به گزارش ایسنا، کوهستان این زیبای سخت که برای بسیاری چنان فریبنده است که هفتخوان سختی آن را با جان و دل میخرند تا لذت ایستادن بر فراز قلهاش را تجربه کنند، گاهی چنان داستانهایی دارد که شنونده را میخکوب میکند؛ روایتهایی که ما میشنویم اما برخی آنها را زندگی کردهاند. گاهی کم دردسر از آن برگشتهاند و گاهی عبور مرگ از کنارشان را هنوز به یاد دارند.
امین عزیزنیا (اندرو عزیز) موفق شد به عنوان نخستین کوهنورد مرد ایرانی به هفت قله مرتفع جهان در هفت قاره صعود کند. این کوهنورد ایرانی به کوههای مرتفعی در آسیا، آمریکای شمالی و جنوبی، آفریقا، اروپا، جنوبگان(قطب جنوب) و اقیانوسیه صعود کرده است؛ اورست، آکونکاگوا، دنالی، کلیمانجارو، مون بلان، وینسون و ویلهلم هفت قلهای است که عزیزنیا آنها را فتح کرده است.
این کوهنورد با ایسنا به گفتوگو نشست و داستان صعودهای خود را بازگو کرد که در ادامه میخوانید.
کوهنوردی مثل زندگی است
در تهران بزرگ شدهام. منظره آپارتمانم رو به کوههای توچال بود و آنجا را کامل میدیدم. دبیرستان که بودم بیشتر اوقات تنهایی به کلکچال و شیرپلا میرفتم. آرامش کوه و اینکه در مدت زمانی باید آرام به سمت هدفی رفت، خیلی برایم جالب بود. مثل زندگی است که باید هدفی را انتخاب کنی و خیلی آرام بدون اینکه خودت را به خطر بیندازی به سمتش بروی. در دانشگاه شریف درس خواندم و در دانشگاه بریتیش کلمبیا کانادا دکترا گرفتم. اطراف دانشگاه کوه خیلی زیاد دارد. کوهنوردی حرفهای انجام نمیدادم اما اینجا آشنا شدم و دورههایش را در دانشگاه یاد گرفتم.
اصلیترین اتفاقی که باعث شد به صورت حرفهای وارد کوهنوردی شوم مربوط به سال ۲۰۱۵ است؛ در نپال کوهنوردی ساده میکردم که عظیم قیچیساز را دیدم. او تمام ۱۴ قله بالای ۸ هزار متر را بدون اکسیژن رفته و یکی از بزرگترین کوهنوردهاست. با او آشنا شدم و فهمیدم کوهنوردی حرفهای چگونه است. از آنجا تصمیم گرفتم کوهنوردی را به صورت حرفهای شروع کنم.
یک آمریکایی گفت مگر ایرانیها سون سامیت (seven summit)میکنند؟
قصد نداشتم هفت قله را بروم و نمیدانستم سون سامیت یک چالش کوهنوردی است که بلندترین قله را در هر قاره بروی اما وقتی سال گذشته به اورست رفتم یک آمریکایی به من گفت مگر ایرانیها از این کارها میکنند. خیلی تعجب کردم که یعنی چه؟ ما ایرانیها کوه و کوهنوردان بزرگی داریم و کوهنوردی حرفهای میکنیم. آنجا به خودم گفتم هفت قله را میروم تا ثابت کنم ایرانیها چنین کارهایی میکنند.
مون بلان را در سال ۲۰۱۹، کلیمانجارو را در ۲۰۲۲ و آکونکاگوا را در ۲۰۲۳ رفته بودم و چهار قله دیگر را در عرض یک سال رفتم؛ یکی اورست بود و ویلهلم، وینسون و دنالی سه قله دیگر بودند.
اولین بار در شیار یخی افتادم و میخواستم کوهنوردی را کنار بگذارم
۲۰۱۵ که استار زدم، نمیتوانستم به اورست و کوههای بزرگ بروم به همین خاطر باید از کوههای کوچکتر شروع میکردم تا از روی یخچالهای طبیعی حرکت کنیم. اولین کوه سختی که رفتم در کانادا بود. با اینکه راهنما هم داشتم اما داخل یک شیار یخی افتادم و خیلی ترسیدم. تازه فهمیدم که چقدر سخت است و به این فکر کردم که از این کار دست بردارم اولین کوه سختی که رفتم در کانادا بود. با اینکه راهنما هم داشتم اما داخل یک شیار یخی افتادم و خیلی ترسیدم. تازه فهمیدم که چقدر سخت است و به این فکر کردم که از این کار دست بردارم اما باید خطرش را قبول میکردم. ۱۰ دقیقه طول کشید تا راهنمایم طناب را پایین بیندازد و من را بالا بکشد. فهمیدم بزرگترین مشکل، حفظ امنیت و ترجیح دادن آن به میل صعود به قله است. باید خطر را تا جای ممکن کنترل کرد، در مورد امنیت یاد گرفت و به ذهن ترس بیخود راه نداد. وقتی میخواهید اورست را فتح کنید، میگویند اورست فتح ذهن است نه فتح قله چون ذهن است که میگوید نمیتوانم.
جرات فتح اورست را نداشتم
خیلی اتفاقی تصمیم به فتح اورست گرفتم. دو بار نپال رفته بودم و هر دو بار برای دویدن و کوهنوردی ساده بود. همیشه دوست داشتم به قله صعود کنم اما هیچوقت به خودم جرات نمیدادم. در این دو سفر با دکتری به نام نیما آشنا شدم که خودش شرپای نپالی بود. او گفت کمکم میکند و بهترین شرپایش را به من میدهد. گفت بیا من کمکت میکنم.
