به گزارش ایسنا، سایت مشرق مطلبی را با عنوان کمپوت خنک که برگرفته از صفحه ۱۵۸ کتاب «ف.ل.۳۱» روایت زندگی شهید مهدی باکری، فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا نوشته علی اکبری مزدآبادی است را منتشر کرد.
«بچهها یک کمپوت گیلاس از یخچال در آوردند و جلوی آقا مهدی گذاشتند. من حواسم بود. آقا مهدی یک لحظه دستش را به بدنهٔ کمپوت چسباند و بلافاصله کشید. لحظاتی گذشت و بچهها وقتی دیدند آقا مهدی کاری به کمپوت گیلاس ندارد خواستند خودشان کمپوت را باز کنند. آقا مهدی مانع شد.
من متوجه شدم که آنها بگی نگی ناراحت شدهاند. من آهسته در گوش آقا مهدی گفتم: «به نظرم این بچهها ناراحت شدنا!» گفت: «چرا؟ چطور؟» گفتم: «بهخاطر همین نخوردن شما! اجازه بده این کمپوت رو باز کنن یه کم بخورین.»
آقا مهدی چند بار زیر لب استغفار گفت و بعد ادامه داد: «خدا شاهده من نمیخواستم این حرف رو بزنم. من اهل این نیستم که خودم رو نشون بدم، ولی بهخاطر دل شما و این که از دست من ناراحت نباشین میگم؛ اگر توی این هوای گرم من این کمپوت رو بخورم، دلم خنک میشه و جیگرم حال میاد؛ ولی بعدش وقتی که میرم توی خط، پیش رزمندههایی که توی این گرما دارن کار میکنن و زحمت میکشن، ممکنه یا اونا حرف من رو قبول نکنن، یا من حرف اونا رو نفهمم. من باید همرنگ و همدل اونا باشم تا حرف همدیگه رو خوب متوجه بشیم و بفهمیم.»
انتهای پیام
نظرات