به گزارش ایسنا، ۳۱ اردیبهشتماه، به عنوان روز ملی «اهدای عضو، اهدای زندگی» نامگذاری شده است. جواد شریعتی، پزشک و مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان است و از سال ۹۹ فعالیت خود در این زمینه را آغاز کرده است. دفتر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان در بیمارستان گلستان اهواز مستقر است و برای گفتوگو با وی به این دفتر میرویم.
شریعتی در گفتوگو با ایسنا در مورد کار در زمینه هماهنگی برای اهدای عضو گفت: اینجا همه چیز متفاوت است و در پارادوکس عجیب گرفتار میشویم. یک طرف قضیه خانوادههایی هستند که در یک لحظه عزیزانشان را از دست میدهند و یک طرف خانوادههایی که در انتظار پیوند اعضا هستند. خیلی سخت است فردی که عزیزش را از دست داده است اینقدر سخاوت داشته باشد که به دیگران زندگی دهد.
این پزشک با اشاره به شرایط فرد دچار مرگ مغزی بیان کرد: پذیرش مرگ عزیز برای همه مشکل است و تنها بعضی از خانوادهها این مساله را پذیرش میکنند. خانوادههایی هستند که دیرتر مرگ مغزی را باور میکنند. این در حالی است که همه باید بدانند مرگ مغزی خاتمه زندگی و مرگ قطعی است. بیمار دچار ایست قلبی را میتوانیم با ماساژ به زندگی برگردانیم اما وقتی مغز فردی از کار میافتد هیچ راهی برای بازگشت وجود ندارد و در واقع فرد مرده است و تنها قلب و دیگر اعضا برای مدت محدودی نگهداری میشوند. تا الان حتی یک مورد مرگ مغزی که به زندگی برگشته باشد، وجود ندارد.
وی ادامه داد: وقتی مرگ مغزی یک فرد اعلام میشود گاهی برخی خانوادهها واکنش بسیار تندی دارند و برخورد میکنند و بعضیها هم به التماس میافتند. ما هم خیلی تحت تاثیر قرار میگیریم و دلمان میخواهد کاری کنیم اما نمیشود کاری کرد.
مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: رضایتگیری و برقرای ارتباط با این خانوادهها بسیار سخت است. حق هم دارند چون از یک طرف خبر بد مرگ مغزی عزیزشان را میدهیم و بعد به علت محدودیت زمانی، میگوییم اعضا را اهدا کنید.
وی افزود: در این شرایط بار بسیار سخت و سنگینی بر دوش ما گذاشته میشود و تیم واحد اهدای اعضا باید این کار را انجام دهند. از سوی دیگر شرایط نیازمندان به عضو خیلی سخت است.
این پزشک بیان کرد: مگر کاری بهتر و ماندگارتر از اهدای عضو وجود دارد؟ چه کاری ماندگارتر از این که به کسی زندگی بدهی و نسل دیگری از آن تشکیل شود.
وی ادامه داد: واحد اهدای اعضا با همه جا متفاوت است. من پزشک هستم و نباید احساساتی شوم اما واقعا اهدا، انسان را احساساتی میکند. انسان نمیتواند در مقابل مادری که به فرزند مرگ مغزیاش می گوید نرو و انسانی که میگوید دکتر تو را به خدا برای عزیزم یک عضو پیدا کن، مقاومت کند.
مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: کار اهدا، دلی است و هر کسی زیر بار آن نمیرود. اگر این کار دلی نباشد انسان یک ساعت هم نمیتواند دوام بیاورد. کار اهدا سخت است. بعضی اوقات در یک لحظه چهار بیمار به اتاق عمل میروند. این چهار نفر زنده هستند و با امید وارد اتاق عمل شدهاند تا دوام زندگیشان بالا برود.
وی افزود: تیم پیوند دانشگاه علوم پزشکی اهواز بسیار زحمتکش هستند و از همه آنها تشکر میکنم. گاهی بیمار گیرنده عضو بد حال میشود و برنامه اهدای عضو و زمان آن تغییر میکند و باید کار پیوند به سرعت انجام شود. کار پیوند استرسپذیری بالایی دارد و در یک پیوند، حدود ۲۵۰ نفر شرکت دارند.
شریعتی بیان کرد: در این ماجرا مرکز ثقل، خانوادههای اهداکننده هستند. این ابر و باد و مه و خورشید، بدون این خانوادههای سخاوتمند معنا ندارد.
وی عنوان کرد: خانوادهها بعد از اهدای عضو آرامش پیدا میکنند و خوشحال میشوند که اعضایی از عزیزشان زنده ماندهاند و دارند زندگی میدهند. بسیاری هم که به اهدا رضایت نمیدهند بعد پشیمان میشوند.
شریعتی بیان کرد: کسانی که گیرنده اعضای عزیزان این خانوادهها هستند فرزندان معنوی این افراد میشوند. معمولا گیرندهها و اهداکنندگان را با هم آشنا نمیکنیم اما گاهی اوقات یکدیگر را پیدا میکنند. یک نفر که قلب گرفته بود سراغ خانواده رفته بود و گفته بود تو را به خدا من را به فرزندخواندگی قبول کنید زیرا من به وجود فرزند شما زندهام.
