به گزارش ایسنا، هر جامعهای اسطورههایی دارد که با ارجاع به آن غرور پیدا میکند و هویتش را شکل میدهد، اسطورههایی که بیشتر افسانهاند تا واقعیت.
ولی ما در دورانی زیستیم که قهرمانانمان را در کنارمان حس کردیم؛ قدرتش را دیدیم، هیچگاه در چشم او ترس را ندیدیم. ترس برای او معنا نداشت اما در تصمیماتش همیشه عقلانیت محوریت داشت و خستگی ناپذیر بود.
در تحلیل او هر کس از منظر خود بیانی دارد؛ یکی او را یک «رزمنده بزرگ» مینامد، یکی «استراتژیست برتر»، یکی میگوید او یک «دیپلمات حرفهای» بود، یکی او را «عارف روشن ضمیر» میخواند؛ حاج قاسم اما همه اینها بود و از همه اینها بالاتر بود، آنگونه که هیچ کدام از اینها نمیتوانست حق او را ادا کند.
حاج قاسم نه از آن جنس بود که سازشکارانه همه چیز را از دست دهد، آنگونه بود که به نام مقاومت در برابر حرکت جامعه بنبست ایجاد کند. او مقاومت را با تدبیر جلو میبرد و با تدبیر نهضتهای کوچک آزادی بخش را به یک جبهه بزرگ به نام مقاومت تبدیل کرد؛ جبههای که حالا یک ارتش بین المللی اسلامی دارد.
بارها در سخنرانیهایش گفته بود «جانم فدای ایران» است و این را به چشم نشان داده بود. خودش را سرباز میدانست. او در تکثر اجتماعی وحدت ایجاد کرده بود و هر کس به نوعی خود را در او میدید، چون او تجسم حقیقت بود بدون کم و کاست و همین حقیقت بود که ایران را یکپارچه عزادار کرد، حزنی همراه با حماسه. همانگونه که او همیشه میخواست باشد حماسهای که دیگر محدود به جغرافیای ایران نبود؛ حاج قاسم هم محدود به این جغرافیا نبود همانطور که عراق، سوریه، لبنان، فلسطین، یمن، افغانستان و پاکستان هم حس کردند فرزندشان را از دست دادهاند. او به اندازه جغرافیای مقاومت گسترده شده بود و هر کسی که انسانیت برایش مهم بود، حاج قاسم برایش اسطوره شده بود.
انتهای پیام
نظرات