این جملهها بخشی از محتوای کتاب «فیلم و جامعه ایرانی» نوشته «احسان آقا بابایی» است که دریکی از سلسله نشستهای فصل سخن در روز سهشنبه (۹ آبانماه) در کتابفروشی اردیبهشت جهاد دانشگاهی واحد اصفهان مورد بررسی و گفتوگو قرار گرفت.
در ابتدای این نشست، احسان آقابابایی، جامعهشناس و عضو هیئتعلمی دانشگاه اصفهان علاقهمندی به حوزه سینما را ناشی از شرایط خانوادگی دانست و ضمن اشاره به دو آرزوی شخصی خود در این راستا مبتنی بر راهاندازی درس جامعه شناسی فیلم در دانشگاه اصفهان و به چاپ رساندن کتاب «فیلم و جامعه ایرانی»، به موضوع نقدهای سینمایی تأکید و بیان کرد: من پس از خواندن نقدهای سینمایی در مجلات، احساس میکردم که این نقدها هیچ قاعدهای علمی در نقد فیلم نداشته و شروع به تعریف داستان میکنند و به فراخور به نظریههای روانکاوانه، مارکسیستی، فلسفی و فمینیستی و غیره اشاره میکنند. این نقد از نوع هرمنوتیکی است و عموماً نویسنده دانش پیشینی سینمایی خود را با این مبانی نظری بهصورت گزینشی انتخاب و فیلم را تحلیل میکند.
او افزود: ما نیازمند نقدهای علمی، آکادمیک هستیم که منتقد، اصول آن نقد را رعایت کند. اگر بخواهیم روانکاوانه به تحلیل فیلم بپردازیم، چرا باید به سراغ مفهوم طبقه برویم؟ نویسنده این کتاب معتقد است کتابش صحبت چندمنظوره درباره سینما و یافتن دانستههای خود در فیلم نیست، بلکه بیانگر این است که ما بهعنوان فردی که جامعهشناسی خوانده، میدانیم چگونه باید سینمای ایران را فهم کرده و آن را به اشتراک بگذاریم.
آقابابایی با اشاره به نظریه بازنمایی، اشاره کرد که طبق این نظریه، فیلم بخشی از واقعیت را برش زده و به شکل جدید عرضه میکند و این منطق سینما است. شما در انتخاب آن بخش از واقعیت، تحت تأثیر اجتماع ایدئولوژیک قرار دارید.
این جامعهشناس خاطرنشان کرد: ما با انتخاب طبقه فرودست برای نماد مشکلات جامعه ازجمله اعتیاد در سینما که به شکل مکرر در حال تکرار است، به ساخت کلیشهای از طبقات پایین میپردازیم؛ پس ما بخشی از جامعه ایران یا همان طبقه فرودست را در نظر گرفته و آن را درگیر اعتیاد کرده و در پایان نیز او را به به زندان میاندازیم.
به نظر این استاد دانشگاه در ایران دو رویکرد وجود دارد؛ عدهای معتقدند سینمایی که مدام از تلخی و رنج بازگو می کند، سیاهنمایی کرده و واقعیت نیز موردعلاقه غربیها نشان داده میشود و در نقطه مقابل عدهای دیگر بر این باورند که این سینما به دلیل تلخ بودن زندگی ایرانیها در حال نشان دادن همان طعم است. به نظر من باید راه میانه را برگزید. ما وقتی به تماشای یک فیلم مینشینیم، آن فیلم آینه تمام نمای آن جامعه نبوده و تنها نشاندهنده بخشی از آن جامعه است.
او با بیان اینکه هر فیلمی نشاندهنده بخشی از وضعیت جامعه ایران است، یادآور شد: زمانی که فیلم روی بخشی از واقعیت تمرکز کرده، عمیق شده و جهتگیری میکند و این میتواند از منظر جامعهشناختی مفید باشد. یک فیلم بیانگر تراکم همه آسیبهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی دیگر فیلم نیست، بلکه یک مانیفست سیاسی است، چراکه اثر هنری خود را ملزم بهکلگرایی نمیکند.
