از مدتها قبل که خبر حضور «آیت الله رئیسی» رئیس جمهور مردمی به گوش مردم مازندران رسید یک شور و حال خاص را بین هم استانیهاو مسئولان منطقه ایجاد کرد. مسئولان به دنبال اینکه پذیرایی به بهترین نحو برگزار شود و مردم در پی اینکه چگونه حرف دل و خواسته شان را به گوش رئیس جمهور و یا وزرا برسانند.
بالاخره انتظارها به سرآمد و روز جمعه ۲۸ اردیبهشت در یک هوای ابری و بهاری قرار شد آیت الله رئیسی ساعت ۹:۳۰ دقیقه به نوشهر وارد شوند و دیدار مردمی داشته باشند. به عنوان یک خبرنگار سعی کردم از همان ابتدا هر آنچه دیدم را ببینم و بنویسم.
قرار شد قبل از ساعت ۸ خودمان را به حراست نهاد ریاست جمهوری برای چک کردن گوشی وهویتمان به درب اصلی مصلا برسانیم. به اتفاق چند همکار به سمت مصلا نیمی را سواره و نیمی را پیاده رفتیم.
آرزویی برای پایان جنگ غزه
در بین راه تا مصلا با پیرمردی که کوله باری از تجربه به دوش داشت و رنج زمانه خمیدهاش کرده بود هممسیر شدیم . نمیدانم چرا دلم خواست از این مرد کهنسال که با یک دنیا امید آمده بود فیلم و مصاحبهای بگیرم. وقتی پرسیدم چه حرفی برای رئیس جمهور دارد؟ باهمان زبان ساده خود گفت؛ فقط میخواهم جنگ غزه تمام شود.
استخدام شوم
کمی آن طرفتر مردی را با لباس کار دیدم که معلوم بود قصد رفتن به سرکار دارد اما وقتی دید خبرنگارم ایستاد و گفت اگر بیایم میخواهم بگویم من یک نیروی شرکتی هستم که کارگری میکنم و تنها تقاضای من استخدام شدنم است.
وقتی وارد خیابان اصلی مصلا شدیم مردم از گوشه و کنار در حال نزدیک شدن به میعادگاهی بودند که قرار بود لحظاتی دیگر با مقام عالی دولت دیدار کنند. یک دستگاه خودرو که سه عدد رُند «شماره ۱۱۱» روی آن خودنمایی میکرد. با کمک کارکنان بهزیستی مشغول جمع آوری نامه و درخواست مردم نوشهر و شهرهای اطراف بود. عدهای هم که سواد خواندن و نوشتن نداشتند از دیگران میخواستند دست خطی بنویسند اینکه چه باشد خدا عالم است.
در لابه لای نوشتنها بارقه امید در چشمانشان هویدا بود. زیر لب زمزمهای بود« ما مینویسیم؛ سیدخدا مرد خوبی است» کاغذهای تا شدهای بود که وارد کیسه میشد، گویا در دل این کیسه نامه هزاران درد دل بود و آرزوهایی که امید اجابت آن به دست دولتمردان سپرده شده بود.
امید به صاحب مملکت
یکی تقاضای کار داشت، یکی بدهکار بود و متقاضی کمک مالی و تسهیلات بانکی؛ یکی مستاجر و تقاضای مسکن، یکی دیگر زمین و ملکش را به زور تصاحب کرده بودند و تقاضای کمک داشت. یکی دیگر در جمع دوستانش جوش میزد و میگفت مملکت صاحب دارد اینکه حق ما را بخوردند و دو لیوان آب بالایش که نمیشود.
یکی هم میگفت؛ شهرداری هم جوار زمین و ملکش را با قول جبران گرفته بود و تقاضای تنبیه و پاسخگویی شهردار داشت. خلاصه هرکسی درد دلی داشت.
خلاصه بعد از گذراندن مراحل زیاد و این را ببین و آنرا ببین، جواز ورود ما به عنوان خبرنگار به داخل مصلا به عنوان خبرنگار صادر شد.
در جایگاهی که تعیین شد مستقر شدیم. از آن به بعد با فراغ بال سعی کردم تصویر بگیرم.
کم کم به جمعیت اضافه شد. تمام اقشار را میدیدم؛ از مسئولین گرفته تا مردم از شهرستانهای نوشهر، چالوس تا عباس آباد، کلاردشت و نور آمده بودند.
استقبال جمعیت به قدری زیادی بود که مجری برنامه بارها از مردم خواست تا اندکی جابجا شوند تا کسانی که در انتهای مصلا بودند جایی برای نشستن داشته باشند.
تا قبل از آمدن رئیس جمهور چند برنامه از جمله سرود نونهالان دختر اجرا شد که بر مخاطبین تاثیر بسیاری گذاشت.
ساعت ۱۱ و ۳۰ دقیقه را نشان میداد. انتظارها به سرآمد و چشم مشتاقان سید ابراهیم رئیسی به دیدار رئیس جمهورشان روشن شد. مقام عالی دولت موجی از جمعیت را در مقابل چشمانش میدید به جایگاهش هدایت شد.
رئیس جمهور نیم ساعتی را برای مردم سخنرانی کردند. از رها شدن قفل شهرک صنعتی نوشهر و قول اعتبار ۴ هزار میلیارد تومانی برای جادههای مواصلاتی نوشهر، از توسعه اقتصاد دریا محور تا بهبود نیروگاه زباله سوز صحبت کرد.
جای سوزن انداختن نبود. هر لحظه به موج جمعیت مردم ولایتمدار دیار علویان اضافه میشد و این استقبال کم نظیر وظیفه دولتمردان را در مقابل تعهدات خود بیشتر میکرد.
این موج جمعیت نشان از کرامت مردم طبرستان است که دکتر سید ابراهیم رئیسی مازندران را به «بابالرضا» تعبیر کرد.
انتهای پیام
نظرات