شاید برایتان جالب باشد، اگر بدانید ارنست همینگوی، خالق رمانهای معروف «پیرمرد و دریا»، «وداع با اسلحه» و « زنگها برای که به صدا در میآیند»، روزی خبرنگار بوده است. او حتی در داستانهای خود نیز همان سبک روزنامهنگاری را حفظ کرد، به شکلی که در رمانهای خود از حداقل جملات تزیینی استفاده و بیشتر بر روی فعالیتهای شخصیتها تمرکز میکرد.
درواقع، این روش به او کمک میکرد تا طرح داستان پیش رود؛ جملات او کوتاه و قابل فهم بود و پیوستگی جملات از جمله اول تا آخر حفظ میشد و این پیوستگی باعث سهولت در امر خواندن میشد. میتوان گفت در داستانهای او هیچ توضیح تزیینی درباره طرحها یا روانکاوی شخصیتهای او وجود ندارد. چیزی که خوانندگان با خواندن داستانهای همینگوی در مییابند، یک داستان ساده و ناب است که در آن شخصیتها هم از نظر فیزیکی و هم از نظر احساسی، به یکدیگر واکنش نشان میدهند.
سادگی نثر و راستی طرح، جوهره نگارش ارنست همینگوی بود. او سعی نمیکرد چیزی را برای خواننده توضیح دهد، بلکه به سادگی داستان را تعریف میکرد و به خواننده این اجازه را میداد که ذهن و روان شخصیتهای داستان را خودشان حدس بزنند. او بعدها این سبک از نوشتن را با عنوان «نظریه کوه یخ» یا «نظریه حذف» ابداع کرد. در این سبک، تنها آنچه که مهم و مرتبط است به خواننده ارائه میشود و مسائل احساسی و روانشناسی کنار گذاشته میشوند. او خود این نظریه را چنین خلاصه میکند:
« شکوه حرکت یک کوه یخ به این خاطر است که فقط یک هشتم از آن بالای سطح آب قرار دارد. همچنین، نویسندهای که مطالبی را به دلیل ندانستن آن حذف میکند، مثل این است که در نوشتههایش فقط فضای توخالی ایجاد میکند!»
همینگوی یک نوشته راست و مستقیم را به یک نوشته زینتی ترجیح میداد، به همین خاطر است که در توصیهای به اف. اسکات فیتزجرالد، نویسنده معروف آمریکایی، میگوید: «بهترین داستانی را که میتوانید بنویسید و تا جایی که میتوانید راست بنویسید.»
همینگوی معتقد بود که اگر صداقت و آگاهی نویسنده به شیوهای ساده، دقیق و واضح ارائه شود، آن اثر برای خواننده جذاب خواهد شد. او در جایی به زبان ساده مینویسد:
«یک روز در آن اتاق تصمیم گرفتم در مورد هر چیزی که میدانم یک داستان بنویسم. در تمام مدتی که می نوشتم سعی می کردم همین این کار را انجام دهم و در این کار نظم زیاد و حس خوشایندی برقرار بود.»
ارنست همینگوی معتقد بود که یک داستان باید به سرعت به پایان برسد و هیچ شانسی برای تکرار طرح یا جملات وجود نداشته باشد. او خود یک ویراستار عالی بود که با استفاده از زبان ساده تا حد امکان بر وضوح و کوتاهی بیان تمرکز داشت. حقایق داستان، تنها چیزی است که در نوشتار همینگوی طرح داستان را به حرکت در میآورد. اگرچه سادگی آمیخته با ایجاز و وضوح بهترین سبک نگارش است، اما دستیابی به آن امری بسیار دشوار است. باید پذیرفت که یک نویسنده برای انداختن کار خود به سطل زباله، نیاز به تمرین مداوم و صداقتی عجیب دارد!
همینگوی همین مطلب را به اختصار در سال ۱۹۳۴ بیان کرده است. او به فیتزجرالد میگوید: « برای نوشتن یک صفحه شاهکار، از نود و یک صفحهای که مینویسم، نود صفحه آن راهی سطل زباله میشود! من سعی میکنم آنچه را که بیهوده مینویسم در سطل زباله بیندازم.»
انتهای پیام
نظرات