چه شب تلخی بود سی امین شب اردیبهشت ماه که میلیونها ایرانی دست بر دعا برداشته و ملتمسانه از بارگاه امام هشتم سلامتی خادمی مردمی را می خواستند و چشمانشان به ارتفاعات ورزقان بود و زمزمه میکردند:
هرچه صدا کردیم: «ابراهیم
اسم تو حتی برنگشت از کوه
آنقدر روحت بیقراری کرد
جسم تو حتی برنگشت از کوه»
سید ابراهیم؛ چه خوب بر عهد و سوگندت ماندی آن روز که در مقابل چشمان میلیونها ایرانی سوگند یاد کردی که پاسدار مذهب رسمی و نظام جمهوری اسلامی و قانون اساسی کشور باشی. ۱۴ مرداد ماه ۱۴۰۰ که در بهارستان قرار شد همه استعدادها و صلاحیت خویش را در راه ایفای مسئولیت هایی که به عهده گرفتی، به کار گیری و خود را وقف خدمت به مردم و اعتلای کشور و گسترش عدالت کنی؛ چگونه خود را وقف کردی که به قول سید مهدی رسولی «برا درد مردم تا کجا رفتی پیدات نمی کردن، تا کجا رفتی دنبال درد مردم که باید تو کوه ها دنبالت می گشتیم، تو کوه ها چیکار می کردی سید خدا؟»
برای تو روز و شب، گرما و سرما، زمستان و تابستان فرقی نمی کرد آخر هفته و اول هفته ملاک نبود برای تو فقط خدمت معنا داشت و درد مردم.
در خدمت گزاری ات همین بس که اولین سفر استانی ات را از محروم ترین استان ها آغاز کردی و به دیدار مردمی رفتی که ما هشت سال دفاع مقدس را مدیون آنان هستیم؛ به اهواز و خوزستان و پس از آن به جنوب شرقی ترین نقطه ایران، سیستان و بلوچستان سفر کردی تا از نزدیک مرهمی بر دردهای مردم محروم باشی و صادقانه به آنان خدمت کنی.
در روستای «کروچان» کرمان گرد و خاک بر لباس هایت نشست، در معدن زغالسنگ «پروده طبس» عرق سیاه بر پیشانی ات، وارد کپر یکی از حاشیه نشینان سیستان و بلوچستان و منطقه میرآباد چابهار شدی، سرزده از روستای«جفیر» در اطراف شهرستان هویزه خوزستان بازدید کردی، برای دیدن منطقه سیلزده «هشتبندی» هرمزگان عبور از آب و خیس شدن لباس ها برایت مهم نبود، زیر سیاه چادرهای عشایر مهدیشهر پای درد و دل عشایر نشستی جایی که مردمانش به خاطر نمیآورند حتی مسئولین استانی به آنجا قدم گذاشته باشند و حال میزبان رئیس جمهورشان بودند و روزه ای که در کنار کارگران کارخانه تولید لوازم بهداشتی قزوین و دانشجویان خوابگاه دانشگاه خوارزمی افطار کردی. تمام وجودت و تک تک نفس ها و قدم هایت «سید محرومان» بود.
از همان روز شهادتت در کنار تمام ویدیوهایی که منتشر می شد، ویدیویی از حضورت در استان همدان دل ما مردم دیار حاج حسین همدانی را به درد آورده است؛ وقتی با نهایت تواضع از راننده می خواهی که دور بزند تا با مردمی که برای خوش آمد گویی کنار جاده ایستاده اند، سلام و احوال پرسی کنی و پیوسته تاکید داری که نباید به مردم بی احترامی بشود.
دیروز مردم دیار ستار خان و باقر خان برای شهید جمهورشان سنگ تمام گذاشتند و وداعی تلخ کردند با سید محرومان در آخرین سفر استانی اش. عزاداری ترک زبانان، داغی سنگین بر دل هر ایرانی نهاد و حضور هزاران تبریزی در شمال شرقی ترین نقطه ایران، نشان داد مردم ایران همیشه سرفراز، قدردان تلاش ها و خدمات شهید جمهور خستگی ناپذیر خود هستند.
و امروز در تهران، مردم به پاس همه تلاش ها و خدمات صادقانه ات و به پاس قطره قطره خون پاک تو که بر سنگ انگشترت در جنگل های ورزقان و دیزمار نقش بست، با چشمانی اشک بار و نفس هایی به شماره افتاده، مسیر دانشگاه تهران تا میدان آزادی را پیمودند تا ثابت کنند که راه تو ادامه دارد.
عزاداری بی بی گل، پیرزن اهل روستای لبد بازفت شهرستان کوهرنگ که سقف بالای سرش را مدیون خدمات ارزشمند توست، برای سرافرازی یک ایران بس است.
و خادم الرضایی که گرچه عمر خدمتش کوتاه اما آنقدر پربار بود که قلم ها در مقابل نگاشتن آن جوهر تمام می کنند و نگارندگان واژه کم می آورند و حالا افتخار ما یک شهید جمهور است که در کنار مولایش، علی ابن موسی الرضا(ع) تا ابد آرام می گیرد.
این درخت ۴۵ ساله در تمام این سالها صورتش را با سیلی حوادث سخت و دردناکی سرخ کرده و حالا در یکی از مرتفع ترین قله های خود خادمی از دیار خراسان را در آغوش گرفته است و پایان راه عاشق خدمت، چیزی جز شهادت نیست.
انتهای پیام
نظرات