• دوشنبه / ۱ اسفند ۱۴۰۱ / ۱۲:۲۲
  • دسته‌بندی: قم
  • کد خبر: 1401120100363
  • خبرنگار : 50455

منتقد ادبی عنوان کرد:

«چپ‌دست‌ها» روایت انسان‌هایی است که در تنگنای زندگی گیر کرده‌اند

«چپ‌دست‌ها» روایت انسان‌هایی است که در تنگنای زندگی گیر کرده‌اند

ایسنا/قم یک منتقد ادبی با اشاره به اینکه افراد رویاهای بزرگ در سر دارند و می‌خواهند همه‌چیز بشوند، اما به هیچ‌کدام از رویاهایشان نمی‌رسند، گفت: «چپ‌دست‌ها» روایت انسان‌هایی است که در تنگنای زندگی گیر کرده‌اند.

کتاب چپ‌دست‌ها نوشته یونس عزیزی که توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شده روایت مردی به‌نام آصف است که برای گذراندن دوره سربازی، در زندان خدمت می‌کند، او قربانی نقشه یک قاچاقچی برای جابه‌جایی مواد مخدر و درگیر حوادث پس از آن می‌شود.

در راستای معرفی و بررسی این رُمان با یکی از نویسندگان و منتقدین ادبی به گفت و گو پرداختیم.

مریم عرفانی‌فر، نویسنده و منتقد ادبی در گفت‌وگو با ایسنا در رابطه با کتاب چپ دست‌ها نوشته‌ی یونس عزیزی می‌گوید: یکی از درون‌مایه‌های رمان «چپ‌دست‌ها» انتظار است؛ در «چپ‌دست‌ها» همه چیز به انتظار ختم می‌شود.

در ادامه گفت‌وگوی ایسنا با این نویسنده و منتقد ادبی را می خوانید.

عرفانی فر با بیان اینکه «چپ‌دست‌ها» روایت زندگی تلخ و البته نافرجام مردی ناراضی از زندگی است، که قرار است بداقبالی زندگی‌اش را خودش یک‌تنه به دوش بکشد، گفت: آصف نماد انسان‌های فراموش شده است. انسان‌هایی که در تنگنای زندگی گیر افتاده‌اند و اصلاً دیده نمی‌شوند یا اصلاً کسی آن‌ها را نمی‌بیند. این افراد رویاهای بزرگ در سر دارند و می‌خواهند همه‌چیز بشوند، اما به هیچ‌کدام از رویاهایشان نمی‌رسند. رویاها بخش لاینفک زندگی انسان‌ها هستند. کسی را نمی‌توان یافت که چیزی را در سر نپرورد. خواه کوچک باشد یا بزرگ، دست‌یافتنی باشد یا دست‌نیافتنی، هرچه باشد خواسته‌ای است و تمنایی که آدمی در طول زیست خود در این دنیای فانی یا به آن می‌رسد یا نمی‌رسد.

وی بیان کرد: نویسنده با توانایی خاصی که در توصیف زندگی این‌گونه افراد دارد و همین طور مکان‌های محدود و شخصیت‌هایی اندک قصد ندارد چیزی خارج از زندگی واقعی آصف را به تصویر بکشد. او در چهارچوب خودش راه می‌رود و نمی‌خواهد و البته نیاز هم نیست از این چهارچوب بیرون بزند. چهارچوبی برای روایت زندگی مردمانی خارج از چهارچوب منظم و منطقی زندگی.

این منتقد ادبی ادامه داد: در این میان، مکان و فضا و اتمسفر حاکم بر داستان، نیز به کمک قلم نویسنده می‌آیند تا این سردی بیشتر و بیشتر بر ضمیر ناخودآگاه مخاطب بنشیند. مثلاً هوا یا بارانی است یا برفی یا سرد است و آسمان هم رعدوبرق می‌زند. شاید پیش خودمان بگوییم طبیعی است، زندان است و تصور دیگری از آن در ذهن‌ها نقش نبسته است.

وی افزود: در جایی اما نور به چشم می‌خورد و آن داخل محوطه هواخوری است، آنجایی که نویسنده می‌گوید: «نورهای زرد به فاصله منظمی از پشت پنجره‌ها توی هواخوری ریخته شده‌اند... انتهای آسمان چند بار نور می‌شکند و چند بار تکرار می‌شود.» کورسویی می‌زند و نوری هرچند اندک نمایان می‌شود.

عرفانی فر ادامه داد: انتهای آسمان برای انسان محصور در بند زندان پیداست. برای او هیچ‌چیز بی‌انتهایی وجود ندارد؛ حتی آسمان که نماد بی‌کرانگی و بی‌انتهایی دانسته شده است. بی‌انتهایی برای چنین کسی بی‌معناست، همچون همان چیزی که روزی در سر داشت ولی هرگز به آن نرسید: «اگر خوان دوم و سوم را مثل خوان اول پشت‌سر بگذارم، حساب جداگانه‌ای روی خودم باز می‌کنم. برای سال‌ها می‌توانم شاهدمثالی داشته باشم از یک کار موفق. نه یک کار کوچک و بی‌ارزش. کاری که بشود، مدت‌ها جلوی دیگران تعریفش کرد.»

وی با بیان اینکه دیگر تصویرهایی که یونس عزیزی در کتابش آورده ترس و دلهره را بیشتر بر ما چیره می‌کند، اضافه کرد: «کاشی‌های حمام ترک‌های سرخ برداشته‌اند؛ کوتاه و بلند. سوراخ شده‌اند سوراخ‌های قرمز. ترک‌ها و سوراخ‌ها را به هم وصل می‌کنم. درخت بزرگی می‌شود با شاخه‌های باریک و قرمز. روی هر شاخه بی‌برگ گلوله‌های سرخ آویزان است؛ گلوله‌هایی مثل گیلاس.»

