جمال الدین شکوری، یکی از جانبازان واقعه ۲۷ دی ۶۵ که در آن زمان سرپرست کارگاه فنی تبریز بود، عصر پنجشنبه ۲۱ دی ماه در مراسم روایتگری از بمباران ۲۷ دی دانشگاه تبریز، اظهار کرد: پیش از اینکه واقعه ۲۷ دی اتفاق افتد، سردارانی از تهران به دانشگاه تبریز تشریف آوردند و در آن زمان مطرح کردند که هیچگونه فشنگی برای ادامه جنگ نداریم و اگر تا ۲۹ روز مهمات به جبهه نرود، امکان شکستمان زیاد است که بعدا در بازدیدهایمان خودمان دیدیم که لوله خمپاره است ولی خود خمپاره وجود ندارد. بنابراین به این فکر افتادیم که چه باید کنیم.
به گزارش ایسنا، وی افزود: گفتیم که باید مهمات را در داخل دانشگاه تهیه کنیم چرا که امکانات تولید آن در دانشگاه وجود داشت، بنابراین رئیس وقت دانشگاه و رئیس وقت دانشکده فنی را در جریان قرار دادیم اما آنها گفتند که کسی نباید از این موضوع خبردار شود. شروع به ساخت تسلیحات نظامی در کارگاه فنی دانشگاه کردیم و سپس جهاددانشگاهی، سپاه و صنایع خودکفایی هم به این موضوع ورود کردند.
وی ادامه داد: اغلب بچههایی که میخواستند در کارگاه کار کنند از رشتههای شیمی، فیزیک، کشاوزی و سایر رشتههای غیرمرتبط بودند و نسبت به ماشین آلات آشنایی نداشتند که به آنها نحوه کار را یاد دادیم و به جرئت میتوان گفت که مثل یک فرد متخصص با دستگاهها کار میکردند.
شکوری با انتقاد از وضعیت کنونی این کارگاه که تمامی تجهیزات برجای مانده از آن خارج شده و فقط تبدیل به یک اتاقک خالی شده است، گفت: ۲۲ مهندس در این محل شهید شدند و سر و دست و پایشان از هم جدا شد اما از آن کارگاه فقط اتاقکی باقیمانده که آن را هم تبدیل به موزه کردهاند و اغلب دانشجویانی که از سال ۸۹ وارد دانشگاه شدهاند، با این جریان آشنا نیستند و بدون دانستن داستان ۲۷ دی از دانشگاه فارغ التحصیل میشوند.
وی افزود: شهید رضاپور که در ۱۲ عملیات دفاع مقدس شرکت کرده بود اما حتی خون از بینی او نیامده بود، برای مدتی به تبریز بازگشته و سرنوشت، او را به کارگاه فنی رساند که در نهایت در این کارگاه نیز شهید شد.
وی گفت: از وقتی که کارگاه را راه اندازی کردیم، هر روز کاغذی با عنوان اینکه «شما را میزنند»، در اتاق بنده که سرپرست کارگاه بودم، گذاشته میشد اما اعتنایی نمیکردیم. روز آخر نمیدانم چه شد که به شهید رضوان جو گفتم احتمالا ما را خواهند زد اما رضوان جو به من گفت که شکوری فکر میکنی ما چگونه به این کارگاه میآییم؟ ما هر شب با غسل شهادت به این کارگاه میآییم.
این جانباز افزود: شب همان روز بود که برق کارگاه قطع شد، بچهها به جای اینکه بشینند و گپ بزنند، دعای توسل حضرت زهرا (س) را خواندند و برای رزمندگان جبهه دعا کردند. نیم ساعت بعد نیز برق آمد و به سرکار برگشتند. قبل از بمباران، آژیر خطر زدند اما چون دستگاههای زیادی در کارگاه کار میکردند، متوجه آژیر نشدیم. بمب اول را روی چمن دانشگاه (دانشکده حقوق امروز) و دیگری را درست وسط کارگاه زدند.
وی ادامه داد: بدن بچهها تیکه تیکه شده بود. بعضی بچهها به حالت سجده شهید شده بودند. درست بعد از بمباران، به جای اینکه بچهها ایوای دست و یا ایوای پایم بگویند، تسبیح «السلام علیک یااباعبدالله حسین و «یا زهرا» میگفتند. آن صدا هنوز هم در گویم در جریان است. گویی عالم دیگری بود. من بعد از آن حدود شش ماه در بیمارستان بستری شدم.
محمد منافی فرتوت، یکی دیگر از بازماندگان واقعه ۲۷ دی نیز در ادامه با اشاره به شرایط کشورمان در سالهای دفاع مقدس و کمبود مهمات و سهمیه بندی استفاده از آنها، اظهار کرد: اینکه چرا دانشگاه تبریز وارد بحث تولید مهمات شد، این بود که تبریز در آن زمان، قطب صنعتی کشور بود و دستگاههایی که برای ساخت خمپاره و چاشنی مین لازم بود در دانشگاه تبریز وجود داشت.
وی افزود: رشته من مکانیک نبود و فکر نمیکردیم که بگذارند من نیز در کارگاه مشغول شوم اما گفتم که شانسم را امتحان کنم و بعد از درخواستم برای کار در کارگاه، نحوه کار را به من یاد دادند و سپس مشغول شدم.
وی ادامه داد: شهید کریم وفایی در خط مقدم، گلوله به سرش خورده بود و در سردخانه وقتی دیده بودند که نایلون پیچیده شده بر پیکرش بخار شده است، فهمیده بودند که زنده است و سپس این شهید از تلاشش دست برنداشته و به جمع ما در کارگاه پیوسته بود و در نهایت در ۲۷ دی در کارگاه فنی دانشگاه تبریز شهید شد و یا شهید رضاپور که در ۱۲ عملیات دفاع مقدس حضور داشت.
منافی افزود: شهید رضوان جو همیشه ناراحت بود و از خدا گله داشت که چرا تک فرزند است و نمیتوانست به جبهه برود. وقتی هم که شهید شد، پیکرش درست به حالت سجده شکر افتاده بود و انگار که از خدا تشکر میکرد که خواستهاش را قبول کرده است. شهید اخترشمار نیز که بچه شمال بود، پیش از شهادتش، میدانست که شهید میشود و این را به زبان آورده بود.
وی اظهار کرد: ابتدا تعداد ۴۰۰ نفر برای حضور در کارگاه ثبتنام کرده بودند که در آخر نیز تعداد ۲۹ نفر ماندند. جو ما یک جو معنوی بود و بچهها حتی کوچکترین زمانی را تلف نمیکردند. یا در حال کار بودند و یا عبادت میکردند.
وی خاطرنشان کرد: امروز بسیاری از مردم درباره انگیزه این شهدا میپرسند، به نظر من انگیزه آنها در وصیتنامه خود مشخص است. اینکه چرا نمیترسیدند و جانشان را فدا کردند.
انتهای پیام
نظرات