۳۰۰ متر مانده به قله از ترس جنازهها میخواستم برگردم
هنگام صعود به اورست دو بار گفتم نمیتوانم و خواستم من را برگردانند. یک بار در ارتفاع ۶ هزار و ۴۰۰ متری بودم که واقعا سرما و نبود اکسیژن اذیت میکرد. بار دوم در کمپ سوم بود که واقعا ترسیده بودم. گفتم نمیخواهم بخاطر یک کوه بمیرم چون خیلی جنازه پایین میآوردند. آن سال مرگبارترین سال اورست بود. هر دو بار من را پایین آوردند. هر کس دیگری بود، میگفت پول گرفتهام اگر نمیخواهی برگرد و برو اما همراه من واقعا میخواست که صعود کنم. هر دو بار با من صحبت کرد که میتوانی صعود کنی.
در آخرین تلاشم برای صعود وقتی نزدیک قله جنازهها را دیدم، ترس برم داشت. ۳۰۰ متر مانده بود به قله، به شرپایم با ایما و اشاره گفتم میخواهم برگردم. فهمید ترسیدهام، صورتم را گرفت و با دست به سمت قله اشاره کرد که برو و فکر نکن. اینجاست که میگویند اورست تسخیر ذهن است. اورست کوه وحشتناکی نیست و اگر بدن آمادگی داشته باشد صعود امکانپذیر است. بالاخره ساعت ۵ و ۳۰ دقیقه صبح ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ با شرپایم به قله رسیدیم. هیچکس دیگری نبود و ۱۰ دقیقه روی قله ماندیم. خیلی باد میآمد و بعد برگشتیم.
هر وقت میترسیدم، میگفتم بدتر از اورست نیست
وقتی به قله میرسی، میگویی بالاخره توانستم این کار را انجام بدهم. بعد به این فکر میکردم اگر اورست را فتح کردهام پس هر چیز دیگری را هم میتوانم به دست بیاورم. اگر پرچم ایران را هم بردم برای این بود که بگویم “WE CAN DO” (ما میتوانیم).
انرژی اورست روی صعود به قلههای دیگر تاثیر گذاشت. دو صعود سخت دیگر در قطب جنوب و آمریکای شمالی داشتم که هر وقت میترسیدم میگفتم این بدتر و سختتر از اورست نیست. وقتی در ارتفاع ۸ هزار و ۵۰۰ متری میخواستم برگردم شرپایم میگفت مثبت فک کن. این مثبت فکر کردن خیلی به من کمک کرد. بله آدمها میمیرند اما باید مثبت فکر کنند و به سمت چیزی که میخواهند بروند.
۱۲ روز در کمپ آخر دنالی ماندم چون همه از صعود میترسیدند
صعود به هفتیمن قله خیلی جالب بود. از قصد دنالی در آمریکالی شمالی که یکی از سختترین قلههاست را به عنوان آخرین قله انتخاب کرده بودم. این قله خیلی دوردست است و مثل اورست شرپایی وجود ندارد که بارها را حمل و کمک کند. بنابراین تمام بارها را باید خودت ببری. هوا هم خیلی ناجور است. در دنالی با یک گروه هشت نفره شامل سه راهنما و پنج کوهنورد رفته بودم. راهنمای اصلی ما روز دوم مصدوم شد و مجبور شد پایین برود. در کمپ یکی مانده به آخر دو کوهنورد گفتند سخت است و ادامه ندادند. بقیهمان چند روز در کمپ آخر ماندیم. وقتی میخواستیم به سمت قله برویم راهنماها به خاطر سرمای زیاد هوا گفتند بالا نمیآییم. گفتم من بدتر از اینها را دیدهام. یکی از راهنماها گفت دست و پایم یخ زده و نمیتوانم اما گفتم باید برای ایران سون سامیت کنم و میمانم.
هر چه غذا داشتند از خودشان و دیگران گرفتم و ماندم. یک گروه دیگر پیدا کردم که با آنها بالا بروم اما آنها هم ترسیدند. هر کسی که پایین میرفت غذایش را میگرفتم. ۱۲ روز در کمپ آخر که ارتفاع ۵ هزار و ۵۰۰ متری بود، ماندم. آنقدر هوا سرد و خشک بود که دیگر نمیتوانستم حرف بزنم و صدایم رفته بود. تا اینکه یک پسر آمریکایی با تیمش آمد. او گفت با ما بالا بیاد. یک روز طوفان شدید شد و بعد از آن بالا رفتیم. پرچم ایران را بالا بردم ۱۲ روز در کمپ آخر که ارتفاع ۵ هزار و ۵۰۰ متری بود، ماندم. آنقدر هوا سرد و خشک بود که دیگر نمیتوانستم حرف بزنم و صدایم رفته بود تا اینکه یک پسر آمریکایی با تیمش آمد. او گفت با ما بالا بیا. یک روز طوفان شدید شد و بعد از آن بالا رفتیم. پرچم ایران را بالا بردم و ویدیو گرفتم. واقعا میخواستم بالا بروم و به هفت قله برای ایران صعود کنم.
از طرف ایرانیها به کوههای بلند دنیا میروم
میخواهم باز هم برای ایران کوهنوردی کنم. برای مهر و آبان به یک قله در تبت میروم که ششمین قله بلند دنیاست. سعی میکنم قلههای بزرگ دنیا را بروم. در پرو چند قله بزرگ ۶ هزار متری وجود دارد. ایرانیها بخاطر مشکلات سفری که دارند در آمریکای جنوبی حضورشان کمتر شده اما میخواهم از طرف آنها تمام کوههای معروف دنیای کوهنوردی را بروم و پرچم ایران را بالا ببرم تا دنیا ببیند ما ایرانیها همه جای دنیا کوهنوردی میکنیم.
انتهای پیام
نظرات