با شرایط اقتصادی باشد اما واقعیت آن است که دولتی نمیتواند درآمدهایی که فعالان اینستاگرامی تنها با به اشتراک گذاشتن بخشی از زندگی ساختگی خود و از طریق مظلومنمایی به جیب میزنند را پرداخت کند. مردم، از پرستار و معلم و خبرنگار گرفته تا کارگر و کارمند و راننده تاکسی، تحت تأثیر این فضا دچار کاهش انگیزه میشوند و نسبت به موقعیت شغلی خود احساس نارضایتی میکنند.
افرادی که برای رسیدن به درآمد مجبورند صبح زود از استراحتشان دست بکشند و در ترافیک، شلوغیهای مترو و اتوبوس و سرما و گرمای زمستان و تابستان تا تاریکی هوا بیرون از خانه بگذرانند، اعتماد به نفس خود را از دست میدهند و دچار خود کم بینی میشوند. مدام دست به مقایسه شرایط و درآمدهای خودشان با بلاگرها میزنند و این احساس گریبانشان را میگیرد که تمام تلاش و کاری که انجام میدهند صرفاً اتلاف وقت است.
این دقیقاً همان شرایط مسمومی است که حالا به واسطه درآمدهای اینستاگرامی به راه افتاده است. پیر و جوان و دختر و پسر هم ندارد. تمامی این آدمها فقط یک چیز را میبینند؛ درآمد! فرقی هم نمیکند از چه راهی و به چه قیمتی. هرچه راحتتر و در دسترستر، بهتر!
انتهای پیام
نظرات