پدرش دهقان ساده ای از اهالی توس بود و بهره چندانی از مال دنیا نداشت، اما وقتی شوق و ذوق پسرش برای خواندن و نوشتن و شنیدن داستان های اساطیری ایران زمین را میدید نمیتوانست به راحتی از کنار آن بگذرد و برای همین به هر سختی شده او را راهی مکتب خانه توس کرد تا شاید سرنوشت پسر متفاوت از سرنوشت پدر شود. سرنوشتی که در آینده ایران زمین هم اثرگذار شد و یک ایران را مدیون آینده بینی همین پدر کرد.
ابوالقاسم از همان کودکی به همت پدر به جای زمین کشاورزی، راهِ مکتب خانه را در پیش گرفت و آنجا با محمد آشنا شد، آشنایی که به دوستی ۴۰ ساله انجامید و سرنوشت متفاوتی را برای این دو رقم زد.
با هر سال قدکشیدن ابوالقاسم و محمد، عشق به ایران و تاریخ این سرزمین هم در وجود آنها قد می کشید تا جایی که محمد بالاخره دست به کار شده و زودتر از ابوالقاسم نگارش داستان های ملی ایرانی را به زبان شعر آغاز کرد.
محمد رفت و آمد بسیاری به دربار پادشاهِ آن زمان داشت و یک روز در همین رفت و آمدها پادشاه به او پیشنهاد نگارش تاریخ این سرزمین را می دهد و محمد هم با ذوق این پیشنهاد را پذیرفته و سرودن شاهنامه را آغاز می کند، شاهنامه ای که بعدها به شاهنامه ابومنصوری معروف شده و محمد را نیز به نام «دقیقی» معروف می کند.
محمد کار سرودن اثر را آغاز کرد، اما هرگز نتوانست آن را به پایان برساند چرا که به دست غلام خود کشته شد و تنها هزار بیت از اشعار او به جا ماند.
ابوالقاسم که حالا دوست و رفیق ۴۰ ساله خود را از دست داده بود نتوانست دست روی دست بگذارد و راه محمد را ادامه داد و نگارش شاهنامه را آغاز کرد. شاهنامه ای که بتواند تمام تاریخ ایران زمین و پادشان و اساطیر و پهلوانان و فرهنگ و آداب و رسوم آن را به زبان شعر برای آیندگان روایت کند و همان اول کار، هزار بیتی که محمد سروده بود را اول شاهنامه آورد تا حاصل رنج و زحمات دوست ۴۰ ساله اش از بین نرود.
کار سرودن و نگارش شاهنامه کار یک روز و دو روز و یک سال و دو سال نبود و ابوالقاسم با عزم جدی پای کار نشست تا تاریخ این سرزمین لابلای روزهایی که می آیند و می روند گم نشود و برای همیشه جاودان بماند و نسل های آینده بدانند چه سرزمین و چه تاریخ و چه فرهنگ باشکوهی داشته اند.
ابوالقاسم روزها و شب ها عمرش را پای جمع آوری اسناد تاریخی و داستان ها و روایت ها و سرودن اشعار گذشت و همین کار باعث شد که دیگر فرصت چندانی برای کار و کسب و درآمد نداشته باشد و این شد که همپای نگارش گنجِ شاهنامه، او روز به روز بیشتر طعم فقر را می چشید و دستش از مال دنیا خالی و خالی تر می شد.
اوایل کار پادشاهان سامانی او را حمایت می کردند اما با تغییر و تحولات سیاسی آن دوران و روی کار آمدن پادشاهان جدید، دیگر حمایتی در کار نبود و این شد که روزگار برای ابوالقاسم سخت و سخت تر می شد.
۳۰ سال گذشت. ۳۰ سالی که ابوالقاسم شبانه روز پای سردون شاهنامه رنج کشید، اما نهایتا این شاهکار و حماسه ملی ایرانیان به پایان رسید و حالا بعد از ۳۰ سال وقت آن بود که از گنجِ شاهنامه رونمایی کند.
برای همین با کلی ذوق و شوق راهی دربار محمود غزنوی شد. محمود غزنوی که در جریان کار سرودن شاهنامه بود قول داده بود که با پایان یافتن آن ۶۰ هزار درهم به ابوالقاسم بدهد، ۶۰ هزار درهمی که اگرچه گوشه ای از زحمات ۳۰ ساله ابوالقاسم را جبران نمی کرد، اما می توانست باری از سختی های زندگی را از روی دوش او بردارد.