عضو هیئتعلمی دانشگاه اصفهان با اشاره به اینکه اثر سینمایی بهعنوان یک اثر هنری باید مرزی با ژانر مستند اجتماعی داشته باشد، افزود: واقعیت اجتماعی هنگامیکه ازنظر روشنفکران ایرانی در دنیای مدرن ترسیم شده، عموماً یک واقعیت تیره است. ایرانیان همیشه از استعاره فصل سرد، زمستان و شب برای توصیف وضعیت استفاده کرده و بسیاری از اتفاقات تاریخ معاصر مانند کودتای سال ۱۳۳۲ و سالهای جنگ نیز، مهر تأییدی بر این امر و نشاندهنده زندگی اجتماعی ایرانیان بهعنوان یک واقعیت تلخ است که سنت روشنفکری همیشه خود را منتقد این وضعیت میداند.
او با بیان اینکه روشنفکران ایرانی انتقاد از وضعیت را رسالت تاریخی خود میدانند، گفت: مسئله اینجاست که ما در جامعهای ببینم یک فیلمساز چگونه برای حل مشکل آن شخصیت فیلم که دچار وضعیت ناخوشایندی است، چاره میاندیشد. ما در اینجا با دوساختار فکری مواجه هستیم که شامل طرفداران نئو لیبرالیسم است که مدعی هستند باید برای حل یک مشکل، همان را حل کنیم، ولی مارکسیستی به نام هربرت میگوید که اگر در جامعه فقر به میزان زیاد وجود دارد، نشاندهنده یک پارادوکس جدی در ساختار آن جامعه است و برای حل آن مشکل کل سیستم جامعه باید ویران شود.
آقابابایی تأکید کرد: به دلیل اینکه سنت روشنفکری در ایران تحت تأثیر حزب توده و چپگرایان بوده، نگاه برخی از فیلمسازان ایرانی نیز عموماً به همین سبک بوده و اعتقاد بر ویرانی کل سیستم برای حل مشکل دارند. در صورتیکه از منظر یک جامعهشناس باید راهحلی برای یک مشکل پیدا کرد. علاوه بر این، بهنظر من فیلمسازان ایرانی دچار یک پارادوکس بوده و ازیکطرف مردم را رجالههایی میدانند که فکر خوشگذرانی هستند و از طرف دیگر نیز آنها را تحت ظلم پادشاه و استثمار سیستم جهانی سرمایهداری میدانند؛ به این معنا که خود آنها شخصاً زندگی مرفه را ترجیح میدهند، اما علاقه به نشان دادن آسیبها و تغییر وضعیت دارند.
این جامعهشناس در پاسخ به جایگاه فیلمهای تخیلی و رابطه آن با جامعهشناسی، افزود: جامعهشناسان معتقدند که هر تخیلی، میانبری به واقعیت نیز میزند. آنچه ما تحت عنوان تخیلات امروزه میشناسیم، به واقعیتهای آینده بدل خواهد شد و فیلمهای تخیلی نیز نشاندهنده واقعیت جامعهای است که در آینده اتفاق میافتد.
او با بیان اینکه ما در ایران در ساخت فیلمها عموماً تخصصگرا نبوده و با عدم سازماندهی و نهادمند بودن مواجه هستیم، افزود: من فکر میکنم وظیفه سینما حل مشکلات مردم نیست. در بسیاری از فیلمهای ایرانی که ساخت کارگردانان برجستهای همچون داریوش مهرجویی و عباس کیارستمی است، مشکلات جزئی مثل بستن کمربند هنگام رانندگی رعایت نمیشود که به نظر همین مباحث جزئی میتواند برای مردم آموزنده بوده و ما نیز برای رسیدن به یک جامعه خوب باید روی مسائل جزئی کارکرده که نیازهای ضروری ما است و کارگردانان میتوانند این موارد را بهصورت غیرمستقیم آموزش دهند.
او سپس به کلیشههای بازنمایی در سینمای ایران اشاره کرد و گفت: در کتاب فیلم و جامعه ایرانی، کلیشههایی در مورد قومیتها، طبقات اجتماعی، نهادهای اجتماعی و زنان توضیح داده شده است.
این جامعهشناس در باره ویژگیهای یک فیلم ایدهآل ، توضیح داد: سینما باید بابت مبلغی که از مخاطب دریافت میکند، جذابیت داشته و ازنظر تکنیکال فیلمسازی همچون نما و موسیقی نیز شرایط مطلوبی داشته باشد و درنهایت درباره موضوع موردنظر، یک تغییر در دیدگاه ما ایجاد کند. لازم به ذکر است که سینما بیش از هر چیز وسیلهای برای سرگرمی مردم بوده و بعضی از حکومتها نیز از آن استفاده کردهاند.
انتهای پیام
نظرات