اهدای اعضای دامادی که مرگ مغزی شد
وی با اشاره به خاطراتی از موارد پیوند عضو گفت: در یک مورد یک جوان پاسدار حرم که تک پسر خانواده بود، در جشن تولد نامزدش برای دیدن نامزدش از شوشتر به اهواز آمده بود که در راه تصادف کرد و مرگ مغزی شد. جوانی را که میخواستند داماد کنند. در یک لحظه همه چیز تمام میشود و از بین میرود. پذیرش مرگ مغزی برای این افراد خیلی سخت است.
مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: وقتی مرگ مغزی این جوان اعلام شد از ۹ شب تا صبح با خانواده او صحبت میکردیم و آنها یک بار به اهدا رضایت میدادند و یک بار پشیمان میشدند تا اینکه در نهایت به اهدای اعضا رضایت دادند.
قلبی که در لحظههای پایانی جان مادری را نجات داد
وی عنوان کرد: سه روز پیش قلبی برای پیوند به تهران ارسال شد. این قلب به مادری که دو دختربچه ناز داشت پیوند زده شد. این مادر ۱۰ روزی زیر دستگاه بود و سه بار CPR شده بود و برگشته بود.
مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: در آخرین لحظات یک اهداکننده در اهواز پیدا شد و قلب او را با جت اختصاصی به تهران ارسال کردیم و پیوند زده شد.
رضایت یک پدر به اهدای اعضای دختر کوچکش
وی عنوان کرد: در حادثه دیگری یک دختر بچهای از ماشین پیاده شده بود تا دنبال پدرش که رفته بود برایش موز بگیرد برود اما در زمان عبور از عرض جاده، خودرویی به او برخورد کرد و کودک مرگ مغزی شد. وقتی به پدر این دختربچه گفتم دخترت مرگ مغزی شده است. با گریه گفت «دکتر چی میگویی؟ من برای فرزندم موز خریدهام. او وقتی آمد موزها را از دستم بگیرد ماشین به او زد. میوههای دخترم در ماشین است و باید بلند شود موز بخورد.»
شریعتی بیان کرد: به او گفتم متاسفانه همه چیز تمام شد و در تقدیر او نبود که از این موزها تناول کند. او گفت «دکتر شما میگویی برنمیگردد و باید اعضای او را اهدا کنم. چطور اعضای دخترم را اهدا کنم وقتی منتظرم بلند شود و میوه بخورد؟».
شریعتی بیان کرد: در آغوشش گرفتم و گریه کردم. گفت «دکتر چه کنم؟» گفتم تو پدرش هستی و باید بهترین تصمیم را برای دخترت بگیری و چه بهتر از اینکه تکههایی از بدنش در دنیا بماند و به عدهای زندگی بدهد و چراغ آخرت خودش هم روشن بماند. گفتم در حقش پدری کن و بگذار چند نفر را زنده کند. چند ساعت از این حرفها گذشت و بعد پدر این دختر در حالی که در آغوش من گریه میکرد و گفت «دکتر اهدا کنید».
گریه روی کوههای حصیرآباد برای فرزند در انتظار پیوند
مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: در موردی دیگر، یکی از گیرندهها، تک پسر یک خانواده بسیار نیازمند ساکن حصیرآباد بود. پدر این جوان به من زنگ زد و پشت تلفن گریه میکرد. گفت «من از مال دنیا هیچ چیز ندارم. یک خانه ۳۰ - ۴۰ متری دارم که مشخص نیست توالت، حمام، آشپزخانه و اتاق خوابش کجاست. از این دنیا یک پسر دارم که دچار نارسایی کلیه است. روم نمیشود جلوی خانمم گریه کنم. آمدهام سر کوههای حصیرآباد دارم با خدا درددل میکنم و گریه میکنم و دعوا میکنم. آقای دکتر التماس میکنم یک کلیه به بچهام بده».
وی ادامه داد: مورد دیگری داشتیم که تک فرزند یک خانواده مرگ مغزی شد و پدر و مادر هم در سنی بودند که دیگر بچهدار نمیشدند. هر چه این پدر و مادر در زندگی کار و تلاش کرده بودند حالا دیگر حتی وارثی نداشتند اما حاضر شدند اعضای فرزندشان را اهدا کنند.
مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: چند وقت پیش میخواستیم پیوند قلب را برای پدر یک خانواده انجام دهیم. وقتی که نیروها برای خونگیری رفتند دیدند دستهای بیمار گیرنده بسیار سرد است. این بیمار گفت «دکتر فکر کردهای از مرگ میترسم؟ میدانی انتظار چیست؟ انتظار یعنی دختر کوچکم دم در نشسته و میگوید بابایی دم در مینشینم تا قلب را بگیری و برگردی. من نگران این دخترم. من میخواهم به خاطر او برگردم».
