قهرمانی که حق ندارد دستهایش را به نشانه تسلیم بالا ببرد، حق ندارد احساس شکست کند، کنجی بنشیند و یک دل سیر گریه کند، حق ندارد درد و دل کند و احساس کند کم آورده است؛ گویی زنها به این دنیا آمدهاند که احساساتشان را خرج کنند و مردها پولهایشان را.
کلیشههای جنسیتی اگر به صورت ملموس و قابل مشاهدهای دامن زنان را گرفته، تاثیرات چشمگیر اما ناملموسش بر روند شکلگیری شخصیت مردان غیر قابل انکار است. این کلیشهها عاطفهورزی و برونریزی احساسات را در مردان به رسمیت نمیشناسد، بین مردان و درون آنها فاصله انداخته، اعتماد به نفسشان را صرفا با حساب بانکیشان شارژ میکند که همین مساله یک مرد یا پدر را در طول زندگیاش با آسیبهای روحی و روانی زیادی مواجه کرده است.
آسیبهایی که کمتر درباره آنها حرف زده شده اما منشأ بسیاری از مشکلات از جمله فروپاشی خانواده و طلاق، درگیری به اعتیاد و فاصله گرفتن پدرها و فرزندانشان از هم بوده است. انگار در حوزه احساسات و برآورده کردن نیازهای عاطفی به جای حل مساله به مردان این طور القا شده که اصلا مسالهای وجود ندارد که نیاز به حل کردن داشته باشد؛ چراکه احساسات برای زنان است و پول و زور بازو برای مردان.
اما این تصاویر برساخته از اینکه یک مرد باید قوی باشد از کجا آمده و اساسا قوی بودن یک مرد چه معنایی میدهد؟ دکتر علی ثاقبی، روانپزشک و روان درمانگر تحلیلی در گفتوگو با ایسنا با اشاره به اینکه هر عادت، سنت و باوری بنا بر یک دلایلی ایجاد شده است، اظهار میکند: جامعه ما تا ۵۰ سال پیش جامعهای کشاورزی بوده است. جامعه کشاورزی جامعهای است که مرد کارش چون مبتنی بر زور بازو است طبیعتا قدرت یدی و اقتصادی دارد و انتظار میرود که مسئول محافظت و ستون خانواده باشد.
وی ادامه میدهد: در این جوامع این تقسیم کار صورت گرفته بود که مردی که بیرون کار میکند باید محکم و قوی باشد و نباید از خود ضعفی نشان دهد، زنی هم که در خانه کار میکند مسئول تربیت فرزندان است و باید عاطفه ورزی کند. طبق این دیدگاه از زن انتظار میرفته پر مهر و عاطفه باشد و مرد هم مدیر، مسلط و قوی باشد.
این رواندرمانگر تحلیلی با بیان اینکه این نسخه از زن و مرد بودگی در جامعه کشاورزی کارکرد داشته اما صنعتی شدن جامعه و فروپاشی ساختار قبیلهای همه چیز را بههم میریزد، بیان میکند: وقتی ساختار قبیله بههم میریزد، افراد از روستاها به شهرها میآیند و دیگر مزیت مردان در برابر زنان صرفا در زور بازو و داشتن پول خلاصه نمیشود؛ چراکه زنان میتوانند شغل و جایگاه اجتماعی داشته باشند، حق تحصیل دارند و دیگر زن برای گذران زندگی وابسته به پول مرد نیست و قرار هم نیست نقشهایی که بر عهده میگیرد بر اساس عاطفه و احساساتش و محدود به خانه باشد.
زنها با شرایط دنیای مدرن تطبیق پیدا کردهاند اما مردان نه
ثاقبی ادامه میدهد: زنها خود را با شرایط و اقتضائات دنیای جدید تطبیق دادند. عموما خانوادهها هم آنان را برای اینکه رشد کنند و بتوانند روی پای خود بایستند تشویق میکردند و ما شاهد برابری نقشهای زن و مرد در جامعه هستیم. در جامعه جدید دیگر قرار نیست زن برای مسائل اقتصادی صرفا به مرد تکیه کند و قرار است مرد در خانه هم نقش داشته باشد. در گذشته زن برای برآوردن نیازهای عاطفی و احساسیاش یک قبیله داشت و با آنها در ارتباط بود، اما در دنیای جدید دیگر قبیلهای در کار نیست و همه کارهایی را که یک قبیله انجام میداد باید یک نفر انجام دهد.
