به گزارش ایسنا، جوان نوشت: باورشان نمیشد تا صبح روزی که وارد کلاس شدند، اما انکارش هیچ فایدهای نداشت؛ جای خالی همکلاسیشان را دیدند که تا دیروز کنار هم مینشستند، درس میخواندند، میخندیدند و گاه حتی از خوراکیهای یکدیگر میخوردند، اما حالا هر چه تعارف کنند، دستی برای برداشتن خوراکیهایشان نیست، کسی نیست که کنارشان بنشیند، راه برود، با آنها شوخی کند و بخندد. تحمل این کلاس برایشان، کار سختی است. هر روز دیدن جای خالی کسی که دوستش دارند، شدنی نیست.
کاش زنگ زودتر به صدا در بیاید. خارج شدن از کلاس شاید اندکی آرامشان کند. ندیدن جای خالی رفیق میتواند مرهمی بر زخم قلبشان باشد. دیدن جای خالی او از توان بچهها خارج است. بچههایی که مظلومترین انسانهای روی زمین هستند و اصلاً معنای فریب، نامردی و واژههای تلخ و گزنده را نمیدانند، اما گاه در همین سن کم، طعم تلخ آن را با تمام وجود میچشند و حس میکنند.
به چه جرمی و چه گناهی؟! پاسخ آن را هیچیک از همکلاسیهای نرگس، زینب، امیرحسین، یاسین، المیرا، عارفه، فاطمه، زهرا، زینب، آیدا، محمدامین، مریم، مهدی، میلاد، سبحان، محمدعلی، حسین، حسن، محمدطاها و فائزه نمیدانند. بیشک، اما این سؤال را هر روز با دیدن جای خالی دوست و همکلاسی خود در ذهن تکرار میکنند.
۲۳ شهید دانشآموزی در کرمان پرپر شدند. دانشآموزانی که هرگز گرد فراموشی بر خاطره تلخ به جا مانده از آنها نخواهد نشست. دختران و پسرانی برای همیشه نه فقط در کرمان که در ایران و درقلب تکتک مردم این کشور داغ دیده ماندگار شدند.
دل میخواهد دیدن تکتک دانشآموزانی که این روزها با دیدن جای همکلاسیهای خود گریه امانشان نمیدهد. کاش، اما مروارید اشکها میتوانست اندکی از این غم جانکاه را کم کند، اما دریغ و صد افسوس که شدنی نیست و اشک هم نمیتواند از تلخی این درد بکاهد.
انتهای پیام
نظرات