به دربار که رسید و با کلی ذوق گنجِ شاهنامه را مقابل سلطان محمود گذاشت، سلطان که از شیعه بودن فردوسی و از عشق او به ائمه خبر داشت اشعاری که او در وصف حضرت علی(ع) گفته بود چندان به مذاقش خوش نیامد، با ورق زدن بیشتر شاهنامه و رسیدن به اشعار پهلوانی های ایرانیان خلق سلطان محمود را که از تبار ترکان بود تلخ کرد و همین باعث شد سلطان محمود زیرقول و قرار زده و به ناچار تنها یک دهم دستمزد وعده داده شده را به ابوالقاسم بدهد، دستمزی که خستگی این ۳۰ سال را به تن ابوالقاسم گذاشت و او را با ناراحتی از دربار سلطان بدرقه کرد.
ابوالقاسم راهی خانه شد و رنج این ۳۰ سال همچنان بر دوش او سنگینی می کرد، اما خوشحال از اینکه بار سنگین شاهنامه را بر زمین گذشته در یکی از روزهای سال ۴۱۶ هجری قمری چشم بر هم نهاد تا خستگی این ۳۰ سال را با خوابی ابدی و آرام از تن به در کند.
سلطان محمود با رفتن ابوالقاسم، چندباره و چندباره شاهنامه را خواند و در نهایت نتوانست مقابل عظمت آن بی تفاوت باشد، بنابراین پشیمان از خلف وعده ای که کرده بود پیکی را راهی توس کرده تا دستمزد ابوالقاسم را کامل و تمام به او پرداخت کنند، اما پیک دیر به توس رسیده و ابوالقاسم در فقر و نداری دیده از جهان فرو بست.
به گزارش ایسنا، 25 اردیبهشت در تقویم کشورمان روز فردوسی است، همان که ۳۰ سال رنج برد تا شناسنامه ای برای ایران و ایرانی بسازد، همان که تمام هویت و فرهنگ ایرانی مان را از ۵۰ هزار بیت حماسه ساز او داریم.
به بهانه همین روز و به همت سازمان جهاددانشگاهی کرمانشاهی مراسم بزرگذاشتی برگزار شد تا مثل هرسال یادمان بیاوریم که ایرانی بودنمان و مانایی فرهنگ مان را مدیون چه کسی هستیم.
مهدی عبدالمالکی معاون آموزشی سازمان جهاد دانشگاهی کرمانشاه در این مراسم از شاهنامه به عنوان حماسه ملی یاد کرد و افزود: حقیقتا زبان از بیان عظمت شاهنامه قاصر است و کاری که این اثر در تاریخ این سرزمین کرده با نگارش هزاران کتاب امکان پذیر نبود.
وی افزود: شاهنامه سراسر درس زندگی و آزادی و آزادگی است. جدای از نگاه اساطیری و تاریخی، شاهنامه به خوبی ترسیم گر سبک زندگی ایرانیان است.
عبدالمالکی گفت: برای پاسداشت این اثر بزرگ در سازمان جهاد دانشگاهی دوره های آموزش شاهنامه خوانی و شاهنامه پژوهی برگزار می شود تا گامی در جهت مانایی هرچه بیشتر این اثر باشد.
وی افزود: در حال حاضر ۱۵۰ فراگیر در حوزه شاهنامه خوانی و شاهنامه پژوهی و ۲۰۰ فراگیر در زمین سخنوری در حال آموزش هستند که امروز همزمان با این بزرگداشت، جشن فارغ التحصیلی تعداد از فراگیران سخنوری برگزار می شود.
وی اظهار کرد: سال گذشته یازده دوره سخنوری مقدماتی، سه دوره پیشرفته سخنوری، یک دوره سخنوری کودکان، یک دوره شاهنامه پژوهی، یک دوره مبانی بنیادی داستان نویسی و پنج دوره شاهنامه خوانی کودکان برگزار شد که امروز شاهد جشن فارغ التحصیلی ۲۰۰ فراگیر دوره های سخنوری و فن بیان هستیم که تعدادی از آنها در مراسم امروز حضور دارند.
عبدالمالکی گفت: این روز بزرگ همچنین فرصت خوبی برای رونمایی از پوستر جشنواره منطقهای «صدای بیستون» است. جشنواره که قرار است در دو سطح و با مشارکت سخنورانی از پنج استان کرمانشاه، لرستان، همدان، کردستان و ایلام برگزار شود.
وی افزود: این جشنواره اولین جشنواره منطقه ای سخنوری است که اختتامیه آن شهریور ماه برگزار می شود و جزییات تکمیلی آن متعاقبا اعلام می شود.
در پایان این مراسم از پوستر جشنواره منطقه ای «صدای بیستون» رونمایی شد.
انتهای پیام
نظرات