این روانپزشک با تاکید بر اینکه در زندگی گذشته مسائلی مثل تفاهم و عشق ضرورتی برای یک رابطه زوجی نداشت چون نقشها پشت به پشت هم بود، اظهار میکند: زن و مرد در گذشته بههم تکیه میکردند، یک نفر بیرون خانه را سامان میداد و یک نفر درون خانه را، اما در دنیای جدید نقشها روبه روی هم قرار گرفته است. طبیعتا حالا اینکه زن و مرد بتوانند یک دیگر را بفهمند، درک کنند و باهم تعامل موثری برقرار کنند اهمیت زیادی پیدا کرده است.
او از دگرگونی و دوگانگی صحبت میکند که در گذر از جامعه سنتی گذشته به دنیای امروز دامنگیر مردان شده است و میگوید: در دنیای امروز مردان نمیتوانند هرکاری که دلشان میخواهد را انجام دهند یا هر حرفی که میخواهند بزنند؛ چون جایگاه زن و مرد تقریبا برابر شده و حتی در برخی موارد زنان از لحاظ شغل و درآمد از همسران خود بالاتر هستند و همین موضوع به زنان قدرت میدهد. طبیعتا اینجا مسائلی همچون گفتوگو کردن، تفاهم و درک متقابل کارکرد زیادی پیدا میکند و برای مردان تبدیل به یک پاشنه آشیل میشود.
این رواندرمانگر تحلیلی خاطرنشان میکند: اگر امروز مردان و پسرانی را که تربیت میکنیم همچنان با همان سنت قدیمی گذشته باشند و مردان مجهز به ارتباط برقرار کردن با عواطف و احساسات که ابزار کار زندگی در داخل خانه است نباشند، برای زندگی در جامعه امروز کارکردی ندارند و به مشکلات زیادی برمیخورند.
به عقیده این روانپزشک اکثر خانوادهها و نه همه آنها توانستهاند دختران را با اقتضائات دنیای جدید تربیت کنند اما برای پسران این اتفاق نیافتاده است. او شناخت احساسات و جرات بیان آنها را نقطه ضعفی بزرگ در تربیت رشدی مردان معرفی میکند و میگوید: در نگاه سنتی گذشته تنها هیجانی که بروز آن توسط مردان پذیرفته شده بوده خشم یا فریاد کشیدن بود؛ برای همین در باور عموم یک مرد سایر هیجانها مثل احساس غم، ناتوانی، ترس و... را یا نباید تجربه میکرد یا اگر هم تجربه کرد آن را به صورت فریاد کشیدن نشان میداد. در دنیای امروز اما اگر مرد ۲ بار فریاد بکشد همسرش رهایش میکند و فرزندانش هم سریعا از او فاصله میگیرند.
مردان و تنهاییای که هر روز بیشتر میشود
این رواندرمانگر تحلیلی ادامه میدهد: اینکه مرد با احساسات خود انس نگرفته است و نمیتواند حسی که درونش وجود دارد را بفهمد، آن را کنترل و یا بروز دهد یا قادر به درک احساسات طرف مقابلش باشد و بتواند پاسخ مناسبی به آن بدهد یک سری مراحل تربیتی است که باید در دوره تربیت رشدی مردها اتفاق بیفتد، اما چون طبق باورهای سنتی و کلیشههای جسنیتی مرد نباید هیچ کدام از احساسات آسیبپذیر را تجربه کند و اصلا قرار نیست آسیبپذیر باشد باعث میشود این موضوع به عنوان یک نقطه ضعف بزرگ در میان مردان رشد کرده و آسیبهایی را هم به خود آنها و هم به اطرافیانشان وارد کند.