عرفانی فر گفت: «قندیل‌های بلند و کوتاه را به یونس نشان می‌دهم. درجا می‌پرد و به قندیل‌ها ضربه می‌زند. روزهایی که هوا آفتابی است و زندان پرجنب‌وجوش می‌شود سایه سنگین تنهایی و سکوت زندان را نمی‌شود تحمل کرد، امروز که دیگر تکلیفش روشن است. زندان خودش ترس دارد، برف و سرما ترس زندان را چند برابر می‌کند.»

وی با اشاره به اینکه تأکید اصلی نویسنده از ترسیم زندگی این افراد را قبل از هرچیز در عنوان کتاب می‌توان جست، عنوان کرد: روایت، درباره چپ‌دست‌هاست، آدم‌هایی که گویی یک دست دارند و حتی به دست راستشان هم نمی‌توانند اعتماد کنند. این عنوان هوشمندانه دوپهلو که هم اشاره به زندانی‌ها (کسانی که نامه عملشان دست چپشان است) و هم به ناصر چپ‌دست (یکی از شخصیت‌های ماجرا که اتفاقاً دست راستش را در تصادفی هولناک، وقتی که دنبال کار خلاف و حمل بار قاچاق بوده از دست داده) دارد، نمادی است از آدم‌هایی که به قول نویسنده نامه عمل سفیدی ندارند و نامه‌های عملشان در طیفی از رنگ‌های سیاه دسته‌بندی شده‌اند. گویی نویسنده به‌طور غیرمستقیم خواسته این مطلب را عنوان کند که نه‌تنها زندگی این نوع از آدم‌ها در این دنیا سیاه است؛ بلکه در دنیای دیگر نیز همان طور خواهد بود.

این نویسنده تأکید کرد: نکته اینجاست که این طیفی از رنگ‌های سیاه، در واقع همه را درگیر خودش کرده حتی آدم‌ بی‌گناهی مثل سارا که سرطان دارد و روند درمانش هم ناموفق است. گویی آدم‌ها هیچ‌وقت عوض نمی‌شوند. فقط سیاهیشان کمتر یا بیشتر می‌شود و این سرنوشتی است برای آصف که زندگی‌اش را با «نه» و «نمی‌شود» گره زده‌اند. نه گفتن صدالبته برای آن‌ها از زندگی کردن راحت‌تر است.

وی با بیان اینکه عناصر محدودی از طبیعت در چپ‌دست‌ها دیده می‌شود، ابراز کرد: برف، باران و درخت. درخت البته وجه متمایزی پیدا کرده و آدم‌ها را بو می‌کشد: «فرمانده یگان در ورودی محوطة زندان را باز می‌کند و می‌آید سمت صبح‌گاه. همه را برانداز می‌کند نگاهش گیر می‌کند روی صورتم می‌آید بیخ گوشم می‌ایستد. انگار بو بکشد مثل درخت‌ها.» و این درختی که بو می‌کشد مثل همه درخت‌های دیگر است و بو کشیدنش (درست مثل انسان) فقط در دنیای خلق شده نویسنده ممکن شده است. ارتباط بین بو کشیدن که یک عمل انسانی است و درخت همان وجه خلاقانه‌ای است که ذهن خواننده باید آن را بیابد.

عرفانی فر یادآور شد: یکی از شخصیت‌های داستان مهساست. مهسا برای آصف حکم پناهگاه را دارد، پناهگاهی که زود فرومی‌ریزد و مانند لانه عنکبوت سست و بی‌پایه است: «مهسا از آن وزنه‌هایی است که ته دل آدم را قرص می‌کند. هر وقت عطر شیرینش را بو می‌کنم یا زمانی که دستش را مشت می‌کند و می‌گذارد روی سینه‌اش و می‌گوید این با من، ته دلم قرص می‌شود انگار وزنه‌ای توی دلم بگذارد و لرزش دلم را بگیرد.»

وی ادامه داد: در پایان باز هم انتظاری کشنده ترسیم می‌شود. گویی همه‌چیز به انتظار ختم می‌شود، انتظاری که روزهای شنبه می‌تواند به خبری خوش تبدیل شود و اینکه برای کسی که داخل زندان است، اصلاً و ابداً فرقی نمی‌کند چه‌کسی به دیدنش بیاید: «نوبتی هم باشد نوبت مامان است فرقی نمی‌کند یونس باشد یا مامان. همین که کسی تلفن‌به‌دست پشت شیشه باجه ملاقات منتظر آمدنم باشد، کافی‌ست.»

انتهای پیام

  • در زمینه انتشار نظرات مخاطبان رعایت چند مورد ضروری است:
  • -لطفا نظرات خود را با حروف فارسی تایپ کنید.
  • -«ایسنا» مجاز به ویرایش ادبی نظرات مخاطبان است.
  • - ایسنا از انتشار نظراتی که حاوی مطالب کذب، توهین یا بی‌احترامی به اشخاص، قومیت‌ها، عقاید دیگران، موارد مغایر با قوانین کشور و آموزه‌های دین مبین اسلام باشد معذور است.
  • - نظرات پس از تأیید مدیر بخش مربوطه منتشر می‌شود.

نظرات

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
لطفا عدد مقابل را در جعبه متن وارد کنید
captcha