• پنجشنبه / ۳۰ آذر ۱۴۰۲ / ۱۱:۲۴
  • دسته‌بندی: قم
  • کد خبر: 1402093021398
  • خبرنگار : 50455

هر روز با یک شهید مدافع حرم/۱۲/

روایت همسر شهید زارع، از پایان انتظار شهادت

روایت همسر شهید زارع، از پایان انتظار شهادت

ایسنا/قم همسر شهید زارع گفت: اگر چه همسرم محمد حسین تنها فرزندمان را بسیار دوست داشت اما به نحوی رفتار می‌کرد که به او وابسته نشود؛ چرا که همیشه در انتظار شهادت بود.

شهید عبدالصالح، فرزند بزرگ خانواده در ۲۶ فروردین سال ۶۴ به دنیا آمد. در سال ۱۳۸۰ با اخذ دیپلم متوسط در رشته فنی حرفه‌ای (کامپیوتر) عازم دوره آموزشی پاسداری شد. با این انتخاب ادامه زندگی را در جهاد فی سبیل الله رقم زد و قدم در راهی گذاشت که تا آخرین لحظه حیات ظاهری او، هیچ تزلزلی در پیمودن آن در وی مشاهده نشد.

شهید عبدالصالح زارع با آغاز جنگ در سوریه برای دفاع از حرم حضرت زینب (س) و یاری جبهه مقاومت، داوطلبانه عازم سوریه شد. سرانجام پس از سه ماه حضور مداوم در جبهه سوریه، ۱۶ بهمن ۱۳۹۴ در روزهای نزدیک به ایام فاطمیه، در حین درگیری با مزدوران تکفیری در شمال شهر حلب، منطقه رتیان در اثر اصابت مستقیم گلوله به ناحیه سر به فیض شهادت نائل آمد.

در ادامه متن گفت‌وگوی خبرگزاری ایسنا، با سمیرا کمالی همسر شهید زارع را می‌خوانید.

- ایسنا: از آشنایی‌تان با شهید زارع و معیارهایی که سبب شد ایشان را به‌عنوان همسر انتخاب کنید، بفرمایید.

از طریق یکی از بستگان نزدیک (خاله شهید زارع) که در تهران و در همسایگی با ما زندگی می‌کردند، شرایط آشنایی و خواستگاری فراهم شد. به واسطه اینکه شهید زارع در بابل ساکن و مشغول به کار بود مادرم مخالفت کردند و همین باعث شد مدت زمان آشنایی ما تا ازدواج حدود ۴ ماه به طول بیانجامد.

به شخصه به اعتقادات پایبند بودم و معیارم برای انتخاب شهید زارع به عنوان همسر؛ ایمان، تقوا و پایبندی او به اعتقادات بود.

یکی از خصوصیات اخلاقی شهید زارع که باعث شده بود همه او را دوست داشته باشند که البته این ویژگی برای من نیز جالب بود؛ این بود که هر کسی را همانطور که بود می‌پذیرفت؛ و بعد در معاشرت با افراد بر آن‌ها تأثیر می‌گذاشت.

- ایسنا: از اخلاق و رفتار شهید در برخورد با شما و خانواده‌اش سخن بگویید.

بسیار خانواده دوست بود. به هر مناسبتی برای من گل‌ می‌خرید به ویژه در فصل پاییز با گل نرگس به خانه می‌آمد.

مهربان، باگذشت، شوخ طبع، پرتلاش بود. وقتی از محل کار به خانه می‌آمد، خستگی کار را پشت در خانه می‌گذاشت و با حالت مهربانی و چهره‌ای خندان و بشاش وارد می‌شد. علاوه بر این در انجام کارهای خانه به من خیلی کمک می‌کرد.

وظیفه خود می‌دانست که مرتب جویای احوال خانواده باشد و به آن‌ها سر بزند. حتی به پدربزرگ و مادربزرگش کمک می‌کرد و به یادم دارم هر از گاهی به خانه آن‌ها می‌رفت تا اگر کاری دارند انجام دهد.

اگر چه شهید زارع محمد حسین را بسیار دوست داشت اما به نحوی رفتار می‌کرد که به او وابسته نشود؛ چرا که همیشه در انتظار شهادت بود.

خیلی برای محمد حسین وقت می‌گذاشت و از لحظه لحظه بزرگ شدن او عکس و فیلم می‌گرفت؛ امروز هر چه عکس از پسرم دارم برای آن زمان است.

روایت همسر شهید زارع، از پایان انتظار شهادت

- ایسنا: آیا قبل از شهادت، در مورد شهادت سخن می‌گفت؟

همیشه می‌گفت که شهید می‌شود؛ از پدر و مادرش می‌خواست که برای رسیدن او به مقام شهادت دعا کنند. اولین دعای او این بود که سعادت شهادت را پیدا کند.

شهید زارع دفترچه شعری داشت که همه آن اشعار را خودش برای امام زمان(عج) سروده بود و هرگاه فرصت سفر به قم را داشتیم به مسجد جمکران می‌رفتیم.

همیشه دوست داشت به دیگران خدمت کند و تا جایی که در توانش بود دستگیری می‌کرد. مبلغی را از حقوق‌اش ‌به یک قصاب می‌داد و گفته بود از این مبلغ برای هر شخص بی بضاعتی که توان خرید گوشت ندارد استفاده کنید.

- ایسنا: مهم‌ترین وصیت شهید به شما و شیرین‌ترین خاطره‌تان چه بود؟

بر تربیت پسرم محمد حسین و رعایت حجاب تاکید داشت. امیدوارم در این مسیر سربلند باشم و به نحو احسنت او را تربیت کنم.

خانه پدربزرگ و مادر بزرگ همسرم باغ کوچکی داشت که در حیاط آن انبوه درختان میوه بود. آن‌ها نمی‌توانستند میوه‌ها را بچینند و صالح تنها کسی بود که تمام کارهای باغ را انجام می‌داد و من هم گاهی با او همراه بودم و این خاطره‌ها را به یاد دارم.

- ایسنا: از آخرین ساعات قبل از شهادت ایشان اگر مطلبی دارید، بفرمایید. چگونه از شهادت ایشان باخبر شدید؟

اطلاع دقیقی از آخرین ساعات قبل از شهادت همسرم ندارم. البته برایم نقل کردند که در مأموریت یکی از همرزمان شهید زارع در محدوده‌ای مجروح ‌شدند که بسیار خطرناک بوده اما همسرم خود را به خطر می‌اندازد و به آن محدوده می‌رود و همرزمش را بر دوش می‌گذارد و برمی‌گردد و بعد از آن آتش دشمن خیلی شدیدتر شده و این خواست خدا بوده که او جان یک نفر را نجات بدهد.

دو روز قبل از شهادت صالح مادرشان در خواب می‌بینند که او شهید شده است اما برای کسی تعریف نمی‌کنند. من هم از طریق پیامکی که شهادت همسرم را تسلیت گفته بودند متوجه شدم و چون باور شهادت صالح برایم سخت بود با خانه پدرشان تماس گرفتم و متوجه شدم که شهادت ایشان واقعیت دارد.

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha