• جمعه / ۸ تیر ۱۴۰۳ / ۱۲:۵۹
  • دسته‌بندی: یزد
  • کد خبر: 1403040805118
  • خبرنگار : 50214

بی‌باک به بازار نشر آمد

بی‌باک به بازار نشر آمد

ایسنا/یزد کتاب «بی‌باک» مجموعه خاطرات معلم جانباز محمود عادل به همت حوزه هنری استان یزد توسط انتشارات سوره مهر منتشر شد.

غنی‌ترین بخش از تاریخ شفاهی دفاع مقدس را رزمندگانی تعریف می‌کنند که هم میدان رزم را دیده‌اند و هم مجروح شده‌اند و گاهی تا پای شهادت رفته‌اند؛ کتاب «بی‌باک» نوشته «رقیه عادل» نویسنده ابرکویی یکی از این آثار است که در ۲۹۶ صفحه به خاطرات «محمود عادل» معلم و جانباز دفاع مقدس می‌پردازد.

گذری بر زندگی محمود عادل، دوران دفاع مقدس، گفتگو با هم رزمان و دوستان و آلبوم خاطرات، چهار فصل این کتاب را تشکیل می‌دهند.

رقیه عادل برای ثبت و ضبط خاطرات پدرش و همچنین تدوین، صفحه‌بندی و ویراستاری این اثر بیش از یک سال وقت صرف کرده است.

به گزارش ایسنا و به نقل از روابط عمومی حوزه هنری یزد، محمود عادل متولد ۱۳۳۹ در شهرستان ابرکوه استان یزد، رزمنده و جانباز ۵۰ درصد و دارای مدرک کارشناسی رشته تربیت بدنی است. او از کودکی علاقه زیادی به ورزش داشت و در دوران تحصیل چندین بار در شهرستان و استان در رشته‌های مختلف ورزشی از جمله دوی صحرانوردی و دوچرخه‌سواری حائز رتبه‌های برتر شد و حدود ۵۵ مقام و مدال ورزشی دریافت کرد.

وی قبل از انقلاب اطلاعیه‌های امام خمینی(ره) را توزیع می‌کرد و پیش از جنگ تحمیلی با سپاه و بسیج همکاری داشت. سال ۱۳۶۰ بعد از گرفتن مدرک دیپلم به عنوان بسیجی به جبهه اعزام شد، با اینکه هفت بار از نواحی مختلف بدن مجروح شد ولی حدود چهار سال و نیم در جبهه به عنوان رزمنده، آرپی‌جی‌زن، راننده آمبولانس، مسئول تدارکات و فرمانده دسته در چندین عملیات حضوری فعال و مستمر داشت.

محمود پس از جنگ به عنوان معلم ورزش در زادگاهش مشغول فعالیت شد. او ۱۰ سال نیز فرمانده گردان عاشورا سپاه شهرستان ابرکوه بود و امروز راوی دفاع مقدس در مدارس است. این معلم بازنشسته و ورزشکار هنوز هم به ورزش به خصوص پیاده‌روی روزانه می‌پردازد و در برنامه‌های فرهنگی و اجتماعی همچنان فعال و پویا است.

در بخشی از کتاب می‌خوانیم: «حرکت کردم و خودم را در آن گودی انداختم. به یاد گودی قتلگاه روز عاشورا و سختی‌ها و دردهای امام حسین(ع) و یارانش افتادم. این فکرها از دردها و ناله‌هایم کم می‌کرد. یا حسین(ع) می‌گفتم و دل خودم را آرام می‌کردم. تانزدیک طلوع آفتاب در آن گودی افتاده بودم. نفهمیدم چطور، ولی دو رکعت نماز صبح بدون وضو و بدون اینکه بدانم قبله کدام طرف است خواندم. خیالم راحت شد که نمازم قضا نشده. با خودم می‌گفتم این نماز، نماز آخر من است.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha