دانشگاه بخشی از جامعه است و دانشجو نماینده آحاد و توده مردم. به عبارتی، نه دانشجو را میتوان جدا از مردم دانست و نه دانشگاه را میتوان نهادی جداگانه از جامعه و مسائل آن در نظر گرفت. آنچه که در این مطالعه در رابطه با مشارکت دانشجویان در مسائل اجتماعی و سیاسی جامعه مطرح میشود، مستند و برخاسته از تاریخ مکتوب است. دانشجو بهعنوان یک فرد و نه صرفاً یک دانشجو، از حق اندیشه، از جمله اندیشه سیاسی و اجتماعی برخوردار است. در این راستا، هدف از انجام این تحقیق، تشویق دانشجویان به سیاسی بودن یا سیاسی نبودن و یا حمایت از حزب یا گروه سیاسی خاصی نیست، بلکه آگاهی از علت و اهمیت برخی از رخدادها و جنبشهایی است که در طول چند دهه گذشته توسط دانشجویان و دانشگاهیان در ایران و نیز برخی از کشورهای جهان شکل گرفته است.
دانشگاه؛ محل تضارب آراء و افکار
دانشگاه از آغاز تاسیس در ایران، محل تضارب آراء و افکار و نیز مشارکت در انجام فعالیتهای اجتماعی و سیاسی بوده است. زمانی که دانشگاه در ایران شکل گرفت، مصادف با حادترین درگیریها و تحولات سیاسی در جامعه بود. به فراخور آن میتوان گفت، حرکت دانشجویی در ایران دورههای مختلفی را پشت سر گذاشته است. برای مثال، ممکن است در دورهای بتوان نهادها و احزاب سیاسی را در لباس دانشجویان تشخیص داد و در دورهای دیگر شاهد فاصلهگیری از احزاب و تشکلهای سیاسی در عین کنش سیاسی باشیم. در هر یک از این دورهها، استراتژیها، ابزارها، تفکر سیاسی، اهداف و بحرانها متفاوت بوده است. در نتیجه نمیتوان حرکت دانشجویی را محدود به دورهای خاص، با شعاری ویژه یا در لباسی واحد تصور کرد. همچنین، بیراه نیست اگر بگوییم حرکت سیاسی دانشجویان یک شاخص مناسب برای تشخیص دیگر تحولات جامعه است.
دانشگاه را نهادی اجتماعی میدانند و میتوان گفت در جوامع امروزی، دانشگاه از نهادهای بنیادی و ضروری محسوب میشود. بر دانشگاه وظایف خاص آموزش و پرورش و پاسداری از سنن علمی متصور است و به همان میزان که یک دانشگاه نمیتواند یک موسسه صنعتی باشد، همچنین نمیتواند نقش یک حزب سیاسی را بر عهده بگیرد. اما در واقعیت، به ویژه در کشورهای جهان سوم، خلاف این تصور اتفاق میافتد و در این کشورها، دانشگاه غالباً کانون فعالیتهای سیاسی میشود و نارضایتیهای اجتماعی، عمدتاً در دانشگاه و در فعالیتهای سیاسی دانشجویان نمود میکند و به عبارتی، اعتراضها، اعتصابها و مجموعه فعالیتهای مختلف فرهنگی و سیاسی دانشجویان، دانشگاه را به کانون انتقاد و اعتراض نسبت به سیاستهای اجرایی و نماد واکنش و مقاومت در قبال نظام موجود بدل میکند.
از اینرو، اگر میان گذشته و حال و آینده حرکتِ یک جریان اجتماعی، پیوند و ارتباط قائل باشیم، با توجه به اهمیت نقش دانشجویان در جامعه، فهم گذشته و تبیین رفتار آنان در حال حاضر ما را قادر به پیش بینی بسیاری از موقعیتها، نگرشها، و وقایع آینده خواهد ساخت. به علاوه، ارائه چهرهای واقع بینانه و توصیفی از وضعیت موجود رفتار سیاسی دانشجویان، با استفاده از فهم رفتارهای سیاسی دانشجویان در گذشته، ممکن خواهد بود.
آشنایی با رفتارشناسی سیاسی و اجتماعی دانشجویان مستلزم آشنایی با پیشینه و علل پیدایش جنبش دانشجویی ما بین سالهای۱۳۲۰ تا ۱۳۵۷ است. دانشگاه تهران پس از تاسیس به تدریج کانون شکلگیری جنبش دانشجویی شد. این جنبش در ابتدا جنبه صنفی داشت و پس از شهریور ۱۳۲۰ و با باز شدن فضای سیاسی جامعه و ظهور احزاب، جمعیتها وانجمنهای سیاسی و طبع و نشر روزنامههای گوناگون با گرایشهای مختلف، جنبش دانشجویی نیز صبغه سیاسی بیشتری به خود گرفت، چنان که دانشجویان نسبت به هر گونه رویدادی که در کشور اتفاق میافتاد از خود عکس العمل نشان میدادند، اما این مسئله به این معنا نیست که عکس العمل و انتقاد آنها، انتقادی ناپخته و غیر معقول بوده است.
در این رابطه، در مقاله «نسل جوان سه بعدی»، به ترجمه باقر پرهام به این مسئله پرداخته شده است. نویسنده در آغاز مقاله بیان میکند که «ممکن است رفتار سیاسی انتقادی جوانان خیال پرورانه، خشن، غیر معقول، ناپخته یا حتی منفی و بی هدف جلوه کند، اما هر چه هست بزرگان را وا میدارد تا در عادات و شیوههای عمل خود، که شخصا و به ابتکار خویش هیچگاه در ارزش و اعتبار خود تردید روا نمیداشتند، تجدید نظر کنند.» از نظر نویسنده، خشونت جوانان دیگر فقط جسمانی نیست، بلکه نتیجه یک رشته واقعیات مانند جنگها، بی عدالتیهای اجتماعی، تبعیضات نژادی و پوسیدگی و کهنگی نهادهای اجتماعی است. به عبارتی، علت چنین خشونتی «عدم دخالت و سهیم شدن جوانان در فعالیتهای اقتصادی و اجتماعی و تاخیر آن است» و در دانشگاههای کشورهای در حال توسعه، دانشجو بیشتر متوجه عدالت و نابرابری است و به یک جامعه مصرفی قانع نمیشود.
دانشجوی آگاه نسبت به محیط اجتماعی خود منفعل نیست
با چنین نگرشی، یک دانشجوی آگاه و با احساس مسئولیت دانشجویی است که نسبت به محیط اجتماعی خود منفعل نیست و همین حساسیت، اندیشه و رفتار سیاسی دانشجو را شکل میدهد و وی را به فعالیت و عمل سیاسی تشویق و ترغیب میکند. از این زاویه که بنگریم، فعالیت سیاسی هنجاری طبیعی و عادی در رفتارشناسی دانشجو محسوب میشود.
احسان نراقی، یکی دیگر از عواملی که باعث نارضایتی دانشجویان میشود را مسائل اجتماعی و سیاسی میداند. زمانی که جوانان و دانشجویان حتی در مترقیترین جوامع مشاهده میکنند که حیثیت انسانی و آزادی آنها در گرو منافع عده قلیلی از گروههای ذی نفع است که بر خلاف کلیه استنتاجهای منطقی و عملی مایل به حفظ نظامهای کهنه در این زمینه هستند، نسبت به مشروع بودن طرز تفکر و نحوه عمل نسل پیش از خود دچار تردید میشوند، در نتیجه در خود احساس فریب خوردگی و شکستگی کرده و برای نجات خود از این احوال دست به طغیان میزنند.
همچنین این جامعه شناس معتقد است جامعههای صنعتی توسعه یافته که موفقیت افراد، مشروط به یک تکاپوی جانکاه و پیروزی آنها در یک رقابت بیامان قرار داده میشود، باعث نگرانی جوانان نسبت به آینده خود میشود و آنها را به یک نوع وحشت زدگی نسبت به آینده و احساس تنهایی و بی کسی و سرگردانی دچار میکند که نتیجه آن توسل به برخی از تجمعات احیانا پرخاشجویانه است.
جنبش دانشجویی فاقد ساختار کسب قدرت است
جنبش دانشجویی اصولا فاقد ساختار کسب قدرت است، زیرا خود را برای ورود به حلقه مدیریت کشور آماده میکند و مدیریت غیر مبتنی بر ابزار علمی را نمیپذیرد. بنابراین روحیه نفی انحصار و سلطه در این قشر را تنها نا آگاهان و فرصت طلبان به قدرتطلبی و براندازی تعبیر میکنند. در واقع، جوانان با ورود به دانشگاه و آشنایی با ابزار علمی، هویتی تازه مییابند و با اندوختن دانش از بایدهایی که از این منظر بر نقش و جایگاه خود احساس میکنند، نمیگریزند.
حساسیت در قبال سرنوشت جامعه؛ از دیگر وظایف دانشجوست
از زاویه نگاه تقسیم و وظایف و کارکردهای اجتماعی، برای دانشجو بهعنوان یک نیروی فعال در دانشگاه که نهادی علمی است، سه وظیفه اساسی در نظر میگیرند:
۱. تعلیم و تعلم
۲. پژوهش و تحقیق
۳. پاسداری از سنن علمی، فرهنگی و هدایت معنوی جامعه
روشن است که دانشگاه یک موسسه صنعتی یا نهادی سیاسی و مذهبی نیست و قاعدتا انتظار دخالت یا رابطه مستقیم میان دانشگاه و دانشجو با این امور وجود ندارد، اما مانند عناصر سایر نهادها یا حرفهها، برای دانشجو در جامعه، دو نوع وظیفه یا نقش متصور است؛ نقش و وظیفه مقدم وی در یک نظام اجتماعی با مناسباتی بسامان است اما بر دانشجو بهعنوان عضوی از جامعه انسانی، تکالیف دیگری نیز فرض است که آن، حساسیت در قبال سرنوشت جامعه، مناسبات اقتصادی- اجتماعی و روند رویدادهاست؛ یعنی نقشهای مختلفی که فرد در یک نظام اجتماعی پیدا میکند، چنان که ریمون بودون مینویسد: «هرگز در واقعیت با چنان درجهای از صراحت و دقت تعریف نشدهاند که جا برای هیچ گونه تعبیر و تفسیر باقی نگذاشته باشند. این دامنه تعبیر و تفسیر، یا اگر بخواهیم اصطلاح پارسونز را به کار ببریم، این دامنه تعبیر پذیری نقشها، نخستین سرچشمه اختیار عمل بازیگر اجتماعی است.»
با این حال، نقش اول و دوم دانشجو، هیچ کدام، هیچ گاه تعطیلپذیر و انکارپذیر نیستند، تنها کیفیت شرایط اجتماعی است که بر شدت و ضعف یا تقدم و تاخر آنها تاثیر میگذارد.
دانشگاه، ساختاری مختص دانش و تفکر نقادی است
در اینجا ممکن است این سوال مطرح شود که چرا وقتی یک جوان پا به دانشگاه میگذارد، رفتاری سیاسی از خود بروز میدهد، اما همان جوان در بیرون از دانشگاه کمتر در معرض سیاسی شدن است؟ یا به عبارت دیگر، چرا شور و هیجان جوانی در دانشجویان تبدیل به فعالیت و حرکت سیاسی میشود؟
به نظر میرسد که پاسخ را باید در ویژگیهای دانشگاه جستجو کرد. رومن رولان، نویسنده معروف فرانسوی میگوید: «کسی که در جوانی انقلابی نباشد، قلب ندارد و اگر در سنین بعدی همچنان انقلابی بماند، مغز ندارد.» این سخن گرچه به طنز، شور و هیجان دوران جوانی را که در تلقی ژان ژاک روسو نیز «امر لازم و گذرایی است» تبیین میکند، اما باید گفت دوران دانشجویی، دوران جوانی است و لاجرم با شور و هیجان و تحرک و تکاپو توام است. این شور و تکاپو بنا به تنوع و گستردگی دانشجویان در عرصهها و زمینههای گوناگون نمود پیدا میکند؛ هنر، ورزش، دانش، فن سیاست، عرصههای مختلفی است که دانشجو، بر حسب علائق پیشین و یا زمینههای که فراهم میشود، یکی را برگزیند و زمینه فعالیت خویش قرار میدهد.
از سوی دیگر، دانشگاه محیط تتبع و کاوش و جستجو است و به تعبیر باتامور، جامعهشناس آمریکایی: «دانشگاه ساختاری مختص دانش و تفکر انتقادی است.» دانشجو در دانشگاه میآموزد که در برابر هر چه میشنود و میبیند پرسشگر باشد و علت یابی کند. هر خواسته یا نکتهای را بیدلیل نپذیرد و با شک – اصل متدلوژیک دکارتی– به امور بنگرد. او در دانشگاه فرا میگیرد که در مقابل هر رویدادی، مکث و تاویل کند. در پس هر حادثه، ریشهها و علل آن را ارزیابی کند و قادر باشد هر اتفاقی را تجزیه و تحلیل کند. چنین روحیهای که خصیصه ارزشمند اذهان زنده و فعال است، به دانشجو هویت مستقل فکری میبخشد و او را در زمره قشر روشنفکر و منتقد جامعه قرار میدهد.
دانشجو که در این دوران «ز هر رنگ تعلق پذیرد آزاد است»، با معیارها و آرمانهای متعالی آشنا میشود و با بیداری وجدان به دفاع از آنها برمیخیزد. آرمانخواهی، ریشه در سرشت تعالیطلب انسان دارد. از اینرو، برابری و آزادی شاخصهای دانشجو برای سنجش و ارزیابی مسائل انسانی و مناسبات اجتماعی قرار میگیرد.
هانتینگتون در کتاب سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، همین نکته را به شکلی دیگر بیان میکند: «در کشورهای جهان سوم، دانشجویان بیشتر از دیگران با جهان نوین و ملتهای پیشرفته غرب آشنایی دارند. در ذهن آنها دو شکاف بزرگ وجود دارد؛ یکی شکاف میان اصل نوگرایی (برابری، عدالت، مشارکت اجتماعی و رفاه اقتصادی) و تحقق آنها در جامعهشان و دیگری شکاف میان اوضاع ملتهای پیشرفته جهان و اوضاع رایج در جامعهشان.»، لیپست، جامعه شناس آمریکایی معتقد است: در همه کشورها، واقعیت معمولا با اصول تفاوت دارد، اما اشخاص جوان، بویژه آنهایی که در سنین بلوغ فکری قرار دارند، این تفاوت را به شدت احساس میکنند. در نتیجه جوانان تحصیلکرده در همه جا گرایش به این دارند که از جنبشهای آرمان خواهانه، پشتیبانی کنند و ایدئولوژیهای جهان بزرگسالان را بیش از خود بزرگسالان جدی بگیرند. در واقع، میتوان گفت، زمانی که دانشجو به محیط دانشگاه وارد میشود، با دو ویژگی آشنا میشود؛ اول، ویژگی پرسشگری و دیگری ویژگی آرمانخواهی، اصول گرایی و کمال پرستی. این دو ویژگی دانشجو را به ذهنی پرسشگر و روحی پرخاشجو بدل میکند و او را خواهان حقیقت و عدالت میسازد.
هانا آرنت، فیلسوف و تاریخ نگار آلمانی در کتاب خشونت مینویسد: «طغیان دانشجویان پدیدهای جهانی است ولی تجلیات آن در کشورهای گوناگون و دانشگاههای مختلف، صورتهای متفاوت داشته است. پیدا کردن وجه مشترک اجتماعی برای این نهضت امکان پذیر نیست، لیکن باید اذعان کرد که آنچه افراد این نسل را همه جا از لحاظ روانی ممتاز میکند، شجاعت محض، اراده شگفت انگیز برای عمل و اطمینانی به همان میزان اعجاب آور به امکان دگرگون سازی است.»
تنوع گروهها و گرایشهای سیاسی و اعتقادی؛ از ویژگیهای بارز جنبش دانشجویی در ایران
در دو دهه ۵۰ و ۴۰، مبارزات سیاسی دانشجویان در ایران شدت و گسترش بیشتری یافت و در این مدت چند ویژگی در جنبش دانشجویی ایران بارز بود، این ویژگیها عبارتند از:
- تنوع گروهها و گرایشهای سیاسی و اعتقادی
- تاثیر پذیری و ارتباط مستقیم با جنبش سیاسی و مبارزاتی موجود در جامعه
- غلبه رادیکالیسم سیاسی بر سایر جریانها
- ضدیت و مخالفت بنیادی با رژیم شاه و سرسپردگی به آمریکا
- موازنه تحصیل با مبارزه در اندیشه و عمل دانشجویان
در واقع دانشگاه و جنبش دانشجویی ما در آن زمان، به نحوی محل نمود بافت چندگانه جنبش سیاسی و مبارزات موجود در جامعه بود. دانشجویان مارکسیست نیز گرچه در جامعه و میان اقشار مختلف مردم پایگاهی نداشتند، اما در عمل به عنوان بازوی دانشجویی گروهها و سازمانهای مارکسیستی فعالیت میکردند. بدون تردید، دانشگاه و دانشجو، مناسبترین محل و نیرو برای تبلیغ، فعالیت و عضوگیری چنان ایدههایی بود، اما دین ستیزی آنها در جامعهی به شدت مذهبی ایران، زمینه رشد را برای آنها فراهم نمیساخت. به هر روی، نقش مبارزاتیِ جنبش دانشجویی در افشای ماهیت رژیم شاه، نقشی روشنگر و مقدم بود که به دلیل پررنگتر بودن گرایش مذهبی، به تدریج رهبری روحانیت و امام خمینی (ره) را پذیرفت.
دانشگاه جامعهای از دانشمندان است و باید قواعد خود را خود وضع کند
در تاریخ دیگر کشورهای جهان نیز سابقهای از جنبش دانشجویی ثبت شده است. در این رابطه، حوادث دهه ۶۰ میلادی در اروپا و آمریکا، یکی از مقاطع و دورانهای شاخص در رشد و گسترش فعالیتهای دانشجویی در اروپا و آمریکا محسوب میشود که پیرامون آن، تحلیلهای متفاوتی صورت گرفته است. در واقع، در آن زمان جنبشهای وسیعی پدیدار شدند که حاکی از نارضایتی و مخالفت شدید با نظم اجتماعی و سیاسی موجود بود.
به اعتقاد باتامور، جامعه شناس آمریکایی، «تظاهر اصلی اصول اعتقادی رادیکال و شیوه عمل سیاسی مشخص که تا اندازه زیادی به صورت مدل برای مجموعه جنبش بین المللی (دانشجویی) درآمد، در ایالت متحده آمریکا نمود یافت.»
در این رابطه، باتامور در کتاب «منتقدان جامعه»، تحلیلی عمیقتر از جنبش دانشجویی در آمریکا ارائه میدهد، وی مینویسد: «شورش دانشجویی در برکلی در پاییز سال ۱۶۴۹ با شکایاتی از محدودیت آزادی بیان در دانشگاه آغاز شد، اما خیلی زود به مسائل بزرگتر کشیده شد؛ ماهیت دانشگاه نوین و روابط آن با جامعه و جایگاه دانشجویان در دانشگاه.»
از نظر باتامور، جنبش مذکور دو بُعد یا موضوعِ مشخص را دنبال میکند؛ رابطه جامعه و دانشگاه و نیز رابطه سازمان و اداره دانشگاه. در واقع، دانشگاه باید مانند هر جامعهای قواعد خود را داشته باشد نه اینکه سیاستمداران، ماموران و بازرگانان آن را از بیرون اداره کنند، در این باره، وی مینویسد:
«در نظر دانشجویان برکلی، دانشگاه، سازمان دیوان سالاری میآمد که به طور کامل تحت سیطره ارزشهای شرکتهای تجاری و نخبگان قدرت قرار داشت. هیچ کس منکر این نکته نیست که دانشگاه نباید از زندگی جامعهی بیرون بر کنار و چون گرمخانه خرد، از محیط خود جدا باشد، اما دانشجویان و در نهایت بسیاری از استادان میگویند که ارزشهای حاکم بر دانشگاهها باید یکسره از ارزشهای حاکم چون تجارت و سیاست جدا باشد و اگر قرار است برخوردی از لحاظ فکری و آیینی میان این عوالم صورت گیرد، در این صورت دانشگاه باید بتواند به عنوان هیئتی خودمختار و عضوی برابر در این گفتگو شرکت داشته باشد. از نظر سازمان و اداره دانشگاه نیز، دانشجویان از همان تلقی قدیمی دفاع میکردند که میگوید: دانشگاه جامعهای از دانشمندان است یا باید باشد و مانند هر جامعهای باید قواعد خود را خود وضع کند، نه اینکه سیاستمداران، ماموران، و بازرگانان آن را از بیرون اداره کنند.»
در مقالهای با عنوان «آزادی و دانشکدهها» در کتاب «چرا مسیحی نیستم»، برتراند راسل، از آزادی و اهمیت آزادی از چشم انداز اساتید سخن میگوید. در نظر راسل، جوهر آزادی دانشگاهی آن است که اساتید به خاطر تخصص و مهارتشان در موضوعی که تدریس میکنند، انتخاب شوند و داورانی که این تخصص و مهارت را تعیین میکنند، خود متخصص باشند. او معتقد است ارباب قدرت نباید مخالفان عقاید خود را از کار در دانشگاهها محروم کنند و اشخاصی را که عقایدشان مورد پسند آنان نیست به اموری متهم سازند.
از منظر این فیلسوف، اصل در تعلیم و تربیت، اختلاف عقیده است و وجود برخی از امور میتواند آزادی دانشگاهی را حفظ کند؛ از جمله این امور عبارتند از:
۱. موسسات و سازمانهایی مستقل از دولت
۲. وجود اشخاصی که تا حد زیادی از استقلال گفتار برخوردار باشند
۳. نفی دخالت رای دهندگان و پرداخت کنندگان مالیات در امور دانشگاهی
جنبش دانشجویی هم در اروپا و هم در ایالت متحده آمریکا در سال۱۹۸۶ به اوج خود رسید و برجستهترین جلوه آن، شورش ماه مه دانشجویان فرانسوی بود که برای مدتی کوتاه مورد پشتیبانی بخش بزرگی از جنبش طبقه کارگر قرار گرفت. از آن پس، تا اندازهای زیاد در نتیجه اقدامات سرکوبگرانه در فرانسه، آمریکا و آلمان غربی با بازجوییهای پلیسی و محرومیت از استخدام دولتی در مورد افرادی که با سازمانهای سیاسی رادیکال ارتباط داشتند، جنبش دانشجویی تقریبا رو به زوال رفت. ژان پل سارتر از جنبش دانشجویی ماه مه ۱۹۶۸ فرانسه تحلیل متفاوتی ارائه میدهد و میگوید: «این جنبش آموخت که باید به سمت مردم برویم و با ایشان در آمیزیم و همان چیزهایی را بخواهیم که آنان میخواهند.»
