سید جمال الدین شکوری، در گفت وگو با ایسنا، با بیان اینکه مشهدالشهدای دانشگاه تبریز، بیانگر تاریخچهای از رشادتهای دانشجویان و دانشگاهیان این دانشگاه است، ادامه داد: کسانی که آن روزها را ندیدهاند، آن صداها را نشنیدهاند و با آن بچهها انس نداشتهاند، نمیدانند که چه روزهایی را ما سپری کردیم. شاید برای نسل جدید بیان خاطرات آن روزها مثل داستان باشد در حالی که تمامی آنها عین حقیقت است.
وی گفت: در اوایل انقلاب وقتی وارد دانشگاه شدم، حال و هوای دانشگاه مرا فرا گرفت و شروع به شک در مورد برخی اعتقاداتم کردم اما در دوران دفاع مقدس به عینه دیدم که چگونه دست و پای جوانان دانشگاهی قطع میشد و پس از بمباران، چگونه همه ذکر «السلام علیک یا اباعبدالله» را میگفتند. پس از بمباران، با گوشهایم میشنیدم اما چون در وضعیت بدی قرار داشتم، یک دستم قطع شده و چشمانم ترکش خورده بود، فقط یادم میآید که توانستم شهادتین را بگویم.
وی افزود: هر سال که به روز ۲۷ دی میرسیم، خاطرات آن روز و آن شب، مثل یک قطار از مقابل چشمانم میگذرد.
وی با اشاره به زندگی شهدای دانشگاه در دورانهای مختلف و زندگی شهید فراهانی، یکی از شهدای این دانشگاه، گفت: فراهانی بعد از فوت تمامی اعضای خانوادهاش، حتی یک وعده غذای گرم نخورده بود. با همدیگر به خط مقدم رفته بودیم و او به شوخی به من گفت که شکوری، غذای خوبی برایم بخر. رفتیم و غذای گرم خریدیم. آن موقع بود که گفت، برای این به تو گفتم برایم غذا بخر، چون این آخرین غذای من است. برگشتیم به شهر تبریز و پیکرش در دانشگاه تبریز تشییع شد.
این جانباز خاطرنشان کرد: بچههای ما اینگونه و با دانستن زمان شهادتشان، شهید میشدند، نه اینکه اصلا معنی شهادت را ندانند و در دی ماه سال ۶۵ نیز این بچهها آن موقع با آغوش باز به کارگاه آمدند تا تسلیحات بسازند، نه اینکه کسی آمدنشان را تحمیل کند.
وی با تاکید بر اینکه باید به این شهدا، ارزش و احترام خاصی قائل شویم، گفت: تکلیفی بر گردن ما است که یک مکان مناسب و در شان این بچهها در دانشگاه تبریز آماده کنیم.
وی با اشاره به شهدای ۲۷ دی، گفت: وقتی برق کارگاه قطع میشد، بچهها به جای اینکه بشینند و گپ بزنند، دعای توسل حضرت زهرا (س) را میخواندند و برای رزمندگان جبهه دعا میکردند.
شکوری، افزود: از وقتی که کارگاه را راه اندازی کردیم، هر روز کاغذی با عنوان اینکه «شما را میزنند»، در اتاق بنده که سرپرست کارگاه بودم، گذاشته میشد اما من اعتنایی نمیکردم. روز آخر اما به شهید رضوان جو گفتم که احتمالا ما را خواهند زد، رضوان جو به من گفت که شکوری فکر میکنی ما چگونه به این کارگاه میآییم؟ ما هر شب با غسل شهادت به این کارگاه میآییم.
وی ادامه داد: آن روزها، بچهها بدون وجود محافظی در برابر رگبار و تیربار دشمن در کارگاه تسلیحات میساختند و واقعا در ساعت ۱۰ و ۲۰ دقیقه شب ۲۷ دی، مظلومانه شهید شدند. با این حال حقیقتهای آن روزها گفته نمیشود و فقط گذرا از آنها رد میشویم.
این جانباز اظهار کرد: آن روزها هیچ کشوری حاضر نبود حتی یک میخ به ما بدهد، در نتیجه ما بر خود تکلیف احساس کردیم که باید کار کنیم و با ساخت دست خودمان دشمن را بزنیم. یکی از معجزات الهی نیز این بود که در زمان کوتاه، پیشرفت بالایی در ساختن تسلیحات داشتیم.
وی با بیان اینکه شهادت لیاقت میخواهد و ما ماندیم تا راوی آن روزها باشیم، گفت: باید هدف، راه و افکار وصیتنامههای آن شهدا را زنده نگه داریم. کدام جوانی در دهه ۲۰ زندگیاش به ازدواج، زندگی و درآمدش فکر نمیکند و تمام ذکرش شهادت میشود؟ کدام مکتب است که این جوان را بزرگ کرده و با علم و آگاهی به شرایط زمانش، زندگیاش را تقدیم خدا میکند.
شکوری در مورد اینکه از چه زمانی ساخت تسلیحات در دانشگاه تبریز شروع شد، اظهار کرد: وقتی که نه دانشگاه تبریز و نه جهاددانشگاهی به این مورد ورود نیافته بودند، جواد فاتح، فرمانده تخریب وارد دانشگاه شد و به ما گفت که چاشنی مین برای عملیاتها نداریم. آن زمان در دانشگاه هیچ کسی از نحوه ساخت آن چاشنی اطلاع نداشت. با این حال با همراهی دکتر حسینی به پیش دکتر سیفلو رئیس وقت دانشگاه تبریز و رئیس دانشکده فنی رفتیم و مجوز ساخت چاشنی را گرفتیم و بی سر و صدا شروع به کار کردیم. با وقوع حادثهای غیرقابل پیش بینی، مدتی کارمان را متوقف کردیم و سپس صنایع خودکفایی سپاه با ماصحبت کرد و با هماهنگی جهاددانشگاهی برنامه ریزی کردیم تا در کارگاه فنی دانشگاه تبریز دوباره ساخت تسلیحات آغاز شود.
انتهای پیام
نظرات