وی ادامه داد: قلب را پیوند زدیم اما چند ساعت بعد از عمل گفتند شرایط بیمار خوب نیست. وقتی به دختربچه که کتم را گرفته بود و میگفت حال پدرم چطور است فکر میکردم تمام بدنم مرتعش میشد که قلب پدر این دختر از دست نرود.
مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: خیلی ناراحت شدم و گفتم جواب دخترش را چه بدهیم؟ خیلی ناراحت به منزل برگشتم. وقت نماز صبح بود و حالم خوب نبود. همسرم گفت این کار خیلی تو را متاثر میکند. این کار را رها کن. با خانواده که صحبت کردم گفتند نذر کن و نذر کردم. زمانی که به بیمارستان آمدم دختر منتظر دم در اتاق عمل من را شناخت و گفت دکتر بابام را میخواهم. بدنم داشت میلرزید. رفتم در اتاق دیدم حال بیمار بهتر شده است. به او گفتم دخترم بابات خوب میشود و اگر نشود قلب خودم را به پدرت میدهم، چرا ناراحتی؟
شریعتی افزود: وقتی میبینیم یک دختربچه در اوج معصومیت، با ذوق دست پدرش را میگیرد و از بیمارستان میروند، انگار دنیا را به من دادهاند همان گونه که وقتی میبینیم یک جوان رعنا مرگ مغزی میشود انگار دنیا روی سر ما خراب شده است.
وی عنوان کرد: ما پزشک هستیم و هنگام درخواست اهدای عضو نمیتوانیم احساساتی شویم و باید احساساتمان را خفه کنیم چون خانوادهها و بیماران مقابل ما ایستادهاند، ما نمیتوانیم احساساتی تصمیم بگیریم و باید همه گریه و زاریها، خواهشها و التماسها و دست بوسیدنها را تحمل کنیم و تصمیم منطقی بگیریم.
پشیمانی از استعفا
شریعتی بیان کرد: یک بار خیلی خسته شدم. ما از یک طرف با خانوادههای اهدا کننده و از یک طرف با خانوادههای نیازمند عضو ارتباط داریم. این کار با روحیات من متفاوت بود و تصمیم گرفتم استعفا بدهم و استعفایم را از کار در این مرکز نوشتم.
وی افزود: در بیمارستان برگه استعفا را در دستم داشتم که ناگهان دختربچهای را در بغل مادرش دیدم که به مادرش میگفت «حالا که بابام کبد گرفته دیگر خوب میشود، زنده میماند و با ما غذا میخورد؟» به خودم گفتم اینها چه چیزهایی است که خدا سر راه ما قرار میدهد. مسیرم تغییر کرد و برگه استعفا را پاره کردم و ماندم.
مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: بعد از جنگ گفتم آیا میشود جلوههای ایثار و گذشت را دید اما وارد کاری شدم که دیدم میشود. اهدای عضو اوج از خودگذشتگی و تبلور عشق و خدایی بودن است.
حسرت برای ضربان قلب پدر
وی افزود: یک شب بارانی صدای نفس عمیق پدرم را شنیدم و بعدش سکوت. وقتی برگشتم به سمت پدرم نگاه کردم دیدم ایست قلبی کرده است. در همان لحظه ماساژ قلبی را شروع کردم و همزمان به اورژانس زنگ زدم.
وی افزود: فکر میکنم سریعترین ماساژ قلبی در دوران طبابت خود را انجام دادم. اینکه وقتی در زمان ماساژ قلبی دندههای پدرم زیر دستم شکستند، این خیلی برایم سخت بود. ۳۰ - ۴۰ دقیقه ماساژ قلبی دادم اما پدرم برنگشت. خاطره تلخی برایم رقم خورد و برای همین است که خانوادههای مرگ مغزی را درک میکنم.
مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: هر بار CPR انجام دادهام حداقل یک بار قلب برگشته و در نهایت بعد دوباره ایست کرده است اما آن بار، ضربان قلب پدرم نزد و حتی یک بار هم برنگشت. پدرم را به بیمارستان رساندیم ولی باز هم توفیقی نداشت.
وی افزود: شاید تنها جایی که گفتم کاشکی پزشک نمیشدم اینجا بود. با گذشت بیشتر از ۱۳ سال از این ماجرا هنوز وقتی یادم میآید غم دور دلم را میگیرد.
شریعتی گفت: در دوره دانشجویی که هنوز با CPR آشنا نبودیم، زن مسنی دچار مشکل شد و CPR برای او انجام شد اما نتیجهای حاصل نشد و ختم CPR اعلام شد. به دوستانم گفتم حالا که این زن سالمند فوت شد برویم CPR را تمرین کنیم که حین تمرین بیمار برگشت. خیلی خوشحال شدم که بیمار برگشت. پدرم که سن کمتری داشت برنگشت اما آن زن سالمند برگشت.
مدیر مرکز فراهمآوری اعضا و نسوج پیوندی خوزستان گفت: این دو اتفاق برای من یک پیام داشت، اینکه ما وسیلهای هستیم که باید شفای بیمارمان را از خدا بخواهیم و بدانیم مقدر هر چه باشد همان میشود.
انتهای پیام
نظرات