در پایان، به سرآغاز باز میگردیم و به ذکر مطلبی که در مقدمه کتاب سه جلدی «اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران» توسط انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی منتشر شده است، بسنده میکنیم. در مقدمه این کتاب ارزشمند چنین نوشته شده است:
«در کشورهایی که اصول دموکراسی حاکم نباشد و احزاب سیاسی و مطبوعات بهعنوان مهمترین شاخصههای آن شکل نگرفته باشند، بسیاری از حرکتها و جنبشهای سیاسی از جانب دانشجویان و استادان دانشگاهها و مراکز علمی که بخش غالب قشر روشنفکر جامعه را تشکیل میدهند بروز پیدا میکند. در ایران عصر پهلوی که حکومت حتی الامکان از فعالیت احزاب غیردولتی و مطبوعات مستقل جلوگیری میکرد، دانشگاهها به مرکز اصلی فعالیتهای سیاسی تبدیل شده و غالب گروههای سیاسی مخالف حکومت، از طریق حرکتهای دانشجویی به مخالفت با اقدامات حکومت مرکزی میپرداختند.»
با بررسی تاریخ جنبش دانشجویی در ایران و دیگر کشورهای جهان، میتوان به این نکته رسید که دانشجو به دلیل روحیه حق طلبی و آرمان خواهی، نسبت به حوادث محیط اجتماعی خود، فردی بیتفاوت و منفعل نیست. همین حساسیت، اندیشه و رفتار سیاسی دانشجو را شکل میدهد و وی را به فعالیت و عمل سیاسی ترغیب میکند. از این زاویه که بنگریم، فعالیت سیاسی و جنبش دانشجویی، فعالیتی در سمت و سوی جامعه در جهت بیان مطالبات و نیازهای مردم جامعه است. به عبارتی، جنبش دانشجویی هنجاری طبیعی در رفتارشناسی دانشجو و در راستای رسالت او محسوب میشود. به دیگر سخن، هر اعتراضی در دانشگاه، نشان از ناسازگاری نیست چرا که انتقاد از نقصها و کاستیها، خود نشانه پویایی دانشجو، به عنوان قشری آگاه و بیدار و برخاسته از احساس مسئولیت او نسبت به آحاد مردم جامعه است.
منابع:
"اسنادی از جنبش دانشجویی در ایران"، هادی خانیکی، احمد مسجدجامعی، سیدحسین موسوی، علیرضا اسماعیلی، سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، ۱۳۸۰
"خشونت"، هانا آرنت، انتشارات خوارزمی، مترجم: عزت الله فولادوند، ۱۳۹۴
"درآمدی بر رفتارشناسی سیاسی دانشجویان در ایران امروز"، مجید محمدی، انتشارات کویر، ۱۳۷۸
"دیروز، امروز و فردای جنبش دانشجویی ایران"، مسعود سفیری، انتشارات نی، ۱۳۷۹
"دانشگاه در تعلیق"، ویژه نامه چشم انداز ایران، ۱۴۰۰
"نسل جوان سه بعدی"، انتشارات سخن، مترجم: باقر پرهام، احسان نراقی
" منطق اجتماعی"، ریمون بودن، انتشارات جاویدان، مترجم: عبدالحسین نیک گهر، ۱۳۶۴
"جامعه، جوان، دانشگاه"، احسان نراقی، ۱۳۵۶
"منتقدان جامعه"، تام. ب. باتامور، انتشارات سفیر، مترجم: محمد جواهر کلام، ۱۳۶۹
"سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی"، ساموئل هانتینگتون، انتشارات علم، مترجم: محسن ثلاثی، ۱۳۷۰
"جامعه شناسی سیاسی"، تام. ب. باتامور، دفتر پژوهشهای موسسه کیهان، مترجم: منوچهر صبوری کاشانی، ۱۳۸۴
"افکار جدید ژان پل سارتر"، کتاب توس، جلد ۳، ۱۳۵۲
Why Am I Not a Christian”, Bertrand Russel, ۱۹۶۷"
Student Revolt in ۱۹۶۸: France, Italy and West Germany”, Ben Mercer, ۲۰۲۰"
May ‘۶۸ and its Afterlives", Kristin Ross, ۲۰۰۴"
The Politics of Student Alienation: The Case of Iran, Iranian Studies", Bill James,۱۹۶۹"
انتهای پیام
نظرات