به گزارش ایسنا، حمزه واقعی، پژوهشگر ارشد مطالعات میانرشتهای در سرمقاله روزنامه قدس با این عنوان نوشت:
اول. قدیمها نان بستهبندی شده نبود، اگر نانوایی محل پخت نمیکرد، مردم گرسنه میماندند. یک روز شاطر آمد، دژم و به هم ریخته، گفتم چه شده؟ گفت چیزی نیست. وقت پخت که تمام شد، بغضش ترکید. گفت بچهاش صبح مرده. گفتم چرا آمدی با این وضع؟ گفت: نمیآمدم، مردم نان نداشتند. به زنم گفتم میروم، پخت اول را انجام میدهم بعد با بچههای نانوایی میآیم بین پخت، بچه را دفن کنیم.
دوم. به امیر شهید نیاکی منفرد خبر دادند دخترت مریض است، به تو احتیاج دارد. گفت: پسرانم در عملیات بیشتر به من نیاز دارند. گفتند دخترت مرد. گفت اینجا هم پسرانم پرپر میشوند. نمیتوانم رهایشان کنم بیایم. دفنش کنید. بعد عملیات که برگشت، نصف شب رسید به خانهاش. صبح دیدند در اتاق دخترش از داغ به خود میپیچد.
سوم. رحمتی بود یا رحیمی (روحی)، درست اسمش به یادم نمانده است. فرمانده عملیات بود در استان کرمان. اوایل تشکیل نیروی انتظامی، عملیات علیه اشرار قرار بود شروع بشود. خبرش کردند که مادرش فوت کرده. گفت بگذاریدش سردخانه تا بعد عملیات.
چهارم. سرهنگ حاضر نشد کار را بخواباند یا حتی به جانشینش واگذار کند. برایش کار مردم مهم بود، چنان که نانوا برایش مهم بود مردم نان داشته باشند، چنان که برای شهید نیاکی منفرد مهم بود بماند و نیروها را در دفاع از وطن هدایت کند. اما برای بعضیها انگار کار مردم و امور کشور چندا ن مهم نیست که باید.
پنجم. امروز هم به مدیرانی و به ویژه نمایندگانی از جنس آن نانوا، آن امیر شهید و آن سرهنگ انتظامی نیاز داریم. مدیریت جهادی هم یعنی این، نه معطل گذاشتن یک ملت برای مسائل شخصی. باید با نگاه بلند و جهانبینی مصلحانه خود را برای ظهور دولت مصلح آماده کرد.
ششم. از این دست آدمها کم نداریم. هر چند فراواناند که عکس این مسیر را میروند. حتی عکس شهدا را قاب میگیرند اما عکس شهدا میروند. دولت ظهور به تربیت زنان و مردان به قاعده کسانی نیاز دارد که جامعه و کشور را و مصالح ملت را بر منافع خود ترجیح دهند. دعا کنیم نسل جوانمردان از خود گذشته فراوان شود. استجابت این دعا، زمین و زمان را شکوفا میکند. چنین باد، انشاءالله.
انتهای پیام
نظرات