دیدن اشکهای یک مرد یا حرف زدن آنها درباره احساسات و آسیبپذیریهایشان یکی از تابوهای بزرگی است که کلیشههای جنسیتی آن را وارد دنیای مردانه کرده است؛ اینکه برونریزی احساسی و عاطفی در میان مردان کمتر به رسمیت شناخته میشود. ثاقبی در این باره میگوید: پل ارتباطی آدمها با هم از طریق احساساتشان است و خلأهای عاطفی و احساسی خانواده را از ارتباط موثر با مرد یا پدر محروم و مردان را نیز روز به روز تنهاتر میکند.
انتخاب اول اکثر مردان برای محافظت از خانواده و عدم ایجاد اضطراب و نگرانی برای آنها این است که معمولا تمایل دارند همه چیز را در درون خود بریزند و خیلی درباره احساسات و نگرانیهایشان در حوزه های مالی و کاری با خانوادههای خود صحبت نکنند. این روانپزشک با اشاره به اینکه معمولا مردها اگر درباره نگرانیهای خود حرفی نزنند اما به صورت ناخودآگاه آن را با خود به خانه میآورند، میگوید: مردان ممکن است خیلی وقتها احساساتشان را نشناسند و بنابراین نتوانند آن را کنترل کنند. وقتی یک مرد نسبت به شغل یا مسالهای نگرانی دارد و درباره آن هم ترجیح میدهد با خانواده خود صحبت نکند، وقتی وارد خانه میشود چون برانگیخته است با خودش میگوید از صبح بقیه حال من را گرفتهاند و حالا اینها دارند میگیرند، در صورتی که اگر درباره نگرانیها و یا خشمی که دارد صحبت کند ممکن است در اثر همدلیای که دریافت میکند مقداری از ناراحتی او تسکین پیدا کند.
ثاقبی ادامه میدهد: ما دیگر در جهانی نیستیم که بتوانیم کار را پشت در بگذاریم و وارد خانه شویم. عموما زن و مرد با هم از خانه خارج میشوند و با هم به خانه میآیند. صحبت نکردن باعث میشود آسیبهای عدم گفتوگو یک جایی بالاخره در زندگی نشت کرده و رابطهها را دچار اختلال کند یا به سلامت جسمی و روحی فرد شدیدا آسیب بزند.
این روان پزشک سر ریز این آسیب را در روابط پدر-فرزندی هم بسیار موثر میداند و میگوید: معمولا بچهها در سنین خردسالی از سر و کول پدرهایشان زیاد بالا میروند اما همین که فرزند از دوره کودکی فاصله میگیرد و وارد دورانی میشود که نیاز به درک شدن و گفتوگو کردن دارد رابطه پدر و فرزند دچار افت شدیدی میشود، خیلی وقتها بچهها با مادرانشان نمیسازند یا دعواهایی خیلی شدیدی با هم میکنند اما چون در گفت و گو بین آنها باز است رابطه فرصت ترمیم دارد و شما میبینید با اختلاف نظرهای بسیار زیاد اما بازهم بچهها با مادر در ارتباطاند، اما در طرف پدر چون هیچ پل و دری(گفتوگو و بیان احساسات) نیست پدر و فرزند از هم دور و دورتر میشوند.
ثاقبی با تاکید بر اصلاح روشهای رشدی در تربیت پسرها، عنوان میکند: مردها روزی پسربچهای بودند که حالا بزرگ شدهاند؛ بنابراین تربیت رشدی در سنین کودکی آنان در آیندهشان بسیار تاثیرگذار است.
دنیای مردان در حال یک جنگ نامرئی با دوگانگیهایی است که در گذر از باورهای قدیمی و ورود به دنیای مدرن به دست و پاهایشان پیچیده است، مردان چیزهایی را احساس میکنند که باورهای عمومی و کلیشهای مدام آنها را سرکوب و انکار میکند، مردان میخواهند غمگین باشند، بترسند، مضطرب شوند و گاهی دستهایشان را به نشانه تسلیم بالا ببرند، آنها را انکار نکنیم و از پدران قهرمانانی شکستناپذیر نسازیم.
انتهای پیام
نظرات